۲-۱-۸-۲- مدل اجتناب شناختی نگرانی
تجارب بالینی و ادبیات پژوهشی موجود در حیطه نگرانی، مهم ترین شناخت در اختلال اضطراب فراگیر را به این صورت تعریف میکنند : “دنیا بالقوه خطرناک است و من نمی توانم با آن چه که در آینده اتفاق می افتد مقابله کنم. براین اساس باید تمام اتفاقات بدی را که ممکن است در آینده رخ دهد، پیشبینی کنم تا بتوانم از آن ها اجتناب کرده یا خود را برای رویارویی با آن ها آماده سازم”.
زمانی که افراد خطر یا تهدیدی را درک میکنند، طبیعتا درگیر فعالیت هایی میشوند تا آن را محدود کنند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
نظریه ی یادگیری دو مرحله ای ماورر[۱۴۱] (۱۹۴۷؛ دیوی و ولز، ۲۰۰۶) در خصوص ترس و اجتناب بیان میدارد که ما از چیزهایی که با تنبیه مرتبط هستند، هراسانیم و به گونه ای منفی، برای انجام رفتارهایی که باعث اجتناب از تجربه ی ترس و محرک های شرطی که ترس شرطی شده را فرا می خوانند، تقویت میشویم. نتیجه ی این امر، تداوم اضطراب نسبت به از محرک های شرطی است، زیرا اجتناب مانع از رویارویی های مکرر با محرک هایی می شود که باید خاموش گردند. این مدل یادگیری، به عنوان زیر بنای تحول درمان های رویارویی در بسیاری از اختلالات اضطرابی به کار گرفته شده است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
نگرانی به احتمالاتی که وجود ندارد و به اتفاقات بدی که ممکن است در آینده رخ دهد، متمرکز است. براین اساس افراد کنترل اندکی بر مسایل متفاوتی دارند که آن ها را نگرانی میکند. به دلیل این که خطر ادراک شده در لحظه ی حال وجود ندارد و به دلیل این که پاسخ های مناسبی برای اجتناب از این تهدیدها موجود نیست، افراد منحصراً درگیر تلاش های ذهنی برای حل مسئله میشوند (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
همان گونه که قبلا اشاره شده بود، نگرانی بیش تر شامل تفکرات کلامی است تا تصاویر ذهنی. در هنگام نگرانی، افراد شروع به خودگویی میکنند. تمایز میان افکار و تصاویر ذهنی (تجسم ذهنی) نقش بسیار مهمی در مدل اجتناب شناختی دارد. تصویرسازی، یک صحنه ی هیجانی است که پاسخ فیزیولوژیکی نیرومند و الگویی از پاسخ دهی فیزیولوژیکی (و عاطفی) را به وجود خواهد آورد که بسیار شبیه به رویداد واقعی است، اما سخنان کلامی تنها توصیفی از آن صحنه ی هیجانی در ذهن هستند و با این وجود، پاسخ های فیزیولوژیکی بسیار کم تری را فرا می خوانند (ورانا[۱۴۲]، کاتبرت[۱۴۳] و لانگ[۱۴۴]، ۱۹۸۶؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
بورکووک و همکاران اظهار می دارند که نگرانی نشانه ی اجتناب از گونه های دیگر تفکر، نظیر فرایندهای تصوری (تجسمی) است که به شدت با احساس منفی پیوند دارد (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بورکووک و دیگران، ۱۹۹۱؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).
از طریق نگرانی افراد موفق به اجتناب از تصاویر آزارنده، اضطراب جسمانی و سایر هیجانات منفی میشوند. بنابرین نگرانی به عنوان پاسخی اجتنابی به کار برده می شود و در پردازش هیجانی دخالت کرده و براین اساس مانع خاموشی ترس می شود. در واقع افراد نگران با اجتناب از محرکات و احساسات اضطراب برانگیز در کوتاه مدت، مانع از پردازش اطلاعات مربوط به موقعیات مختلف در خود میشوند که این امر به نوبه ی خود میتواند مانع ایجاد منابع مقابله ای مناسب در آن ها شود. در طولانی مدت، افراد مبتلا به نگرانی مزمن، تمام این پیامدهای منفی را تجربه میکنند و احتمالا در حل مناسب عوامل استرس زایی که رخ میدهند، شکست می خورند (بورکووک، ۱۹۹۴؛ به نقل از فرسکو[۱۴۵] و همکاران، ۲۰۰۲).
در واقع شواهد پژوهشی متعددی از این فرضیه حمایت میکنند که نگرانی، پاسخی اجتنابی است و موجب سرکوبی تصاویر آزارنده می شود، برانگیختگی جسمانی و پردازش هیجانی را کاهش میدهد و براین اساس در تداوم اضطراب و نگرانی نقش دارد. بنابرین نگرانی از طریق رفتارهای اجتنابی به گونه ای منفی تقویت می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۲-۱-۸-۳- مدل فرا شناختی نگرانی
دیوی و ولز، ۲۰۰۶) بر تمایز میان نگرانی و تفاسیر منفی از نگرانی، استوار است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶). باید توجه داشت که کاربرد درمان فراشناختی در مورد اختلال اضطراب فراگیر، مبنایی برای درک نحوه ی مفهوم سازی و درمان فرایندهای نگرانی کنترل ناپذیر در طیف گسترده ای از اختلال ها، فراهم سازد. بر اساس این مدل افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، معمولا از نگرانی به عنوان وسیله ای برای پیشبینی مسایل آتی و تولید روش های مقابله ای، استفاده میکنند. معمولا نگرانی به عنوان نوعی راهبرد مقابله ای، در پاسخ به یک فکر منفی مزاحم فعال می شود (ولز، ۱۳۸۸).
این فرایند الزاماً مشکل ساز نیست، چون تا وقتی که فرد بر این باور است که نگرانی اش مفید است و جلوی خطر را میگیرد، ممکن است “نگران خوشحال[۱۴۶]” باشد. نگرانی های عمومی در مورد رویدادهای خارجی و نگرانی های اجتماعی و سلامت جسمی در پاسخ به عوامل برانگیزاننده، “نگرانی نوع ۱[۱۴۷]” خوانده می شود. استفاده از نگرانی به عنوان راهبرد مقابله ای، به باورهای فراشناختی مثبت درباره ی نگرانی که اکثر افراد تا حدودی دارند، مربوط می شود. این نوع باورها، شامل باورهایی مانند “نگرانی به من کمک میکند تا از مشکلات اجتناب کنم” ، “نگرانی به من کمک میکند تا برای برخورد با مسایل آماده باشم” و.. است (ولز، ۱۳۸۸).
با این حال اختلال اضطراب فراگیر زمانی به وجود میآید که باورهای منفی درباره ی نگرانی در
فرد فعال میشوند. دو نوع باور منفی، مهم هستند: باورهای منفی درباره ی کنترل ناپذیری نگرانی و باورهای منفی درباره ی پیامدهای آسیب زا یا مخاطره آمیز نگرانی (ولز، ۱۳۸۸).
باورهای منفی درباره ی پیامدهای نگرانی، شامل باورهایی هستند مبنی بر این که نگرانی میتواند به پیامدهای ناگوار جسمی (مانند حمله قلبی) ، روان شناختی (مانند فروپاشی روانی) یا اجتماعی (مانند طرد شدن از سوی دیگران) منجر شود (ولز، ۱۳۸۸). از این دیدگاه بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در یک حالت ناهماهنگی شناختی (همراهی باورهای مثبت و منفی درباره نگرانی) قرار دارند (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵). هنگامی که باورهای فراشناختی منفی فعال میشوند فرد به ارزیابی منفی نگرانی می پردازد؛ یعنی دچار نگرانی درباره ی نگرانی می شود و همین امر موجب افزایش اضطراب و احساس ناتوانی در مقابله می شود.
نگرانی درباره نگرانی، نمونه ای از ارزیابی فراشناختی است. این فرایند “فرانگرانی[۱۴۸]” یا “نگرانی نوع ۲” خوانده می شود که به ارزیابی منفی نگرانی و علایم مرتبط با آن دلالت میکند. نمونه هایی از فرانگرانی عبارتند از: “کنترل خودم را از دست می دهم” ، “دارم دیوانه می شوم” و… (ولز، ۱۳۸۸).