- اگر سنائی را از زنجیره غزل سرایان فارسی حذف کنیم؟ آیا حلقه ی مفقوده ای خواهیم داشت؟
- اگر منظرها بررسی فرم غزل باشد و بررسی شگردهایی که سنائی در غزل سرایی به کار گرفته، چه تمهیدات و شگردهایی در غزل سنائی هست که پیش از او نبوده و پس از او تبدیل به سنّت ادبی شده است؟
فصل سوم
در ماهیت ادبیات تعلیمی
۳- فصل سوم :
۱-۳ در ماهیت ادبیات تعلیمی:
اثر ادب تعلیمی، اثری است که دانش (چه عملی و چه نظری) را برای خواننده تشریح کند، یا مسایل اخلاقی، مذهبی، فلسفی را به شکل ادبی عرضه دارد. البته ادبی بودن اثر تعلیمی معقول با تشکیل است. یعنی در آثاری عناصر و مایه های ادبی کمتر و در آثاری بیشتر است. نوشتن آثار تعلیمی از قدیم سابقه داشته است و اتفاقاً رواج آن در روزگاران قدیم بیشتر بوده است. در ادبیات ما هر چند نمونه ها بیشتر مربوط به دانش های نظری است امّا در دانش ها علمی هم نظریه هایی سروده شده است مثل نورالانوار از بحر الاسرار مظفر علیشاه کرمانی در علم کیمیا. نمونه هایی که در سطور فوق از آنها نام بردیم همگی جنبۀ صرفاً تعلیمی دارند. امّا ادبیات تعلیمی می تواند تحلیلی هم باشد یعنی مساله ای را که می خواهد تعلیم دهد، به صورت داستانی یا نمایشی درآورد تا جاذبۀ بیشتری یابد و از این شیوه مخصوصاً در کتابهای کودکان استفاده می کنند. باید توّجه داشت که اطلاق ادب تعلیمی بر اثری به هیچ وجه از شأن آن اثر نمی کاهد. بسیاری از شاهکارهای ادبی جنبه تعلیمی دارند و از این قبیل است مثنوی مولوی و بوستان سعدی و حدیقه سنائی که جنبه های ادبی آنها هم پای جنبه های تعلیمی است که از نظر ادبی هم حائز اهمیّت است. بدین ترتیب عرصۀ کاربرد اصطلاح ادب تعلیمی بسیار وسیع است. زیرا به هر حال هر اثری مطلبی را تعلیم دهد امّا معمولاً این اصطلاح را وقتی به کار می برند که قصد و هدف نویسنده آشکار تعلیم فنی باشد (مثل الفیه ابن مالک) بسیاری از آثار طنزدار را می توان گفت که جنبه تعلیمی دارند زیرا دیدگاه خواننده را نسبت به مردم و موقعیت ها تغیر می دهند. امّا به آن ها ادب تعلیمی اطلاق نمی شود. گاهی اصطلاح ادب تبلیغاتی.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
Propagandist literature را هم معادل با ادب تعلیمی به کار می برند امّا به قول ابرقو در کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی بهتر است که آن را نوعی از ادب تعلیمی تلقی کنیم و در مورد آثاری به کار ببریم که باعث می شود خواننده در خصوص مسایل اخلاقی یا سیاسی، نظری خاص پیدا کند یا وضعیت خاضی اتخاذ نمایند.
آن قسمت از آثار تعلیمی را صرفاً به آموزش دانش می پردازند، نظم می خوانیم. در نصاب الصبیان مصراع هایی از قبیل «فروردینچو بگذشتی مه اردیبشهت آید» فراوان است که نمی توان آنها را شعر دانست و مستقیماً جزو آثار ادبی محسوب داشت. امّا بدیهی است که بر آثاری مانند مثنوی و بوستان و حدیقه که آموزش های اخلاقی و عرفانی در آنها مبتنی بر رعایت اصول ادبی است. باید شعر اطلاقی کرد و آنها را مستقیماً جزو آثار ادبی محسوب داشت مخصوصاً این که موضوع این آثار هم ماهیۀ به ادبیات نزدیک است.
۲-۳ شعر تعلیمی
تعلیم آموختن و یا دادن است و وعظ و حکمت، پنددادن و اندرزگویی و معنی عرفان، شناخت خداوند یا وقوف به دقایق و رموز چیزی مقابل علم سطحی و قشری است و اشعار تعلیمی به آثاری اطلاق می شود که هدف سراینده آنها آموزش اخلاق و تعلیم اندیشه های پسندیدۀ مذهبی و عرفانی یا علوم و متون است. به طور کلّی دو نوع شعر تعلیمی در ادبیات مللل دیده می شود: نوعی که موضوع آن خیروار است و نوعی که موضوع آن حقیقت و زیبایی معنوی است. در ادب فارسی شعر تعلیمی در هر دو شاخه مزبور، دارای بهترین نمونه هاست و بخش عمده ای از ادب متعالی مان را شعر تعلیمی به وجود می آورد. چنین که آثار اغلب شاعران غیردرباری گذشته سرشار از زمینه های تعلیمی است. حتّی ادبیات درباری نیز در موارد بسیاری از مایه های تعلیم اخلاق برخوردار است. نوع دیگری از شعر تعلیمی در ادب ما وجود دارد که شاعران از آن در آموزش مسائل علوم مختلف استفاده کرده اند و از این رهگذر منظومه هایی در علوم: پزشکی، ریاضیّات، لغت و تاریخ به وجود آورده است که از آن جمله اند: دانشنامه میسّری (تألیف شده در سال ۷۰-۳۶۷ ه.ق) در طب و نصاب الصبیان ابو نصر فراهی (ف: ۶۱۸ هـ ق) در علوم ادبی نظیر لغت و عروض حکمت و پندار از جمله موضوعاتی است که از اوایل قرن چهارم مورد توّجه شاعران ایران قرار می گیرد «نخستین شاعری که به این نوع شعر توّجه می کند. رودکی است که در آثار بازماندۀ او قطعاتی از وعظ و حکمت روشن بینانه موجود است. کلیله و دمنه ای را که رودکی به نظم درآورده، در حقیقت جز یک منظومۀ حکمی و اخلاقی نبوده است. شهید بلخی (ف: ۳۲۵)، دقیقی (ف: ۳۶۷) بویژه ابوشکور بلخی و کسائی مروزی (ف: ۳۹۱) بزرگترین شاعران قرن چهارم در سرودن شعر تعلیمی هستند. شاهنامه فردوسی با آنکه یک اثر حماسی است از نصایح و مواعظ آکنده است. فردوسی در شاهنامه هر جا فرصتی یافته به وعظ و اندرز پرداخته، این پندها اغلب در پایان داستان ها و هنگام قتل و مرگ شاهان و پهلوانان و امثال این موارد دیده می شود. در قرن پنجم ناصر خسرو قبادیانی با سرودن قصاید طولانی در وعظ و حکمت و بیان اعتقادات دینی و انتقادهای سخت و مستدّل اجتماعی و نظم مثنوی های روشنایی نامه و سعادت نامه در پند و حکمت مشهورترین شاعر در قلمرو شعر تعلیمی است. از اوایل قرن ششم هجری، سنائی غزنوی باب جدیدی را در سرودن اشعار حکیمانه و عارفانه باز می کند. وی معانی حکمی و عرفانی را مخلوط به اندرز و نصیحت با عبارات فصیح و صوّر خیال عالی و تعبیر است کم نظیر همراه می آورد، موعظه و تحقیق، خصوصاً به وسیله ی این شاعر در مثنوی هایی وارد می شود. او در آثار مشهور خود مانند سیرالعباد الی المعاد- طریق التحقیق و حدیقه الحقیقه در همان حال که به نکات عمیق عرفانی توّجه دارد، متمایل به وعظ و نصیحت و راهنمایی های اجتماعی نیز هست. موفقیّت سنائی در اشعار زاهدانه و حکیمانه موجب شده است که در میان شاعران اواخر قرن ششم بسیار مورد توّجه و استقبال قرار گیرد و گروهی از مشاهیر، نظیر: قوامی رازی جمال الدین اصفهانی، خاقانی شروانی در سرودن قصاید حکمی و نظامی گنجوی در مثنوی مخزن الاسرار از او پیروی کرده اند. وعظ و حکمت در قرن ششم و آغاز قرن هفتم منحصر به قصاید و مثنوی های مختلف نیست بلکه در قطعات هم دیده می شود از جمله کسانی که مسائل اجتماعی و حکمی را در نهایت شیوایی در قطعات خود بیان می کند، او حدالدین انوری ابیوردی است و پس از او شاعرانی که در سرودن شعر تعلیمی در قالب قطعه شهرت بسیار دارند از جمله ابن یمین و پروین اعتصامی هستند.
در قرن هفتم هجری بزرگترین شاعر اخلاقی و اجتماعی ایران که سخنان خود را به نوعی بارز صرف وعظ و اندرز می کند، سعدی شیراز است. او نه تنها در گلستان خود که به نظم و نثر آمیخته است بلکه در بوستان و قصایدش مسائل اخلاقی و اجتماعی را با نظم و تحت عناوین مختلف همراه با امثال و حکایات دلنشین مطرح می کند و در این راه بیشتر و بهتر از هر شاعر ایرانی توفیق می یابد چنان که روش او مدتها مورد تقلید و پیروی استادان سخن قرار می گیرد، که از جمله بهارستان جامی- پریشان قاآنی و گلشن صبای فتحعلی خان ملک الشعرا صبای کاشانی است که به تقلید از گلستان او نگاشته شده است. از قرن ششم هجری، اشعار حکیمانه و وعظ و اندرز با نوعی دیگر، یعنی شعر عرفانی آموخته می شود، چنان که در آثار بعضی از شاعران جدا کردن عرفان و حکمت و پند از یکدیگر دشوار است، مثلاً در حدیقه الحقیقه و مخزن الاسرار این آمیزش از قرن هفتم به بعد افزایش می یابد. شعر عرفان فارسی در آغاز امر بیشتر جنبه ی ذوق و حال دارد و عبارت از رباعیات و قطعات کوتاهی است. توأم با عشق و اشتیاق که بیشتر در خانقاه های بر زبان مشایخ می گذرد. باحال ترین اشعاری که در این زمینه سروده شدن آثار منظوم ابوسعید ابوالخیر، و خواجه عبدالله انصاری (ف: ۴۸۱) لیکن شعر عرفانی به صورت عقاید غرّا آمیخته با حکمت و موعظه و غزل های لطیف و مثنوی های منظوم از سنائی غزنوی آغاز می شود. تواناترین شاعری که بعد از سنائی می تواند در ایجاد منظومه های عرفانی و حکمی و اجتماعی مشهور توفیق یابد، نظامی گنجوی است که مخزن الاسرار او را باید از جمله بهترین نمونه هایی این گونه آثار دانست. در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم فریدالدین عطار با مثنوی های ساده و آموزنده خود شعر عرفانی را با قوّت توسعه می بخشد. غیر از دیوان قصاید و غزلیات و رباعیات که از او باقی مانده، مثنوی های متعدّد منطق الطیر، مصیبت نامه، اسرار نامه، الهی نامه و .. او هر یک به تنهایی به منزلۀ ارزنده ترین آثار عرفانی فارسی تا عهد شاعر است ظهور سنائی و عطار، مقدمه ی پیدایش شاعری توانا و صاحبّدل در قرن هفتم می شود که در سخن او شعر عرفانی و ایراد تمثیلات آموزنده و بیان معانی دشوار عرفانی و حکمی به زبان ساده دارای قدرتی کم نظیر است. مثنوی او در شش دفتر و دیوان غزل ها و قصاید و رباعیات وی، همه از عالی ترین نمونه های شعر عرفانی فارسی و نشانه ی تقلید و ایجاد آثار فراوان عرفانی بعد از اوست پسر مولانا یعنی بهاء الدین ملقب به سلطان ولد (ف: ۷۱۲) دیوان بزرگی متضمن قصاید و غزل های عرفانی و مثنوی به نام ولدنامه، در بیان حقایق تصوّف دارد که در آنها اثر افکار و شیوۀ گفتار مولانا به وضوح دیده می شود. از قرن هفتم هجری به بعد توّجه به شعر تعلیمی و وعظ و حکمت که توأم با اندیشه های عرفانی است، خصوصاً در قالب مثنوی و به تقلید از سنائی و مولوی و نظامی گنجوی رواج دارد، که مشهورترین آنها: مثنوی گلشن راز از شیخ محمود شبستری (ف: ۷۲۰) و جام جم از اوحدی مراغه ای (ف: ۷۳۸) و مطلع انوار از امید خسرو دهلوی و روضه الانوار و کمال نامه از خواجوی کرمانی و مثنوی های تحفه الاحرار و سبحه الابرار و سلسه الذهب و در این فاصله از زمان که حدود پانصد سال به طول می انجامد، عالی ترین مضامین عرفانی و اندیشه های بلند انسانی توسط شاعران توانایی چون سنائی، عطار، نظامی، مولوی، عراقی، حافظ، شاه نعمت الله ولی، جامی، و … به رشته ی نظم کشیده می شود و معروف ترین آثار منظوم عرفانی به وجود می آید.
چنان که گذشت «شعر تعلیمی» در قدیم، بیشتر شامل سروده های اخلاقی و مذهبی و عرفانی است ولی از انقلاب مشروط به بعد مسائل سیاسی و اجتماعی وارد آن می گردد و این نوع از شعر را غنی تر می سازد. به طور کلّی از قرن سیزدهم به بعد پایه ی انواع ادبی و اساس طبقه بندی های قدیم تحت تاثیر تحولات اجتماعی و ادبی جدید متزلزل می شود و مسائل تازه ای در ادبیات مطرح می گردد که پیش از آن سابقه نداشته یا به ندرت وجود داشته است از ان جمله است: مسائل سیاسی و فلسفی و اندیشه هایی که ادبیات را به سوی تعهّد و مسائل اجتماعی سوق می دهد و نوعی شعر و ادب را به نام «ادبیات پرخاشگر» به وجود می آورد و آن ادبیاتی است که از نظام های سیاسی و اجتماعی خاص حمایت می کند و یا با نظام های بخصوصی به ستیز برمی خیزد و از آنها زبان به انتقاد می گشاید. فی المثل شاعرانی که مخالف استبداد و هواخواه مشروطه و آزادی اند، از این دسته به شمار می روند و از میان آنها: ادیب الممالک فراهانی، علامه علی اکبر دهخدا (۱۲۵۶-۱۳۳۴ ش) ملک الشعرای بهار- میرزاده عشقی، فرخی یزدی، سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال) شهرت بیشتری دارند.» (رزمجو، ۱۳۸۲، ۹۵-۱۰۰).
۳-۳ شاخه های ادبیات تعلیمی
ادبیات تعلیمی یکی از شاخه های مهم و کهن ادب فارسی است. مضامین تعلیمی از دیرباز در داستان ها که همواره از نیازهای ذهنی و عاطفی بشر است و ایرانیان به جنبه تعلیمی آن توّجه کرده اند. که بخش عظیمی از آثار منثور و منظوم را دربرمی گیرد که در ادبیات تعلیمی سه شاخه را می توان از هم بازشناخت:
۱-اخلاقیّات ایران باستان
۲- اخلاقیّات اسلامی.
۳- اخلاقیّات فلسفی.
۱-۳-۳ اندرزهای (اخلاقیّات) ایران باستان:
این مجموعه اخلاقی به صورت مجموعه ای از متن های پهلوی یا ترجمه های عربی آنها که در قرن های آغازین عصر اسلامی صورت گرفته وارد ادبیات فارسی دری شده است که مربوط به قرن چهارم که سرآغاز شکوفایی فارسی دری است، موکول به شناخت زمینه های تعلیمی در فرهنگ پیش از اسلام است. مهمّترین منبعی که در این زمینه در دست داریم اندرزنامه هایی است که از دوره ساسانی برجامانده است. از جمله این اندرزنامه ها که به زبان عربی ترجمه شد. بخش هایی از اندرزنامه در کتاب های معروف عربی، به ویژه در کتاب جاویدان خرد مسکویه، غرر ثعالبی و کتاب التاج فی الاخلاق الملوک که منسوب است به جاخط ولی در اصل اثر محمدبن حارث ثعالبی است،
از جمله اندرز نامه های معروف این دوره:
۱-کتاب ششم دینکرد که مفصل ترین اندرزنامه پهلوی است و موضوع آن یادآوری تکالیف دینی و یا نصیحت های عمومی اخلاقی است.
۲- اندرزهای آذرباد مهر پسندان:
آذرباد، موبد موبدان در دربار شاپور ساسانی (۷۶-۳۰۹ م) بود.
۳- اندرز خسرو قبادیان (خسرو پسر قباد)
اندرزنامل کوتاهی است در سیزده بند که بنا به بر قول معروف، خسرو انوشیروان پیش از مرگ خطاب به پسر خود هرمز و همۀ جهانیان بیان کرده است وی در آغاز از بی اعتباری جهان مادّی سخن می گوید و سپس اندرزهای دربارۀ سیرت نیک بیان می کند.
۴- اندرزنامه یادگار بزرگمهر
اندرزنامۀ وزیر خردمند و معروف انوشیروان است که آن را به فرمان خسرو انوشیروان تألیف کرده است و در گنج شاهی نهاده تا بتواند موجب بهبودی فرهنگ کسانی باشد که شایستگی پذیرش آن را دارند.
۵- عهد اردشیر
از اردشیر پایه گذار سلسلۀ ساسانی نیز اندرز نامه ای به جا مانده است که به عهده اردشیر معروف است و همچنین عبدالله ابن مقفع (روز به دادویه، فوت ۱۴۲ یا ۱۴۵ هجری قمری) از میراث داران اخلاقی در ایران باستانی، وی نویسندۀ شهیر ایرانی الاصل، در شهر گور منطقۀ فیروزآبادی فارس زاده شد. وی از بزرگترین نویسندگان زبان عربی در قرن دوم هجری است که به کمال فصاحت و بلاغت شهرت داشت و بخشی از میراث تعلیمی ایران باستان را ابن مقفع به صورت دو اندرزنامه به نام ادب الکبیر و ادب الصغیر به رشته تحریر درآورده است و از شخصیت های مهم این دوره می توان ابوشکوربلخی صاحبّ مثنوی آفرین نامه را نام برده که در سال ۳۳۳ هجری قمری با زبانی سخته و سنجیده سروده شده است. نخستین بار در سال ۱۳۱۷ بدیع الزمان فروزانفر، در کتاب تاریخ ادبیات ایران از سامانیان تا سلجوقیان شرح حال و اشعاری از ابوشکور آورده است و از آثار ادبی دورۀ سامانی است.
۲-۳-۳ اخلاقیّات فلسفی:
شناخت نحله های گوناگون تعلیمی در ادبیات فارسی بدون گوشه چشمی به آرای فیلسوفان ممکن نیست، زیرا فیلسوفان از ممتازترین گروه هایی بوده اند که از دوره های بسیار کهن به تعلیم و پرورش اخلاقی انسان توّجه کرده اند مانند افکار تعلیمی در گرشاسبنامه در قرن پنجم هرچند مستقیماً اثری تعلیمی محسوب نمی شود، بخش های مفصّلی از آن که به اندرز اختصاص یافته موجب گردیده که از دیرباز «اندرزنامه های» مندرج در آن مورد توّجه نویسندگان و ادب پژوهان قرار گیرد تا جایی که حتّی آن بخش ها به طور جداگانه و با نام اندرزنامه حکیم اسد طوسی به چاپ رسد.
این اندرز نامه ها به روش اندرز نامه های سامانی به دو مبحث کلّی قابل تقسیم است:
الف- تعلیم پادشاهان یا نصیحه الملوک.
ب- اندرز نامه های عمومی برای نیک بختی همه مردم.
مقدمه مثنوی، از کلیاتی دینی و فلسفی بینی« حکمی» تشکیل شده است. همان طور که می دانیم علاوه بر انبیا و ادیان توحیدی، فیلسوفان نیز در ادوار مختلف به این مهم توّجه داشته اند. و آنچه به ویژه اخلاق را به فلسفه و آرای فیلسوفان مرتبط می سازد مسأله علم النفس است. فیلسوفان و حکیمان به روح انسان که سر منشأ هر فضیلت و رذیلت است، اهمیّت بسیار داده اند و به همین دلیل نفس و قوای آن از مباحث مهم فلسفه اخلاق به شمار می رود. فیلسوفان که هدف خود را نیک بختی بشر معرفی می کنند، قصد داشتند راه و طریقه نیک بختی و سعادت انسان را به او بیاموزند. پس قبل از هر چیز توّجه خود را به نفس معطوف داشتند. می توان گفت تعلیمات آنان در این زمینه حول سه محور اصلی است:
الف- شناخت نفس و قوای آن.
ب- شناخت فضایل و رذایل مرتبط با قوای نفس.
ج- راه تهذیب نفس.
فیلسوفان به پیروی از افلاطون و ارسطو، قوای نفس را به سه نیروی نفس شهوانی، نفس غضبی و نفس ناطقه تقسیم می کنند و برای هر یک از این نیروها صفاتی قائلند که مجموعأ شناخت آن ها به شناخت نفس می انجامد.
از نظر افلاطون سعادت بشر موکول است به کسب چهار فضیلت اصلی حکمت، خویشتن داری، عدالت و شجاعت. بشر باید در جستجوی غایت خویش باشد و برای این امر باید اصل خود را بشناسد. این اصول اخلاقی که به تفضیل در لابه لای آثار افلاطون مندرج و پراکنده است، به وسیله شاگردش ارسطو در کتاب های اخلاقی که وی به همین منظور نوشت، مدوّن شد. بنابراین می توان گفت جریان مهم دیگری که در شکل گیری ادبیات تعلیمی فارسی سهم عمده ای داشته است، جریان فلسفی است.
مسلمانان که با آثار حکیمان یونان باستان از قبل ترجمه های متعدّد آشنایی یافته بودند، بخش های مهمی از آن را در فرهنگ و ادب خویش جذب کردند. فلسفه اخلاقی یونان باستان چون رساله جمهور و کتاب قوانین افلاطون و کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو به همراه تلخیص ها و شرح های متعدّد در اختیار مسلمانان بود. هم چنین آنان با عقاید اخلاقی فیثاغورثیان و فرریوس آشنایی داشتند.
فیلسوفان بر جسته ایرانی؛ فارابی و بوعلی سینا دیدگاه های فلسفی و حکمت متعالیه را با اصول دین مبین اسلام تلفیق کرده، حکمت عملی را پدید آوردند. که علم اخلاق را در کنار سیاست مدّن و تدبیر منزل به منزله بخشی از نظام فکر فلسفی معرفی و بررسی می کرد.
از دیگر فیلسوفان اخلاق گرا باید به کندی اشاره کرد که رساله اخلاقی او مورد توّجه و اقتباس نویسندگان قرن های بعد بوده است.
همچنین رازی از فیلسوفان برجسته ای است که نظریه خاصی در مورد احوال نفس داشته است. رساله کندی با نام«در شفای روح» ظاهراً گم شده است امّا رویکرد رازی به همان موضوع در دسترس است. و از دیگر کسانی که در پرورش نظریه اخلاقی در آثار مکتوب اسلامی اثر گذار بوده است، فیلسوف یعقوبی، یحیی بن عدی(فوت ۳۶۴) و مسکویه رازی(فوت ۴۲۱) را باید نام برد که فلسفه اخلاقی در آثار آنان به کمال نسبی دست یافت و صورت نظری به خود گرفت.
یحیی بن عدی در اثر معروف خود تهذیب الاخلاق و ابوعلی مسکویه رازی علاوه بر کتاب جاویدان خرد در اثر دیگرش طهاره الاعراق مباحث اخلاقی را بسط داد. این کتاب که به میزان زیادی از کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو اقتباس و ترجمه شده است، بعدها اساس کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر الدین طوسی(فوت ۶۷۲) قرار گرفت. از دیگر نویسندگان برجسته این عصر، ابوالحسن نیشابوری وی به تفضیل درباره تهذیب نفس و ارتباط آن با نحوه حکومت از سویی و پرورش اخلاقی جامعه و دستیابی به نیک بختی مردم از سوی دیگر، بحث کرده است. همان گونه که ملاحظه می شود نظریه اخلاقی در دوره اسلامی تا قرن پنجم ناآرامی های سیاسی و شرایط نابسامان اجتماعی که حاصل سیر شتابان دگرگونی در حکومت ها و مسائل مرتبط با آن بود، لزوم توّجه به بحث های اخلاقی را آشکارتر کرد. می توان دریافت که حکیمان و اندیشمندان در چنین شرایطی سخت احساس مسئولیت می کردند و در مقام وجدان بیدار جامعه خویش با احساس خطر از انحطاط فرهنگی، قصد داشتند موضوعات اخلاقی و تعلیمی مربوط به تهذیب نفس را در بین اندیشمندان و درس خواندگان مطرح کنند و به تدریج زمینه رواج این آموزش ها را در میان مردم فراهم آورند.
حساسیت به امر تعلیم و پرورش اخلاقی با شدت گرفتن فعالیت های اسماعیلیه در قرن پنجم به اوج خود رسید. در مقابل روحیّه نظامی گری حاکم بر عصر غزنویان و رواج عصبیّت مذهبی و نفی دگراندیشان، اسماعیلیه عواملی می جستند که موجب تلطیف روح حاکمان جامعه از سویی و عموم مردم از سوی دیگر شود. تعلیم در نظر اسماعیلیه و ناصر خسرو چنان اهمیّت والایی داشت که آنان را اهل تعلیم می نامیدند. پافشاری شاعری چون ناصر خسرو بر دانش آموزی نیز تنها یک نصیحت اخلاقی ساده نیست بلکه او علم آموزی را در پایه طاعت قرار داده است. او در کتاب جامع الحکمتین در تأویل آیه«ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی»،(سوره ۱۶، آیه ۹۰) می گوید: عدل و احسان و بخشش مال به نزدیکان معنای ظاهری آیه است امّا معنای باطنی آن، این است که بر عالمان فریضه است که علم خود را به آنان که از آن بی بهره اند، برسانند. بدین ترتیب او عدالت را در رساندن علم به نادان می بیند.
در چنین شرایطی که ناصر خسرو آثار تعلیمی خود را می سراید. او که به گواه تمام آثارش به ویژه زادالمسافرین و جامع الحکمتین توّجه خاصی به مسأله آگاه سازی مردم و تهذیب نفس آنان دارد، در این دوره پرورش اخلاقی و افزایش آگاهی در بین مردم را یگانه راه بیرون کشیدن آنان از فقر و تیره روزی و ضلالت و گمراهی می شمارد.
در مثنوی روشنایی نامه منسوب به ناصر خسرو نیز نظام اخلاقی روشنی معرفی شده است. شاعر در انتهای مثنوی خود به این موضوع اشاره کرده است که شاعران بزرگی پیش از وی اشعار نغز بسیار سروده اند ولی هیچ یک از آن ها معانی بکر فلسفی و اخلاقی را که او بیان کرده است، در شعر خود نیاورده است. و در آن می توان سندی از شیوه تفکر اندیشمندان عصر در زمینه های تعلیمی به شمار رود و از این لحاظ متضمن فایده های بسیار است.