یک ساز مینوازند.
زندگی بدون موسیقی برایشان بی ارزش است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اگر یک آلبوم موسیقی را یک یا دوبار گوش کنند میتوانند آن را درست بخوانند (گرودپاروت، ۲۰۰۱).
پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبکهای مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمرهتان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرندهها یا رودخانه) دقت کنید. هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی با آواز بخوانید (کاروس، ۱۹۹۹).
کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی، نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان (هوپر، ۱۹۹۹).
بهترین ایده ها وقتی به ذهنشان میرسد که مدت طولانی قدم میزنند یا میدوند یا یک فعالیت جسمی دیگر انجام می دهند.
دوست دارند اوقات فراغتشان را در طبیعت بگذرانند.
هنگام صحبت کردن با دیگران خیلی زیاد از حرکات دست یا شکلهای دیگر زبان بدن استفاده می کنند.
خودشان را آدمهای منظم و آراستهای میدانند.
پرورش: برای اینکه یک بدنسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید، مانند «دختری با کفشهای کتانی» از تجریش تا راهآهن را روی جدول کنار خیابان راه بروید و بالاخره اینکه، تا میتوانید پانتومیم بازی کنید (گودرزی، ۱۳۸۶).
کاربرد: ورزشکاری حرفهای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی.
چه شغل هایی به دردشان میخورد؟
فیزیوتراپیست، فعال در صنعت توریسم، بازیگر، مانکن، کشاورز، مکانیک، نجار، صنعتگر، معلم تربیت بدنی، کارگر کارخانه، ورزشکار حرفهای، محیطبان و جواهرساز (جلالی، ۱۳۸۱).
هوش میان فردی[۳۴]
بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میانفردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستانتان به سنگ صبور مشهور هستید، حتماً از این نوع هوش برخوردارید (میلانی فر، ۱۳۸۳).
نشانه های هوش میان فردی:
ورزشهای گروهی را به ورزشهای فردی ترجیح می دهند.
وقتی با مشکلی مواجه میشوند به جای حل آن ترجیح می دهند از فرد دیگری کمک بگیرند.
تلاش برای تعلیم دادن یک فرد یا گروه برایشان لذت بخش است و میدانند این کار را چطور باید انجام دهند.
خودشان را یک مدیر خوب میدانند.
در میان جمع، احساس آرامش و آسودگی می کنند (گلمن، ۱۹۹۸).
پرورش: به یک NGO (سازمان غیردولتی) بپیوندید و ببینید برای عملکردن به شعارهای مردمیتان چند مرده حلاج هستید. هر روز ۱۵ دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنتهایش جواب بدهید. در یک کلوب اینترنتی عضو شوید. زندگی آدمهای مردمدار را بخوانید و ببینید چه کردهاند که این طور مشهور شدهاند (گنجی، ۱۳۸۶).
کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی (شریفی، ۱۳۷۶).
چه شغلهایی به دردشان میخورد؟
سرپرست، مدیر، مدیر مدرسه، کارمند اداری، داور، جامعه شناس، مردم شناس، مشاور، روان شناس، پرستار، مسئول آژانس مسافرتی، مدیر روابط عمومی (گودرزی، ۱۳۸۶).
هوش درون فردی[۳۵]
هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدفهای زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت یافتهاند. آنها ریز و درشت عیب و خوبیهای خودشان را میدانند و یک تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند (پورشریفی، ۱۳۸۲).
نشانه های هوش درون فردی:
همیشه اوقات تنهاییشان را به فکر کردن به مسائل مهم زندگی میگذرانند.
عقایدی دارند که آنها را از جمع مجزا می کند.
اهداف مهمی در زندگی دارند که همیشه به آنها فکر می کنند.
دیدگاه واقعی بینانهای نسبت به نقاط ضعف و قوت خودشان دارند.
خودشان را فردی با اراده یا از لحاظ فکری مستقل میدانند.
دفترچه خاطرات یا یادداشت روزانه شخصی دارند (جلالی، ۱۳۸۱).
پرورش: مطلبهای خودشناسی صفحه موفقیت را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تستهای معتبر خودشناسی یا شخصیت[۳۶] را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید (عظیمی، ۱۳۸۵).
کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغلهایی که آدم آقای خودش است.
چه شغلهایی به دردشان میخورد؟
روان شناس، مشاور، عالم الهیات، برنامه ریز، کارآفرین (میلانی فر، ۱۳۸۳).
هوش طبیعت
گاردنر وقتی که نظریه هوشهای هفتگانهاش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، دریافت که نظریهاش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدمهای عاشق طبیعت دارند؛ کسانی که میتوانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت ببرند (منصوری، ۱۳۸۲).
پرورش: یک باغچه شخصی در گوشهای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفتهها بروید کوهنوردی و تغییرات فصلهای مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید (دانیل و همکاران، ۲۰۰۳).
کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی (جان، ۲۰۰۴).
۲-۲-۷-۶- تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیر کلامی)
این نوع تقسیم بندی در آزمونهایی چون استنفرد بینه و آزمون هوشی وکسلر دیده میشود. در سال ۱۹۳۷ ترمن با همکاری مریل تجدید نظری در آزمون هوش استنفرد – بینه به عمل آوردند و آن را به دو دسته M و C (کلامی و عملی) تقسیم نمودند. هر چند این دسته بندی در تجدید نظر سال ۱۹۶۰ چهار گستره عمده استدلال کلامی، استدلال انتزاعی، استدلال کمی و حافظه کوتاه مدت را در انواع هوش که مورد سنجش قرار میداد شامل شد (گرودپاروت، ۲۰۰۳).
آزمون وکسلر نیز دو نوع هوش کلامی و عملی را اندازه گیری میکنند. ۶ نوع آزمون که هوش کلامی را در این آزمون میسنجند، عبارتند از اطلاعات عمومی، درک مطلب محاسبه عددی، تشابهات، فراخوانی ارقام یا حافظه عددی و اجزا آزمونهای مربوط به هوش شعاعی عبارتند از: تکمیل تصویرها، تنظیم تصویرها، طراحی با مکعبها، الحاق قطعات رمزگردانی یا رمزنویس (ترمن و همکاران، ۱۹۳۷).
۲-۲-۸- دامها و آفات هوش
الف) ادوارد دی بونو (۲۰۰۵) در کتاب ” تفکرجانبی ” دامها و آفات هوش را چنین بیان می کند:
وضعیت ممتاز افراد باهوش این عقیده را محکم مىکند که او همواره محق است و هر چه میگوید درست است.
استفاده انتقاد آمیز از هوش، همواره سریعتر از استفاده سازنده ازآن، به شخص رضایت مىدهد. اثبات اینکه دیگران اشتباه مىکنند، دستاوردى فورى بوده و به شما برترى مىبخشد. موافقت کردن، شما را بىخاصیت و چاپلوس جلوه مىدهد. بنابراین ذهنهاى مستعد فراوانى در این وضعیت منفى و وسوسهانگیز گرفتار مىشوند.
افراد باهوش در پاسخ به سوالات با دریافت چند نشانه اولیه به نتیجه مىرسند. ذهنهاى کندتر باید بیشتر در انتظار باشند و ممکن است به نتیجه درستترى برسند.
افراد باهوش مىتوانند براى هر دیدگاهى یک قضیه منطقى و مستدل بسازند. هر چه جانبدارى از دیدگاهى مستدلتر باشد فرد فکر کننده نیاز کمترى براى کاوشى حقیقى در آن وضعیت مىبیند. چنین شخصى در این صورت صرفاً به خاطر توانایى جانبدارى از دیدگاهى خاص گرفتار آن مىشود.
افراد باهوش ترجیح مىدهند و ترغیب شدهاند که به هوشمندى ارزش بیشترى بدهند تا تفکر. شاید به این دلیل که هوشمندى قابل نمایش است(کلاس دارد) و همچنین کمتر نیازمند تجربه است.
افراد باهوش معمولاً مسایلی را خوب حل می کنند که تمام دادههای آن موجود باشد. اما از سوی دیگر، در موقعیتهایی که نیاز به یافتن اجزاء وجود دارد، آنگونه که از آنها انتظار