“
به اعتقاد سیمون[۵۰] (۱۹۷۷) تصمیمات به دو دسته برنامه ریزی شده و غیر برنامه ریزی شده تقسیم میشوند:
در مسائل تکراری، منظم و سازمان یافته که روند تصمیم گیری کاملاً مشخص و مستلزم اقدام فوری است، تصمیم گیری ها برنامه ریزی شده است. در تصمیم گیری های برنامه ریزی شده، تأکید بر اجرای مراحل چهار گانه پردازش تصمیم گیری (تشخیص مسئله، تعیین اهمیت مسئله، جست و جو برای یافتن گزینهها و ارزیابی هر یک و انتخاب یک گزینه) است. تصمیم گیری ها در مسائل غیر معمول و منحصر به فرد و مسائلی که به وسیله روش های عملی استاندارد قابل حل نیستند، برنامه ریزی نشده است. تصمیم گیری ها غیر برنامه ریزی شده نوعاً با عدم اطمینان بیشتری همراهند و در این تصمیم گیری ها بر فرایند های شناختی مانند خلاقیت تأکید می شود. (نیکلسون[۵۱]، ۱۹۹۹)
سطوح تصمیم
برخی تصمیمات (چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت) مهم تر از سایر تصمیمات هستند، به اعتقاد هریس (۱۹۹۸) با توجه به درک اهمیت تصمیم، زمان و منابع مورد نیاز، سه سطح تصمیم گیری وجود دارد.
۱ – راهبردی[۵۲]: تصمیمات راهبردی در بالاترین سطح قرار دارند. تصمیم در این سطح، نیازمند مدیریت و کارگردانی عمومی بوده و متوجه اهداف دراز مدت، نگرش های فیلسوفانه و ارزش هاست. این تصمیمات، دارای حداقل سازمان یافتگی و بسیار تخیلی، با احتمال خطای زیاد و دارای پیامدهای بسیار نامطمئن هستند.
۲ – تدبیری[۵۳]: تصمیمات تدبیری از تصمیمات راهبردی حمایت نموده و نسبت به آن ها دارای دامنه محدودتر، اهمیت کمتر و پیامدهای ملایمتری هستند.
۳ – کاربردی: این تصمیمات شامل تصمیمات روزانه بوده و از تصمیمات تدبیری حمایت می نمایند، این نوع تصمیمات معمولاً ساخت یافته بوده و اتخاذ آن ها نیاز به تفکر کمتری دارد. تأثیر آن ها فوری، کوتاه مدت و دارای دامنه بسیار محدود بوده و کم هزینه اند. پیامد منفی اتخاذ یک تصمیم بد بسیار کم خواهد بود. گرچه یک سری از تصمیمات کاربردی بود یا سر هم بندی شده، میتواند در دراز مدت آسیب رسان باشد.
روند تصمیم گیری
همه افراد حین تصمیم گیری در نوسان هستند. با حرکت گام به گام مطابق مراحل زیر می توان به این امر پی برد. (گلدبرگ ،۱۹۹۸ ،به نقل از کرمی ۱۳۸۸ )
۱ – تعیین تصمیمی که با توجه به اهداف مورد دستیابی اتخاذ شود، وقتی درباره تصمیمی فکر می کنیم باید مطمئن شویم که اهداف را مد نظر قرار داده ایم.
۲ – کشف حقایق، باید به خاطر داشت که درک تمام حقایق امکان پذیر نیست و تنها باید به یافتن حقایق (مربوط به تصمیم گیری) که در زمان محدود عرضه شده و تجزیه و تحلیل آن امکان پذیر است پرداخت. نداشتن اطلاعات کافی نباید موجب عدم تصمیم گیری شود. اتخاذ تصمیم بر اساس دانش ناکافی و نسبی بهتر از تصمیم نگرفتن در جایی است که تصمیم گیری لازم است.
۳ – توسعه گزینهها، باید از تمام گزینهها حتی مواردی که قصد انتخاب آن ها وجود ندارد، لیستی تهیه شود، حتی انتخاب نکردن یک مورد نیز خود انتخاب است. اغلب عدم انتخاب بدتر است.
۴ – درجه بندی هر گزینه، منظور از درجه بندی، ارزیابی ارزش هر گزینه است. در عین توجه به نکات مثبت باید به نکات منفی هر کدام از گزینهها نیز توجه نمود، و به خاطر داشت که گزینههایی به عنوان بهترین گزینهها ارزیابی میشوند، ممکن است در دنیای واقعی، عملی و کارا نباشند زیرا مسائل جانبی به دنبال دارند.
۵ – میزان ریسک هر گزینه، معمولاً در حل مسئله سعی بر این است که بهترین راه حل را یافته و از کار سازی راه حل انتخاب شده اطمینان حاصل شود. در تصمیم گیری نیز به همان میزان عدم اطمینان در انتخاب وجود دارد. ریسک و احتمال خطر را می توان به صورت کمی بیان نمود.
۶ – ترجیحات و اولویت های شخصی، در اتخاذ تصمیم معمولاً به ترجیحات و اولویت های شخصی توجه می شود. حتی ممکن است ترجیحات دیگران نیز مد نظر قرار گیرد. راهی برای ادامه انتخاب شد، و ممکن است یک یا چند گزینه و یا هیچکدام انتخاب نشوند.
اجزاء تصمیم گیری
الف) محیط تصمیم: هر تصمیم در محیط خاص آن تصمیم که مشخصات آن عبارتند از: جمع آوری اطلاعات، گزینهها، ارزش ها و اولویت های شخصی موجود در زمان تصمیم، اتخاذ می شود. یک محیط ایده آل تصمیم گیری شامل تمام اطلاعات ممکن، فعالیت های صحیح و همچنین گزینههای احتمالی است. به دلیل محدودیت زمانی، جمع آوری کلیه اطلاعات مورد نیاز و همچنین تمام گزینههای ممکن امکان پذیر نیست. منظور از محدودیت زمانی آن است که عملاً زمان محدودی برای تصمیم گیری (در یک مورد خاص) وجود دارد. می توان گفت نکته اصلی قابل بحث در تصمیم گیری، عدم اطمینان است و هدف اصلی تجزیه و تحلیل تصمیم گیری، کاهش عدم اطمینان و تردید است. از آن جایی که معمولاً جمع آوری تمام اطلاعات لازم برای تصمیم گیری میسر نیست. بنابرین همواره تصمیمات شامل مقدار متنابهی ریسک غیر قابل انکار و اجتناب ناپذیر هستند (حیدری و مرزوقی، ۱۳۹۱).
این حقیقت که تصمیمات باید در محیطی محدود اتخاذ شوند دو مسئله را پیشنهاد می کند: اول آن که چرا علائم راهنما بسیار صحیح هستند و در اتخاذ تصمیمات بهتر از پیشبینی ها عمل می نمایند. با گذر زمان محیط تصمیم گیری توسعه یافته و اطلاعات جدید با گزینههای جدیدتر (حتی پس از اتخاذ تصمیم) پدیدار میشوند. نظر به اینکه محیط تصمیم گیری مرتباً در حال تغییر و پویا است. مسلح بودن به اطلاعات جدید (که در برگیرنده کلیه اطلاعات و همچنین علائم راهنمای قدیم و جدید است) موجب اتخاذ تصمیمات بهتر می شود.
دوم آنکه محیط تصمیم با گذر زمان وسعت یافته و حجم اطلاعات بیشتر می شود، لذا پیشنهاد میگردد تصمیم گیری تا آخرین زمان ممکن به تعویق افتد. به اعتقاد هریس (۱۹۹۸) تأخیر در تصمیم گیری تا آخرین درجه ممکن به سه دلیل عاقلانه است:
– محیط تصمیم وسیع تر شده، اطلاعات بیشتر در زمان کافی برای تفکر، فراهم میآید.
– گزینههای جدید شناخته و یا به وجود میآیند.
– تفکر و تعقل و همچنین کسب تجارت بیشتر، اولویت ها و ترجیحات تصمیم گیرندهها را تغییر میدهد.
ب) تأثیر مقدار و کمیت بر تصمیم گیری: اکثر تصمیم گیرندگان تمایل به جست و جوی اطلاعات بیشتر برای تصمیم گیری بهتر دارند. دستیابی به اطلاعات بیشتر موجب بروز مشکلات زیر می شود. (نیکلسون، ۱۹۹۹)
۱ – تأخیر در تصمیم گیری: تمایل به دستیابی به حداکثر اطلاعات، زمان مورد نیاز برای کسب و تجزیه و تحلیل اطلاعات اضافی را افزایش میدهد. این تأخیر میتواند موجب آسیب رساندن به تأثیر مناسب تصمیم در زمان خاص خود می شود.
“