در زبان عربی نمی تواند دو معنی متضّاد را در بر داشته باشد زیرا به ناچار نهاد(مبتدا)با خبر، از جهاتی با هم تفاوت خواهند داشت؛ به خصوص اگر با افعال ناقصه یا دیگر نواسخ همراه باشد، امّا در این مثال هم ظُلَم و هم ضیا می تواند نهاد جمله باشد.
سیروس شمیسا در مورد سجع می گوید:«باید توجّه داشت که هیچ زبانی مانند زبان عربی برای سجع مناسب نیست زیرا زبان عربی قالبی است و تمام کلماتی که در یک قالب باشند(مثلاً قالب فاعل یا مفعول)نسبت به هم سجع متوازن اند یا متوازی»(شمیسا، ۱۳۶۸: ۴۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گاهی اوقات مواردی در یک زبان آن قدر نمود داشته که به عنوان صنعتی شناخته شده است، در حالی که همان مورد در زبان و ادبیاتِ دیگر وجود دارد ولی به عنوان صنعت به آن نگاه نکرده اند. مثلاً سیروس شمیسا در مورد “صدامعنایی” می گوید:«نمایش صدا به وسیله ی انتخاب کلمات مناسب، ظاهراً از نظر علم بدیع شرقی دور مانده است»(همان: ۱۲۸).
وحیدیان کامیار در بدیع از دیدگاه زیباشناسی راجع به “تکرار نحوی” می گوید:«تکرار الگوی نحوی، ترفندی است که علمای بدیع ما به آن توجّه نداشته اند و حال آن که برجسته و زیباست در ادب غرب جزو ترفندهای ادبی است»(وحیدیان کامیار، ۱۳۷۹: ۵۶). واقعیت آن است که با وجود صنایعی مانند”موازنه” و به خصوص “ترصیع” علمای ما به فکر تکرار منظم نقش نحوی کلمات در دو مصراع نبوده اند و نیازی هم نیست و حتماً در ادبیاتِ غرب زیبا و با ارزش بوده که جزو صنایع به شمار می رود.مؤلفِ کتابِ “نگاهی تازه به بدیع” موارد فراوانی را که تا قبل از این کتاب در بسیاری از کتب جزء آرایه های ادبی شمرده می شد به درستی از مباحث بدیعی حذف کرده است(از جمله تجرید، مشاکله، لغز، معمّا، هزل و مطایبه، حُسن مقطع، حُسن مطلع، ذوالقافیتین و ذوبحرین و…) امّا این نیاز هم چنان احساس می شود. باید گفت آن چه به عنوان تأثیر از بلاغت عربی در کتب اولیه ی بلاغی وجود دارد نه فقط ایراد ندارد بلکه حُسن هم محسوب می شود، زیرا از توانایی های زبان و ادبیات هر کشوری این است که نکات مثبت ادبی را از سایر ملل گرفته و در خود حلّ کند، امّا آن چه در این جا به عنوان اشکال و ایراد مطرح می شود تأثیرپذیری های منفی و کورکورانه است. زیرا “صنایع بدیعی” و به طور کلی “علوم بلاغت” هر چند در تمام زبان ها و ادبیات جهان مشترکات فراوانی دارند امّا نکاتی هم وجود دارد که قابل تطبیق در دو زبان متفاوت نیستند.
نکته ی مهمّ دیگر این که، در کتب اولیه ی زبان پارسی، چون کتاب را برای عرب و غیر عرب می نوشتند به ناچار از مثال های ادبیات عرب هم استفاده می کردند؛ این ویژگی از دید بعضی از آیندگان به دور مانده و بدون هیچ دلیلی به ذکر مثال های عربی(به طوری که اکثر مثال ها را از کتب بدیعی عرب گرفته اند نه از دواوین شعرای آن قوم) پرداخته اند.
در پایان، با توجّه به مسائلی که گفته شد، باید گفت کسانی که می خواهند در زمینه ی بدیع کتاب بنویسند به جای صرفاً پیروی در کتب بدیعی و نقل نظریاتِ گذشتگان، که مرسوم شده، بهتر است ضمن تکیه بر زبان و ادبِ کاربردی، دیوان شاعران و نویسندگان ادوار مختلف شعر و نثر فارسی را بررسی کنند و زیبایی های ادبی موفّق آن ها را استخراج نمایند.
فصل چهارم
بدیع لفظی
۴- بدیع لفظی
به کلامی ادبی می گویند که فنون و صنایع ادبی در آن زیاد باشد. این امور و محسنات بر دو نوع است: ۱- محسنات و صنایع لفظی یا بدیع لفظی.۲- محسنات و صنایع معنوی یا بدیع معنوی.
بدیع لفظی یا آرایه های لفظی بحث از ابزاری است که موسیقی لفظی سخن را تأمین و یا بیشتر می کند. جلال الدین همایی می گوید:« صنعت لفظی یا بدیع لفظی آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد». (همایی، ۱۳۸۴: ۳۷).
البته این به آن معنی نیست که صنایع لفظی ارزش معنوی ندارند زیرا همانطور که مشخص است لفظ و معنا جدای از هم نیستند، بلکه منظور این است که اگر آن لفظ را که زیبایی لفظی دارد را کنار بگذاریم، معنی کلام تغییر نمی کند امّا از موسیقی و زیبایی ظاهری آن کاسته می شود.
۴-۱- صنایع لفظی بدیع
۴-۱-۱-۲-۱- ترصیع
«ترصیع در لغت به معنای جواهر درنشاندن است، چنانکه مثلاً تاج جواهر نشان را تاج مرصع گویند. اماّ ترصیع در اصطلاحِ بدیع آن است که واژه ها در دو مصراعِ بیت یا در دو قرینه ی نثرِ مزین، دو به دو هم وزن باشند و در حرف روی یکسان».(موسوی، ۱۳۸۲: ۶۰).
به عقیده ی شمیسا:«ترصیع آن است که حداقل در دو جمله(و یا به قول قدما فقره) اسجاع متوازی در مقابل یکدیگر قرار گیرند». (شمیسا، ۱۳۶۸: ۴۲).
جلال الدین همایی می گوید: «ترصیع در اصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم یا نثر، هر لفظی با قرینه خود در وزن و حرف روی مطابق باشد». (همایی، ۱۳۸۴: ۴۵)
بهترین نوع ترصیع وقتی است که اختلاطی از سجع متوازی و متوازن باشد.
مولانا در ابیات زیر، صنعت ترصیع را به شیوه ی کاملاً هنرمندانه آورده است به گونه ای که واژه ها در دو مصراع بیت، دو به دو هم وزن اند و در حرف آخر یکسان می باشند.
-
- دانه باشی مرغکانت برچنند غنچه باشی کودکانت برکَنند
-
- ما چو ناییم و نوا در ما زتوست ما چو کوهیم و صَدا در ما زتوست
(مولوی، ۱۳۸۷ : ۱۲۲)
وزیری که او را کفایت مهیا وزیری که او را جلالت مسخر (ازرقی، ۱۳۳۶: ۱۳ )
نه دولتیست که آنرا بود هنوز وبال نه شادییست که آن را بود هنور بدل
(همان:۴۷)
در بیت زیر، واژه های سپهر، سعود- نام، فال، با هم سجع متوازن اند و واژه های چنبری، مشتری- خدمت، سیرت- جوید، گیرد، دارای سجع متوازی اند. بنابراین در این بیت آرایه ی ترصیع مشاهده می شود:
-
- سپهر چنبری از خدمت تو جوید نام سعود مشتری از سیرت تو گیرد فال
(همان:۴۹)
ابیاتی در رابطه با این صنعت در دیوان ازرقی وجود دارد که شماره های این ابیات در ذیل آمده است:
۳۱۳-۳۳۷-۱۲۰۴-۱۲۵۴-۱۲۷۵-۱۵۱۱
۴-۱-۱-۲-۲- موازنـــه
«موازنه یا مماثله، نوعی از سجع متوازن است که مخصوص به نثر و اواخر قرینه ها نباشد، و آن چنان است که در قرینه های نظم یا نثر، از اوّل تا آخر، کلماتی بیاورند که هر کدام با قرینه ی خود در وزن یکی و در حرف روی مختلف باشند».(همایی، ۱۳۸۴: ۴۴).
سیروس شمیسا در تعریف موازنه می گوید: «موازنه هماهنگ کردن دو (یا چند) جمله به وسیله ی تقابل اسجاع متوازن است».(شمیسا، ۱۳۶۸: ۴۴).
حافظ آورده است:
-
- آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و گدازی که در آن محفل بود
(حافظ، ۱۳۸۱ : ۳۴۱)
حافظ با تقابل واژه های جور، سوز- تطاول، گدازی-دامگه، محفل صنعت موازنه را آورده است.
ازرقی هروی در بیت زیر، با تقابلِ واژه های لشکرکش، فرمانده- لشکر گه، فرمان بر-آسمان، آفتاب، باعث ایجاد آرایه ی موازنه شده است:
-
- لشکر کشی که هستش لشکر گه آسمان فرماندهی که هستش فرمان بر آفتاب
(ازرقی، ۱۳۳۶: ۵)
همچنین در ابیات زیر از ازرقی هروی آرایه ی موازنه وجود دارد:
-
- ز دستان قمری درو بانــــگ عنقا ز آواز بلبـــــل درو زخم مزمر
(همان: ۱۱)
- زِ بس نقره کاری، چو کاخ سلیمان زِ بس استواری، چو سد سکنــدر