( همان: ۱۷۷)
تحت تأثیر چنین فراز و فرودهای فرهنگی و سیاسی، تعداد زیادی از شاعران ایران در ادوار مورد مطالعهی این پژوهش، خط ممیز وکاملاً سوایی میان شرع و شعر کشیده و ضمن ستایش و تأیید شرع، با ابزار شعر به بنیان شعر و شاعران میتازند وشعر را مورد مذمّت و تکذیب قرار میدهند. خاقانی شروانی در این خصوص، میگوید:
در ترازوی شرع و رسته عقل فلسفه فلس دان و شعر شعیر
(خاقانی، ۱۳۸۷: ج۲ : ۱۴۲)
سنایی، طلوع شرع اسلام را پایان جلوهگری شعر و شاعری میداند و معتقد است که با برآمدن شرع نیرومند اسلام و دین خدا دیگر جایی برا ی عرض اندام پهلوانان عرصه سخن و سخن وری نیست و باید چنین کسانی دربن چاه تاریخ به خاک سپرده شوند:
گــر شعار تو شعر آمـــده شرع چـــــه کنی صبح کاذب اشعار
روی بنمود صبح صـــادق شرع خاک زن بر جمـال شعر و شعار
بـــر سر دار دان سر ســرهنگ در بــن چـــاه بیـــن تن بندار
( سنایی، ۱۳۷۵: ۱۴۰)
سنایی شعر و شاعری را برخاسته از منشأ طبیعت میداند و معتقد است که شاعر باید با غلبه بر این غریزه که جاذبه و کشش نیرومندی دارد بر این اغوای درونی غلبه کند. سخن را جولان گاه شرع مقدّس و حقایق دین کند. او بر این باوراست که شعر، شاعران را از راه حقیقت الهی به انحراف میکشد و شاعر برای جلوگیری از این خسران باید دست در دامن شرع زند تا به ریسمان شعر به دوزخ نیفتد:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شعر بگذار و گــــرد شرع درآی که شـــریعت رساندت به خدای
بند بر قــــــــــالب طبیعت نه پای بــــــــر منهج شریعت نه
لقمه از سفــره طریقت خــــور میزخمخانــه حقیقت خـــــور
( همان : ۲۱۰۰)
از دیگر سو، سنایی گویی میان شعر حقیقی و شعری که سخن شرع و دین را بیان میکند، تمایزی قایل است. زیرا او میگوید اگر شاعر میخواهد سخنی بگوید، باید مانند حسّانبن ثابت که در دفاع از اسلام و مقابله و مفاخره با شاعران عرب، کلام خود را در راه شرع به کار بست و نه بر اساس طبیعت و کشش درونی خود که سنایی آن را نام «شاعری» میگذارد:
شاعری بگذار و گرد شرع گرد ایرا ترا زشت باشد بیمحمد نظم حسان داشتن
( همان : ۲۴۴)
با طلوع اسلام، پیامبر اسلام یکی از معجزات خود را کلام زیبا و دل نشین قرآن خواند و اعلام کرد که شاعران و سخنوران زبر دست عرب هرگز نمیتوانند چنین کلامی بیاورند و کلام شاعران توان مقابله با کلام خداوند را از نظر مضمون و فنّ سخنوری ندارد. حسب روایات، شاعران نامدار و چیره زبان عرب به این دعوی درآمدند ولی هیچ کدام نتوانستند از پس کار برآیند. سنایی ضمن نظر داشت این مضمون آن را با دیگر رخدادی که در قرآن به آن اشاره شده در داستان حضرت موسی و گوساله سامری تشبیه کرده و میگوید کلام شاعران چون گوساله سامری است که در مقابل معجزات حضرت موسی توان مقابله را ندارند و کاذب بودن آن برملا میگردد به قول حافظ:
سحر با معجزه پهلونزند دل خوش دار سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
سنایی نیز همین معنی را در شعر شاعران و سخن قرآن وجیزه سخن قرار داده و میگوید سخن شاعر چیست و او کیست که بتواند در برابر کلام حق، پایداری کند:
فتنه شد شعر تو چون گـــوساله زرین یکی «لامساس» آواز در ده در جهان چون سامری
کی پذیرد گر چه تشنه گردد از هـر ابتر آب هر کرا همّت کند در بــــاغ جانش کوثری
( همان: ۳۱۹۰)
سنایی با یاد آوری از ابوعُباده، ولید بن عُبید بُحْتُری، (۲۸۴ق) یکى از بزرگترین شاعران عرب، که در سخنوری و فصاحت زبان دارای نام و آوازه بلندی بوده ولی هنر خود را مصروف مدح امرا و سلاطبین کرد و از این راه نیز ثروت فراوان اندوخت، گوشزد میکند که اکنون جایگاه او در دوزخ است و آن ثروت و هنر و فصاحت دست گیر او نیست.
زان فصاحتها چه سودش بودچون اکنون زحق «اخسؤافیها» شنید انــدرجهنم بحـتری
( همان : ۳۱۹۰)
سنایی سپس اندرز میدهدکه شاعری باعث فاصله گرفتن از شرع میشود و نصیحت میکند که شاعران باید دست از این شیوه بکشند و گرد شرع درآیند تا رستگار شوند. گویی سنایی اعتماد کامل دارد که شاعرانی که نه بر طریق شرع میروند بدون استثنا در دوزخ و جهنم زشت جای دارند و هرگز روی فلاح و رستگاری را نخواهند دید:
شاعری بگــذار و گرد شرع گـــرد از بهر آنک شرعت آرد در تـــواضع شعر در مستکــبری
خود گرفتم ساحری شد شاعریت ای هرزهگوی چیست جـز «لا یفلح الساحر» نتیجه ساحری
( همان : ۳۱۹۰)
سنایی کلام انبیا را رمزآلود توصیف میکند که میان پیامبر و خدا است در حالی که سخن شاعران هیچ منبع الهی ندارد و تنها حدیث نفس است و مغازله وعشوههای مجازی میان عاشق و معشوق :
رمـز بی غمزست تاویلات نطـق انبیا غمز بی رمزست تخییلات شعر و شاعــــری
( همان : ۳۱۹۰)
انوری، با بازی حروف و جابجایی حرف «ر» در شرع و «ع» شعرکه با جابجایی هر کدام شعر به شرع و شرع به شعر تبدیل میشود، باور خود را در ضمن این کار نشان میدهد و معتقد است که شعر و شاعری باعث جدایی شاعر از شرع و گمراهی او میگردد:
توراء شرع به آخر همی بری و خطاست چو عین شعر به آخر بری بیاموزی
( انوری، ۱۳۷۶ : ۶۴۷)
امیر خسرو دهلوی بر این باور است که هنر شعر و شاعری مانند سایر مشاغل چون حلّاجی، درزیگری وکوزهگری، شغلی معمولی است که هرکس در اثر ممارست میتواند به آن دست پیدا کند وکاری شاق و غیر ممکن نیست و هیچ تفضّلی بر سایر مشاغل ندارد. در حالی که سخن شرع آیات و رموز قرآن، کلام خداوند است و هیچ نسبتی با کلام شاعران ندارد و از نظر مضمون و محتوی و همین طور زیبایی شناختی فنّ سخن، قابل قیاس با هم نیستند:
دین مفخر تـوست و ادب و خط و دبیری پیشه است چو حلاجی و درزی و کلالی
شعر و ادب و نحو خس و سنگ و سفالند وآیات قـــــرآن زرو عقیق است و لالی
(امیرخسرودهلوی، ۱۳۸۷ : ۴۲۶ )
امیر خسرو نیز مانند عطّار، خود را شاعر نمیداند واعلام میکند که او نه بر طریق شاعران که بر طریق و راه پیامبر است. سخن او این معنی را ایفاد میکند که گویا راه شاعران و راه پیامبراز هم جداست و او از همین اوّل حساب کار خود را از آنان جدا میکند و با اقراری زبانی اعلام میکند که شاعر نیستم تا مبادا به عقوبتی که برای شاعران تدارک دیده شده است، گرفتار آید:
مر مرا بر راه پیغمبر شناس شاعرم مشناس اگرچه شاعرم
( همان: ۲۱۵)
امیر خسرو چون آونگی میان دنیای شعر و شاعری و هراس دایمی از کاری که میکند در حرکت است. نه میتواند دل از رؤیای شیرین شعرو شاعری ببِّرد و نه میتواند این نکته را فراموش کند که این کار او با شرع و راه پیامبر جداست و ممکن است از رهگذر شاعری، آگاهانه به جهنّم درآید:
خداوندی کـــه ما را کار بــا اوست بهـــــر نیک و بدم گفتار با اوست
بـــــود واجب، کـازین نقش تباهم بگرداند، به محشر، روسیاهـــــــم
برد در دوزخــــــــم با آتشین بند گلو بسته دروغیــــن دفتـری چند!
دریغـــــــا! رهبر داننـده در پیش دل من هم بران گمــراهی خویش!
چو من خود را زره یکســو فگندم گنه بر دامن رهبر چــــــه بندم؟!
( همان: ۲۱۵)
امیرخسرو دهلوی در خاتمه کتاب مجنون و لیلی، یادآوری میکند که گرچه شعر طریقی مقبول و ستوده در آیین دین نیست و قوانین شرعی به نظر تحسین به آن نگاه نمیکنند، امّا امّیدوار است که خداوند به نوعی دیگر به این اثر بنگرد:
شعر، ار چه صلاح کار دین نیست بر وی، ز شریعت آفــــرین نیست