قضاوتی / ادراکی(J-P)[108] : استرنبرگ(۲۰۰۱) بیان میکند این محور به تفسیر اطلاعات مربوط میشود. افراد ادراکی مایلند بیشتر به اطلاعات مربوط به محیط تکیه کنند، در حالی که افراد قضاوتی مایلند تفسیرهای خود را فراتر از اطلاعات موجود ارائه دهند و به نظر کلارک(۲۰۰۰) افراد قضاوتی خودانگیخنه هستند، برای انجام تکالیف به دانش خود زیاد تکیه میکنند، آن ها برای کارشان طرح میدهند و به سرعت بر اساس آن عمل میکنند. یادگیرندگان ادراکی امور زیادی را همزمان انجام میدهند و می خواهند درباره آن ها همه چیز را بدانند و اغلب به سختی و به ندرت آن تکالیف را به پایان می رسانند. اغلب انجام امور را به تعویق می اندازند، البته تنبل نیسـتند فقط تلاش زیاد برای یافتن اطلاعات وقت آن ها را میگیرد(نقل از عبادی،۱۳۸۴).
طبقه بندی شخصیت بر اساس نظریه های صفات
رویکرد صفات در شخصیت گاهی به عنوان رویکرد توصیفی در نظر گرفته می شود زیرا بیشتر به بررسی وضعیت وجودی او می پردازد تا بررسی و کشف مکانیزم های اساسی روانشناختی او که در رویکرد روانکاوی و انسان گرایی معمول است(فانتانا[۱۰۹]،۲۰۰۰؛ نقل از محمدی،۱۳۸۵).
در فرهنگ لغت، صفت به عنوان کیفیت یا ویژگی متمایز کننده یک شخص از دیگران ترجمه شده است. الگوهای همسان افراد در رفتار، احساسات و افکار نیز به عنوان صفات شخصیت تعریف شده است و همچنین آمادگی های کلی در پاسخ به محرک ها به طرق خاص نیز به عنوان صفت پذیرفته شده است(جوادی و کدیور، ۱۳۸۲). آلپورت(۱۹۶۱) صفت را چنین تعریف میکند: «یک سیستم عصبی- روانی تعمیم و تمرکز یافته است که میتواند چندین تحریک را از نظر کنشی یکسان سازد و وجوه پایدار رفتار انطباقی و معنیدار را به وجود آورد و هدایت کند»( نقل از محمدی،۱۳۸۵).
بر اساس تعاریف فوق می توان چنین نتیجه گرفت که صفات میتواند پاسخ های نسبتا یکسانی را به وجود آورده و سه کارکرد عمده داشته باشد:
-
- خلاصه کردن رفتار فرد
-
- پیشبینی رفتار فرد
- تبیین رفتار فرد
یکی از دلایل محبوبیت مفاهیم صفات این است که راه های صرفه جویانه ای برای خلاصه کردن تفاوتهای افراد از یکدیگر فراهم میکند (جوادی و کدیور،۱۳۸۲).
نظریه شخصیتی آلپورت[۱۱۰]
گوردون آلپورت (۱۹۵۵) اولین کسی است که در دهه ۱۹۳۰شخصیت را به صورت رسمی و نظام یافته در دانشگاه هاروارد مطالعه کرد. او در کتاب الگو و رشد شخصیت ، در حدود ۵۰ تعریف از شخصیت را قبل از ارائه تعریف خود بررسی کرد و سپس تعریف خود را به این شکل ارائه نمود «شخصیت ساختاری پویا، درون فردی و متشکل از سیستم های روانی ـ جسمانی است که رفتار و افکار مشخصه فرد را تعیین میکند» (نقل از شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
آلپورت در نظریه خود به نقش صفات بیشتر تأکید میکند زیرا صفات را مهم ترین عامل انگیزش شخصیت میداند که رفتار را جهت میدهد. آلپورت صفات را جزئی از واحد های اصلی شخصیت برمیشمارد. او صفات را در دوران کودکی بیشتر به جنبههای زیستی ربط میدهد ولی در بزرگسالی جنبههای روانی را غالب میداند (شاملو، ۱۳۸۲).
آلپورت شخصیت را مجزا یا ناپیوسته میدانست. به عقیده او نه تنها هر کسی از دیگران مجزا و متمایز است، بلکه هر فرد بزرگسالی از گذشته خود جداست. او معتقد به پیوستار شخصیت بین کودکی و بزرگسالی نیست. رفتار کودک را امیال و بازتاب های زیستی ابتدایی سوق می هند در حالی که عملکرد فرد بزرگسال از نظر ماهیت، بیشتر روان شناختی است. به عبارت دیگر دو نوع شخصیت وجود دارد : یکی برای کودکی و دیگری برای بزرگسالی. تجربیات کودکی، شخصیت بزرگسالی را محدود نمی کنند. بنابرین آلپورت نظر منحصر به فردی درباره ماهیت شخصیت دارد. او به جای ناهشیار بر هشیار و به جای گذشته بر حال و آینده تأکید دارد. او به جای اینکه عمومیت یا شباهت هایی را در گروههای بزرگی از افراد مطرح کند، بر بیهمتایی شخصیت تأکید کرد و ترجیح داد به جای شخصیت نابهنجار، شخصیت بهنجار را بررسی کند (شولتز وشولتز، ۱۳۸۴).
طبق نظر آلپورت صفات دارای چهار مشخصه میباشند:
-
- واقعی بودن صفات: صفات صرفا برچسب ها و یا سازههای فرضی نیستند که انسان ها آن را به زبان می آورند بلکه واقعیت هایی هستند که در درون هر شخص وجود دارند.
-
- تعیین کننده یا علت رفتار هستند: همان طور که در بالا ذکر گردید آلپورت عقیده داشت که صفات رفتار انسانها را راه انداخته و آن را هدایت میکنند.
-
- صفات مستقل از یکدیگر نیستند: صفات کاملا از یکدیگر جدا نیستند بلکه یک همبستگی و همپوشانی میان آن ها وجود دارد و به طور نسبی از یکدیگر متمایز میشوند.
- به طور تجربی ثابت میشوند: وقتی که از واقعی بودن صفات یاد میکنیم باید امکان اثبات وجود و ماهیت آن ها را نیز داشته باشیم. آلپورت سه معیار برای اثبات وجود صفات معرفی میکند:
الف) فراوانی: یعنی افراد به طور مکرر صفات را تجربه میکنند.
ب) شدت: به شدت واکنش یا رفتاری اشاره میکند که افراد در پاسخ به محرک های مختلف از خود بروز میدهند.
ج) عرصه موقعیت ها: افراد در موقعیت های خاص نوع خاصی از واکنش را نشان میدهند(هرگنهان و السون،۱۹۹۹؛ نقل از محمدی،۱۳۸۵).
آلپورت(۱۹۷۱) بیش از ۱۸۰۰۰ لغت مربوط به صفات را در ادبیات و بیش از ۴۵۰۰ لغت مربوط به صفات را که در میان عامه مردم استعمال می شد، مشخص کرد (فانتانا،۲۰۰۰؛ نقل از محمدی،۱۳۸۵).
صفات شخصیتی آلپورت
آلپورت، صفات شخصیت را آمادگی هایی برای پاسخ دادن به شیوه یکسان یا مشابه به محرکهای مختلف، تعریف میکند. به عبارت دیگر، صفات، شیوه های باثبات و با دوام واکنش نشان دادن به محیط هستند. او ابتدا دو نوع صفت را مطرح کرد: صفات فردی[۱۱۱] و صفات مشترک[۱۱۲]. صفات فردی منحصر به فرد هستند و منش فرد را توصیف میکنند. صفات مشترک صفاتی هستند که تعدادی از افراد مانند اعضای یک فرهنگ، در آن سهیم اند (شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
آلپورت به این نتیجه رسید که صفات نامیدنِ این پدیده ها ممکن است موجب سردرگمی شود بنابرین بعدها واژگان خود را اصلاح کرد. او صفات مشترک را صفات و صفات فردی را آمادگیهای شخصی[۱۱۳] نامید. تمام آمادگیهای شخصی ما شدت و اهمیت برابری ندارند. امکان دارد آن ها آمادگی بنیادی[۱۱۴] ، آمادگی اصلی [۱۱۵] یا آمادگی ثانوی[۱۱۶] باشند.
آمادگی بنیادی : به قدری فراگیر و با نفوذ است که تقریبا با تمام جنبههای زندگی فرد در ارتباط است. آلپورت آن را «تمایل حاکم» نامید، نیروی قدرتمندی که بر رفتار حاکم است. او در این مورد به نمونه های سادیسم و میهن پرستی کورکورانه (شوینیسم) اشاره کرد. هر کسی از تمایل حاکم برخوردار نیست و آنهایی که از آن برخوردارند ممکن است در هر موقعیتی آن را نشان ندهند.