ﻧﮑﺘﻪی دﯾﮕﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ و رﻫﺒﺮی ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﺮادف ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. رﻫﺒﺮی در ﺳﺎزﻣﺎن ﻫﺎی ﻏﯿﺮ رﺳﻤﯽ ﻧﯿﺰ وﺟﻮد دارد وﻟﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮر اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﺧﺖ ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪه ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻼوه داﺷﺘﻦ ﻣﻘﺎم رﺳﻤﯽ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﻣﺪﯾﺮ ﻧﻘﺶ رﻫﺒﺮی را ﻧﯿﺰ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اﯾﻔﺎ ﮐﻨﺪ.
رﻫﺒﺮی ﻣﺴﺘﻠﺰم داﺷﺘﻦ ﻣﻬﺎرتﻫﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻪ ﮐﺎر ﮔﺮﻓﺘﻦ آنها ﻣﯽﺗﻮان اﻓﺮاد اﻧﺴﺎﻧﯽ را ﺑﺎ ﻣﯿﻞ و اﺷﺘﯿﺎق ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻫﺪف ﻫﺎی ﻣﻌﯿﻦ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﮐﺮد. همان گونه ﮐﻪ ذﮐﺮ ﺷﺪ همه ﻣﺪﯾﺮان رﻫﺒﺮ و همه رﻫﺒﺮان ﻣﺪﯾﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺮای ﺗﺤﻘﻖ آرﻣﺎن ﻫﺎی ﺗﺮﻗﯽ ﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ و ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ و ﺳﺎﺧﺘﻦ آﯾﻨﺪهای ﭘﺮ روﻧﻖ و ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﺪاﻣﯿﮏ مهم تر و ﻣﺆﺛﺮتر اﺳﺖ؟
۲-۳) آﯾﺎ ﻧﯿﺎز ﺑﻪ رﻫﺒﺮان ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺤﺴﻮس اﺳﺖ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺮان ؟
ﺟﺎن ﻧﺎس ﺑﯿﺖ[۲۴]، ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻨﻨﺪه ﺳﺮﺷﻨﺎس و ﭘﺮ آوازه گرایشهای اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﻣﻘﺎﻻﺗﯽ راﺟﻊ ﺑﻪ دﮔﺮﮔﻮﻧﯽﻫﺎی ﻣﻬﻢ و ﺑﻨﯿﺎدی و ﺗﻐﯿﯿﺮات اﻟﮕﻮ ﺷﻮﻧﺪه ﮐﻪ در ﻣﺤﯿﻂ ﮐﺎر اﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺤﻮر ﺗﻮﺟﻪ و ﺗﻤﺮﮐﺰ را ۱) ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺑﻪ رﻫﺒﺮی ۲) ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ و ﮐﻨﺘﺮل و اﺧﺘﯿﺎر و اﻗﺘﺪار ۳) ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﺑﻪ ﺷﺒﮑﻪ ﺑﻨﺪی ۴) ﺧﻂ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ و ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﻧﮕﺮش اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺟﻬﺖ ﻣﯽ دﻫﻨﺪ.
اﻣﺮوزه ﻣﺪﯾﺮان ﺑﺎ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی از ﻗﺒﯿﻞ ﻧﯿﺎز اﺳﺎﺳﯽ و ﺣﯿﺎﺗﯽ ﺑﻪ رﻫﺒﺮی ﺗﺤﻮل ﮔﺮا، ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻧﺴﺎﻧﯽ، ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﯿﻔﯿﺖ، ﺗﻮﺳﻌﻪ ﭘﺎﯾﺪار و ﺗﺪاوم ﻣﺰﯾﺖ رﻗﺎﺑﺘﯽ، ﺗﻐﯿﯿﺮ و ﺗﺤﻮل ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ، ﺷﮑﻞ دﻫﯽ، اﺻﻼح و ﺑﻬﺒﻮد ارزش ﻫﺎ ی اﺻﻠﯽ ﺳﺎزﻣﺎن، ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯾﺎ رﺳﺎﻟﺖ آن ﻣﻮاﺟﻪ اﻧﺪ.
اﯾﻦ ﭼﺎﻟﺶﻫﺎ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻓﺰاﯾﻨﺪهای ﻣﺪﯾﺮان را ﻣﻠﺰم ﻣﯽ ﺳﺎزد ﺗﺎ در داﺧﻞ ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎی ﺧﻮد ﺑﺮای اﯾﺠﺎد ﺗﺤﻮل ﮐﻠﯽ، ﻧﻘﺶ رﻫﺒﺮی اﯾﻔﺎ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺪﯾﺮان ﻣﻮﻓﻖ ﻓﺮدا، از اﯾﻦ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﺰان ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای روﯾﺎروﯾﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎی آﯾﻨﺪه آﻣﺎده ﮔﺮدﻧﺪ( ﺧﻠﯿﻠﯽ ﺷﻮرﯾﻨﯽ، ۱۳۷۳ ).
۲-۴) ﺗﻤﺎﯾﺰ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ و رﻫﺒﺮی
افراد گرایش به این دارند که کلمات مدیر و رهبر را به یک معنی و مترادف به کار ببرند. لیکن رهبران و مدیران متفاوت از یکدیگرند. با بودن رهبری به عنوان یکی از چهار وظیفه مدیریت (برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری وکنترل) مدیریت مفهومی وسیعتر از رهبری دارد. پس رهبری فقط یکی از وظایف مدیریت است و یک مدیر میتواند مقام خود را بدون این که یک رهبر واقعی باشد داشته باشد (Lussier,1997,391).
برخی نیز معتقدند که رهبری نسبت به مدیریت مفهوم وسیع تری دارد. مدیریت نوع خاصی از رهبری محسوب میشود که در آن کسب هدفهای سازمانی بر سایر هدفها اولویت دارد. در مقایسه رهبری و مدیریت موارد زیر قابل ذکر است:
-
- رهبران از طریق ایجاد بصیرت نسبت به آینده جهت را مشخص می کنند. اما مدیران از طریق برنامهریزیهای رسمی و طراحی ساختارهای سازمانی، نظم و انسجام را موجب میشوند.
-
-
- رهبر با ایجاد تغییر سروکار دارد، ولی مدیر برای برخورد با پیچیدگیهاست.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
-
- رهبران نگرش شخصی و فعال نسبت به هدفها دارند، ولی مدیران نگرش غیر شخصی نسبت به هدفها دارند.
-
- رهبران میتوانند هدفهای گوناگونی داشته باشند، اما در مدیریت اولویت با هدفهای سازمانی است.
-
- رهبران به طرق ابتکاری و القایی با کارکنان مرتبط میشوند، اما مدیران با افراد از طریق نقشی که در توالی رخدادها یا فراگرد تصمیم گیری ایفا می کنند، مرتبط میشوند.
-
- در رهبری سلسله مراتب مطرح نیست، اما در مدیریت سلسله مراتب مطرح است.
-
- در رهبری عضویت ضرورت ندارد، رهبر میتواند خارج از سازمان باشد و بر افراد سازمان نفوذ داشته باشد، اما در مدیریت عضویت شرط است.
برخی از صاحب نظران معتقدند که مدیران کارها را درست انجام میدهند و رهبران کسانی هستند که کارهای درست انجام میدهند. بیشتر کارشناسان هم رهبری قوی و هم مدیریت قوی را برای اثربخشی بهینه سازمان ضروری میدانند( رضائیان،۱۳۸۰،۳۷۷-۳۷۵).
۲-۵) اهمیت رهبری مدیران
رهبری مهمترین موضوع در حیطه رفتار سازمانی و روابط انسانی است (Robert,2005,390).
حتی در سطوح پایین تر در شرکت ها ناتوانی در رهبری هم به عملکرد شرکت و هم به زندگی خصوصی افراد لطمه می زند. رهبران در سطوح سازمانی مختلف به هدایت اعمال، قواعد، ارزشها و شاید جهان بینی کارکنانشان کمک می کنند (Yeo,2006,63). کارائی سازمانی تا اندازهای به رهبری مؤثر بستگی دارد. رهبران مؤثر از رفتارهای رهبری حرفهای مانند خلق مأموریت، ایجاد یک فرایند برای دستیابی به اهداف، تنظیم فرایند ها و رویهها و رفتارهای رهبری شخصی همانند ایجاد اعتماد، توجه به افراد و عمل کردن به طور اخلاقی بهره میگیرند(Ddy,2004,435).
اهمیت رهبری مدیر را میتوان این گونه بیان کرد که رهبر محیطی را ایجاد می کند که درآن برای بهبود عملکرد کارکنان و کاهش تعارض فعالیت می کند و رشد افراد را تشویق می نماید، و از این طریق به سازمان و کارکنان خود برای رسیدن به اهدافشان کمک کرده و الگو هایی را برای رفتارهای مورد انتظار ارائه میدهد و افراد و گروهها را برای مربیگری، مشاوره، انگیزش و تشویق به پیش می برد. (Ibid,2007,20).
موارد زیر به مدیران کمک می کند که شایستگیهای خود را به عنوان رهبر افزایش دهند:
-
- ایجاد ارتباطات مناسب
-
- تنظیم اهداف به طور مؤثر
-
- اختیار دادن به کارکنان ستادی یا اعضای تیم از طریق مشارکت مناسب در تصمیمات
-
- تفویض اختیار
-
- انتخاب افراد برای پروژهها و مأموریت ها بر اساس شایستگیها
-
- استفاده از پاداشهای محسوس و عینی
-
- ایجاد هنجارهای مناسب )اخلاقی و غیره (
کسانی که میتوانند همه این موارد را به خوبی اجرا کنند، احتمالاً رویکردهای رهبری مناسب برای نیازهای موقعیتی را دارا هستند. حتی اگر با هیچ یک از تئوریهای رهبری آشنا نباشند (Rausch,2005,990).
۲ – ۶ ) وﻇﺎﯾﻒ رﻫﺒﺮی
۱ – داوری ﮐﺮدن :
زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﻋﻀﺎی ﺳﺎزﻣﺎن ﭼﻨﺪان ﻣﻮاﻓﻘﺘﯽ ﺑﺎ اﻧﺠﺎم ﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، رﻫﺒﺮ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ از ﻃﺮﯾﻖ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﯾﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮی ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﺣﻞ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﭙﺮدازد.
۲ – ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﮐﺮدن :
اراﺋﻪ و ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎد ﺗﻮﺳﻂ رﻫﺒﺮ، اﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ را ﺑﻪ او ﻣﯽدﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﯽآﻧﮑﻪ از دﺳﺘﻮرات ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﺪ، از ﺟﺎﻧﺐ زﯾﺮ دﺳﺘﺎن ﻧﻈﺮات و ﻋﻘﺎﯾﺪ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ را درﯾﺎﻓﺖ دارد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﻮازات اﯾﻦ ﻓﺮاﯾﻨﺪ، وﻗﺎر و اﺣﺘﺮام زﯾﺮدﺳﺘﺎن و اﺣﺴﺎس ﻣﺸﺎرﮐﺖ و ﻫﻤﮑﺎری در آﻧﺎن ﻧﯿﺰ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮد.
۳ – ﺗﺪارک و ﻋﺮﺿﻪ اﻫﺪاف :
ﻫﺪف های ﯾﮏ ﺳﺎزﻣﺎن ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺧﻮدﮐﺎر و ﺧﻮد ﺟﻮش ﻧﺪارد ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ وﺳﯿﻠﻪ رﻫﺒﺮ ﺗﻬﯿﻪ و ﺗﻨﻈﯿﻢ و اراﺋﻪ ﺷﻮد. ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ، اﺛﺮ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﺷﺪ، اﯾﻦ اﻫﺪاف ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﻮده و اﻣﮑﺎن ﮐﺎر و ﺗﻼش ﺟﻤﻌﯽ و ﮔﺮوﻫﯽ را ﻓﺮاﻫﻢ آورد.
۴ – ﺷﺘﺎب ﺑﺨﺸﯿﺪن و ﺳﺮﻋﺖ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻦ :
ﺑﺮای آﻏﺎز ﯾﺎ اﻓﺰاﯾﺶ ﯾﮏ ﺣﺮﮐﺖ و ﯾﺎ اﯾﺠﺎد ﺗﺤﺮک در ﯾﮏ ﺳﺎزﻣﺎن، ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﯿﺮو و ﯾﺎ ﺷﺪت ﻋﻤﻠﯽ ﻧﯿﺎز ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ اﯾﻦ ﻧﯿﺮو ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﯾﮏ (( ﺷﺘﺎب دﻫﻨﺪه ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ )) ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺮاﻧﮕﯿﺨﺘﮕﯽ و ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﺎرﮐﻨﺎن ﺑﺮای اﻧﺤﺎم ﮐﺎر ﺷﻮد.
۵ – ﺗأﻣﯿﻦ اﻣﻨﯿﺖ :
ﯾﮏ رﻫﺒﺮ در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼت، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻃﺮز ﺗﻠﻘﯽ و ﻧﮕﺮش ﻣﺜﺒﺖ و ﺧﻮش ﺑﯿﻨﺎﻧﻪ ای داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻗﺎدر ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد اﻣﻨﯿﺖ ﺧﺎﻃﺮی را ﺑﺮای زﯾﺮ دﺳﺘﺎن ﺧﻮد ﻓﺮاﻫﻢ آورد. ﭼﻨﯿﻦ اﻣﻨﯿﺘﯽ ﺑﺮای اﻓﺮاد ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻢ اﺳﺖ و ﻫﻤﻮاره در ﻣﻌﺮض ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﺮداﺷﺖ ﻫﺎی رﻫﺒﺮ ﻗﺮار دارد. ﺑﻪ ﺑﯿﺎن ﺳﺎده ﺗﺮ، ﻃﺮز ﺗﻠﻘﯽ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ رﻫﺒﺮ، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﻮﺟﻮدﯾﺖ ﭼﻨﯿﻦ اﻣﻨﯿﺖ ﺧﺎﻃﺮی را ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺮه اﻧﺪازد. اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻧﮕﺮش ﻫﺎی ﺧﻮب ﯾﺎ ﺑﺪ رﻫﺒﺮ ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽ آﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﺗﻮﺳﻂ زﯾﺮدﺳﺘﺎن ﮐﺸﻒ ﻣﯽ ﺷﻮد.
۶ – ﺷﺎﺧﺺ و ﻧﻤﺎﯾﻨﺪه ﺑﻮدن :
رﻫﺒﺮ ﺿﻤﻦ اﯾﻨﮑﻪ ﺳﻤﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﺧﻮد را در ﺑﯿﻦ دﯾﮕﺮان ﺑﺮﻋﻬﺪه دارد، ﻫﻤﭽﻮن ﯾﮏ ﻋﻨﺼﺮ ﺷﺎﺧﺺ و ﯾﮏ ﻧﻬﺎد ﺧﺪمت گذار ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻧﻈﺮی ﮐﻪ اﻓﺮاد ﺧﺎرج از ﺳﺎزﻣﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺎزﻣﺎن دارﻧﺪ، ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪهای ﮐﻪ آﻧﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ رﻫﺒﺮدارﻧﺪ، ارﺗﺒﺎط ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ، ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻣﻄﻠﻮب ﯾﮏ رﻫﺒﺮ ﺑﻪ اﺣﺘﻤﺎل زﯾﺎد، ﺑﻪ ﯾﮏ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﻄﻠﻮب از ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﻨﺠﺮﻣﯽ ﺷﻮد و ﺑﺎﻟﻌﮑﺲ.
۷ – اﻟﻘﺎ ﻧﻤﻮدن :
درﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ رﻫﺒﺮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اﻣﮑﺎن درک و ﺷﻨﺎﺧﺖ اﻫﻤﯿﺖ و ارزش ﮐﺎر زﯾﺮدﺳﺘﺎﻧﺶ را ﺑﺮای آﻧﺎن ﻓﺮاﻫﻢ آورد، ﻗﺎدر ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﭘﺬﯾﺮش و ﻫﻮاداری ﺟﺪی از اﻫﺪاف ﺳﺎزﻣﺎﻧﯽ را به زﯾﺮدﺳﺘﺎن ﺧﻮد اﻟﻘﺎ ﮐﻨﺪ.