پیوسته هما گوید: «یکی است یگانه . »
سنائی در این ابیات اخلاقی و عرفانی که در آخر عمر سروده به خود تأکید دارد که مرگ تو را صدا می زند و تو ای غافل توّجه نمی کنی ، و فریاد می زند که آبروی خود را بخاطر تکه نانی نریزید. چون آن زمان که عزرائیل بیاید دیگر هیچ مهلتی به تو نمی دهد و تو را در قبضه خود می گیرد.
آید به تو ، هر پاس ، خروشی ز خروسی
ک«ای غافل ! بگذار جهان گذران را !»
آوازه بر آورد که « ای قوم ! تن خویش
دوزخ مبرید از پی بهمان و فلان را .
دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیر ،
در بیشه مشورید مر آن شیر ژیان را
در جستن نان آب رخ خویش مریزید
در نار مسوزید روان از پی نان را
ایزد چو به زنار نبسته است میانتان
در پیش چو خود خیره مبندید میان را
زان پیش که جانتان بستاند ملک الموت
از قبضه ی شیطان بستانید عنان را .»
مجدود ! بدینحال ، تو نزدیکتری ،زانک
پیریت به نهمار فرستاده خزان را .
۳-۱-۴ ای مسلمان ! خلایق حال دیگر کرده اند
سنائی در این قصیده دینی ، به قضیه امر به معروف و نهی منکر اشاره کرده است . آنچه در جامعه اسلامی نیک است باید آشکارا شناخته و معروف باشند و آنچه زشت است باید ناپدید شود . امّا جامعه به گونه ای دیگر شده است که خوبی گم شده و بدی جای او را گرفته است.
سنائی در شعر خویش جویای یکی از «رایگان آباد»های تاریخ است یعنی UTOPIA امّا این «رایگان آباد» او چندان هم خیالی نیست زیرا بخش هایی از اصول اخلاقی آن در عصر رسول(ص) و خلفای راشدین تحقق یافته بوده است و بدین سبب او در تمام نقدهای اجتماعی خویش ، معیاری از نوع سیره ی رسول(ص) و صحابه ، بویژه در شکل اسطوره ای وآرزو خواه آن ، دارد که با چنان معیاری همه ی پدیده های اجتماعی عصر خویش را می سنجد و می نکوهد؛
نکوهشی تند بی رحمانه. در این قصیده نیز ، انحراف جامعه را از عدل شناخته شده در سیره ی رسول(ص) و صحابه مورد انتقاد قرار می دهد و اینکه«معروف» جای «منکر» را گرفته است و اینکه ارباب قدرت مجال هر گونه شکایت را از مردم گرفته اند و اموال مردم را به زور مصادره کرده و به ایادی خویش بخشیده اند و اینکه علمای دینی ، بخاطر مال دنیا و حرص بر جمع آوری آن ، خود را به ارباب قدرت و نظامی ها نزدیک کرده اند و ستمگران را به صفت عدالت ستوده اند و جامعه ای به وجود آمده است که «خواجگان دولت» در یک سوی آن طوق اسب و حلقه ی فرج استران خویش را از زر می سازند و در آن سوی آن خون چشم زنان بیوه جاری است . در این قصیده نیز سنائی مجموعه ی عناصر و نهادهای اجتماعی عصر و نمایندگان آنها را، یکایک به باد انتقاد تند خویش گرفته است از پادشاه گرفته تا فقها و صوفیان و قاریان قرآن وثروتمندان و خواجگان تا کارگزاران ضرابخانه ی پادشاه و شاعران و کسبه و ترازو داران.
ای مسلمان ! خلایق حال دیگر کرده اند
از سر بی حرمتی معروف ، منکر کرده اند
در سماع و پند ، اندر دیدن آیات حق ،
چشم عبرت کورو گوش زیرکی کر کرده اند
کار و جاه سروران شرع در پای اوفتاد
زانکه اهل فسق از هر گوشه سر بر کرده اند
در این بیت اخلاقی سنائی ، توّجه به این موضوع است که مرکز درگاه شاهان برای عرض شکایت ، مانند سدّ اسکندر نفوذ ناپذیر است . و هیچ مظلوم و دادخواهی به درگاه این احکام ، برای عرض شکایت ، راه ندارند و آنجا مثل سدّ اسکندر است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پادشاهان قوی ، بر دادخواهان ضعیف ،
مرکز درگاه را سدّ سکندر کرده اند
ملک عمرو وزَید را جمله به ترکان داده اند
خونِ چشم بیوگان را نقش منظر کرده اند.
سنائی در این بیت فلسفی و حکمی و دینی با تاسف بیان می دارد که علم و حکمت یونانی را در مقابل علوم شرقی و قرآنی قرار داده اند و این عالمان بی خرد بیکار نشسته و برای نفع خود و وظیفه و مقررّی به خدمت پادشاهان و حکام درآمده و دستاویز خواسته های آنان شدند و حتّی برای کسب مقررّی بیشتر ، پادشاهان ظالم را در عدالت برابر با عمر ( خلیفه اهل سنّت ) برابر قرار داده اند .
شرع را یکسو نهادستند اندر خیر و شر
قول بطلیموس و جالینوس باور کرده اند
عالمان بی عمل از غایت حرص و اَمَل
خویشتن را سرخه ی اصحاب لشکر کرده اند
گاه وصافی برای وَقف و ادرار و عَمَل
با عمر در عدل، ظالم را برابر کرده اند
و سنائی در این بیت سرزنش می کند حاکمان که با جلوه دادن شریعت به طور ناقص ، و به نفع خود ، طوری تظاهر می کنند که مال یتیم ، مال آنهاست . و حلال است . از روی حرص و آز به مال یتیم دست درازی می کنند را مورد سرزنش قرار می دهد .
از برای حرص سیم وطمع در مال یتیم
حاکمان، حکم شریعت را مبتر کرده اند
در این ابیات اخلاقی سنائی بیان می دارد صوفیان ظاهرنما و فریب کار ، دین و دیانت خود را به پادشاه فروخته ، و چون خدمتکاری در خدمت اویند و به جای خلوت و ریاضت به دنبال نواخت و مال و منال از طرف پادشاهند . و حتّی به جای توّجه به مناسک حج ، یعنی توّجه به رکن و مشعر و مناسک حج به خیمه های توانگران ، روی می آورند .
خرقه پوشان مُزوّر سیرتِ سالوس وزر
خویشتن را سخره ی قیماز و قیصر کرده اند
گاه خلوت صوفیان وقت با موی چو شیر
ورد خود ذکر برنج و شیر و شکّر کرده اند
قاریان زالحان ناخوش نظم قرآن بُرده اند
صوت را در قول همچون زیر مِزمَر کرده اند
درمناسک ، از گدائی ، حاجیان حج فروش
خیمه های ظالمان را رُکن و مَشعَر کرده اند
در این بیت تعلیمی سنائی به نکوهش مالدارانی که کیسه شان پر است و ثروتمندند امّا دلشان گدا و درویش است . و بخیل ، از فرط ظلم و جور ، فقرا را از غم ، سرشار و غنی کرده اند .