ذکر لازم ( مهتاب ) اراده ملزوم ( ماه)
محوی :
آفتاب و کرم شب تابند هر دو رفتنی اژدها دیدم چو دود آمد به دنیا مرد ورفت
(۴۸۵-۵)
ذکر لازم ( آفتاب ) اراده ملزوم ( خورشید )
به حرف زشت لب مگشا که در لعل نبوده سنگ باشد لعل درسنگ
(۵۱۴-۹)
ذکر جزء (حرف ) اراده کل ( سخن)
نتیجه :هر دو شاعرهمراه با بهره گرفتن از مجاز ،سایر آرایه ها مانند ،تلمیح ، مراعا ت نظیر ،تشبیه و استعاره را به کار گرفته اند. سلاست و روانی کلامحافظ سخناورا حلاوت وطراوتی دیگربخشیده و بر سخن محوی برتری داده است .
۲-۲) صناعات بدیع معنوی
شاعران برای ادبی کردن کلام خویش و جدا نمودن آن از زبان عادی ،انسجام تام و کاملی را به صورت مرئی یا نامرئی بین واژه ها برقرار می کنند؛که بررسی آن ها در حوزه بدیع معنوی صورت می پذیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
“بدیع معنوی مطالعه ابزار و شگردهایی است که بین اجزاء کلام ،تناسب و روابط هنرمندانه معنایی به وجود می آورند و بافت کلام را از لحاظ معنا منسجم می کنند[۱۰۱]“
در دیوان حافظ و محوی صنایع بدیع معنوی بادرجه اختلاف بسامدر به کار رفته است.که می توان به ایهام و انواع آن ،حسن تعلیل پارادوکس،لف و نشر،تضاد،تلمیح،تضمین ،استخدام،تجاهل العارف ،تناسب و حس آمیزی اشاره کرد.باید اذعان کرد که بررسی هر یک از این صنایع معنوی در دیوان های حافظ و محوی،پژوهش مستقلی را می طلبد.دراین پژوهش به ذکر نمونه های برجستۀ آن ها اکتفا می شود،گستردگی و فراوانی صنایع مانع تجزیه و تحلیل فراگیر است.
“اعتنای حافظ از میان صنایع شعری بیشتربه صنایع معنوی است به ویژه حسن تعلیل و ایهام.[۱۰۲]“
پارادوکس ،تضاد و سایر صنایع دیوان حافظ را خواندنی و دلپذیر کرده است ؛”صنایع شعری حافظ فقط تا آن حد و برای این منظور است که ظرافت و رعنایی فکری را بنمایاند.چه معنی باریک را در لفظ درشت نشاید ریخت.[۱۰۳]“
۳
محوی، دیوان خود را با حسن تعلیل،لف و نشر، تلمیح ،ایهام و حسّ آمیزی آراسته کرده است.
۲-۲-۱)ایهام :
ایهام معنی به وهم و گمان افکندن است و در اصطلاح” آن است که سخنور واژه ای را آنچنان نغز در سروده خود به کارببرد که بتوان از آن دو معنا را دریافت؛یکی معنایی که نخست و به یکبار دریافته می شود و آن را معنای نزدیک می نامیم؛ دو دیگر معنایی که با درنگ و کاوش دربیت بدان راه می برند؛و آن را معنای دور می خوانیم[۱۰۴]“.
ایهام،پرکاربرد ترین صنعت حافظ است؛که اندیشه و فکر او در این بسامد تأثیر مستقیمی دارد.زیرا”جوهر شعر او و خلاصه جهان بینی وی جز تصویر هنری میل به آزادی در انسان،یا همان اراده معطوف به آزادی[۱۰۵]” چیزدیگری نیست.او آگاهانه و با بینش علمی صحیح این صنعت را برگزیده تا در کنار دیگر صنایع عظمت و شکوه آن آشکار شود.
“ایهام خود یکی از وجوه میل انسان به آزادی است؛به حق انتخاب هرکدام از دو سوی معنی مهمترین فضیلت یک بیان ایهامی،همین است که به خواننده این آزادی انتخاب را می دهد[۱۰۶]“.
حافظ :
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
(۳۵۴-۲ )
واژۀ” روزی”ذهن را بر سر دوراهی قرارداده است و نمی توانددریک لحظه یکی ازدو معنی را انتخاب کند.
۱)یک روز ۲)رزق وروزی
کسی که رزق و روزی او قطع شود زمان مرگش فرا می رسد،چون خداوند تا زمانی که جاندار زنده باشد و به حیات خود ادامه دهد روزی او را خواهد رساند.
محوی :
بؤ وهفا کردن به وهعدهی هاتنی بمره، وتی کهس نیه ئیختاری کا وا هاتووه وادهی وهفات
(۵۷-۱ )
ترجمه :
به دل گفتم برای وفای به عهد معشوق،بمیر،گفت:کسی نیست که هشدار دهد زمان مرگ(وفا)فرا رسیده است.
واژۀ “وه فات”ایهام دارد :
۱)وفای تو ۲)زمان مرگ
با عنایت به وفا کردن وفای تو در ذهن تداعی می شود و” وعده” این تداعی را قوّت می بخشد؛واژه مردن نیز زمان مرگ را به ذهن القا می کند.
۲-۲-۲)ایهام تناسب:
“واژه ای دارای دو معنا باشد”؛فقط یکی ازدو معنی کلمه در کلام حضور داشته باشد.امّا معنی غایب[معنی غیر مقصود] با کلمه یا کلماتی از کلام رابطه و تناسب داشته باشد.[۱۰۷]“
حافظ :
زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت کس ندارد شوق مستی می گساران را چه شد؟
(۱۶۹-۸)
عود به معنی :
۱)نوعی ساز ؛ که با توجّه به واژه های زهره،خوش ونمی سازد در اینجا مّد نظر است
۲)ترکیبی معطّر که سوختنی است ودر این بیت این معنی مورد نظر شاعر نیست امّا با سوختن تناسب دارد.
محوی:
مهیلَآ خهتایه: رِؤو له خهتایه بتم، بلَآ سوبحی بتانی ضین و خهتا کهوته شامی میسک
(۱۸۹-۲)
ترجمه :
مگو این کار اشتباهی است که معشوق به سرزمین “ختا” توجّه دارد بگو،صبح زیبا رویان چین و ختا به شام رسید.
واژه شام به معنی :
۱) تاریکی است که در این شعر مورد نظر شاعراست
۲) کشور سوریه که در این بیت مدّ نظر شاعر نیست امّا با “چین” و سرزمین “ختا” تناسب دارد.