گاو در فرهنگ هند و ایرانی با توجه به نقشی که در حیات و زندگی این قوم داشته، جانوری مقدس بوده و در فرهنگ این اقوام نقشی توتمی داشته و به نماد حیات و برکت و باروری تبدیل شده است. تاریخ حماسی- اساطیری ایران که بر مبنای روایات و داستان های زرتشتی مکتوب در خدای نامه هاو افسانه ها و داستان های باستان شکل گرفته و از آنجایی که که شاهنامه ی فردوسی بازتاب اسطوره ها و باورهای کهن ایران باستان است می توان نهادینگی گاو اسطوره ای را در لایه ی حماسی شاهنامه نیز دریافت کرد. گاو حماسی بر مایون که در داستان فریدون در شاهنامه ذکر شده جانشین همان گاو نخستین اساطیری می شود تا با شیر خود به تربیت و بزرگ کردن فریدون که انسانی برگزیده است، بپردازد و با این کار نقش توتمی خود را ایفا کند زبرا این گاو توتم خاندان فریدون است. اجداد فریدون در بندهش همه بر نام « گاو » دارند: « فریدون اَثفیان، پسر پورتُرا [ پور گاو ] پسر سیاک تُرا [ سیاک گاو ]، پسرِ سیت تُرا [ سپید گاو ] …. » ( دادگی، ۱۳۶۹: ۱۴۹ )، « از آنجا که اجداد فریدون نام شان با نام گاو آمیخته است برخی از پژوهشگران گاو را توتم دودمان فریدون می دانند. » ( هینلز، ۱۳۸۳: ۴۵۸ )
در شاهنامه، گاو نماد ابرهای باران زا و باروری، در پیوند با فریدون است. در داستان فریدون، آن گاه که فریدون زاده می شود گاو بر مایه نیز زاده می شود، ضحاک شبی در خواب می بیند که مردی به نام فریدون بر او شوریده و او را به بند می کشد. این خواب مایه نگرانی او می شود و به جستحوی فریدون می پردازد و آگاه می شود که فریدون به دنیا آمده است. ضحاک، آبتین پدر فریدون را می کشد و مغز او را به مارهای دوش خود می دهد. مادر فریدون به بیشه ای می گریزد و فرزندش را به نگاهبان گاو برمایه می سپارد، فریدون تا سه سالگی با شیر گاو برمایه تربیت می شود:
خـردمند مـام فـریـدون چـو دیـد که بـر جفت او بـر چنان بد رسید
فـرانک بدش نـام و فـرخنـده بود بمهــر فـریـدون دل آکنـده بــود
روان گشت و دل خسته از روزگار همی رفت گــریان سوی مرغــزار
کجـا نامـــور گـاو پـرمـایه بــود که روشنده بـر تنـش پیــرایه بــود
بـه پیـش نگهبـان آن مرغـــــزار خــروشید و باریــد خون در کنـار
بدو گفت کین کودک شیـرخــوار زمــن روزگــاری بــــزنهــار دار
پدر وارش از مــادر انــدر پذیــر وزیــن گاو نغــزش بپــرور بشیـر
( ش/ ۱۵/ ۲۲ – ۱۶ )
ضحاک از ماجرای مرغزار و گاو برمایه آگاه می شود و برای کشتن فریدون به آنجا می رود، فرانک ناگزیر فرزند خود را از آن جا برده و به البرز کوه می رود و فریدون را به مردی دینی می سپارد تا از او مراقبت کند، ضحاک که به مرغزار می رود و فریدون را نمی یابد گاو برمایه را می کشد:
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خبــر شد بضحّـاک یک روزگـار از آن بیشه و گاو و آن مرغزار
بیـآمد پـر از کین چون پیل مست مـرآن گاو پرمایه را کرد پست
( همان/ ۱۵/ ۴۲ – ۴۱ )
فریدون به خون خواهی پدر و گاو مقدس که دایه و توتم خانوادگی او بوده، ضحاک را به بند می کشد. با توجه به تطبیق ضحاک شاهنامه با اژدهای ویشوه روپه ودایی که توسط تِریتَه ( معادل فریدون ) کشته شد و تِریتَه اسبان و گاو های بی شمار او را آزاد کرد. « به احتمال بسیار، گاوهای ویشوه روپه نیز همان همسران ضحاک مار دوش اند که به دست فریدون می افتند، زیرا در وداها گاوهای شیرده و زنان هر دو نماد ابرهای باران آورند. در واقع ابرهای باران آوری را که ضحاک زندانی کرده بود فریدون آزاد کرد. » ( بهار، ۱۳۷۶: ۸۸ )، « ابوریحان بیرونی نیز به گاوهای نژاد آریا چنین اشاره می کند: چون فریدون ضحاک بیوراسب را از میان برد، گاوهای اثفیان را که ضحاک در موقعی که او را محاصره کرده بود و نمی گذاشت اثفیان به آنها دسترسی داشته باشد، رها کرد و به لانه او باز گردانید. » ( واحددوست، ۱۳۸۷: ۳۲۸ )
از آن جا که در باورهای اساطیری، اسطوره ها با رخدادهای طبیعی در پیوند بوده اند می توان گفت که فریدون، آزاد کننده ابرهای باران زا است که گاو ابرها را آزاد می کند و موجب باروری و رستاخیز طبیعت و رویش گیاهان و آمدن بهار می شود.
۴-۱-۴ اژدها
اژدها حیوانی افسانه ای است که معمولاً به صورت سوسمار یا مار غول پیکر فلس دار، با بال های خفاش مانند و نفس آتشین و دم نوک تیز مجسم می شود. با آن که در اساطیر مختلف، اژدها صورت های مختلفی یافته اما همواره در اساس، آن را ماری در نظر آورده اند. « در خاورمیانه که مارها بزرگ و کشنده اند مار و اژدها گهگاه نماد اصل شر بود بدین ترتیب مثلاً در مصر خدای آپپی مار بزرگ جهان تاریکی ودشمن خورشید بود. یونانیان و رومیان با اینکه مار را قدرتی شریر می دانشتند گاهی هم اژدهایان را نیروهایی نیکوکار ( ساکنان تیز چشم اعماق زمین ) می شمردند، اما شهرت شیطانی اژدها قوی تر بود و در اروپا این شهرت پس ازفراموش شدن آن دیگری، برجای ماند. » ( موسوی بجنوردی، ۱۳۸۴: ۷۷۷ )
در فرهنگ ایرانی اژدها نامی عمومی است برای دیوهایی که بیشتر به شکل ماری بزرگ حیطه های گوناگون حیات را میدان عمل خود قرار داده اند و بیشتر با پدیده های طبیعی و آسمانی در ارتباطند.
۴-۱-۴-۱ اژدها در اساطیر و باورها
اژدها در گستره اساطیر جهان به جز چین، نماد پلیدی و خشکسالی است. « در خاور دور اژدها دارای شأن است و به مثابه موجودی نیکوکار شهرت دارد. در چین اژدها « لونگ » نامیده می شود و در کیهان شناسی چینی، مظهر یانگ، یعنی اصل آسمان، فعالیت و نرینگی در جفت یین- یانگ است. » ( همان: ۷۷۸ )
در قالب اسطوره های هند وایر
انی چند اژدها شکل گرفته که باعث خشکسالی بو ده اند و ابرها زمانی رها و آب ها هنگامی روان می شوند که خدا یا قهرمانی اژدهایی را کشته باشد.
اژدها در اوستا نهاد پلیدی و زشتی است و اساساً از دشمنان زردشت و آیین راستی به شمار می آید. « در اوستا آژی و در سانسکریت و در دین آریایی اَهی، اهریمنی مارسان است که در کوه مسکن دارد و دیوان را به یاری خود می طلبد. اَهی رعدی سیا، و بورانی و طوفانی است که با هزاران حلقه و پیچ و تاب بر فراز قله کوه می پیچد و دیوارمانند به سوی آسمان بالا می رود ایندرا رب النوع رعد با او مصاف دهد و او را بکشد. در ریگ ودا بارها از این مبارزه سخن رفته است و یقیناً ماری که در اساطیر و ادبیات حماسی و افسانه های اغلب ملل موجود است همان اَهی یا اَژی آریائیان قدیم است که متدرجاً، مشبه که ابرهای سیاه باشد از یاد رفته، مشبهٌ به یعنی اژدهای بدکار در خاطره ها محفوظ مانده است. داستان اَژی دهاک نیز به این افسانه مرتبط است. » ( اوشیدری، ۱۳۷۱: ۱۰۲ )
در هند باستان قهرمانی که تریته نام دارد اژدهایی را می کشد. « تریته با گرز – آذرخش خویش وریستوروپه[۱۲] اژدهای سه سر شش چشم را نابود می کند. » ( هنیلز، ۱۳۸۳: ۱۰۹ )، این اژدها که نماد طوفان و خشکسالی است می تواند با اژی دهاک اوستا مطابقت داشته باشد. در باورهای اساطیری ایران، اژی دهاک به شکل ماری ویرانگر ( دیو طوفان و خشکسالی ) است که به دوران طلایی حکومت جمشید خاتمه می دهد.
۴-۱-۴-۲ اژدها در باورهای حماسی و شاهنامه
این اژدها در شاهنامه فردوسی و در گرشاسب نامه اسدی طوسی در سرگذشت گرشاسب و پهلوانان دیگر ظاهر می شود. « نشانه هایی که از او در شاهنامه و گرشاسب نامه آمده، شبیه مطالب اوستا است. اژدها چون کوهی است، سری چون درخت دارد و موی تن او بر زمین حلقه می زند، دو شاخ چون دو شاخه درخت به دازای ۱۰ گز دارد. چشمانش چون دو چرخ گردونه یا دو حوض خون است که از دور چون دو ستاره در شب یا همانند دو گوهر بزرگ یا دو مشعل روشن یا چون دو آینه در برابر آفتاب می درخشدو دو دندان به بلندای بازوی پهلوانان یا شاخ بز کوهی دارد. از دندانهای او انسان و حیوان آویخته اند. چون راه می رود زبان سیاه او از دهانش چون درختی فرو می آویزد تنش چون ماهی فلس هایی دارد که هر کدام چون سپری است. ۸ پای دارد، اما چون بر زمین می خزد کوه و دشت را می لرزاند و رودی به ژرفای طول نیزه ای از زهر، از بینی و و دمش روان می شود او در کنار کشف رود، کوه شکاوند کابل، مازندران ( هند ) بر روی کوه سقیلا، کوه زهاب در یمن یا در طبرستان جای دارد. » ( موسوی بجنوردی، ۱۳۸۴: ۷۸۳ )، اگر این را بپذیریم که اسطوره ها در ارتباط با رخدادها و پدیده های طبیعی این جهان هستند و با توجه به تعریف بالا که با خزیدن خود کوه و دشت را می لرزاند و ….، پس می شود گفت بیشتر اژدهایان اسطوره ها همان پدیده های طبیعی مثل طغیان آب، زلزله و آتشفشان و خشکسالی و قحطی هستند.
افسانه های اژدها کشی در ایران پیشینه ی دیرین داشته و در کتاب ها و داستان های کهن از جمله در داستان های اوستا حتی ستیز اهورامزدا و اهریمن می تواند گونه ای از اسطوره اژدهاکشی تعبیر شود، نبرد با اژدها که در روایات کهن اوستایی رنگ و صبغه ی اساطیری دارد در شاهنامه رنگ کاملاً حماسی به خود می گیرد و روایات اسطوره ای و حماسی در هم می آمیزد و نمونه ی بارز این گونه از اسطوره داستان فریدون و ضحاک است که آمیزه ای از افسانه و حماسه است. در افسانه ها و حماسه های ایرانی به غیر از فریدون قهرمانان دیگری هم بوده اند که هر کدام اژدهایی را کشته اند؛ سام (گرشاسب )، رستم گشتاسب، اسفندیار و …. هر یک در دلاوری های خود بر اژدها پیروز گشته اند، اژدهایی که نمود نیروهای کیهانی است. فریدون نخستین اژدها کش در اوستا است که با اژدهای سه سر مبارزه می کند. اژی دهاک سه سر اوستا در شاهنامه هیأت ضحاک پدیدار می شود و ضحاک با دو مار که بر روی دوشش رسته اند عملاً همان اژی دهاک اوستایی است. و در ژرف ساخت با هم یکی هستند به این ترتیب که اژدهایی بر ایران حکومت می کند که با پلیدی و پلشتی و ددمنشی کشور را در ماتمی جگرسوز فرو برده پس فریدون علیه این اژدها به پای می خیزد. دکتر منصور رستگار فسایی هم ضحاک را با اژدهای ضحاک اوستایی یکی دانسته: « ضحاک، مشخص ترین انسان اژدها گونه است که نامش با اژدها پیوند یافته است تا بدانجا که در بسیاری از متون اساطیری او را خود اژدها دانسته اند. » ( رستگار فسایی، ۱۳۷۹: ۱۴۶ )، « انسانها، آتش، آب، گیاهان ملتمسانه از فریدون تقاضا می کنند تا با ضحاک که دو مار آدمی خوار، به عنوان مظهر سلطه و غلبه عناصر خشونت، ظلم و ویرانگری بر شانه هایش روئیده بود، به مقابله پردازد. » ( همان: ۲۰۳ )
دکتر کزازی درباره ضحاک می نویسد: « همه بدیها و ددیها در این نماد به نمود آورده شده است هر اهرمن خوی خیره رویی که روزگاری به ایران تاخته است و بر ایرانیان تیغ آخته است و درفش دشمنی با آنان را برافراخته است به شیوه ای نهانی و نمادین در این نماد فرو فشرده است و از قلمرو تاریخ به پهنه اسطوره آورده شده است. » ( کزازی، ۱۳۹۰: ۱۶۷ )، از سویی دیگر از آن جا که اسطوره ها در پیوند با رخدادها و پدیده های طبیعی هستند و همان گونه که اشاره شد اژدها نماد پلیدی و خشکسالی است پس ضحاک هم همین نماد را در خود دارد. ضحاک، هر روز دو نفر از جوانان ایران را می کشد و مغز او را به ماران خود می دهدو با این کار می خواهد جمعیت ایران را تمام کند.
ضحاک شاهی بیگانه و جنایت کار است. « شاه بیگانه فرّه ندارد و وقتی فرّه نداشته باشد، خشکسالی و بی برکتی به کشور می آید. پس وجود ضحاک بی برکتی است در سرزمین ما، و مرگ ضحاک که برآمده است. فریدون فرّه دارد و نتیجتاً سرزمین ما متبرک می شود. دوباره محصولات رشد می کند. » ( بهار، ۱۳۸۴: ۳۰۴ )، فریدون خواهران جمشید را که به وسیله ی ضحاک اسیر شده اند آزاد می کند. مهرداد بهار معتقد است که خواهران جمشید، قابلیت باروری ابدی دارند و نماد ابرهای باران زا هستند و فریدون با رهاندن این دختران در واقع ابرهای باران زا را آزاد می کند. ( بهار، ۱۳۸۴: ۳۱۱ )، اما برخی از محققان معاصر نیز ازدها را نمادی از آتشفشان دانسته اند. زیرا در افسانه های کهن اژدها پدیده ای اهـریمنی و زیانکار بوده و همواره بر فـراز کوهها جـای داشته و غـرش می کرده است و نفسی آتشین و سوزان داشته و از دم خود رودی یا چشمه ای زهرآگین به سوی شهرها و دشت ها جاری می ساخته است. « این پدیده آتشکامی و سوزندگی نفس اژدها، سبب شده است که در ادبیات دوره کلاسیک و بعد از آن، آتشفشانها با حضور اژدهایان همراه باشند و برخی از محققان معاصر، پدیده اژدها را چیزی جز خاطره ای « آتشفشان » های کهن ندانند و اظهار عقیده کنند که: بسیاری از اوصاف داده شده اژدها در واقع اوصاف آتشفشانهاست، « تف و حرارت آتشفشان آسمان ار تبدار کرده بود و گدازه های آتش به هرجا که می رفت گیاهان را می سوزاند و برمی افروخت. » ( رستگار فسایی، ۱۳۷۹: ۱۱۸ )، خانم واحد دوست نیز بر این عقیده معتقد است و می نویسد: « در ایران هم اژدها می تواند آتشفشان باشد و اژدهایی هم که فردوسی بدون کم و کاست از گفتار پیشینیان در شاهنامه آورده یا در کتابهای دیگر از جمله اوستا بدان اشاره رفته است، چیزی نیست جز کوه آتشفشان. » (واحددوست، ۱۳۸۷: ۳۲۰ ) و درباره فریدون که اژی دهاک را در دماوند به بند می کشد، بنا به باورها، در کتاب خود می آورد: « در همان زمان ها که فریدون یعنی « نژاد آریا » بر بابلیان پیروز می شود و پادشاهی اژی دهاک یعنی حکمران بابلی یا تازی بر دست ایـرانیان شکسته می شود، آتشفشان دمـاوند یا آتشفشانی دیگـر نیز از جنب و جـوش باز می ماند. » ( همان: ۱۵۹ )
بیـاورد ضحّــاکـرا چـون نـونـد بکـوه دمـاوند کــردش ببند
چو بندی بـر آن بند بفــزود نیـز نبـود از بدبخت مانیده چیـز
ازو نام ضحّـاک چـون خاک شد جهـان از بد او همه پاک شد
گسسته شد از خویش و پیوند او بمانـده بکـوه انـدرون بند او
بکـوه اندرون جای تنگش گـزید نگه کـرد غـاری بنش ناپدید
بــیـآورد مسمــارهـای گـــران بجای که مغزش نبود اندرون
فرو بست دستش بد آن کـوه باز بد آن تا بمـاند بسختی دراز
بمـاند او بــریــن گـونه آویخته وزو خون دل بر زمین ریخته
( ش/ ۲۱/ ۲۱ – ۱۴ )
این نماد، برای اژد هایانی که دیگر قهرمانان اژدها کش شاهنامه با آنها جنگیده اند نیز صدق می کند، به طور مثال: اژدهایی را نیـز که سام نریمان می کشد نماد آتشفشان می داند، سام در نامه ای که به منـوچهر می نویسد و ماجرای زال و رودابه را با او در میان می گذارد، یکی از افتخارات خود را کشتن اژدهای دهشتناک کشف رود می داند:
زمــن گـر نبــودی بگیتی نشان بـرآورده گــردن ز گـردنکشان
چنـان اژدهــا کــوز رود کشف برون آمد و کـرد گیتی چو کف
زمیـن شهــر تا شهــر بالای او همـان کــوه تـا کـوه پهنـای او
جهانرا از او بود دل پر هــراس همی داشتندی شب و روز پاس
هــوا پـاک دیـدم ز پــرندّگـان همـان روی گیتی ز درّنــدگـان
( ش/ ۵۷/ ۴ – ۱ )
و حرارت و تف آتشفشان و گدازه های آن را که همه چیز را می سوزاند چنین توصیف می کند:
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت زمین زیر زهرش همی بر فروخت
نهنـگ دژم بــر کشیـدی از آب همـان از هــوا تیـز پــرّان عقـاب
زمین گشت بی مردم و چار پای جهانی مــر او را سپــردند جـای
( همان/ ۵۷/ ۷ – ۵)
نشانه های کوه آتشفشان را به روشنی می توان درایت ابیات دریافت.