در واقع، امنیت در دولت طیف (نفی خطرات ) و(دریافت منافع) معنا شده است به طوری که در صورت وجود دو شرط کلی میتوان تحقق امنیت را ادعا نمود. اول آن که خطر و تهدیدی وجود نداشته باشد و در حالت بعدی زمانی که امکان کسب منافع ودستیابی به اهداف فراهم باشد. بر این اساس، به حسب آن که (مفعول )امنیت چه باشد، فردی، گروهی، محلی، ملی، منطقه ای و یا جهانی، وقتی خطری متوجه امنیت نباشد یا شرایط دریافت منافع آن مهیا باشد میتوان از امنیت فردی، گروهی، امنیت محلی، ملی، امنیت منطقه ای یا جهانی صحبت نمود. بنابراین برای درک مفهوم امنیت اجتماعی لازم است به (مفعول)آن یعنی (اجتماع)نظر کنیم(مک کین لاین /لیتل،۲۹:۱۳۸۰).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
دورکیم در تعریف جامعه می گوید: جامعه عبارت از افرادی که گرد هم جمع آمده اند و مناسبات و روابطی در میان آنها به وجود آمده این روابط به وسیله مقررات ، مؤسسات یا نهادهای اجتماعی مستحکم شده برای این مناسبات و حفظ روابط ضمانت اجرایی وجود دارد(الیاسی ،۲۵:۱۳۷۹).
بر این اساس، وقتی همبستگی اجتماعی از خطرات وتهدیدات در امان بماند وشرایط دریافت و امتیازات بر این مهیا باشد، امنیت اجتماعی وجود دارد. مارکس جامعه را مرکب از حاصل جمع روابط متقابلی می داند که افراد در درون آنها قرار دارند، از نظر او روابط معینی جنبه بنیادی دارند و همینها مبنای تمیزگذاری شکلهای متفاوت جامعه را فراهم می سازد. اساسی ترین روابط اجتماعی روابط تولیدی اند. همان روابط اجتماعی که در درون خود تولید زندگی مادی ایجاد می کردند. برمبنای نظرمارکس وقتی نیروهای تولیدی ازخطرات وآسیب ها مصون بمانند،امنیت اجتماعی تحقق یافته است(الیاسی ،۲۵:۱۳۷۹). بنابراین، وقتی خرده سیستم ها به ایفای نقش های خویش پرداخته و آسیبی متوجه آنها نباشد یا همچنین امکان کسب فرصتها برای انسجام خرده سیستم ها فراهم باشد ،امنیت اجتماعی برقرار شده است( نویدنیا، ۳۸:۱۳۸۴ ).
حفظ ثبات و امنیت جامعه یکی از مهمترین سیاستگذاری های کشور به شمار می رودو نیروهای انتظامی بیشترین بودجه های خود را صرف مقابله با جرایم و حفظ امنیت شهر می نمایند. همچنین ایجاد احساس امنیت وباورهای عمومی به وجود امنیت یک مرحله بالا تر از خود امنیت است. در این راستا پژوهش ها نشان داده اند مردمی که معتقدند پلیس محل زندگی آن ها خوب کار می کند و به آن اعتماد دارند کمتر احساس نا امنی می کنند( اگ[۹]، ۱۹۹۹ به نقل از گروسی، میرزایی و شاهرخی، ۱۳۸۶) .از آن جایی که احساس امنیت یک پدیده ذهنی است که ممکن است ریشه در رویکرد خوش بینانه به زندگی، تعامل مطلوب با دیگران داشته باشد از همین رو، افرادی که برخوردار از رویکرد مثبت و خوش بینانه به زندگی هستند، اغلب شان و احترام بیش تری برای نهادهای متوالی برقراری نظم و آرامش اجتماعی و سلامت روانی خویش قائل هستند ونیز این که ارزیابی مطلوب عملکرد یک سازمان در اجرای یک طرح موجب پدید آیی نگرش مساعد به آن سازمان وکارکنان آن می شود. همین نگرش مساعد نیز به نوبه خود موجب افزایش نزدیکی و اعتماد افراد جامعه به اعضای سازمان و کارکنان آن می شود. از آنجایی که نیروی انتظامی یکی از مهمترین سازمان ها و تشکیلاتی است که برقراری امنیت را به عهده دارد، عملکرد این نهاد می تواند زمینه ساز ایجاد حس امنیت یا بر عکس حس ناامنی باشد .بنابراین عملکرد مثبت آن علاوه بر اینکه در ایجاد امنیت در اذهان موثر است، همچنین بر نحوه تفکر و قضاوت مردم نسبت به پلیس بی تأثیر نخواهد بود واین قضاوت می تواند در صورت مثبت بودن منجر به تعامل مطلوب مردم با پلیس در انجام وظایفی که بر عهده دارد شود. پلیس برای دستیابی به این اعتماد می تواند طیف متنوعی از برنامه ها را انجام دهد. وا کنش سریع نسبت به درخواست کمک شهروندان و یا نسبت به وقوع جرایم از جمله شناخته شده ترین آن هاست. اما بررسی هایی که سازمان پلیس بعضی از کشورها انجام داده اند، متوجه شده اند که امکان برقراری تماس نزدیک تر و سهل تر بین پلیس و احاد جامعه می تواند تأثیرات به مراتب بیشتری در ایجاد احساس امنیت داشته باشد (حسینی، ۱۳۸۶). نتایج پژوهش ها حاکی است برنامه هایی که برای تقویت کمی و کیفی ارتباط پلیس با مردم طراحی شده، تأثیر موفقیت آمیزی در کاهش احساس ناامنی داشته است( برنرت[۱۰]، ۱۹۹۹) و نتایج پژوهش ها نشان داده هر چقدر سطح تماس و دسترسی بیشتر باشد، احساس امنیت بیشترخواهد شد( ای بید[۱۱] ، ۱۹۹۷به نقل از حسینی، ۱۳۸۶).
۳-۶-قومیت
از جمله اصطلاحات گنگ و مبهم در تحقیقات اجتماعی که با پیچیدگیهای مفهومی بسیار زیادی همراه است، واژههای مترادف قوم و قومیت میباشد. یک گروه قومی اجتماع کوچکی از انسانها در درون جامعهای بزرگتر است که به طور واقعی یا احساسی و ادراکی دارای اصل و نسب مشترک، خاطرات مشترک و گذشته تاریخی ـ فرهنگی مشترک هستند. همچنین دارای یک یا چند نمونه سمبلیک نظیر خویشاوندی، مذهب، زبان، سرزمین و خصوصیات ظاهری فیزیکی مشترک میباشد که هویت گروهی، آنان را از گروههای دیگر متمایز میسازد و اعضای آن به تعلقات گروهی قومی خویش آگاهی دارند (نشریه منشور، ۱۳۸۳: ۱۱).
«قوم عبارت است از یک جمعیت انسانی مشخص که با یک افسانه اجدادی مشترک، خاطرات مشترک، عناصر فرهنگ پیوند با یک سرزمین تاریخی یا وطن و میزانی از حس منافع و مسئولیت.» این تعریف مبتنی بر چند عنصر محوری هویت، اقتصاد، آگاهی و فرهنگ مشترک است که به آن اعتبار و وزانت علمی نیز میبخشد (افتخاری، ۱۳۷۸: ۲۹).
آنچه که اهمیت دارد مسأله سیاسی شدن موضوع قومیتها است، که عبارتند از سیاسی شدن نشانهها یا سمبلهای قومی (زبان، مذهب، نژاد، فرهنگ) که موجب شکافهای قومی و یا تشدید آن است.
قومیت و مسائل قومی به طور عمده به این جهت اهمیت سیاسی پیدا میکنند که میتوانند تبدیل به منبع مهمی برای بسیج سیاسی مردم و منشأیی برای منازعات داخلی و بینالمللی گردند و این موضوع غیر از کشورهای جهان سوم، در دموکراسیهای فراصنعتی پیشرفته اروپای غربی، شمال امریکا و اروپای شرقی نیز مطرح است.
در شرایط کنونی هیچ نظام و حکومتی نمیتواند با بذل همه توجه خود به مرکز، از آنچه در پیرامون میگذرد بیتفاوت باشد و مشروعیت خود را فقط از قوم و گروه خاصی کسب کند. حکومت در روزگار ما ناگزیر از مشروعیت بخشیدن و احترام به حقوق همه اقوام، مذاهب و بخشهای مختلف جامعه و پاسخگویی به مطالبات و انتظارات مشروع آنان و در نهایت استفاده از ظرفیت و توان آنها در جهت رسیدن به هدفهای ملی است و لاجرم باید آستانه تحمل خود را در برابر افزایش آگاهی و مطالبات اقوام به گونهای افزایش دهد که بیان هر مطالبه و انتظاری به مثابه تهدید تلقی نگردد.
امروزه تعاریف متعددی از قوم و قومیت وجود دارد که هر یک از آنها بر عناصر خاصی از این پدیدۀ اجتماعی تأکید دارند. به نظر میرسد در این خصوص رساترین تعریف مربوط به ویکتور کوزلوف (قومشناس معروف) باشد که معتقد است «قوم یک سازمان اجتماعی تشکیل یافتهای است که بر پهنه سرزمین معینی قرار دارد و شامل مردمی است که در طول تاریخ با هم پیوندهای اقتصادی، فرهنگی، خویشاوندی و… برقرار کردهاند، دارای زبان، ویژگیهای فرهنگی، ارزشهای اجتماعی و سنتهای مشترک میباشند. در گذشته مشخصات خونی و نژادی نیز جزو پیوندهای قومی محسوب میشدند اما امروز به دنبال درهمآمیختگی ملتها دیگر به حساب نمیآیند (ابوطالبی، ۱۳۷۸: ۱۳۱).
شاخصهای عمدۀ قومی عبارتند از: خودآگاهی قومی، زبان مادری و سرزمین نیاکان. در مورد برخی اقوام ویژگیهای روانی (حالتهای روحی)، شیوه زیستن یا گونه معینی از سازمان اجتماعی ـ سرزمینی (دولت) یا خواستها و تمایلات آشکار افراد یک قوم برای برپایی یک سازمان دولتی نیز میتوانند جزو شاخصها باشند (شیخاوندی، ۱۳۶۹: ۲۷۶).
رویکرد دیگری که دربارۀ علل بروز تنش یا ناآرامی در میان قومیتها مطرح میشود، رویکردی سیاسی و جامعهشناختی است. این دیدگاه نخبگان قومی و سازمانها سیاسی قومیتگرا را عامل اصلی رشد گرایشهای قومی به شمار میآورد( جویرمان[۱۲] ، ۲۰۰۳:۳۵). به لحاظ نظری این گونه رویکردها ریشه در رویکرد ابزارگرا دارند، اگر چه الزاماً به همۀ اقتضائات این رویکرد وفادار نیستند. ابزارگرایان قومیت و استفاده از احساسات قومی را وسیلهای برای پیشبرد اهداف گروهی، یا به طور خاص اهداف نخبگان گروههای قومی میدانند. آنها معتقدند که هویت قومی در برخی مواقع و تحت شرایط خاص، برجستگی و نمود بیشتری مییابد و در مواقع دیگر، ممکن است اصولاً اهمیت زیادی برای اعضای گروه قومی نداشته باشد. اهداف گروهی یا اهداف رهبران گروههای قومی در برهها و موقعیتهای خاص، تعیینکنندۀ تأکیدی است که بر هویتهای قومی میشود. یک گروه قومی قابل تشبیه به طبقۀ اجتماعی است. هر دو، نوعی سازمان اجتماعیاند که در طول زمان ممکن است تغییر کند. گروههای قومی مانند طبقات اجتماعی میتوانند برای پیشبرد منافع گروهی خود متشکل شوند و بر وجوه تمایز خود و مطالبات گوناگون تأکید ورزند. همانگونه که طبقات اجتماعی تحت شرایط خاصی برای پیگیری اهداف گروهی به نوعی خودآگاهی گروهی میرسند و بر پایۀ منافع جمعی وارد عرصۀ عمل میشوند (سید امامی، ۱۳۸۵: ۱۵۱).
۳-۷- اشتراک الگویی در قومیتهای ایران
در این میان تنوع و تکثر اقوام تشکیلدهندۀ جامعه تداوم تنوع قومی و فرهنگی به معنای وجود هویتهای ترکیبی و انواع مرزهای هویتی بوده است و تا زمانی که تنوع و تفاوتهای قومی به مرزهای ستیزه یا شکافهای فعا تبدیل نشده باشد، نباید آن را تهدیدی علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور به شمار آورد. اما وجود تمایزهای قومی هموراه به طور بالقوه میتواند منشأ بروز تنشهای زودگذر یا شکلگیری تنشهای واگرا با پیامدهای درازمدت برای امنیت ملی باشد(عزیزی و اذرکمند، ۱۳۹۰: ۱۱۱-۹۵).
در میان گروههای قومی ایران (ترکها، ترکمنها، بلوچها، کردها، عربها)، کردها و لرها تبار خود را ایرانی و گاه خود را تنها ایرانیان واقعی معرفی میکنند. لرها در هر دو محور عمده، گرایشهای ارزشیشان در پیوند مستقیم و محکم با حکومت ملی است. تنها خاطرۀ جمعی صیانت قومی آنها میتواند در برهههایی ازآشفتگی اجتماعی ـ سیاسی بدانها چهرۀ ضد ملی ببخشد؛ چیزی که تا کنون تاریخ ایران به خاطر ندارد. در میان گروههای قومی ایران، گروههایی که خود را از تبار ایرانی میدانند، تنها قزاقها و ترکمنها و از جنبهای عربهای خوزستان هستند، اما در عین حال این اقوام در حال حاضر برای خود هویتی ایرانی قائلاند. در واقع آیینهای مشترک و الگوهای فرهنگی نمادین، بسیاری از اقوام ایران را بر سر یک سفره
مینشاند. یکی از مهمترین این آیینها، مراسم عزاداری حسینی است. اعمالی که از باور و ایمان به ارزشهای محرم سرچشمه میگیرند و در زندگی روزمره نیز جاری میباشند، مثل نذر کردن، سوگواری و پرهیز از شادی و اعتقاد به شفابخشی این آیین، از جمله مشترکات الگویی مربوط به این مراسم در میان گروههای قومی ایران است (فکوهی، ۱۳۷۸: ۳۹۱).
دوم، آیین نوروز است که شاید در چند دهۀ اخیر به واسطه گسترش رسانهها در میان گروههایی چون بلوچها، ترکمنها، و قزاقها نیز جای خود را باز کرده است. اما گسترش و همه گیر شدن آن جای تأمل دارد. ناصر فکوهی، پیروی و پایبندی به آیین نوروز را نشانهای از نماد تعهد و وفاداری به ایرانی بودن وحاکمیت مرکزی ایرانی میداند و در این خصوص مینویسد: «جشن نوروز، که تداومی چند هزار ساله داشته و سرتاسر حیات پرمخاطره ایران را طی کرده است، به باور ما، درواقع تبلوری است از ایدۀ سیاسی ایرانی؛ همان ایدهای که توانسته است درطول سه هزار ساله با قدرتی شگفتانگیز یک پیوستگی فرهنگی را درحوزه تمدن ایرانی حفظ کند، همان ایدهای که فرهنگهای بیشماری را درون خود جذب کرده و تألیفهایی تحسینبرانگیز در زمینههای دینی، سیاسی و اجتماعی ارائه داده است (حسینزاده، ۱۳۸۰: ۶۲).
از این زاویه گسترش و تقید روزافزون گروههای قومی به پیروی از این آیین، نشانهای از تأکید آنها بر این امر است که همواره جزئی از ملت ایران بوده و خواهد بود. مهمترین عامل پیوند گروههای قومی با فارسیزبانان در ایران؛ زبان، ادبیات و موسیقی ایرانی است. در تمامی گروههای قومی ایرانی، ادبیات فارسی در طول قرنها عامل اصلی ارتزاق اندیشۀ این مردم بوده است. در سالهایی که امکان حیات و فعالیتهای ادبی و هنری وجودداشته است، سه کانون جغرافیایی ماوراءالنهر، آذربایجان، و فارس، کانون تجمع ادیبان و پارسی گویانی بوده است که به اندیشهها، نوشتهها و سرودهای خود را به اقصی نقاط ایران میرساندند. به هنگام آشوبهای سیاسی و تهاجم اقوام بیگانه، مراکز کشمیر و آسیای صغیر فعال میشدند. به این ترتیب اقوام ساکن ایران همواره میان اضلاع یک چهار ضلعی جغرافیایی آسیای صغیر، ماوراءالنهر، فارس و کشمیر قرار داشته است و در معرض انتشار آثار زبان فارسی بودهاند. آثار این انتشار تا آن جا بوده است که حاکمان ایران در طول قرنها برای انجام و مکاتبات اداری و رسمی دربار ناگزیر به استفاده از بان فارسی بودهاند. به همین لحاظ تکلم و تسلط به این زبان، نشانهای از ارتقای فرهنگی و نیل به درجات رفیع فرهنگ و ادب به شمار میآمده است (سیدامامی، ۱۳۸۵: ۱۴۴).
در مجموع گروههای قومی ایران و فارسیزبانان و گروههای محلی، حول سه محور و نماد زبان، دین و تبار تاریخی اشتراک الگویی دارند. دو نماد زبان و تبار تاریخی اگر چه در میان گروههای قومی به عنوان الگوهای فرهنگی درجۀ دوم محسوب میشوند، اما قدمت و تداوم تداوم تاریخی و کهن آنها، بستر پیوند ملی این گروهها را فراهم کرده است.
۳-۸- رابطه قومیت و امنیت
امنیتی دیدن حقوق قومیتها یعنی این که حقوق قومیتها به عنوان تهدیدی وجودی در نظر گرفته میشود بنابراین حوزه کارآمدی و مسئولیتپذیری دولت در برابر آن کاهش یافته و قومیتها قابلیت مذاکره و انعطافپذیری خود را از دست داده، انکار یا سرکوب میشوند (تریف، ۱۳۸۳: ۲۴).
امنیتی دیدن مسأله قومیتها که به سیاستهای همانندسازی دولتی منجر میگردد سبب پذیرش ارزشها، الگوها و سبک زندگی گروه برتر توسط اقوام و جذب و هضم آنها در بطن گروه برتر میشود. همانندسازی ممکن است در اشکال فرهنگی، ساختاری، هویتی، مدنی و رفتاری و به دو روش خشونتآمیز منعطف نمود یابد. در نوع منعطف آن دولت برای کاهش اختلافات فرهنگی و ایجاد حقوق شهروندی برای گروههای قومی تلاش میکند.
برخورد سختافزارانه، امنیتی و سیاسی با گروههایقومی سبب افزایش احساس محرومیت سیاسی و اقتصادی در آنها میشود. این مسئله احساس رضایت، حساسیت، اعتماد و مشارکت سیاسی قومیتها، توان سیاستسازی دولت در زمینه حفظ یکپارچگی، انسجام و هویت ملی را کاهش داده، زمینه بهرهبرداری فرصتطلبانه کشورهای بیگانه را فراهم میآورد.
در طول تاریخ مدیریت سیاسی جامعه ایران به جای آن که از گروههای اقتصادی و یا گروههای طبقاتی تشکیل شود، از رهبران گروههای قومی تشکیل شده است. طی تاریخ مدیریت سیاسی که متکی بر گروه قومی خاص بوده با بهرهگیری از موقعیت خاص جامعه ایران و با قدرت و حاکمیت خودکامه و استبدادی خود، تعارضات و تضادهای اجتماعی را به شکل مبارزات ـ قومی قبیلهای در آورده است. (سیفالهی، ۱۳۸۱ : ۱۱۷).
مسئله قومیت در ایران همانگونه که مورد توجه و نظر برنامهریزان و مدیران کشور است، مورد علاقه و توجه دشمنان داخلی و خارجی نیز بوده و هست چراکه ضعف و تحلیل هر نقطه در واقع ضعف و تهدیدی است که متوجه کشور میباشد از این رو از دیرباز به ویژه در دهه های اخیر عوامل خارجی به منظور بهرهجویی از علایق قومی جهت ایجاد بحران و چالشهای داخلی در ایران برنامهریزی و اقدامات مذبوحانهای را انجام دادهاند.
درک احساسات قومی، هویت بخشی و تشخص بخشی اقوام و احترام به حقوق اقلیتها در قانوناساسی کشور، تغییر نگرش بخش مرکزی نسبت به پیرامون، فرصتسازی و تعبیه ساز و کارهای مشارکت ملی برای آنها، اجتناب از وحدت مکانیکی اقوام و تمرکز بر وحدت استراتژیک، پرهیز از راهبرد امنیتی نسبت به اقوام و قرار دادن استراتژی مذاکره و گفت و گو با اقوام به جای آن با هدف تأمین امنیت ملی کشور، آزادسازی نیروی بالقوۀ ناحیه گرایی از طریق توزیع قدرت سیاسی اداری ملی در تمامی مناطق جغرافیایی کشور در چهارچوب الگویی متعادل و متوازن و بالاخره برقراری عدالت جغرافیایی و توزیع عادلانۀ نتایج توسعۀ ملی در بین بخش مرکزی و مناطق پیرامونی، تا اندازۀ بسیاری میتواند به ایجاد تفاهم ملی، یکپارچگی، اطمینان اجزای ملت نسبت به یکدیگر و گسترش روحیۀ صمیمیت ملی کمک کند و پایههای اقتدار و امنیت ملی کشور را محکم سازد که البته تحقق این امر، عزم نخبگان ابزاری (مدیران و مسئولان اجرایی) و فکری (روشنفکران، روزنامهنگاران، دانشجویان و…) را در دو سطح ملی و منطقهای محلی میطلبد.
۳-۹-عوامل مؤثر در همگرایی اقوام
هویت ملی و وجود یک ملت از حیاتیترین مسائل ی کشور محسوب میشود. هر چه یک ملت دارای عوامل همبستگی بیشتری باشد، به همان مراتب وحدت و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی بالا بوده و سهلتر میتواند هویت ملی را تجلی دهد. در اغلب ممالک دنیا، بین افراد ملت، صرفنظر از سرزمینی که همه در آن زندگی میکنندو حکومتی که تحت بیرق آن به سر میبرند، عواملی وجود دارد که آنها را به همدیگر نزدیک کرده و از مردم سرزمین سایر کشورها مجزا میسازد، این عوامل که اجرای اصلی هویت ملی را تشکیل میدهند عبارتند از:
الف) نژاد:
در گذشته، این عامل در بین اقوام بدوی، و همچنین در قرون وسطی و شاید تا همین اواخر به اعتقاد فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی جزء عوامل اصلی همبستگی و هویت ملی به حساب میآمد. ولی در حال حاضر با گسترش ارتباطات و اختلاط زیادی که در بین ملل جهان صورت پذیرفته، اندکی اهمیت خود را از دست داده است.
ب) زبان و فرهنگ:
اصولاً زبان هر ملتی از ارکان اصلی فرهنگ و بیان کننده فرهنگ هر ملت محسوب میگردد. فرهنگ غالباً با تکیهزدن بر زبان، شخصیت و هویت فرهنگی یک ملت را تشکیل میدهد. اگر مردم فرانسه «فرانسوی» خوانده میشوند، نه تنها به سبب زبان، بلکه به علت فرهنگ که عامل اساسی تشکیل دهنده هویت ملی آنها است فرانسوی خوانده میشود.
ج) آداب و رسوم و سنن اجتماعی:
سنن اجتماعی و رسوم هر ملت، علاوه بر انعکاس و فرایند کارکرد هر ملت، عمدهترین عنصر تشخیص دهنده هویت می ملت هر سرزمین است(اخوان مفرد، هندیانی و زینال نژاد، ۱۳۸۷: ۴۱۵-۳۹۹).
د) دین و مذهب:
در بسیاری از کشورها، عامل دین و مذهب علاه بر تشخیص هویت فرهنگی و دینی آن کشور، جزء عوامل شناسایی آن کشور در سطح دنیا و گاه به عنوان عامل مهم همبستگی ملی به شمار میآید. لیکن به این نکته باید اشاره کرد با توجه به اینکه بسیاری از ادیات مختص مردم یک کشور نبوده، از این رو کارشناسان علوم اجتماعی اکنون دین و مذهب را یک عامل معنوی شمرده و گاه در برابر تنش دینی و مذهبی از عوامل اصلی هویت ملی بهره میگیرند که پراهمیتترین عامل همبستگی مردم هر جامعه به حساب میآید.
هـ) سرزمین مشترک:
اجتماع افراد در یک سرزمین مشترک عامل اصلی همبستگی یک ملت است. مردمی که در یک سرزمین مشترک زندگی کنند خواه و ناخواه با یکدیگر همبستگی زبانی و فرهنگی پیدا میکنند. سخن هانس کوهن، جامعه شناس و سیاستمدار ملیگرای آمریکایی در این باره جالب توجه است. ایشان میگوید: «سرحدات سیاسی باعث به وجود آمدن ملتها میشود.» مثلاً ملت کانادا که از ترکیب دو ملت کاملاً متمایز به وجود آمده است حاصل وحدت سیاسی و جغرافیایی کشور کانادا است(اخوان مفرد، هندیانی و زینال نژاد، ۱۳۸۷: ۴۱۵-۳۹۹).
و) عامل اقتصادی:
از جمله عوامل ایجاد همبستگی ملی، عامل اقتصادی است و نقش این عامل پررنگتر میباشد. زیرا در بسیاری از موارد مشاهده شده است که افراد از جهات گوناگون مثل زبان، فرهنگ، نژاد و مذهب از یکدیگر متفاوت بودند ولی از نظر اقتصادی دارای هدفی مشترک و براثر همکاری برای نیل به این هدف به تدریج در همدیگر ممزوج و بانی یک کشور مستقل گردیدهاند. کشور سویس از جمله این کشورها است (یوردشاهیان، ۱۳۸۲: ۱۶).
۸- اگر چه عوامل تشریح شده از عوامل مهم همبستگی و انسجام اجتماعی و در نهایت هویت ملی به شمار میروند اما باید به این مهم توجه داشت که همیشه تمام این عوامل در بین افراد همه ملل وجود نداشته و گذشته از این، یک ملت زمانی میتواند صورت سیاسی پیدا میکند که حداقل یک عامل مشترک در بین افراد آن وجود داشته و مردم خود را متعلق به آن بدانند و بخواهند که چنین شود. لذا بر استراتژیستهای قومی واجب است که به این مهم توجه داشته و بسترهای لازم را برای تحقق این مهم بوجود آورند.
ایران امروزی مجموعه ناهمگونی از اقوام مختلف نژادی، زبانی، مذهبی و فرهنگی بوده است که در برخی از دورههای تاریخی مشترک خود در ایران، انسجام و همگونی اجتماعی لازم را نداشتهاند، به همین جهت عمدتاً نطفۀ بحران هویت در درون آنها وجود داشته است که در برههای زمانی خاص جنبه بحران سیاسی یافتهاند (رضایی، ۱۳۸۵: ۲۳).
از میان تحولاتی که دنیای امروز پشت سر نهاده است و آن چه بیش از همه لزوم عدالت را طلب میکند، مبحث اقلیتها و قومیتهاست که در دولتهای ملی ساکن هستند. اهمیت این مسئله از آن روست که بحث قومیتها از جمله تهدیدات یک دولت به شمار میرود. در اینجا، مرزی ظریف بین امنیت و عدالت ترسیم میشود که آن دو را هم دوش و مکمل هم دیگر قرار میدهد. امنیت نه تنها امری عینی و ملموس، بلکه بیش از آن، ذهنی است، برای همین، باید در کنار تأمین عوامل مادی و فیزیکی انسانها که خود از بروز ناآرامیها میکاهد، به عوامل روانی آنها نیز تچه نشان داد و ارزشهای هر قومی را شناخت و به آنها احترام گذاشت. توجه به میراث با افتخار اقوام و بیاحترامی نکردن به آن و آگاهی از محرومیتهای آنان و تلاش در رفع آنها بسیار با اهمیت است.آگاهی از فرصتها و نقاط قوت آنها نیز منبع مهمی برای تأمین امنیت دولت است(اخوان مفرد، هندیانی و زینال نژاد، ۱۳۸۷: ۴۱۵-۳۹۹).
۳-۱۰-عوامل مؤثر بر واگرایی :
از دیدگاه حافظ نیا (۱۳۸۱: ۱۸۳) نیروهای ثابت و متغیر مؤثر بر واگرایی ملی و واگرایی اقوام عبارتند از:
ترکیب نامتوازن و نامتجانس ملی
ساختار توپوگرافیک ایران
بیتوازنی در مشارکت ملی اقلیتها
سیستم ارتباطی نامتناسب
بیعدالتی جغرافیایی و فضایی
از دیدگاه حافظ نیا (۱۳۸۱: ۱۸۳) نیروها و عوامل همگرایی و تقویتکننده همبستگی و اتحاد ملی عبارتند از:
اشتراک در لایههای مختلف خصیصههای بخش مرکزی