امام محمد باقر (علیه السلام) این گروه را منافقانی معرفی می نمایند که از على (ع) کراهت داشتند و حال آنکه على مورد رضاى خدا و رسول اوست خداوند ولایت على امیر المؤمنین (ع) را در روزهاى جنگ احد و بدر و حنین و تحت شجره و روز ترویه و روز غدیر خم ابلاغ فرمود و در باره ولایت على بیست و دو آیه نازل گردید و پیغمبر اکرم (ص) آن ولایت را در مسجد الحرام و در جحفه و غدیر خم محکم نمود و از آنها عهد و پیمان گرفت.[۵۴۴] در روایت دیگری این گروه بنی امیه معرفی شده اند[۵۴۵] (لعن الله علیهم اجمعین الی یوم الدین).
۴-۴-۲-۲ مستکبرین و کافران
۴-۴-۲-۲-۱ آیه اول (کافران به معاد)
قرآن کریم در سوره مبارکه فرقان حال گروهی را وصف می کند که برای آنها دو ویژگی بیان می نماید: ۱-عدم ایمان به معاد ۲-استکبار در برابر حق. به فرموده قرآن اینان خواستار نزول ملائکه بر خودشان و رویت پروردگار هستند «وَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَئکَهُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبرَُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا کَبِیرًا».[۵۴۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به فرموده علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) ایشان به دلیل اینکه به معاد ایمان نداشتند، چنین درخواستی کرده بودند و از نگاه ایشان این امر محال بود و قصد داشتند با این کار پیامبر را مغلوب خواسته خویش سازند. و البته نمی دانند با این درخواست مرگ خویش را آرزو کرده اند. چراکه رؤیت ملائکه و خداوند در دنیا به آنگونه آن ها خواستارش بودند امکان نداشت و اینان تنها می توانند بعد از مزگ به آروزی خود برسند.[۵۴۷]
در آیه بعد به لحظه رؤیت ملائکه توسط مستکبران اشاره می نماید و می فرماید: «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَئکَهَ لَا بُشْرَى یَوْمَئذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا محَّْجُورًا»[۵۴۸] در ارتباط با این آیه چند نکته لازم به ذکر است.
– اول اینکه کلمه «یوم» ظرف است براى جمله «لا بشرى» و کلمه «یومئذ» تاکید آن است و مراد از جمله «لا بشرى» نفى جنس، و مراد از «مجرمین» هر کسى است که متصف به جرم باشد، چیزى که هست در مورد آیه، مقصود جرم شرک است، و مجرمین همان کسانى هستند که امید لقاى خدا را ندارند، که قبلا ذکرشان به میان آمده بود و کلمه «حِجْراً مَحْجُوراً» اصطلاحى بود از مشرکین که هنگام دیدن کسى که از او ترسى داشتند به زبان مىآوردند.[۵۴۹]
– دوم اینکه این آیه در موضع جواب از گفتار مشرکین است که گفتند: چرا ملائکه به ما نازل نمىشود؟ و چرا پروردگار را نمىبینیم جواب نداد، براى اینکه اصل دیدن ملائکه را مسلم گرفته، که روزى هست که کفار ملائکه را ببینند ولى درباره آن هیچ حرفى نزده، و به جاى آن از حال و وضع کفار در روز دیدن ملائکه خبر داده، تا به این معنا اشاره کرده باشد که در خواست دیدن ملائکه به نفعشان تمام نمىشود، چون ملائکه را نخواهند دید مگر در روزى که با عذاب آتش روبرو شده باشند، و این وقتى است که نشاه دنیوى مبدل به نشاه اخروى شود، هم چنان که در جاى دیگر نیز به این حقیقت اشاره نموده و فرموده: «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ»[۵۵۰].[۵۵۱]
– و نکته سوم اما اینکه این روزى که آیه «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ» بدان اشاره دارد چه روزى است؟ آنچه از سیاق به کمک سایر آیات راجع به اوصاف روز مرگ، و بعد از مرگ بر مىآید، این است که مراد روز مرگ است. و همین مشاهدات دم مرگ است که قرآن آن را برزخ خوانده، چون در آیات قرآنى دلالت قطعى هست بر اینکه بعد از مرگ و قبل از قیامت ملائکه را مىبینند و با آنان گفتگو مىکنند.
و از سوى دیگر در مقام مخاصمه در پاسخ کسى که دیدن ملائکه را انکار مىکند طبعا باید اولین روزى که ملائکه را مىبیند به رخش کشید، و آن روز مرگ است، که کفار با دیدن ملائکه بد حال مىشوند، نه اینکه در چنین مقامى دیدن روز قیامت را یاد آور شود با اینکه بارها ملائکه را دیدهاند و «حِجْراً مَحْجُوراً» را گفتهاند.[۵۵۲]
۴-۴-۲-۲-۲ آیه دوم (ظالمان)
حال و روز متکبران و کافران در هنگامه قبض روح در سوره مبارکه نحل نیز به تصویر کشیده شده است، آنجا که می فرماید: «الَّذِینَ تَتَوَفَّئهُمُ الْمَلَئکَهُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءِ بَلىَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون»[۵۵۳]این آیه شریفه وصفی است بر حال کافران که در آیه قبل بدان ها اشاره شده است: «إِنَّ الْخِزْىَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلىَ الْکَفِرِین»[۵۵۴] و سپس در آیه بعد از آنها به وصف استکبار و تکبر یاد می کند: «فَادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبرِِّین».[۵۵۵]
– کلمه «سلم» در جمله «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» به معناى استسلام و خضوع و انقیاد است، و ضمیر جمع در «القوا» به کافرین برمىگردد و معناى آیه چنین است که: کافران همان کسانى هستند که ملائکه جان هایشان را مىگیرند در حالى که سرگرم ظلم و کفر خویشند ناگهان تسلیم گشته خضوع و انقیاد پیش مىگیرند، و چنین وانمود مىکنند که هیچ کار زشتى نکردهاند، ولى در همان حال مرگ، گفتارشان رد شده و تکذیب مىشوند و به ایشان گفته مىشود: آرى، شما چنین و چنان کردید اما خدا به آنچه مىکردید قبل از اینکه به این ورطه یعنى مرگ بیفتید آگاه بود.[۵۵۶]
– جناب صدرالحکماء و المتألهین در ارتباط با قبض ارواح کافران و ظالمان در تفسیر شریفشان می فرمایند که ملائکه مأمور قبض به آنها از اطرافیانشان نزدیک ترند ولکن رؤیت نمی شوند و امر قبض ارواح ایشان برای اطرافیانشان قابل درک نمی باشد چرا که رؤیت چنین پدیده هایی نیاز به وجود نگاه باطن بین است، تا بتواند شدت عذاب و گفتاز ملائکه را با ایشان درک کند و ببیند.[۵۵۷]
– همانطور که در آیه شریفه ذکر گردیده کافران با دیدن حقیقت داشتن آنچه بدان کفر می ورزیدند، به حالت زاری و التماس می افتند و به ملائکه قبض روح می گویند ما کار زشتی نکرده ایم. این سخن به نظر می رسد چند وجه داشته باشد.
شاید وجه این سخن این باشد که ایشان چنان در اعمال زشت خویش غرق بوده اند که هیچ احساس نمی کردندکه اعمالشان شر و بدی است و شیطان چنان اعمالشان را برایشان زینت داده است که حتی در آن دم آخر که همه چیز برایشان آشکار شده نیز به کفرشان ادامه می دهند و آن را توجیه می کنند.
و یا اینکه اینان آنقدر زشتی و پلیدی با وجودشان متحد گشته که هر دم و در هر سخنی کذب و دروغ بر زبانشان جاری می شود، حتی آن دم که ملائکه عذاب و قبض روح را نیز مشاهده می نمایند نمی توانند دست از دروغ گویی خویش بر دارند.
وجه دیگری نیز می تواند وجود داشته باشد، و آن اینکه، ایشان با رؤیت قهر و غلبه و عذاب الهی، آنچنان دلهره و هراسی در وجودشان می افتد، که برای رهایی خود به هر مستمسکی چنگ زده و تقلا می نمایند، و چه بسا با علم به اینکه حقیقت اعمالشان چه بوده و با انکار آن چیزی از بین نمی رود، در عین حال، به هر طریقی در فکر رهایی و نجات خویشند.
۴-۴-۲-۲-۳ آیه سوم (افترا زنندگان به خدا)
مرگ گروه دیگری از مستکبرین در قرآن کریم مورد توجه است و آن ها کسانی هستند که به خدا نسبت کذب می دهند و ادعای وحی و نبوت می کنند. اینان به فرموده آیه کریمه دو ویژگی دارند: ۱-بر خدا دروغ می بندند ۲-متکبرند. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلىََّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شىَْءٌ وَ مَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّلِمُونَ فىِ غَمَرَاتِ المَْوْتِ وَ الْمَلَئکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تجُْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ غَیرَْ الحَْقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ ءَایَتِهِ تَسْتَکْبرُِون».[۵۵۸]
آیه شریفه به روشنی عقیده این گروه و نوع قبض روحشان و مکالمه ملائکه با ایشان را بیان نموده است، ما نیز برای تبیین بیشتر به ذکر چند نکته اکتفا می نماییم.
– ابتدا اینکه لفظ «غمر» در اصل لغت به معناى پوشانیدن و پنهان کردن چیزى است به طورى که هیچ اثرى از آن آشکار نماند، و لذا آب بسیار زیادى را که ته آن پیدا نیست و همچنین جهالت دائمى و نیز گرفتارى و شدتى را که احاطه به انسان داشته و از هر طرف راه نجات از آن مسدود باشد «غمر» مىگویند، و در آیه مورد بحث به همین معناى آخرى است.
– کلمه «هون» و «هوان» به معناى ذلت است. و «بسط ید» گر چه معنایش روشن است الا اینکه در اینجا مقصود از آن، معناى کنایى آن است که البته به اختلاف موارد مختلف مىشود، مثلا بسط ید در یک شخص توانگر به معناى بذل و بخشش مال و احسان به مستحقین است، و بسط ید در یک زمامدار قدرت بر اداره امور مملکت است بدون اینکه مزاحمى در کارش باشد، و بسط ید در یک مامور و مجرى دستور دولت در باره یک مجرم به معناى زدن و بستن و شکنجه کردن آن مجرم است. بنا بر این، بسط ید ملائکه به معناى شروع به عذاب گناهکاران و ستمگران است.
– دیگر اینکه از ظاهر سیاق آیه به دست مىآید آن کارى که ملائکه بر سر ستمگران درمىآورند همان چیزى است که جمله «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ» آن را بیان و حکایت مىکند، چون این جمله حکایت قول ملائکه است نه قول خداى سبحان، و تقدیر آن این است که:ملائکه این کلام را در هنگام گرفتن جان آنان مىگویند، و بطورى سخت جانشان را مىگیرند که در دادن جان عذاب دردناکى را مىچشند.
این عذاب جان دادن ایشان است، هنوز عذاب قیامتشان در پى است، هم چنان که فرموده: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۵۵۹] پس مراد از «الیوم- روز» در جمله «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ» روز فرا رسیدن مرگ است که در آن روز عذاب دردناکى جزا داده مىشوند، هم چنان که مقصود از برزخى که در آیه سابق الذکر بود همان روز است.
– و نیز مراد از «ظالمین» کسانى هستند که یکى از آن سه گناه را که خداوند آنها را از شدیدترین ظلمها دانسته مرتکب شوند، و آن سه گناه عبارت بود از: دروغ بستن بر خدا، ادعاى نبوت به دروغ و استهزاء به آیات خداوندى.
– دیگر اینکه امرى که در جمله «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» است، امرى است تکوینى، زیرا به شهادت آیه «وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا»[۵۶۰] مرگ انسان مانند زندگیش در اختیار خود او نیست تا صحیح باشد به امر تشریعى مامور به بیرون کردن جان خود شود، پس این امر، امرى تکوینى است که ملائکه یکى از اسباب آن است.
– تعبیر «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» استعاره به کنایه است، و منظور از آن قطع علاقه روح است از بدن، چراکه جان آدمى در اختیار خودش نیست و اصولا روح از جسمانیات نیست تا در بدن مادى جاى گیرد- بلکه سنخ دیگرى از وجود را دارا است که یک نحوه اتحاد و تعلقى به بدن دارد.
با این توضیحات معنای آیه اینگونه خواهد بود: اى پیغمبر اى کاش این ستمکاران را مىدیدى در آن موقعى که در شداید مرگ و سکرات آن قرار مىگیرند و ملائکه شروع مىکنند به عذاب دادن ایشان در قبض روحشان و به ایشان خبر مىدهند که بعد از مرگ هم در عذاب واقع شده و به کیفر قول به غیر حق و استکبار از آیات خداوند دچار هوان و ذلت مىگردند.[۵۶۱]
صدرالحکماء در توضیح این اینگونه می فرمایند:
۴-۴-۲-۳ مستضعفین قاصر
در مرام قرآن همان مقدار که ظلم به مردم مذموم است ظلم به خویشتن نیز مورد نکوهش واقع می شود. تا جایی که از جمله گروه هایی که دارای مرگ سخت و دردناک می باشند، آن هایی هستند که به خویشتن ظلم کرده و خود را از نعمت آسایش و آزادی در زندگی و دینداری محروم کرده اند تا آن جا که بخاطر محیط و اجتماعی که در آن می زیسته اند وادار به استضعاف و گناه شده اند.
در ارتباط با ایشان قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا»[۵۶۲]
چند نکته در این آیه به نظر می رسد، که اشاره به آن ها خالی از لطف نیست. اولین چیزی که تبیین آن به فهم بهتر منظور آیه کمک می کند معنای «ظلم» است. حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) با توجه به سیاق آیات و همچنین نظر به آیه شریفه «لَّعْنَهُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِینَ* الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونهََا عِوَجًا وَ هُم بِالاَْخِرَهِ کَافِرُون»[۵۶۳] در ارتباط با معنای «ظلم» می فرمایند: مراد از ظلم، ظلم به نفس است و منشأ آن این است که آدمى با معارف دین صحیح بر خورد نکند و آنچه مىشنود تحریف شده و یا تهمت و دروغ باشد.[۵۶۴]
دیگر اینکه «قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ» یعنى از نظر دیندارى در چه وضعى قرار داشتید؟ و در این آیه دلالتى فى الجمله و سربسته هست بر صحنهاى که در زبان روایات از آن تعبیر شده به سؤال قبر، و فرمودهاند که فرشتگان خداى تعالى از هر کسى که از دنیا مىرود و او را دفن مىکنند سؤالهایى پیرامون دین او و عقائدش از او مىکنند.
و اینها که مورد سؤال قرار مىگیرند، کسانى هستند که از جهت دین وضع خوبى نداشتند و لذا در پاسخ ملائکه به جاى اینکه حال خود را شرح بدهند، سبب آن را ذکر مىکنند، و آن سبب این است که در زندگى در سرزمینى زندگى مىکردهاند که اهل آن مشرک و نیرومند بودند و این طائفه را استضعاف کرده، بین آنان و بین اینکه به شرایع دین تمسک جسته و به آن عمل کنند حائل شدند.
و چون استضعاف این مستضعفین بطور مطلق نبوده، استضعافى بوده که خودشان خود را به آن دچار کردند و مىتوانستند با کوچ کردن از سرزمین شرک به سرزمین دیگر خود را از آن برهانند، لذا فرشتگان ادعاى آنان را که گفتند: ما مستضعف بودیم تکذیب مىکنند و مىگویند: زمین خدا فراختر از آن بود که شما خود را در چنان شرائط قرار دهید، شما مىتوانستید از حومه استضعاف درآئید و به جاى دیگر کوچ کنید، پس شما در حقیقت مستضعف نبودید.
پس جمله: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها» استفهامى است توأم با سرزنش، هم چنان که سؤال «فِیمَ کُنْتُمْ» نیز این سرزنش را در بر دارد، ممکن هم هست بگوئیم:
استفهام اول براى تقریر است، یعنى به راستى مىخواهند بپرسند چه وضعى داشتهاند، چون این سؤال از ملائکه موکل بر قبض ارواح اختصاص به ظالمین ندارد، بلکه همانطور که از آیات سوره نحل نیز استفاده شد، این سؤال را از همه مىکنند، چه متقین و چه غیر ایشان، و به راستى مىخواهند بفهمند که این شخص که دارند جانش را مىگیرند، از کدام طائفه بوده، و وقتى معلومشان شد که از ظالمین بوده، آن وقت به عنوان سرزنش مىپرسند:” أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً”، پس استفهام دوم به هر حال توبیخى است، چه اینکه اولى نیز توبیخى باشد و چه نباشد.[۵۶۵]
فصل پنجم
مسائل پیرامون احتضار و مرگ
۵-۱ مسأله ترس از مرگ و شوق به آن
۵-۱-۱ ترس از مرگ
گذشت که مرگ امری وجودی و از مخلوقات خدای متعال است، و از خواص هر موجودی این است که در تزاحم با موجودات دیگر، آثاری از خود برجا می گذارد. مرگ نیز امری وجودی است و منشأ بسیاری از تغییر و تحولات در عالم است. یکی از این امور بوجود آمدن خوف یا شوق نسبت به مرگ است.
مرگ امر حقی است که هیچ شبهه و اشکالی در آن نیست، با وجود این انسان ها با آن به مانند امری برخورد می کنند که گویی هرگز به سراغشان نخواهد آمد. دلیل این امر کراهت از فنا دو حب به بقاست. در حقیقت حب به بقاء در فطرت و ذات انسان نهاده شده است.