۲-۱۶-۶ مکتب رفتار گرایی
سلامت روانی وانسان کامل به عقیده اسکینر،معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است.چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو می شود تا هنگامی که از طریق جامعه بهنجار تلقی شود از طریق «شیوه اصلاح رفتار[۵۲]»برای بهبودی وبهنجار کردن رفتار خود واطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید.به علاوه انسان سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد،و بداند که رفتار او تابعی از محیط است وهر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص میگردد.انسان سالم کسی است که تأیید اجتماعی بیشتری بخاطر رفتارهای متناسب از محیط واطرافیانش دریافت میکند.شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیت انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم ،نه برای پیشبینی ،بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفاده کند.در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند برای انجام هر روش، بیشتر از اصول علمی استفاده کند وبه نتایج سودمندی برسد ومفاهیم ذهنی مثل امیال،هدفمندی ،غایت نگری ومانند آن ها را کنار بگذارد(نجات وایروانی،۱۳۷۸).
۲-۱۶-۷ مکتب هستی گرایی
نظر ویکتور فرانکل[۵۳]،ماهیت وجودی انسان از سه عنصر معنویت[۵۴]،آزادی[۵۵] ومسئولیت[۵۶] تشکیل شده است وسلامت مستلزم تجربه شخص به این سه عامل است.معیار سنجش معنادار بودن زندگی کیفیت آن است نه کمیت آن.حصول کاربرد معنویت ،آزادی ومسئولیت نیز با خود انسان است.بنابرنظریه فرانکل انسان کامل بودن یعنی با کسی یا چیزی فراسوی خود پیوستن. شخص برخوردار از سلامت روانی به عقیده فرانکل دارای این ویژگی هاست؛آزادی انتخاب عمل دارد،مسئولیت هدایت زندگی وسرنوشت خویش را می پذیرد،معلول نیروهای خارجی نیست،از زندگی معنای مناسبی یافته است،بر زندگی تسلط آگاهانه دارد،ارزش های خلاقیت،تجربه وگرایش خودش را نمایان وآشکار میسازد،از توجه به خودش فراتر می رود،آینده نگر است،تعهد حرفه ای وشغل دارد،توانایی ایثار ودریافت عشق را دارد،عشق هدف نهایی شخص برخوردار از سلامت روانشناختی است. به عقیده فرانکل انسانی که واجد این صفات وخصوصیات باشد «انسان از خود فرارونده» نامیده می شود(نجات وایروانی،۱۳۷۸).
۲-۱۶-۸ مکتب شناختی
بنا بر نظریه ویلیام گلاسر[۵۷] انسان سالم کسی است که واقعیت را انکار نکند،بلکه با موقعیت ها به صورت واقع گرایانه روبه رو شود.هویت موفق داشته باشد یعنی عشق ومحبت دریافت نماید.هم ،احساس ارزشمندی کند وهم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.مسئولیت زندگی ورفتارش را بپذیرد وبه شکل مسئولانه رفتار کند،پذیرش مسئولیت کاملترین نشانه سلامت روانی است.توجه او به لذات دراز مدت منطقی تر ومنطبق با واقعیت باشد.برزمان حال وآینده تأکید کند،نه بر گذشته و تاکید او از آینده نیز جنبه درون نگری داشته باشد نه به صورت خیالی پردازی باشد.واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل قبول واقعیت،قضاوت در درستی رفتار[۵۸]وپذیرش مسئولیت رفتار واعمال استوار است وچنانچه در شخصی این تحقق یابد،نشانگر سلامت روانی است(نجات وایروانی،۱۳۷۸).
۲-۱۷ تحقیقات انجام شده داخلی وخارجی
۲-۱۷-۱ تحقیقات داخلی
-آزادی ومحمد طهرانی (۱۳۹۲)در پژوهشی که به منظور آموزش مهارتهای زندگی بر هوش هیجانی با سبک مقابله ای بر ۲۶۶ دانششجوی زن (با میانگین سنی ۲۱سال)و۲۳۸ دانشجوی مرد(با میانگین سنی۲۲ سال)که به روش تصادفی انتخاب شدندپرداخته شد.نتایج نشان دادکه هردر دو جنس،آموزش مهارت های زندگی بر هوش هیجانی تاثیر معنا داری داشته است.
-در پژوهشی مشابه که توسط(حیدری وهمکاران۱۳۹۲)باعنوان فراتحلیل مطالعات اثر بخشی آموزش مهارتهای زندگی برسلامت روانی انجام شد به تنیجه دست یافتند که بین اندازه اثر مطالعات مورد بررسی با توجه به طرح پژوهش وجنس شرکت کنندگان ،تفاوت معنا داری وجود ندارد اما بین اندازه اثر مطالعات مورد بررسی با توجه به سن شرگت کنندگان وتعداد جلسه های آموزش مهارت های زندگی تفاوت معنا داری وجود دارد.
-شهلا پاکدامن وخانجانی(۱۳۹۱)پژوهشی با عنوان آموزش مهارتهای زندگی بر فرزندپروری ادراک شده وجمع گرایی در دانشجویان پرداختند.نتایج پژوهش نشان دادآموزش مهارتهای زندگی بر شیوه های فرززند پروری تاثیر معنا داری دارد به طوری که نزدیک به ۵۰ درصد ازمودنی ها با شیوه فرزند پروری مقتدرانه ،دارای جمع گرایی خوبی بودند.
-درپژوهشی دیگرنجفی و همکاران(۱۳۹۱)به بررسی نقش مهارتهای زندگی در پیشبینی سلامت روان دانش آموزان پرداختند.نتایج نشان داد که بین آگاهی از مهارتهای زندگی وسلامت روان(نشانگان مرضی کمتر) رابطه منفی معنی دار وجود دارد.
-پژوهش دیگری که توسط (بقایی مقدم،وهمکاران۱۳۹۰)در مورد اثر بخشی آموزش مهارتهای زندگی بر میزان اضطراب ،شادی وکنترل خشم نوجوانان با ناتوانی جسمی و حرکتی صورت گرفت حاکی از آن بود پس ازآموزش مهارتهای زندگی بین میانگین نمرات اضطراب ،شادی وکنترل خشم دو گروه آزمایشی وکنترل تفاوت معنا داری وجود دارد.
-در موردی دیگر(گاطع زاده۱۳۹۰)به بررسی تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روانی دانشجویان دختر پرداخت که یافته ها گویای این مطلب بودند که آموزش مهارتهای زندگی منجر به افزایش سلامت روان دانشجویان شده است.
-رمضانی وطهماسبی(۱۳۹۰)در پژوهشی باعنوان اثر بخشی اموزش مهارتهای زندگی بر هوش هیجانی وسبک های دلبستگی پرداختند.نتایج این مطالعه نشان داد که اموزش مهارتهای زندگی بر دلبستگی ایمن با تمایز و بازسازی با مدیریت هیجانی رابطه مستقیم وسبک های دلبستگی نا ایمن-اجتنابی ودو سو گرا با هر دو مؤلفه ،تمایز و بازسازی هیجانی رابطه معکوس دارند.
-درپژوهش مشابهی که توسط (گودرزی وهمکاران۱۳۸۹)صورت گرفت دریافتند که هوش معنوی ومهارتهای زندگی هریک به طور جداگانه تاثیر معنی داری بر سلامت روان دانشجویان داشته اما در تعامل باهم تاثیر معنی داری بر سلامت روانی دانشجویان نمی گذارند.
-تحقیقات زیادی جلسات آموزش مهارت حل مسئله را بر سازگاری وپرخاشگری مؤثر دانسته اند.برای مثال در تحقیقی که توسط قربان شیرودی و همکاران(۱۳۹۰)بر روی نمونه آماری ۴۵ نفری از دانش آموزان دختر سال اول شهر رامسر انجام شد،نشان دادکه اثر بخشی آموزش حل مسئله بر سازگاری وپرخاشگری دانش آموزان مؤثر بوده است.
-درباره موضوع حل مسئله ،تحقیقات نشان داده است که مهارت حل مسئله با بسیاری از مفاهیم بهداشت روان ارتباط دارد؛چرا که موجب تقویت اعتماد به نفس در افراد میگردد واحساس شایستگی و تسلط را در آن ها تقویت میکند(محمد خانی،۱۳۸۶).