دلگرمی پاسخی به ترس است ما برای برآورده شدن نیازهای خود در زندگی به دلگرمی نیاز داریم. به هر حال، دلگرمی با عدم ترس مساوی نیست و باعث از بین رفتن ترس نمیشود دلگرمی یک احساس قوی در زمان دشواریهاست که کمک میکند بدانیم چه کسی هستیم و چه کسی میخواهیم باشیم. دلگرمی نشانه روبرو شدن با ترس است که هوش، همدلی و تحمل لازمهی آن هستند. دلگرمی به ما امکان میدهد تا قدرت خطر پذیری داشته باشیم، با تواناییهای خود روبرو شویم و مشکلات را حل نماییم. بهتر است که بین دلگرمی و کارهای مبتنی بر دلگرمی تمایز قائل شویم، وقتی در تشخیص موقعیتهای خطرناک با شکست مواجه میشویم، ارزیابیهای مبتنی بر ترس از موقعیتها را به همراه داریم. در واقع افراد دلگرم شده موقعیتهای ترس آمیز را به خاطر امتیازات آن ها انتخاب میکنند و این در حالی است که افراد شبهدلگرم به ندرت به مزایا توجه میکنند و آن ها اغلب ترس از دست دادن را با خود به همراه دارند. در حضور ترس یا ناامیدی، دلگرمی صحیح نیازمند ارزیابی مناسبی از موقعیت است و توسط احساس شفقت و صبر افراد و ایجاد اعتماد میان آن ها و در نتیجه عدم مقایسه افراد با یکدیگر شکل میگیرد. نگرش ارزیابانه برای دلگرمی مناسب، لازم میباشد.
دلگرمی رابطهای نزدیک با اعتماد دارد. این جنبه منطقی از دلگرمی میتواند هنگامی مشاهده شود که سؤال کنیم که دلگرمی ما توسط چه کسی صورت گرفته است و دلیل آن چه چیزی بوده است. ارزش دلگرمی نه تنها به اهداف و دلایل آنهاست، بلکه به نگرش ما نسبت به دیگران مربوط میشود. همچنین وقتی افراد فداکاری، صداقت و درستی را انتخاب میکنند، دلگرمی را میتوان در آن ها مشاهده کرد. در روانشناسی فردنگر[۱۰۶]، تمایل انسانها برای محافظت نه تنها برای خود بلکه برای حفظ بشریت نیز میباشد. به طور کلی، دلگرمی میتواند در افرادی دیده شود که نگرشهای خاصی نسبت به زندگی و جهان دارند که مثبت و خلاق و درجهت مشارکتهای اجتماعی میباشند. عدم دلگرمی و علاقه اجتماعی منجر به شکست در زندگی اجتماعی میشود. دلگرمی در پیشرفت و بهزیستی افرادی که دارای علاقه اجتماعی هستند، کمک زیادی میکند، با این احساس افراد به خود ارزشمندی و مشارکت در زندگی اجتماعی دست مییابند (یانگ، میلرن و بلاگن، ۲۰۰۹).
اصول دلگرم سازی
داگلی و همکاران (۱۹۹۹) بر این باورند که دلگرمی سه اصل دارد که ابعاد آن را میسازد. این ابعاد عبارتند از: ۱- نگرش و دید مثبت به خود ۲ – یک حس تعلق داشتن ۳- جرئت ناکامل بودن.
دلگرمی دادن کلید ایجاد انتظارات مثبت در افراد است. افراد به دلیل کمبود اعتماد به نفس و دلسردی رفتارهای ناسازگارانه انجام میدهند و در حلقهی باطل سرخوردگی قرار میگیرند و دلگرمی موجب شکستن این حلقه میشود (تامسون و رودلف، ۲۰۰۰). مطابق اصول روانشناسی فردنگر، گرایش به تعلق داشتن از طریق این فرض مورد مطالعه قرار میگیرد که تمام انسانها برای ارتباط اجتماعی و به دست آوردن فرصت همکاری و مشارکت در خیر عمومی تلاش میکنند و کودکان در تلاشهایی بد هدایت شده برای نیاز به تعلق بد رفتاری را بر میگزینند (داگلی و کمپبل، کولیک و داگلی،۱۹۹۹).
دلگرمی مفهومی کلیدی در ارتقاء و فعال سازی «علاقه اجتماعی» در افراد است. آدلر علاقه اجتماعی را تمایل افراد به متحد شدن با دیگر انسانها برای انجام وظایف خود با همکاری دیگران توصیف کرد. یک فرد با علاقه اجتماعی کاملاً رشد یافته میداند که به اجتماع انسانی تعلق دارد و عضو با ارزشی از آن است چنین افرادی تلاش میکنند که با دیگران همکاری و مشارکت کنند. آن ها هر چه بیشتر دلگرم شوند، تعلق بیشتری را تجربه میکنند و از تحمل درونی بیشتری برای نبرد با چالشهای زندگی برخوردار خواهند بود. خلاصه اینکه افراد دارای علاقه اجتماعی بدون اینکه ستیزه جو شوند، زندگی را رو به جلو حس میکنند (ایوانز،۲۰۰۵). یک شخص دلگرم کننده بودن در جهانی که بر اشتباهات و سرزنشها متمرکز است، مشکل میباشد. پذیرش خصوصیات شخصیتی فرد و اجتناب ناپذیری از اشتباه کردن، اولین گام در ایجاد یک شیوه دلگرم کننده برای خود و دیگران است. در این زمینه درایکورس تأکید کرد که افراد قبل از اینکه بتوانند دیگران را دلگرم کنند نیاز دارند جرئت ناکامل بودن را ایجاد نمایند و برای آن ارزش قائل شوند (چستون،۲۰۰۰).
جرئت به معنی تمایل به یادگیری از اشتباهات شخصی است و دلگرمی به افزایش جرئت منجر میشود. وقتی دلگرمی به کار میرود افراد تواناییشان را برای پیشرفت عملشان افزایش میدهند، همکاریشان را بالا میبرندو به جای واکنش دفاعی درباره تجارب زندگی از آن ها استفاده میکنند. جرئت ناکامل بودن فرد را از ترس اشتباه کردن رها میسازد و به آن ها کمک میکند، تا از این تجارب یاد بگیرند (داگلی و کمپبل، کولیک و داگلی، ۱۹۹۹). ناکامل بودن بخشی از انسان بودن است و بنابرین شرم آور نیست، پذیرفتن این واقعیت موجب میشود که ناکامل بودن را به عنوان راهی به سوی رشد و تغییر در زندگی بپذیریم و در راه پیشرفت و ترقی دلسرد نشویم. نکته مهم این است که ما نه برای کمال بلکه برای بهتر شدن تلاش کنیم، این امر تا حد زیادی دلگرمی فرد را افزایش میدهد.
مهارتها و عناصر دلگرمی
دلگرم کننده بودن در دنیایی که بر اشتباهات و سرزنشها تأکید داردکار سادهای نیست، نخستین قدم برای ایجاد یک شیوه دلگرم کننده برای خود و دیگران پذیرفتن ویژگیهای شخصیتی و اجتناب ناپذیر بودن اشتباهات و خطاهاست (باهلمن،۲۰۰۱). مهارتهای دلگرمی شامل نشان دادن علاقه به فرد مقابل از طریق گوش دادن فعال و همدلی، انتقال احترام و اعتماد به مراجعان، تمرکز بر تواناییها، تمرکز بر تلاشها و پیشرفت است(واتس و پیترزاک،۲۰۰۰).
راههای دلگرمی دادن والدین به خود و نوجوانان
اطمینان داشتن به توانمندیها؛ افراد دلگرم کننده به دیگران اعتماد دارند و این گروه از افراد بی آنکه از دیگران بخواهند توانمندی خود را ثابت کنند به آن ها اعتماد میکنند.
ایجاد حرمت نفس؛ والدین دلگرم کننده به هدفهای خود و فرزندان بها میدهند، برای تلاشهای آن ها ارج مینهند و به شایستگیهای خود آن ها توجه دارند و خود و فرزندان را با دیگران مقایسه نمیکنند، تفاوتهای فردی را میپذیرند و به علایق خود و فرزندانشان بها میدهند …
ارج گذاشتن به تلاشها و پیشرفتها؛ موفقیت همیشه حاصل نمیشود؛ فرد دلگرم کننده، دلگرمی و تشویق خود را به کار انجام شده یا موفقیت به پایان رسیده محدود نمیکنند. این افراد به جای تشویق نتایج کار به فرایند تلاش توجه دارند.
توجه به نقاط قوت؛ فرد دلگرم کننده ضمن پذیرش اشتباهات خود و دیگران از تأکید بر این اشتباهات خود داری میکند و جنبههای مثبت و قوت را در نظر میگیرند. این چهار اصل دلگرمی اساس رابطه والد- فرزندی را بر اصل برابری و احترام متقابل بنا مینهد. این اصول روشهای آزمایش شدهای هستند که بر عزت نفس خود والدین و به ویژه فرزندان اضافه میکند و باعث میشود که طرفین ارزشهای شخصی خود را درک کنند (دنیک مایر، ۱۹۸۹، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۹۰).