اوایل ۱۹۹۰
فعالیت شرکتهای آمریکایی، اروپایی و ژاپنی در حوزه مدیریت دانش شدت یافت
اواسط ۱۹۹۰
شبکههای بین المللی مدیریت دانش پدید آمد
اواخر ۱۹۹۰
مدیریت دانش در زمره فعالیتهای تجاری شرکتهای بزرگ درآمد
هزاره سوم
شرکتهای بزرگ اروپایی حدود ۵۵ درصد درآمد خود را به مدیریت دانش اختصاص دادهاند
مهمترین نقشی که میتوان به مدیریت دانش نسبت داد این است که آن را به عنوان یک روش شناسی تغییر در نظر بگیرند. مدیریت دانش از یک طرف با جذب دانشهای جدید به درون سیستم و از طرفی دیگر با اداره مؤثر آن دانشها میتواند مهمترین عامل تغییر یک سازمان باشد. دانش به واسطه نزدیکی به تصمیمها و اقدامات سازمانی به مراتب بیش از دادهها و اطلاعات میتواند باعث بهبود عملکرد شده و در نتیجه کیفیت خدمات سازمانها به طور عام و سازمانهای دولتی را به طور خاص بهبود بخشد (بیتس[۸۶]، ۲۰۰۵ ).
۲-۲-۱۱-۱- تعریف مدیریت دانش
برای شناخت هر مفهوم، نیاز است که درباره آن مفهوم در حد امکان تعریفی جامع وجود داشته باشد. مدیریت دانش نیز از این قاعده مستثنی نیست. از این رو در این جا چند تعریف متداول در مورد مدیریت دانش ارائه شده است.
به نظر بوسه (۲۰۰۳) مدیریت دانش یک رویکرد سیستماتیک یکپارچه جهت شناسایی، مدیریت و تسهیم تمام داراییهای اطلاعاتی سازمان است که شامل بانکهای اطلاعاتی، مدارک، سیاستها و رویهها است.
به نظر اسمیت[۸۷] (۲۰۰۱) مدیریت دانش یک محیط کاری جدید ایجاد میکند که دانش و تجربه به آسانی میتوانند به اشتراک گذاشته شوند و همچنین اطلاعات و دانش را فعال میکند تا به سمت افراد واقعی و در زمان واقعی جریان یابند تا آنها بتوانند مؤثر و کاراتر عمل نمایند.
دسوزا[۸۸] (۲۰۰۵) معتقد است مدیریت دانش به عنوان روشی برای تبدیل دادههای خام به اطلاعات رمزگردانی شده و سپس تفسیر آن اطلاعات به دانش، محسوب میشود. سیستمهای مدیریت دانش را میتوان با بهره گرفتن از تکنولوژیهای اطلاعاتی جاری و آتی توسعه داد. با این وجود تکنولوژی برای نیل به اهداف مدیریت دانش شرطی لازم است ولی کافی نیست. فرایندهای مدیریت دانش را باید برای پرداختن به موضوعاتی نظیر مشارکت، تفسیر معنایی و دستیابی مورد استفاده قرار دارد (خیراندیش، ۱۳۸۶: ۷۵).
اخیراً تعریفی از سوی سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی[۸۹] (۲۰۰۳) (به نقل از حسن زاده، ۱۳۸۴) ارائه شده است که به نظر میرسد علاوه بر تازگی، مفاهیم اصلی تعاریف موجود را به صورت خلاصه دربرمیگیرد. همچنین این تعریف به صورت عملی در پژوهشی از سوی سازمان مذکور استفاده شده است. بنابراین تعریف مدیریت دانش مجموعه ای از فعالیتهای سازمانی برای خلق، کسب، توزیع دانستهها و ارتقای به اشتراک گذاری دانش در داخل سازمان و محیط پیرامون آن است. با مرور تعاریف مختلف، مدیریت دانش را به این صورت میتوان تعریف کرد: مدیریت دانش عبارت از اعمال مدیریت و زمینه سازی برای تبدیل دانش (ضمنی به آشکار و بالعکس) در داخل یک سازمان از طریق گردآوری، به اشتراک گذاری و استفاده از دانش به عنوان یک سرمایه سازمانی در راستای دستیابی به اهداف سازمان است (حسن زاده، ۱۳۸۴).
۲-۲-۱۱-۲-ارتباط نوع مدیریت دانش و نوع دانش
همانطور که گفته شد، دانش صریح به راحتی مورد تجزیه و تحلیل و طبقه بندی قرار میگیرد. اما دانش ضمنی، در روحیه، روان و درک انسانها نهفته است. از این رو تجزیه و تحلیل و طبقه بندی آن دارای دشواریهای خاص خود است. با توجه به اهمیت و نقش هر یک از این دو نوع دانش، عدهای از این منظر، روشهای به کارگیری مدیریت دانش در سازمان را به چهار دسته پویا[۹۰]، انسان گرا[۹۱]، نظام گرا[۹۲] و انفعالی[۹۳] تقسیم کردهاند (چوی و لی[۹۴]، ۲۰۰۳). در این دسته بندی، سطح دانش صریح، بستگی به تقسیم دانش از طریق رمزگذاری و نگهداری اطلاعات مورد نیاز یک فرد و سطح دانش ضمنی نیز به سطح تقسیم دانش از طریق نحوه روابط میان افراد بستگی دارد. در شکل ۲-۱ جایگاه این روشها با توجه به نوع و سطح دانش ضمنی و آشکار نمایش داده شده است.
شکل ۲-۱: رابطه بین نوع مدیریت دانش و نوع دانش(چوی و لی ،۲۰۰۳)
- روش منفعل: سازمانهایی که از این روش استفاده میکنند، تمایل کمی به مدیریت دانش دارند و به صورت روشی سیستماتیک اداره نمیشوند. در این سازمانها، تعریفی مناسب از دانش وجود ندارد، از این رو اثربخشی در سازمانهای فوق در طول مدت زمان کاهش مییابد و احتمال شکست در این سازمانها بسیار زیاد است .
- روش سیستم محور: سازمانهایی که از این روش استفاده میکنند، تأکید بیشتری بر کدگذاری و استفاده دوباره از دانش (صریح) دارند. به این ترتیب تأثیرپذیری خود را از طریق فناوری اطلاعات افزایش داده و در مقابل، پیچیدگیهای دسترسی به اطلاعات و استفاده از آن را کاهش میدهند. بنابراین در این روش، هزینه اندک تبادل اطلاعات و جواب سریعتر به مشتری امکان پذیر است و معمولاً دانش صریح، بهتر تقسیم میشوند و نیز میتوان با استفاده دوباره از اطلاعات کدگذاری شده به سطح مناسبتری از دانش دست یافت. همچنین برنامه های آموزشی استاندارد و گروهی این روش، تواناییهای سازمانها را بالا برده، نیاز به داشتن اطلاعات گسترده تر را در میان اعضای یک سازمان کاهش میدهد .
- روش انسان محور: تأکید بر روش انسان محور، بر پایه تقسیم دانشهای ضمنی است. در این روش اطلاعات مناسبتری را شناسایی میکنند، چرا که روش مزبور در ارتباط میان اعضای یک سازمان بسیار باارزش است. در این روش سطح دانش ضمنی سازمان بسیار بالاست و از این نظر در مقابل رقبا مشکلی وجود ندارد. بنابراین سازمان باید شروع به کدگذاری و مالکیت دانش ضمنی کند. استفاده از فناوری در این زمینه تکنولوژی میتواند بسیار مؤثر باشد .
- روش پویا: سازمانهایی که از روش پویا استفاده میکنند، از هر دو نوع دانش ضمنی و صریح بهره میگیرند و آنها را به بهترین نحو مورد توجه و استفاده قرار میدهند. در این سازمانها که اکثراً شرکتهای مشاورهای هستند، بر روی فناوری اطلاعات، سرمایه گذاریهای زیادی انجام میشود .
نتایج بررسیهای انجام شده بر روی سازمانهایی که روشهای نامبرده را به کار بردهاند نشان میدهد که روش پویا نسبت به دیگر روشها کارآمدی بیشتری دارد. زیرا به هر دو نوع از دانش (ضمنی و صریح) توجه دارد که این امر باعث مزیت رقابتی برای آنها میشود (چوی و لی، ۲۰۰۳).
۲-۲-۱۲- ضرورت و اهمیت مدیریت دانش
مدیریت دانش مفهوم تازه ای نیست. سازمانها معمولاً به شکلهای مختلفی برای تصمیم گیری و تولید کالا و خدمات، مدیریت دانش را تجربه کردهاند اما این تجربهها نظاممند و اصولی نبوده است. اصولاً آنچه درباره مدیریت دانش جدید است ، وجود آگاهی نسبت به فرایند مدیریت دانش است. توانایی سازمان در خلق، کسب، پردازش و حفظ دانش قدیم و جدید، قابلیت سازمان برای مواجهه با پیچیدگی، عدم اطمینان و تغییرات را افزایش میدهد. مدیریت دانش اجازه میدهد که سازمان تغییرات را مدیریت کند، نه اینکه تغییرات سازمان را مدیریت کند (مشبکی و زارعی، ۱۳۸۲).
مدیریت دانش بر استفاده از دانش برای ایجاد مزیت رقابتی و پویایی شرکتها در محیط با رشد سریع و پیچیده امروزی تاکید دارد . در شرایطی که اهمیت عوامل تولید همچون سرمایه ، نیروی کار و زمین به دلیل در دسترس بودن یا امکان جایگزینی کم شده است، دانش مهمترین منبع تولید و تعیین کننده پیشتاز رقابت شده است (سید جوادین و دیگران ، ۱۳۸۹) . هیچ سازمانی برتری یا عدم برتری به صورت ذاتی ندارد. تنها برتری که میتواند بدست بیاورد توانایی برای بهره برداری از دانش در دسترس است. بنابراین چگونگی تولید (یا دسترسی به منابع دانش) و انتقال آن به بدنه سازمان و نهایتاً استفاده سریع و صحیح از آن در حوزه های کارکردی[۹۵] امری بسیار حیاتی است.
نوناکا (۱۹۹۱) دانش را تنها مزیت رقابتی پایدار برای یک سازمان میداند . به تعبیر او در شرایطی که بازارها مرتبا تحول مییابند، فناوریهای قدیمی منسوخ میشوند، رقبا متنوع و چند برابر میشوند و محصولات و خدمات دچار تحول بنیادین میشوند، سازمانهای موفق آنهایی هستند که مرتبا به تولید دانش جدید پرداخته، آن را در سطح سازمان گسترانده و بالاخره با سرعت زیاد از آن در فناوریها و محصولات جدید استفاده میکنند. مدیریت دانش به عنوان یک استراتژی کاری و شغلی به طور هم زمان بر روی مرزهای چندگانه سازمان عمل کرده و نیز ابزاری جهت پیشرفت برنامه-های کلی سازمان محسوب میشود . مدیریت دانش با ایجاد قدرت داخلی در سازمانها سعی در برطرف نمودن چالشهای خارجی دارد و این امر با بهره برداری از منابع دانش موجود در کارکنان، منابع اطلاع رسانی، تکنولوژی اطلاعاتی و کاربردهای آن و هم چنین ارتباطات آنها با مشتریان و تأمینکنندگان انجامپذیرخواهد بود. مفهوم مدیریت دانش تعیین کننده، ابزاری برای انجام و پیشرفتهای کاری است که میتواند شامل اجزای مختلف کار، توزیع و توسعه محصولات و خدمات جدید باشد و توانایی اجرای فعالانه برای توسعه و بهبود مستمر را نیز در بر داشته باشد(ابطحی و صلواتی ،۱۳۸۵) .
زمانی که فضای اعتماد و انگیزش برای افراد به جهت تسهیم و به کارگیری دانش فراهم شود و فرآیندهای نظام مند یافته و خلق دانش ایجاد گردد، و نیز در صورت نیاز فناوری لازم برای ذخیره و آسان سازی یافتن و به اشتراک گذاری دانش مهیا باشد، ارزش افزایی مداوم دانش اتفاق میافتد. حسن زاده (۱۳۸۶) منافع مدیریت دانش در یک سازمان را در سطح فردی و سازمانی مورد بررسی قرار داده است. در سطح فردی مدیریت دانش به کارکنان امکان میدهد که مهارتها و تجربیات خود را از طریق همکاری با دیگران و سهیم شدن در دانش آنان و یادگیری ارتقا دهند تا به رشد حرفه ای دست یابند. در سطح سازمانی، مدیریت دانش سازمان را قادر میسازد تا از طریق افزایش کارایی، بهرهوری، کیفیت و نوآوری عملکرد سازمان را ارتقا بخشد. سازمانهایی که دانش خود را مدیریت میکنند، به سطح بالایی از بهرهوری دست مییابند. سازمانها با دسترسی بیشتر به دانش کارکنان خود میتوانند تصمیمات بهتری اتخاذ کنند، فرایندها را بهینه سازی کنند، از تکرار کارها کاسته و بر نوآوری بیفزایند و در نهایت یکپارچگی و همکاری درون سازمانی را ارتقاء بخشند(تیسه[۹۶] ،۲۰۰۳).
۲-۳- پیشینه پژوهش
- محمدی و امیری(۱۳۹۱) در پژوهشی به بررسی “ارائه مدل ساختاری تفسیری دستیابی به چابکی از طریق فناوری اطلاعات در سازمانهای تولیدی”پرداختند. هدف این پژوهش ارائه یک مدل مفهومی با بهره گرفتن از روش مدلسازی ساختاری تفسیری در راستای دستیابی به چابکی از طریق قابلیت های فناوری اطلاعات است. بدین منظور پس از بررسی مبانی نظری و پیشینه پژوهش و شناسایی شاخص های دستیابی به چابکی از طریق فناوری اطلاعات مدل ساختاری تفسیری در ۴ سطح ارائه شده است. یافته های پژوهش نشان میدهد تمایل و تعهد مدیران ارشد، جو سازمانی و همسویی برنامه ریزی استراتژیک با برنامه های فناوری اطلاعات عامل مؤثر در دستیابی به چابکی از طریق فناوری اطلاعات است.
- کدخداپور(۱۳۹۱)در پژوهشی به بررسی” نقش مدیریت دانش در چابکی سازمانهای تجاری (مدلیابی معادلات ساختاری، مورد مطالعه: شرکتهای دانشمحور پارک علم و فناوری شهرستان یزد)”پرداخت. این پژوهش بررسی تاثیر مدیریت دانش بر چابکی را به صورت خرد و کلان در دستور کار خود قرار داده است. برای این منظور، ضمن یک بازنگری گسترده در ادبیات، مهمترین عناصری که از سوی محققین بر موفقیت مدیریت دانش موثر شناخته شدهاند استخراج و در قالب دوبعد فرآیندی و زیر ساختی طبقه بندی گردید. از سوی دیگر، بازنگری تحقیقات حوزه چابکی نشان داد که یک سازمان برای چابکترشدن نیازمند الزاماتی است که در این پژوهش تحت عنوان اقدامات چابکی سازمانی به آن پرداخته شده است.جامعه آماری پژوهش، شرکتهای دانش بنیان پارک علم و فناوری انتخاب و تعدادی از شرکتهای آن به عنوان نمونه مورد بررسی قرار گرفتند. جمع آوری اطلاعات بدین شکل بودکه، از طریق مطالعه ادبیات تحقیق، و چندین مرحله مصاحبه با خبرگان مهمترین عناصر مدیریت دانش و اقدامات چابکی سازمانی شناسایی گردید و در قالب پرسشنامهای از نمونه مورد پرسش واقع شد. روایی پرسشنامه تحقیق با بهره گرفتن از نظر خبرگان (روایی محتوایی) و پایایی سوالات با مقدار بالای ضریب آلفای کرنباخ به تایید رسید. نتایج آزمون همبستگی بین مدیریت دانش و چابکی، ارتباط معنی دار این عوامل را نشان داده، در خصوص ارتباط و تاثیر عناصر مدیریت دانش بر اقدامات چابکی سازمانی نتایج نشان داد که در اکثر موارد بین عناصر مدیریت دانش و اقدامات چابکی سازمانی ارتباط معنی داری وجود دارد. به عبارت دیگر، اکثر عناصر مدیریت دانش میتواند بر روی اقدامات چابکی اثر گذار باشند. در مجموع میتوان اظهار داشت، هر یک از این ابعاد زیر ساختی و فرآیندی به نحوی به بخشی ازابعادچابکی در ارتباط هستند.
- جاویدی (۱۳۹۱) در پژوهشی به بررسی” تاثیر کاربرد فناوری اطلاعات بر چابکی سازمانی و چابکی نیروی کار در اداره کل آموزش و پرورش فارس(از دیدگاه کارکنان حوزه ستادی)”پرداخت. هدف این پژوهش،مشخص نمودن تاثیرات کاربرد فناوری اطلاعات بر چابکی سازمانی و چابکی نیروی کار در سازمان آموزش و پرورش فارس میباشد.آنچه که در مورد فناوری اطلاعات مدنظر میباشد؛تعریف راس (۲۰۰۵)و مرکادر، کدان و سانچز(۲۰۰۶)از فناوری اطلاعات میباشد. در مورد چابکی سازمانی،قابلیت ها و تعاریف چابکی سازمانی از دیدگاه شریفی و ژانگ(۱۹۹۱)( چهاربُعد)باتلفیق نظرات سایر اندیشمندان میباشد که مجموعا شامل پنج بعد است و آنچه که در این تحقیق در مورد چابکی نیروی کار مد نظر میباشد، ابعاد سه گانه چابکی نیروی کار شرهی(۲۰۰۸)می باشد.جامعه آماری این تحقیق شامل ۳۲۲ نفر از کارکنان اداری سازمان آموزش و پرورش فارس می باشد.نتایج تحقیق علاوه بر این که موید تاثیر بیشتر فناوری اطلاعات بر چابکی سازمانی نسبت به چابکی نیروی کار می باشد، نشان دهنده تاثیر مثبت و قوی کاربرد فناوری اطلاعات هم بر چابکی سازمانی و هم چابکی نیروی کار میباشد.
- فتحیان و شیخ(۱۳۹۰) در پژوهشی به بررسی” تأثیر فناوری اطلاعات بر چابکی شرکتهای کوچک و متوسط” پرداختند.در این پژوهش با توجه به مدلهای مفهومی چابکی،پرسشنامهای طراحی و به منظور تعیین سطح چابکی شرکت ها میان شرکتهای کوچک و متوسط توزیع گشت.پس از دسته بندی شرکتها در سه دسته چابک، نیمه چابک و غیر چابک نقش فناوری اطلاعات بر چابکی با توجه به پرسشنامه ارسال شده برای مدیران شرکت ها مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت.یافته های این تحقیق نشان می دهد که فناوری اطلاعات نقش مهمی را در چابک نمودن این شرکت ها ایفا می کند.
- شارون و توماس[۹۷](۲۰۱۳)در پژوهشی به بررسی” تاثیرIT بر چابکی زنجیره تامین و عملکرد شرکت”می پردازد. این مطالعه به بررسی تاثیر فناوری اطلاعات (IT) در چابکی زنجیره تامین می پردازد. نتایج نشان می دهد که IT توانایی زنجیره تامین را در درک تغییرات بازار با بهبود کفایت، صحت، در دسترس بودن و بهنگام بودن از جریان اطلاعات را بهبود میبخشد.همچنین توانایی زنجیره تامین را برای پاسخ به تغییرات بازار از طریق کاهش هزینه و بهبود کیفیت و به موقع بودن برای پاسخ به تغییرات بازار در سراسر زنجیره عرضه را افزایش میدهد.
- پی یینگ و همکاران[۹۸](۲۰۱۲) در پژوهشی به بررسی” نقش IT در دستیابی به چابکی عملیاتی:یک مطالعه موردی از حایر، چین”پرداخته است.نتایج این پژوهش مشخص می کند که فناوری اطلاعات نقش مهمی در دستیابی به چابکی عملیاتی ایفا می کند. این نتایج نشان میدهد که نفوذ IT توانایی شرکت برای پردازش اطلاعات در محیط کسب و کار آشفته را افزایش میدهد، که به بهرهوری پردازش اطلاعات و اثر پردازش اطلاعات کمک می کند. با تقویت و افزایش توانایی پردازش اطلاعات، شرکت به پاسخگویی به تغییرات بازار آمادهتر است.