- اضطراب و گوشهگیری
کودک مضطرب- افسرده، کودکی خجالتی، ترسو ، گوشهگیر، حساس، و مطیع است. وی بیش از حد وابسته میباشد و به سادگی افسرده می شود. بر اساس پژوهشهای کوای این چنین کودکانی اکثراً به خانواده های بیش از حد حمایتکننده، تعلق دارند.
- رفتارهای نامناسب و ناپخته
در رفتارهای این گونه کودکان ویژگیهائی چون عدم توجه، فقدان علاقه نسبت به امور، به ویژه به مدرسه و تحصیل، تنبلی، گنگی و گیجی، افکار باطل، رویاهای روزانۀ بی اساس و خواب آلودگی و کم حرفی به صورت وافر دیده می شود. اینگونه کودکان کمتر قادر به شرکت در کلاسهای عادی هستند و نسبت به کودکان نوروتیک (مضطرب – افسرده) و کودکان با بی نظمی در سلوک، مشکلات بیشتری دارند
- رفتارهای ضداجتماعی
کودکان با رفتارهای ضداجتماعی، برخی از ویژگیها یا مشکلات رفتاری کودکان با بینظمی در سلوک را دارند، اما این گونه کودکان در بین گروه همگنان خود اجتماعی هستند. آنان معمولاً عضو یک گروه میباشند و همواره در گردابی از رفتارهای گناهآلود و جنایتآمیز بسر میبند. در این طبقه رفتارهایی چون دزدی، مدرسهگریزی، پرسهزنی، باند بازی و … مشاهده می شود. اگرچه این چنین رفتارهایی در محیطهای آلوده و ناپاک و نیز در نزد افراد خاصی، غیر سازشی یا انطباق نایافته نیست. اما این گونه رفتارها برای کل جامعه و سلامت آن خطرناک و زیانآور، محسوب می شود(گیلانی ، نوربخش و معنوی ؛ ۱۳۸۷).
۲-۳-۵ میزان شیوع اختلالات رفتاری کودکان و تداوم آن
ریچمن و هیلی (۲۰۱۰)، تحقیقی را در مورد مشکلات رفتاری کودکان پیش دبستانی در ۷۰۵ خانواده که در مرکز لندن زندگی میکردند، انجام دادند. آن ها در مورد مشکلات رفتاری کودکان سه ساله و میزان شیوع این مشکلات به این نتایج رسیدند:
۱۵ درصد کودکان دارای مشکلات خفیف بودند.
۲/۶ درصد کودکان دارای مشکلات متوسط بودند.
۱/۱ درصد کودکان دارای مشکلات شدید و سخت بودند.
تحقیقات دیگری که در انگلستان و آمریکا صورت گرفته، تقریباً نتایج مشابهی در مورد میزان شیوع مشکلات را نشان داده اند (جنکینز و همکاران، ۱۹۸۰؛ ایرل، ۱۹۸۰ و ۱۹۸۲). این ارقام به طور قابل ملاحظهای بالا هستند؛ یعنی، در واقع به نظر میرسد یک چهارم کودکان پیش دبستانی در سالهای اولیه زندگیشان دارای مشکلات رفتاری هستند. در بسیاری از والدین این مسئله، فشار روانی یا استرس خاصی را به وجود میآورد. این استرس به خصوص در مادران جوانیکه در تمام مدت روز به تنهایی میخواهند از عهدۀ تربیت کودکانشان برآیند، بسیار زیاد است (به نقل از داگلاس، ۱۳۸۸).
در یکی از بررسیهای انجام گرفته، مشخص شد که فقط دو درصد مادران، کودکان خود را به نزد پزشک عمومی میبرند و در مورد مشکلات رفتاری از پزشک کمک میطلبند. و همین دو درصد نیز سعی دارند برای این مراجعه خود دلایل طبی ارائه کنند (رولین، ۲۰۰۲) .
ریچمن و هیلی (۲۰۱۰)، نشان دادند که ۶۳ درصد کودکان سه ساله که دارای مشکلات رفتاری هستند، از یک تا پنج سال بعدی نیز این مشکلات را از خود نشان می دهند. آن ها همچنین نشان دادند که نوع جنس کودک نیز شاخص مهمی در تداوم مشکلات رفتاری است. در مقابل ۷۳ درصد پسران، تنها ۴۷ درصد دختران مشکلات شان تا سن هشت سالگی تداوم داشت. آن ها همچنین نشان دادند که نوع مشکل و مسئله نیز در تداوم آن نقش عمدهای دارد. کودکانی که در سن سه سالگی بیقرار بودند، اغلب در سن هشت سالگی کودکان بینظم و نامرتب تشخیص داده شدند. کودکانی که تا سه سالگی ترسو بودند تاسن هشت سالگی مشکلات عاطفی از خود نشان میدادند. شدت مشکلات رفتاری نیز قابل پیش بینی بود. سه چهارم کودکانی که دارای مشکلات رفتاری متوسط یا شدید در سن سه سالگی بوده اند، معمولاً در سن هشت سالگی نیز چنین مشکلاتی از خود بروز میدادند. در حالی که تنها یک دوم کودکانی که دارای مشکلات رفتاری خفیف بوده اند تا سن هشت سالگی چنین مشکلاتی را از خود بروز میدادند. مهمترین مشخصه رفتار کودکانی که دارای مشکلات رفتاری بلند مدت بودند، این بود که آن ها روابط ضعیفی با دیگر کودکان داشتند. ریچمن نتیجه گرفت که پیش بینی دقیق و مهم این بود که کودکانی که در سنین پایین مشکلات رفتاری شدید داشتند، معمولاً در سنین بالا نیز دارای چنین مشکلات رفتاری بودند.
۲-۳-۶ علل مشکلات رفتاری کودکان
هیچ رابطه مستقیمی بین عوامل مستعد کننده و مشکلات رفتاری در کودکان کم سن و سال وجود ندارد. تمام آنچه میتوان گفت این است که عوامل خاصی موجب بروز مشکلات رفتاری می شود. باتلر و گلدینگ (۱۹۸۶)،نشان دادند که میزان مصرف سیگار روزانه مادران موجب بروز قشقرقهای کودکان آن ها می شود. البته این عامل را نمی توان به عنوان یک علت در نظر گرفت، ولی ممکن است مکانیزمی که این رویدادها را به هم ارتباط میدهد، هنوز ارائه نشده باشد. شاید مادران عصبی و هیجانی بیشتر سیگار بکشند و آن وقت ممکن است نتوانند وظایف نادری را آن طور که لازم است، انجام دهند. با این حال، حتی مراقبتهای ویژه هم هیچ نشانهای از علت مشکل رفتاری را نشان نمیدهند (به نقل از داگلاس ، ۱۳۸۸).
محققین، مشکلات رفتاری را ناشی از علل مختلفی میدانند که مهمترین آن ها عبارتند از:
۱- اختلالات بیولوژیک کودک(مشکلات ژنتیکی، نورولوژیکی و بیوشیمیایی)
۲- فضای نامساعد خانوادگی(نظریه رفتاری یادگیری و نظریه روانکاوی)
۳- تاثیرات سوء فرهنگی و اجتماعی(نظریه جامعهشناسی و بومشناسی)
۴- تجربه های نامطلوب و شکستهای پی در پی.
به طور کلی عوامل عمده و مؤثر در مشکلات رفتاری را میتوان در دو گروه کلی طبقه بندی کرد:
۱- عواملی که مربوط به خود کودک است و در نتیجه رفتار او را تحت تأثیر قرا میدهد.
۲- عوامل محیطی که شامل خانواده، وضعیت خانه و موقعیت اجتماعی کودک است که رفتار کودک را تحت تأثیر قرار میدهد.البته این امر طبیعت را در برابر تربیت قرار نمیدهد، چون امروزه اغلب مردم اعتقاد دارند که یک کنش متقابل پیچیده بین این عوامل مختلف وجود دارد (داگلاس، ۱۳۸۸).
۲-۲-۶-۱ عوامل مربوط به خود کودک
مزاج: صفات مربوط به مزاج تأثیرات عمیق و متفاوتی در رشد شخصیت کودکان دارند. در زمینۀ روشن شدن عبارت فوق خصوصیات زیر ارائه شده است:
۱-مزاج پایه و اساس سرشتیدارد.
۲- مزاج در دورۀ نوزادی ظاهر شده و ظهورش در سنین بعدی نیز تداوم پیدا می کند.
۳- مزاج ویژگی و خصوصیت عینی و فردی یک شخص است.
۴- مزاج تحت تأثیر محیط قرار میگیرد