۴-۱۰- خلاصه دیدگاه اسلام:
خلاصه آنکه از دیدگاه اسلام، مرد بودن کمال نیست چنانکه زن بودن نیز نقص نخواهد بود. آنچه مهم است داشتن زندگی پاکیزه و قلب سلیم است[۱۱۸]. برای توضیح نظر اسلام باید به این نکته توجّه شود که از دیدگاه قرآن در نظام ارزشگذاری انسانها چه موازینی دخالت دارد؟ با مراجعه به آیات قرآن کریم با قاطعیت میتوان داوری کرد که زن یا مرد بودن هیچگونه تأثیر مثبت یا منفی در ارزشیابی افراد ندارد. شاهد روشن این نکته، طرح الگوهای انسانی زن و مرد در سیر تعالی و انحطاط در قرآن کریم است.[۱۱۹]
ارجگذاری عمل صالح از انسان مؤمن، بدون در نظر گرفتن ویژگیهای صنفی زن و مرد، شاهد دیگر این موضوع است. این مسأله هنگامی روشنتر می شود که دریابیم قرآن کریم، ارزش انسانها را تنها با میزان «تقوا»[۱۲۰] ارزیابی می کند و امتیازهای دیگر در این مرحله رنگ خود را از دست میدهد. پس از دیدگاه اسلام بین دو موضوع «تفاوتهای تکوینی» و «تفاوتهای ارزشی» ارتباطی وجود ندارد.
نکته دیگر اینکه، تفاوتهای تکوینی، اگرچه از نظر اسلام در ارزیابی شخصیت انسانی مؤثر نیست و نباید دخالت داده شود و بنابرین جوامع اسلامی، باید تقوا را در ارزیابی مؤثر قرار دهند، ولی آنچه در جوامع رخ داده، همیشه چنین نیست. در تاریخ وجود دارد که افراد انسانی به دلیل مرد بودن فرادست یا به دلیل زن بودن فرودست قرار گرفتهاند.
به اعتقاد روانشناسان و از دیدگاه اسلام و علم ثابت شده که برخی تفاوتهای تکوینی بین زن و مرد وجود دارد. به این معنا که هر یک، از استعدادها و روحیههای متناسب با مسئولیتی که نظام آفرینش بر عهده او گذاشته برخوردار است. به قول استاد شهید مطهری، «… برای اینکه این طرح- رسیدن انسان به غایت خویش- عملی شود و جسم و جان آن ها (زن و مرد) را بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آن ها قرار داده است و همین تفاوتها است که آن ها را بیشتر به یکدیگر جذب می کند؛ عاشق و خواهان یکدیگر قرار میدهد. اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفته وصال خود نماید و اگر مرد، همان صفات جسمانی و روانی زن را میداشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالیترین هنر خود را صید و شکار و تسخیر قلب او به حساب آورد. بنابرین، تفاوتها وجود دارد و فلسفه وجود آن ها شکل گیری اجتماع انسانی و آماده سازی بستر حیات برای نسل آینده میباشد.
با افزودن این مقدمه که نظام آفرینش امری هدفمند و تفاوتهای پیش بینی شده در پدیده های آن برای نیل به غایتی متین پیریزی شده است- که در جای خود ثابت شده است- و با توجه به اینکه فلسفه قانونگذاری، هموار ساختن راه دستیابی موجودات به غایت خویش میباشد، جای شک باقی نخواهد ماند که قانونگذار باید تفاوتهای فراگیر بین موجودات را در وضع مقررات در نظر بگیرد و هر صنف را به فراخور حال و استعدادش مکلف کند.
با توجه به این مقدمه باید گفت وضع قوانین یکسان برای مجموعه ای که از استعدادهای طبیعی متفاوتی برخوردارند، چیزی جز تعارض بین تکوین و تشریح نیست که باید هماهنگ و مکمل یکدیگر باشند و نتیجهای جز ناهنجاری و بحران به دنبال نخواهد داشت. ناهنجاری و بحرانی که پیامد ارضا نشدن نیازها و متراکم شدن خواسته های طبیعی افراد است؛ نیازهایی که میبایست با راهنمایی قانونگذار اشباع شود. در نتیجه تفاوتهای تکوینی در نظام حقوقی و اخلاقی بازتاب مییابد و این مهم جز از راه وحی به طور کامل دست یافتنی نیست.
به نظر میرسد پذیرش تفاوتهای تکوینی از یک طرف- چنانکه در متن «کنوانسیون محو هر گونه تبعیض علیه زنان» با توصیه به دولتها به وضع قوانین ویژه و به اصطلاح به صورت تبعیض مثبت برای زنان تأکید نموده و در جای خود بحث آن را نمودیم و مؤثر ندانستن آن ها در وضع قوانین حقوقی ناشی از اعتقاد به هدفمند نبودن نظام آفرینش است. و اگر آفرینش هدفمند است چرا نباید این تفاوتها که ضروری حیات بشری است در قانون راه یابد؟ چگونه میتوان بین این نکتهها را جمع کرد که هم تفاوت هست و ضروری نیز میباشد و آفرینش از ایجاد این تفاوتها غایتی را دنبال
می کند؛ ولی در مرحله حقوق و قانونگذاری بازتاب نیابد؟!
پس منطقی آن است که تفاوتهای تکوینی در وضع قوانین و طبعاً برنامه ریزیها و تدابیری که برای
صنفهای متعدد (اعم از زن و مرد) اندیشیده می شود منظور گردد؛ ولی مهم؛ تدبیر، چارهجویی و یافتن راهکارهای قانونی به منظور پیشگیری از بی عدالتی و سوءاستفادههایی است که شاید در این بین روی دهد، نه اینکه به منظور پیشگیری از سوءاستفادهها، بنیان استعدادها را برکنیم و با حذف تفاوتهایی که پویایی و شادابی زندگی را به دنبال دارد، رنگ یکنواختی بر جامعه بشری بپاشیم و آن را سرد و خاموش سازیم. چنان که فمینیستهای افراطی را عقیده بر آن است؛ به قول اریک فرم در دنیای امروز با کمال تأسف «این اعتقاد که زن و مرد از نظر جنسی در دو قطب مخالف قرار دارند، در حال نابودی است و همگام با آن عشق نیز که بر این تفاوت مبتنی است در حال از میان رفتن است. مردان و زنان به عوض اینکه در دو قطب متقارن به کسب برابری نایل آیند همسان میشوند.»[۱۲۱]
خلاصه باید تفاوتهای تکوینی در قانونگذاری مورد توجه قرار گیرد. ضرورت توجه به تفاوتها در محدوده ایفای مسئوولیتهای خانوادگی روشن است و به اتکای همین مطلب میتوانیم بگوییم که قوانین یکسان و مشابه بر رفتارهای زن و مرد حاکم نیست؛ چنانکه در حقوق خانواده و حقوق زن از دیدگاه اسلام بیتردید چنین است.
موضوع قابل طرح این سؤال میباشد که آیا تعامل بین تکوین و تشریع به همین جا- خانواده- ختم می شود و خارج از خانواده قوانین یکسانی روابط زن و مرد را ساماندهی می کند یا اینکه به دلیل وجود همان ملاک، قوانین اجتماعی نیز باید متفاوت باشد.
به نظر میرسد توجه به یک نکته پاسخ سؤال بالا را روشن می کند. در حقیقت زن و مرد با هویت جنسی که- کمی آن را تصویر کردیم- به جامعه قدم میگذارند چنین نیست که خود را از آن هویت خلع کرده و در جامعه ظاهر شوند. بنابرین مبناء، اقتضا دارد علاوه بر قوانین مربوط به نهاد خانواده در قوانین اجتماعی نیز تفاوتهای اجمالی بین مرد و زن وجود داشته باشد؛ البته موارد و میزان تفاوتها تنها از طریق وحی قابل تبیین میباشد.
پس به این نتیجه رسیدیم نقشهایی که طبیعت بر عهده زن و مرد گذاشته، متفاوت است و الزاماًً باید ابزار جسمی- روانی ایفای این نقشها را در اختیار آنان قرار دهد؛ امری که در طبیعت جریان دارد.