۲٫عوامل ساختاری: موارد زیر را میتوان در ز مره عوامل ساختاری قلمداد نمود:
*عدم وجود یک تعریف مشخص از توانمندسازی کارکنان؛
*مقاومت کارکنان در برابر تغییر به علت وجود جو تحمیلی برنامه ها و آماده ننمودن قبلی آن ها؛
*فقدان بینش و فرهنگ توانمندسازی در سازمانها؛
*وجود ساختارهای رسمی و دیوانسالاری افراطی در سازمانها؛
*فقدان ارتباط باز و کامل در سازمان؛
*فقدان نظامهای سازمانی مناسب از جمله برنامه ریزی، پاداش دهی، ترفیع، آموزش، استخدام و انتصاب در جهت پشتیبانی از توانمندسازی منابع انسانی در سازمانها(بابایی، خلیلی و یقینلو، ۱۳۸۱).
اصول توانمندسازی
۱٫ برای اجرای توانمندسازی هیچ فرمول جادویی یا دستورالعمل استاندارد وجود ندارد. اجرای توانمندسازی در هر شرایطی ویژگیهای خاصی دارد.
۲٫ توانمندسازی در خدمت یک هدف است. توانمندسازی وسیلهای برای رسیدن به هدف است نه اینکه خودش هدف باشد. توانمندسازی به کارکنان کمک می کند تا به سازمان و خودشان کمک کنند و به شغل آنان معنا و احساس غرور میبخشد تا بتوانند کار را به طور مطلوب انجام دهند.
۳٫ توانمندسازی را باید مدیریت کرد: آن را انجام دهید و مطمئن باشید که درحال اجراست.
۴٫ توانمندسازی وقتی خوب عمل می کند که مبتنی بر ارزشها باشد: زمانی از توانمندسازی انرژی بیشتری به دست می آید که مدیران مقبول کارکنان باشند.
۵٫ اعتماد و تعهد دو نکته کلیدی محسوب میشوند: با تسخیر افکار و روان کارکنان میتوانید مشارکت آنان در پیشنهاد دادن را فراهم کرده، وفاداری و تلاش های آنان را مضاعف کنید.
۶٫ مدیران و سرپرستان نیز همانند کارکنان باید توانمند شوند.
۷٫ با تعریف مرزهای کاری، میتوان حدود اختیارات کارکنان با خذف موانع را روشن کرد.
۸٫ ارتباطات و اطلاعات: شریانهای حیاتی یا مایه زندگی توانمندسازی هستند.
۹٫ آموزش توانمندسازی چیزی بیش از اقدامات اصلاحی است. کارکنان را برای مشارکت بیشتر و ارتقای سطح عملکرد آماده ساخته و به آن ها بگویید برای آموزش آنان هزینه می شود چون با ارزشید.
۱۰٫ مربیگری و روانسازی بیش از کنترل و نظارت مؤثر است. بویژه وقتی میخواهید کارکنان را تشویق به مشارکت کنید و آنان را رشد دهید.
۱۱٫ گرامیداشت و قدردانی از افراد برای موفقیتهای آتی لازم است.
۱۲٫ توانمندسازی فرایندی دشوار و مستلزم صرف وقت است: چون به سادگی نمی توان باورها، خطمشیها، روشهای کاری، ساختار سازمانی و رفتارها را تغییر داد(میرمحمدی، ۱۳۹۲)
استراتژىهاى توانمندسازى
وظیفه رهبران سازمان، فراهم ساختن تسهیلاتى جهت پیاده سازی استراتژى توانمندسازى است. این استراتژىها به طور مستقیم یا غیرمستقیم موجب تغییر نگرش و رفتار کارکنان میشوند و زمینه را براى تربیت نیروى متخصص و توانمند مهیا میسازند. با توجه به هدف و فلسفه وجودى سازمانها، ویژگیهاى سازمان و کارکنان و نقشهاى آنان میتوان به پیادهسازى انواع استراتژىها پرداخت.
۱- افزایش آگاهی جمعی از طریق داستانگویی: هرگاه کارکنان مسئولیت حل مشکلات خود را بر عهده گیرند، مستعد تلاش در جهت بهبود زندگی فردی و سازمانی خود هستند. رویکرد داستانگویی به عنوان عامل ضروری توانمندسازی موجب تقویت تلاش های مبتنی بر همکاری می شود .پذیرش شرح کارکنان از مشکلات و شناسایی تواناییهایشان از عناصر مهم رویکرد توانمندسازی در عمل است.کارکنان از طریق مشارکت در گروه های کوچک به شرح داستان فردی خود در رابطه با وظایفشان و تجربیاتشان که در هر ماه برای آن ها اتفاق افتاده است، میپردازند و از این طریق در مورد مسائل و مشکلات خودشان به تفکر و گفتگو میپردازند(نادری، رجاییپور و جمشیدیان، ۱۳۸۶).
۲- آموزش مهارت های حل مسئله: در این استراتژی باید به کارکنان اجازه داد که مشکلات خود را بر اساس محتوای داستانهایی که در یک محیط همکارانه شکل میگیرد، شناسایی و حل کنند. در این صورت گروه ابتدا اهداف حل مسله را خلاصهبندی می کند. این اهدف شامل: شناسایی مشکل، انتخاب یکی از مشکلات مهم، انتخاب هدف برای حل مسئله، تفکر خلاق و تحقق اهداف و شناسایی منابع به منظورکمک به تحقق هدف است.
۳- آموزش مهارت های پشتیبانی و تجهیز منابع: از طریق حمایتهای صورت گرفته و تجهیز منابع، کارکنان، از ایجاد ساختار اجتماعی بزرگ در قالب گروه های توانمندشده مطمئن هستند. انواع حمایتها در سه مورد خلاصه می شود:۱٫ حمایت فرد از خود ۲٫ حمایت مدیر از فرد ۳٫ حمایت قانون از فرد(نادری، رجاییپور و جمشیدیان، ۱۳۸۶).
سازمان می تواند از طریق نوشتن، صحبت کردن و سخنرانی یک قانونگذار و یا فرد سیاسی حمایت جمعی را در سازمان اشاعه دهد. در صورتی که کارکنان بدانند منابع برای پیشرفت فردی آن ها در سازمان مهیاست و حمایتهای لازم نیز وجود دارد، توانمندسازی با سرعت بالایی انجام میپذیرد(میرمحمدی، ۱۳۹۲).
فرایند توانمندسازی
توانمندسازی کارکنان یک فرایند است و از طریق آن یک فرهنگ توانمندسازی توسعه مییابد که در آن آرمانها، اهداف، مرزهای تصمیم گیری و نتایج تأثیرات و تلاش های آنان در کل سازمان به اشتراک گذاشته می شود. در چنین فرهنگی منابع و رقابت برای کسب منابع مورد نیاز جهت اثربخشی فعالیتهایشان فراهم و حمایت می شود. در جدول ذیل فرایند تغییر و تحول در تواناسازی کارکنان در یک سازمان به تصویر کشیده شده است(نعمتی، ۱۳۸۴).
جدول۲-۵- فرایند تغییر در توانمندسازی
شکل۲-۱- فرایند توانمندسازی از نظر بعضی دیگر از نویسندگان به شرح زیر است:
(به نقل از خدادادحسینی، محمدیمقدم و قرائی، ۱۳۸۶)
اهداف توانمندسازی
هدف از تواناسازی، ارائه بهترین منابع فکری مربوط به هر زمینه از عملکرد سازمان است. همچنین هدف این است که ذیصلاحترین کارکنان بیشترین نفوذ را در مناسبترین شیوه ها اعمال نمایند. هدف توانمندسازی، شرکتدادن افراد بیشتر در فرآیندهای تصمیم گیری سازمان نیست بلکه هدف به کار گرفتن افکار کارکنان به منظور یافتن شیوه های بهتر و اتخاذ بهترین تصمیمات ممکن میباشد(پرهیزی، ۱۳۹۲).
هدف توانمندسازی، سازماندهی و توسعه تیمها نیست، بلکه افزایش شایستگی به منظور خلق ایدههای جدید و حل مشکلات از طریق تعامل و همنیروزایی اعضای تیم است. هدف بلندمدت توانمندسازی، بهبود مستمر در عملکرد کل سازمان و هدف کوتاه مدت آن به کارگیری تواناییهای موجود در اعضای سازمان است. به عنوان یک حقیقت، توانمندسازی به طور قطع به آزادی انتخاب عمل بیشتر منجر می شود. اما این ها فقط اهداف ابزاریاند و راهی برای به دست آوردن هدف حقیقی به شمار میروند. هدف حقیقی همیشه بهبود عملکرد است. به طور خلاصه اهداف مشخص توانمندسازی کارکنان را میتوان به شرح زیر برشمرد:
-
- دادن مسئولیت تجزیه و تحلیل مداوم مشاغل به همه کارکنان به منظور انجام توسعه شیوه های کاری اثربخش در ارتباط با مشتریان و ذینفعان