امام خمینی میکوشید تا بیش تر گروههای مخالف را با خود همراه کند، برای مثال هنگام اعتراض شهید مطهری به سخنرانیهای «ضد روحانی» شریعتی در حسینیه ارشاد، سکوت کرد و حتی بدون نام بردن از شریعتی، به استفاده از شعارها و عباراتی که سخنرانان حسینیه ارشاد رواج داده بودند، مثل «مستضعفین، وارثان زمین خواهند بود»، «مردم، استثمارگران را به زبالهدان تاریخ خواهند انداخت» و «دین افیون تودهها نیست»، ادامه داد. (آبراهامیان، ۱۳۸۷:۵۹۲ و۶۵۸ و۶۵۹).
عزت الله عزتشاهی، از زندانیان سیاسی مشهور دوران پهلوی، درباره نقش امام خمینی در جریان انقلاب اسلامی می نویسد:
رژیم به خیال خودش، مبارزه را در نطفه خفه کرد، از آن طرف هم، مردم یک حالت عقب زدگی پیدا کردند. آن وقت که امام در تهران بودند، رهبری می کرد. اما، وقتی ایشان را به ترکیه و نجف تبعید کردند، موقعیت رهبری آن چنانی نداشت. در این شرایط، عدهای به محافظه کاری افتادند و از آن طرف هم، امام، از خارج که نمی توانست، تسلطی بر اینجا داشته باشد.گاهی، اعلامیهای می داد و اواخر هم، چند سخنرانی داشت (مصاحبه عزت شاهی با خبرگزاری ایلنا).
«آیتالله یوسف صانعی» در نوشتهای کوتاه در پایگاه اطلاعرسانی خود با عنوان «امام خمینی و قرائتی نوین از دین» به ذکر نوآوریهای امام راحل در اندیشههای دینی پرداخته است.
به اعتقاد ایشان آنچه که به طور خلاصه میتوان در این زمینه بیان کرد آن است که علما در گذشته مبارزه میکردند، اما با حضور ظالم در رأس قدرت یا سران قدرت کاری نداشتند و با امور دیگر مبارزه مینمودند. پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی که فیضیه را کوبیدند و طلاب را شهید کردند، مدتی از سوی امام اطلاعیهای منتشر نمیشد و در مجالس علما شرکت نمیکرد. سر و صدا به راه افتاد و حتی برای دوستان و علاقهمندان امام سؤال پیش آمد. امامی که مبارزه را آغاز کرد چرا ادامه نمیدهد؟ بعداً معلوم شد که امام میخواست با آقایان علما اتمام حجت کند که اگر تا حالا مبارزه با دولت بود، از این پس مبارزه با شاه است (پایگاه اینترنتی آیت الله صانعی).
پس نتیجه می گیریم که ایدئولوژی اساسی مبارزه امام از بین رفتن سلطنت و تأسیس حکومت اسلامی بود. امام خمینی، در تعریف و تبیین اهداف انقلاب اسلامی و رهبری جریان مبارزه، مواجهه با قدرتهای افزونطلب و تاکتیکها و روشهای حفظ و استمرار دستاوردهای انقلاب اسلامی، دارای ایدئولوژی و سیاست ویژه و منحصر به فرد بود،که بر پایه مبانی ثابت، استوار و اعتقاد به غیب و امداد غیبی، ایمان به تعالیم اسلام و مذهب، قرار داشت (اخوان مفرد، ۶۳:۱۳۷).
ایدئولوژی انقلابی امام خمینی بهره گیری از اسلام شیعی و ریشه های مذهبی جامعه ایران بوده است. مشخصه های تشیع ایدئولوژیک، به عینیترین وجه در قالب ایدئولوژی انقلابی امام برای مردم مسلمان ایران مطرح گردید. از این رو ضرروت تبیین ایدئولوژی انقلابی حضرت امام و بررسی کارکردهای آن در روند انقلاب اسلامی ایران مهم به نظر می رسد. مهم ترین محورهای ایدئولوژی انقلابی امام را می توان به قرار ذیل بیان نمود:
۱- مردمی کردن مبارزه سیاسی (انتقال آگاهی سیاسی برای صفآرایی تودهای مردم)
حضرت امام از همان ابتدای شروع مبارزه خود به حرکت های مردمی اعتقاد راسخ داشت و سعی داشت مبارزه را در سطح توده ها نهادینه نماید. لذا هرگز به دنبال ایجاد حزب و تشکیلات رسمی نرفت. در ایدئولوژی انقلابی امام خمینی بر کاربرد سیاسی اجتماعات مذهبی و نهادهای دینی تأکید و به شدت علیه انفکاک مذهب و سیاست موضع گرفته میشد.
۲- انتقاد از وضع موجود (تجدید نظر طلبی)
یکی از مهمترین کارکردهای ایدئولوژی در روند بسیج منجر به انقلاب، نقد ترتیبات اجتماعی موجود است تا بدین ترتیب به وضع موجود در اذهان پیروان احساس تنفر و اراده معطوف به تغییر به وجود آورد. در ایدئولوژی انقلاب ایران که امام خمینی در شکلگیری آن نقشی داشت، این مهم نیز انجام شده است. امام نوک پیکان انتقادهایش علیه ترتیبات اجتماعی را روی سلطه امپریالیسم و تلاش آن در الغای اسلام متمرکز کرد.
انتقادات امام از وضع موجود شامل جنبه های ذیل می شد :
الف) سلطه امپریالیسم
ب) شرایط ظالمانه اقتصادی، استثمار و غارت منابع
ج) بدبختی، گرسنگی و محرومیت
د) استبداد و ستم
هـ) عیاشی، اسراف و تجمل پرستی، بیلیاقتی و عدم صلاحیت دولتمردان و بورکراسی فاسد
و) انحراف، فاسد و مادیگرایی
ز) قوانین و سیاستهای ضد اسلامی و غیراسلامی
ح) سلطنت، حکومت و پارلمان غیرمشروع
۳- ارائه الگوی بدیل (طرح مجموعهای جدید از ارزشها).
امام مجموعه ارزشهایی را در نوشتهها و بیاناتشان مطرح کرده است که بر سه دسته تقسیم میشوند:
ارزشهای معنوی، ارزشهای اجتماعی و ارزشهای فردی. ایشان بر ارزشهای اجتماعی بیش از سایر ارزشها تأکید داشت. در زمینه ارزشهای اجتماعی بر «آزادی و استقلال»، «مبارزه و جهاد»، «وحدت و برادری» و «امنیت و مسئولیت اجتماعی» تاکید میکرد.
۴- طرح کلی جامعه مطلوب
در ایدئولوژی انقلابی امام این طرح در قالب حکومت اسلامی بیان شد. حکومتی که از نظر ایشان بهترین و مردمیترین شکل حکومت است. رهبری این حکومت در اختیار فقیه عادل است. امام بر انجام وظایف و عملکرد دولت اسلامی تاکید میکرد.
۵- سادهسازی
امام با زبانی ساده و با استفاده از سمبلها و الگوهایی که در فرهنگ مردم ایران وجود داشت، اهداف خود را مرحله به مرحله به منصه ظهور رساند. ایشان مکرر داستانهای قرآنی درباره انبیا و نیز سنتها و روشهای زندگی ائمه را برای مردم بیان می کرد و معتقد بود که هدف قرآن از طرح این داستانها، الگوسازی است تا ما هم مانند آنها عمل کنیم. بنابراین، ساده سازی که یکی از کارکردهای ایدئولوژی انقلابی است، از سوی امام نیز به کار میرفت (جمعی ازنویسندگان، ۱۳۸۴: ۶۰- ۵۵).
یکی از مباحث مهم انقلاب ایران حصول اتفاق نظر و اجماع همگانیِ خیلی سریع پیرامون بحث رهبری است، به رغم زمینه های فراوانی که برای تشدید اختلافات و رقابت بر سر آن وجود داشت (فوکو، ۱۳۷۹ : ۵۵- ۵۶). مردم و جناح های مدعی در جبهۀ مخالفان رژیم خیلی زود در قبول هنر مدنی امام به نتیجه رسیدند و بدون پرداخت هزینه های فراوان اختلاف صفوف خود را در برابر شاه متحد و یکپارچه ساختند، بی آنکه در اصل وجود این اجماع کوچک ترین تردیدی شده باشد، البته در بین علل و عوامل آن آرای صاحب نظران متعدد و متفاوت است و دیگران را نیز مستعد رهبری می دانستند.
فوکو که خصوصیتی کاریزما برای امام قائل است، دلیل آن را سه چیز می داند و می گوید: خمینی «این جا نیست»، ۱۵ سال است در تبعید به سر می برد که نمی خواهد به آن پایان دهد، مگر وقتی که شاه رفته باشد. خمینی «هیچ نمی گوید»؛ مگر «نه» به شاه، به رژیم و به وابستگی، و بالاخره این که خمینی «اهل سیاست نیست» زیر حزبی به نام او تشکیل نشده و دولتی نیز به نام او تشکیل نخواهد شد. او نقطۀ تلاقی یک خواست جمعی است (تاجیک، ۱۳۷۸ : ۲- ۳۱).
۲- دکتر علی شریعتی
با توجه به اینکه اکثر مخاطبین و علاقه مندان به آثار و سخنان دکتر علی شریعتی از اقشار روشنفکر و تحصیل کرده تشکیل می شد لذا ایدئولوژی از نگاه دکتر علی شریعتی برگرفته شده از میان نظریه پردازان و جامعه شناسان اروپایی بود. به دلیل دل مشغولی دینی و تربیت مذهبی که داشته اند، ایشان بسیار علاقه مند بود که میان رویکرد ایدئولوژی دینی و ایدئولوژی سکولار رابطه برقرار کند و به نظر مورد تأیید جامعه روشن فکر آن دوران ایران نیز بوده است. و لذا ایشان ارتباطی هستند بین جهان غرب و شرق.
«دکتر علی شریعتی»، روشن فکر تحصیل کردۀ دانشگاه سوربن، نمایندۀ نسل جدیدی از اندیشه گران معتقد به مذهب بود که دیدگاه های اصلاح گرایانه اش ترکیبی از ضد امپریالیسم جهان سومی، زبان علمی- اجتماعی غربی و شیعه گرایی ایرانی به منظور خلق ایدئولوژی انقلاب اسلامی برای اصلاح ساختار سیاسی- اجتماعی بود. وی نیز در بیانات و نوشته های خود «غرب زدگی» را محکوم می کرد: «بیایید رفقا اروپا را رها کنیم، بیایید به تقلید تهوع آور از اروپا خاتمه دهیم، بیایید به اروپایی پشت پا زنیم که همواره از انسانیت صحبت می کند، اما موجودات انسانی را در هر کجا که می یابد، در هم می کوبد».
تفسیر «شریعتی» از اسلام، نگرش سوسیالیست های جهان سومی چون «چه گوارا» و «فرانتس قانون» را در بر می گرفت. همانند الهیون رهایی بخش، «شریعتی» از کسانی که مذاهب سنتی را طرد می کردند، متمایز بود. در عوض، او بر شکست امپریالیسم غربی که لازمۀ احیای هویت فرهنگ مذهبی اسلامی و ایرانی بود، تأکید داشت. زیربنای دیدگاه انقلابی او «یگانگی هویت ملی» و «عدالت اجتماعی» بود و تنها، نهضت متعهد به این برنامه می توانست به شکستن سیطرۀ «امپریالیسم جهانی، شامل شرکت های چندملیتی و امپریالیسم فرهنگی، نژادپرستی، استثمار طبقاتی، مظلومیت طبقاتی، تبعیض طبقاتی، و غرب زدگی» امید داشته باشد.
افکار و نگرش«علی شریعتی» و «مهدی بازرگان» (مهندس، سیاستمدار و متفکر تجدد گرای اسلامی)، نسلی از دانشجویان و روشن فکران را که از طبقات سنتی و متوسط مدرن برآمده بودند، تحت تأثیر قرار داد. بسیاری از آن ها تحصیل کردگان دانشگاه های غیردینی بودند و شامل دانشمندان، مهندسان و سایر متخصصان می شدند. اغلب آن ها در مناطق شهری می زیستند، گرچه بسیاری برای تحصیلات عالیه و استخدام، از دهکده ها، روستاها، و مناطق روستایی به شهرها مهاجرت کرده بودند، این دانشجویان و متخصصان با گرایش اسلامی بعدها در مبارزه علیه شاه، به جمع روحانیان، طلاب و بازاری ها پیوستند(اسپوزیتو،۱۳۷۸: ۵۸).
ایشان ایدئولوژی را خاص یک طبقه نمیبیند؛ یعنی دکتر شریعتی ایدئولوژی را از مفهوم مارکسیستی برداشت نمیکند. چون بالاخره در مکتب مارکسیسم این بحث مطرح است که ایدئولوژی برخاسته از جنبههای طبقاتی است؛ یعنی هر طبقهای برای خودش یک ایدئولوژی دارد و خود مارکس هم برای خودش ایدئولوژی دارد به نام ایدئولوژی آلمانی که مرحوم دکتر شریعتی به آن استناد میکند و همین نشان گر این هست که ایدئولوژی میتواند خاص یک ملت هم باشد یعنی این که فقط خاص یک طبقه نیست. نکته دوم: مرحوم دکتر شریعتی ایدئولوژی را متفاوت از علم میداند. زیرا علم، آگاهی نسبت به واقعیتهای خارج از ذهن است و ایدئولوژی اعتقاد متفکر به آن ارزشها و واقعیتهای خارج از ذهن است؛ یعنی یک نوع ارزیابی و ارزشگذاری است و همان واقعیت خارجی که علم در جهت کشف آن مجهول است. به عبارت دیگر، علم خود واقعیت را به ما نشان میدهد ولی ایدئولوژی نوع نگرش ما را نسبت به آن واقعیت به ارزیابی میکشاند. نکته سوم: ایدئولوژی متفاوت از فلسفه هم هست؛ اینها بحثهایی است که من در مساله حکومت میخواهم از آن استفاده بکنم. طبعا فلسفه به دنبال چرایی همان واقعیتهاست، کما اینکه علم به دنبال چیستی آن واقعیتها بود. ایدئولوژی عین فلسفه نیست. ممکن است در ایدئولوژی بعضی از چراها توضیح داده بشود؛ اما نوع ارزیابی از آن واقعیتها و چراها، ایدئولوژی را میسازد. نکته چهارم: ایدئولوژی مساوی با مذهب نیست؛ البته در یک حالتی مرحوم دکتر علی شریعتی، ایدئولوژی را مساوی با مذهب میگیرد؛ به این مفهوم که اگر عنصر انتخاب آگاهانه در مذهب لحاظ بشود مذهب هم میتواند ایدئولوژی باشد.
ولی مذهب سنتی و مذهبی که به هر حال با آداب و رسوم و برخی خرافات و برخی از جنبههای غیرواقعگرایانهای که به مذهب ضمیمه شده باشد قطعاً به مفهوم ایدئولوژی نیست. اگر حکومت را به معنای ایدئولوژیک و ایدئولوژی را هم صرفاً به مفهوم مذهب سنتی تلقی کنیم؛ دکتر شریعتی قبول ندارد. ولی اگر ایدئولوژی به مفهوم انتخاب آگاهانه افراد در جهت آیین و اعتقاداتشان باشد؛ ما میتوانیم یک حکومت ایدئولوژیک هم در این مفهوم داشته باشیم. نکته پنجم: وی معتقد است که هر ایدئولوژی حتماً منبعث از یک جهانبینی است؛ نمیشود که ایدئولوژی از یک جهانبینی برخاسته نشود. لذا نوع نگرش به جهان و چگونگی زاویه فکری نسبت به جهان و هستی میتواند ایدئولوژی ساز باشد؛ کما اینکه ایشان معتقد است حتماً استراتژیها و بایدها و نبایدها و راه حل ها از ایدئولوژی برخاسته میشود؛ یعنی ایدئولوژی ابایی ندارد از اینکه بگوید من به دنبال بایدها و نبایدها هستم؛ دنبال یک راهحل هایی هستم برای حالت فردی زندگی بشر یا حالت جمعی. در همین راه حل ها و بایدها و نبایدها است که عنصر ایمان – مسئولیتشناسی- و درگیر شدن با مسائل و فداکاری کردن در راه این بایدها و نبایدها قطعا مطرح میشود. آن هایی که معتقدند ایدئولوژیزدایی در همه عرصه ها باید بشود قطعاً دیگر این ها نمیتوانند مدعی هیچ نوع تعهدی بشوند؛ نه بحث ایمان، نه مسئولیت شناسی، نه درگیر شدن، نه فداکاری در راه آن ایدهها. زیرا هرانگیزهای برای مبارزه یا تعهدی برای ایده بالاخره مستلزم به این است که ما بپذیریم در آن ایده یک بایدها و نبایدهایی موجود است؛
به عبارت دیگر در ذات ایدئولوژی زدایی نوعی بیتعهدی است. پس هیچیک از افراد ایدئولوژی زدا، نمیتواند حتی به همین ایده ضروری ایدئولوژیزدایی نیز کم ترین تعهدی داشته باشد. نکته ششم: برخلاف بعضی از ادعاها، در اندیشههای دکتر شریعتی، روشن فکری و ایدئولوژی لازم و ملزوم یکدیگر هستند و هیچ روشن فکری نمیتواند بدون ایدئولوژی زندگی بکند؛ میشود بگوییم در همان سکولاریسم و حتی لاابالیگری هم یک نوع بایدها و نبایدهایی وجود دارد؛ یعنی در لاقیدی هم یک قیدی وجود دارد به نام لاقیدی و همین لاقیدی خودش یک قید است؛ البته معنی روشنفکری از دیدگاه دکتر شریعتی لزوما به معنی تحصیل کرده نیست؛ یعنی این که «انتلکتوئلها» فقط روشن فکر نیستند و خیلی از انتلکتوئلها هستند که تحصیلات خوبی هم دارند ولی روشن فکر نیستند، به هر حال از دیدگاه دکتر شریعتی، عدهای، جهت فکری مشخص را برای خودشان در راستای پیشبرد ایدهها انتخاب نمیکنند و صرفا میخواهند زندگی کنند؛ اینها روشن فکر نیستند. نکته هفتم: در اندیشههای دکتر شریعتی، ایدئولوژی نوعی خود آگاهی انسانی و ادامه غریزه در انسان است؛ یعنی انسان فرق میکند با حیواناتی که غریزه دارند. حیوان بالاخره در یک فصل مشخصی غریزه جنسیاش گل میکند و آن فصل هم که بگذرد دیگر نمیتواند عمل بکند و در آن فصل دیگر اختیار دست خودش نیست؛ اما انسان در بحث غریزه فرق میکند و میتواند غریزهاش را کنترل کند، میتواند سرکوب کند، میتواند دیگر ادامه ندهد. بحث ایدئولوژی هم وقتی از جهت غریزه انسان مطرح شد؛ یعنی بحث انتخاب آگاهانه است. به همین خاطر تاکیدی که دکتر شریعتی در آیه ۳۰ سوره روم دارد بر همین مبناست؛ اساسا همه انسانها بر مبنای فطرت خدایی آفریده شدهاند و بر مبنای یک غریزهای که خدا در وجود آن ها قرار داده و این غریزه به دنبال ایدئولوژی است و به دنبال یک نوع تعیین روش برای زندگی خودش است که در این بحث هم من وارد نمیشوم (کواکبیان،۱۳۸۱: ۳۵).
البته ایدئولوژی از نگاه دکتر شریعتی به غرب و نظریه پردازانش نزدیک نیست. او به دستاوردهای نظام غرب نیز اعتقادی ندارد و اعتقاد دارند که مسیر هر ملتی بر اساس آموخته های خود است. دکتر علی شریعتی از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیمودهاست. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت )اسفندیاری ،۱۳۸۲: ۶۵).
یکی ازکارهای شریعتی ایدئولوژیزه کردن دین است که نخستین بار در دهه ۶۰، «داریوش شایگان»، با عنوان ایدئولوژی کردن سنت در کتاب خود با عنوان « نقد ایدئولوژی» بر آن خرده گرفت. شریعتی ایدئولوژی را مقدم بر فرهنگ میداند و و در تحلیل تاریخیاش ادعا میکند که تمامی تحولات تاریخ و تمدنی پس از ظهور یک مکتب و ایدئولوژی و ایمان و فکر و حرکت ایدئولوژیک و عقیدتی نوین بوده است (یوسفی اشکوری،۱۳۷۹: ۳۱ (. وی با جدا کردن ایدئولوژی از فرهنگ و فرق نهادن بین آن دو، عقاید و احکام ارزشی و عملی اسلام را به مثابه یک مکتب و یا ایدئولوژی ثابت و وحیانی معرفی میکند (سروش،۱۳۷۶: ۱۵).
همچنین از نظر داریوش آشوری، روشنفکر معاصر، هنر شریعتی این بود که برای تبدیل دین به ایدئولوژی به معنای گفتمان بسیجگر سیاسی برای دگرگونی انقلابی به یاری زبانآوری خاص خود توانست به اسطورههای سنتی شیعی رنگ اسطورههای انقلابی مدرن بزند، شریعتی میگفت: «دین داریم به منزله ایدئولوژی و دین داریم به منزله فرهنگ». به اعتقاد وی ایدئولوژی آن بود که نزد ابوذر (غفاری) و فرهنگ آن که نزد ابوعلی (سینا) بود (آشوری،۱۳۸۶، ۳۵).
این رویکرد ایدئولوژی اندیشی شریعتی در دین البته مورد انتقاد شدید روشنفکر دینی «عبدالکریم سروش» هم هست. سروش از منظر معرفتشناسی دین به آن مینگرد و در «فربهتر از ایدئولوژی» آن را ایدئولوژیک کردن دین مینامد. وی با مردود دانستن چنین معرفتی آن را «شبه معرفت غفلتآمیز»، «خادم منافع»، «مشروعیتبخش به قدرت حاکم»، «معطوف به قدرت و سیاست و انقلاب»، «تعارضزدا از عین و ذهن» و «با علت و بیدلیل» میخواند (سروش،۱۳۷۶: ۲۰۸).
به لحاظی فرهنگ مسلط در شکل گیری انقلاب اسلامی ایران، فرهنگ دکتر علی شریعتی بوده است که به پیروزی انقلاب انجامید و از همان آغاز شاهد کثرت و تناقضات خونین بین پیروان این فرهنگ بوده و هستیم.
همچنین اندیشه او دارای چند عنصر ذاتی و ویژگی خلاق است که مولد گروه های مختلفی در شکل گیری انقلاب بوده است که عبارتند از: انقلابیگری(عشق به دگرگونی)، عدالت خواهی (سوسیالیزم)، اصالت طلبی (بازگشت به خویشتن خویش)، قرآن پژوهی، دیالکتیک، شهادت طلبی و ایثار، عشق شاعرانه، آزادی خواهی، ضدیت با تمدن غرب، ضدیت با ارتجاع وکهنه پرستی،گرایشات پست مدرن، عرفان و خود شناسی و نهایتأ حق امامت و رهبری روحانی.
۳- شهید مطهری
با توجه به این که در جامعه ایران و به ویژه روحانیون و علاقه مندان به مسایل مذهبی بیش تر به دنبال پیدا کردن راهی برای نهادینه کردن روش ها و شیو های حکومت داری بر اساس تعالیم اسلامی هستند. مرتضی مطهری، بسیار در این جهت حرکت کرده و ایدئولوژی ایشان بسیار در یافتن رهیافتی درون زا برای حکومت جمهوری اسلامی به کار آمد و مورد توجه بوده است. و بخش مهمی از تألیف های ایشان در حقیقت به چیستی ایدئولوژی اسلام و ویژگیها و رابطه آن با جهان بینی اختصاص دارد. مرتضی مطهری واژه ایدئولوژی را در دو معنا به کار برد:
نخست به معنای مجموعه ای از بایدها و نبایدها در مقابل جهان بینی که به معنای مجموعه ای از بینش ها درباره جهان، جامعه و انسان. ایشان در این باره می نویسد:
جهان بینی یعنی نوع برداشت، تفسیر و نوع تحلیلی که یک انسان درباره هستی و جهان و درباره انسان و جامعه و تاریخ دارد… ایدئولوژی یعنی مکتبی که بایدها و نبایدها را مشخص می کند؛ مکتبی که انسان را به یک هدفی دعوت می کند و برای رسیدن به آن هدف، راهی ارائه می دهد؛ ایدئولوژی می گوید چگونه باید بود، چگونه باید زیست، چگونه باید شد( مطهری،۱۳۶۵: ۷۶).
مطهری در ارائه نگاه به ایدئولوژی آن را مطابق با دین می پندارد و معنای دوم ایدئولوژی مترادف با دین گرفته شده است ( مطهری،۱۳۶۵: ۷۹).
اصطلاح مکتب یکی از واژه های مقارن با ایدئولوژی است که در آثار استاد مورد توجه قرار گرفته است و در تعریف آن می گوید:
مجموعه هماهنگ متناسب با بینش فلسفی، عقاید مذهبی، ارزش های اخلاقی و روش های عملی که در یک ارتباط علت و معلولی با هم یک پیکره متحرک معنی دار و دارای جهتی را می سازد که زنده است و همه اندامهای گوناگونش از یک خون تغذیه می کند و با یک روح زنده است (مطهری ،۱۳۶۶: ۴۱).
در ادامه مطالب قبل انواع ایدئولوژی از دیدگاه مطهری در زیر مختصرأ بیان شده است: مطهری ایدئولوژی ها را به دو گونه انسانی و گروهی تقسیم می کند. «ایدئولوژیهای انسانی» یعنی ایدئولوژی هایی که مخاطب آن ها نوع انسان است نه قوم یا نژاد یا طبقه خاص و داعیه نجات نوع انسان را دارد نه نجات و رهایی گروه یا طبقه معین، و طرحی را که ارائه می دهد شامل همه انسان ها می شود و «ایدئولوژی های گروهی»، بر عکس مخاطبش گروه یا طبقه یا قشر خاص است و داعیه رهایی و نجات یا سیادت و برتری همان گروه را دارد و طرحی که ارائه می دهد، ویژه همان گروه است و تنها از میان همان گروه هم پشتیبان و حامی جذب می کند (مطهری،۱۳۶۴: ۵۸).
شهید مطهری جهان بینی را روح ایدئولوژی و ایدئولوژی را نتیجه منطقی و ضروری جهان بینی معرفی می کند و اختلاف در حوزه جهان بینی را منشأ تمایز ایدئولوژی ها می داند و البته نوع نگرش ها و شناخت های معرفت شناسان نیز زیربنای اختلاف جهان بینی ها قلمداد می کند. مطهری در این باره می فرماید:
مجموع اندیشه های هماهنگ که با زندگی عملی یعنی با بایدها و نبایدها بستگی داشته باشد، یک مکتب می باشد که بر پایه اندیشه های نظری قرار دارد و آن اندیشه های نظری، روح آن مکتب به شمار می رود. هر ایدئولوژی بر اساس یک جهان بینی است و خود جهان بینی نظری درباره جهان است آنچه که هست ولی ایدئولوژی، نظر درباره انسان است آنچنان که باید باشد و باید شود. ایدئولوژی هم پایه فلسفی می خواهد و هم پایه ایمانی. تنها اندیشه ای می تواند روح یک مکتب را تشکیل دهد که از طرفی پایه جهان بینی آن مکتب باشد؛ یعنی نوعی بینش و دید و ارزیابی درباره هستی باشد و از طرف دیگر آرمان ساز باشد (مطهری،۱۳۶۵: ۱۱۶).
دانلود پروژه های پژوهشی در رابطه با مطالعه مقایسه ای ایدئولوژی در انقلاب فرانسه و ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین