با این همه سخت گیری که امویان به ذمیان میکردند باز هم در جهت رسیدن به سیاستهای خود و منافع خود از آنها استفاده میکردند برای جمع آوری پول به اطلاعات و معلومات آنها متوسل شده و از وجودشان استفاده میکردند. امویان که هدفی جز تحصیل مال و بسط نفوذ نداشتند دراین قبیل موارد به طرف ذمیان میرفتند و ازآنان کمک میگرفتند. خلفای بنی امیه تا زمانی که آنها نیاز داشتند از وجود آنها استفاده میکردند ولی وقتی که احتیاجی به وجود آن(ذمیان) نمیدیدند به شدت آنها را کیفر می دادند(همان، ۷۴۵).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خلفای ناپاک و دنیا دوست بنی امیه به خاطر ظلم وستمهای زیادی که بر مردم روا میداشتند، مورد غضب همه مردم از جمله زهاد، فقها و بلند همتان قرار میگرفتند.«گذراندن شیرین و مطبوع زندگی» را به بهای دور ماندن از «فضیلت اسلامی» ترجیح دادند
(کوپلند،۱۳۷۱ ۸۳).
۴-۲- تعاملات فرهنگی مسلمانان و مسیحیان
در دوره اموی، آشنایی مسلمانان با افکار فلسفی غیر مسلمانان از جمله مسیحیان در جریان فتوحات و نیز اختلافات سیاسی و مذهبی میان مسلمین و وجود برخی آیات در قرآن که تاویلات مختلف داشت، سبب گرم شدن بازار مباحثات، مناظرات و مشاجرات در محافل اسلامی گشت. این موضوع با انتقال مرکز حکومت اسلامی به دمشق، که با بحثهای کلامی و مجادلات دینی آشنا بود، شدت بیشتری به خود گرفت(ربانی گلپایگانی، ۱۳۷۳: ۶-۷۵).
در مناظرات، بحث بیشتر پیرامون برتری ادیان بود و مسلمین با بهره گرفتن از براهین فلسفی وارداتی در اثبات عقاید خود به سبک مسیحیان عمل مینمودند. به این سبب، میان مباحثات کلامی مسلمانان و مسیحیان شباهتهایی وجود دارد. جان ناس معتقد است:
«علائم وادله مضبوط نشان میدهد تا چه پایه تعالیم اسلامی مشتمل بر مبادی سایر ادیان نیز میباشد، ولی آنها همه از افتخار و سربلندی مسلمانان نمیکاهد و همین نکته باعث شرف اسلام است که قرآن مکمل و متمم حقایقی است که به طور ناقص در مذاهب و ادیان سلف وجود داشته است»(ناس، ۱۳۷۰: ۷۰۵).
مسلمانان در برخی موضوعات نیز نصارا را تحت تاثیر قرار دادند. آنان «یکی از خصایل ارزشمند انسانی را که به مسیحیان آموختند. همدردی و یا تساهل مذهبی نسبت به دیگر ادیان بود. رفتار آنان با اقوام مغلوب تا این قدر ملایم بود که آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل بدهند»(لوبون، ۱۳۵۸: ۳۴۲).
چگونگی و اهداف روابط فرهنگی مسلمانان و مسیحیان در دوره اموی با مسیحیان و سیاستها و فرهنگهای بیرون جهان اسلام اهمیت فراوانی دارد. فرایند عصر فتوحات اسلامی رویارویی فرهنگها و تمدنهای مختلف و کهن بود که در سایه آمیختگی آنها فرهنگ و تمدن اسلامی با همه ویژگیهای بارز خود شکل گرفت. مظهر و نماد این نخستین مرحله از کنش متقابل با تمدن های قدیم تر را میتوان را در دو بنای تاریخی مسجد اموی دمشق و قبه الصخره و همچنین کثرت ناگهانی فرقهها و بدعتهای ولایات جدید مشاهده کرد(گیپ،۱۳۶۱: ۲۵).
با استقرار حکومت امویان در شام و نزدیکی آنان به رومیان و تسلط بر مدارس علمی ادسا، نصیبین، حران و انطاکیه رفته رفته زمینه های حرکت علمی مهیا گردد. احتیاج مسلمین به علوم مختلف آنان را به سوی فراگیری آن از ملل مختلف کشانید. علاوه بر آن شوق به دانش نیز محرکی قوی بود(زرین کوب، ۱۳۸۴: ۳۶).
به همین دلیل مراکز علمی پیش از اسلام به فعالیت خود ادامه دادند. برخی مدارس از جمله مدرسه اسکندریه به شام منتقل شد و در جهت مراکز علمی اسلامی تلاش های قابل ستایشی صورت گرفت. در این بین حکومت اموی کوشید به دولت خود مشروعیت فرهنگی بدهد و عناصر پراکنده طبقات حاکم خلیفه، اعضای خانواده حکومتی، یاران صمیمی خلفاء، روسا و سرداران قبایل عرب، روحانیون مسیحی و علمای اسلامی را به صورت یک طبقه ممتاز در سراسر امپراطوری اعلام کند(لاپیدوس، ۱۳۷۶: ۳۶).
نیاز مسلمانان به مشاغل ملل مغلوب سبب شد که با عقاید و فرهنگهای گوناگون کنار آمده و مسلمانان در اولین فرصت خود را کاملاً و شدیداً در معرض تاثیرات تمدنهای قدیمی قرار دهند. اما نزدیکی آن دوران یا روزگار بدوی قبل از اسلام و اشتغال آنها به جنگ و عدم ثبات اقتصادی و اجتماعی نتایج را به تأخیر انداخت(حتی، ۱۳۵۰: ۳۲۵).
بنی امیه هنگام فتح مکه به ناچار اسلام آورده بودند و توجه اندکی به اسلام داشتند به همین دلیل نسبت به نفوذ اقوام و ملتهای دیگر در جامعه اسلامی بی تفاوت بودند. البته این واقعیت را نباید نادیده گرفت که دستگاه اداری و مالی امویان در شام مراحل ابتدایی شکل گیری را طی مینمود و میبایست از تجارب مسیحیان استفاده نماید. بنی امیه در شام تعاملات گستردهای با مسیحیان برقرار نمودند که به نظر میرسد این روابط، تحت تأثیر دو عامل مهم قرار داشت. نخست: میزان دلبستگی و علاقه امویان به اسلام و دیگری نیازمندی دولت امویان به مشاغل مسیحیان.
۴-۲-۱- نیاز امویان به مهارت های مسیحیان
به نظر خانم لمبتون درآغاز فتوحات، تعداد غیر مسلمانان در سرزمینهای مفتوحه بیشتر از مسلمانان بود. این امر سیاستی نرم و انعطافپذیر را در برابر آنان میطلبید(لمبتون، ۱۳۸۵، ۴۸۹). اما در واقع پیوندی دو طرفه میان امویان و مسیحیان برقرار بود. از یک سو مردم شام از روزی که مسلمان شده بودند، حاکمی چون معاویه رادیده بودند. رفتار وی با آنها بهتر از حکومتهایی بود که پیش از اسلام بر ایشان مسلط بودند. از سوی دیگر هم پیمانی با ساکنان اصلی شام به ویژه مسیحیان معاویه را در راه رسیدن به قدرت یاری میکرد(حتی، بیتا: ۲۵۲).
مورخان نوشتهاند که معاویه در وصیت به یزید از او خواست که مردم شام را مانند دو چشم خود عزیز بدارد و خواص یاران خود را از میان ایشان برگزیند و آنها را مدتی طولانی بیرون از شام نگه ندارد تا به عادات دیگران خو نکنند(دینوری، ۱۳۴۶: ۲۴۹).
معاویه قشون خود را به پیروی از سرمشق بیزانس به یک دستگاه جنگی تبدیل کرد. قلب آن عبارت بود از سوریهای مسیحی، اعراب سوری و یمنیها(حتی، ۱۳۵۰: ۳۰۸). اهالی شام به اطاعت از سلطان نزد جمیع اهل شهرها شناخته شده بودند. برای همین سپاهیان شامی بهترین لشکریان بودند.
پس از فروکش کردن تب فتوحات «چون امر حکومت بدون وجود صاحب منصبان مسیحی تمشیت نمییافت آنان همچنان در مناصب و مقامات سابق خویش ابقا شدند» (اشپولر، ۱۳۵۴: ۶۹).
حرفهها، تشکیلات و موسسات شهری، مرحله کشورگشایی را بدون هیچ بحران قابل ملاحظهای پشت سر گذاشتند و حکومت اسلامی جایگزین دولت قبلی(روم) شد(میکل، ۱۳۸۱: ۱۱۱). بسیاری از مسیحیان مقامهای عالی را بر عهده گرفتند و برخی به فرمانداری منصوب شدند(کوپلند، ۱۳۷۱: ۸۳).
فاتحان در بسیاری از مشاغل به ملل مغلوب نیاز داشتند و همین احتیاج سبب قدرت اجتماعی غیر مسلمانان میشد. مهمترین مسئله ی امویان در آغاز نگه داری دفترها و دیوانهای دولتی بود. زیرا عربها در زندگی بادیه نشین خود از این بابت هیچ تجربهای نداشتند(فخری، ۱۳۷۲: ۲۱). به همین جهت از مسیحیان که با زبانهای دیگر و تنظیم دفاتر به زبانهای محلی آشنایی داشتند استفاده نمودند(زیدان، ۱۳۸۴: ۷۴۴).
معاویه نخستین کسی بود که منشیان مسیحی استخدام کرد. «سرجون رومی» دبیر، پیشکار، رازدار و مسئول دیوان خراج معاویه بود(طبری، ۱۳۸۵ :۷/ ۲۸۹۴؛ ابن اثیر، ۱۳۸۲: ۵/۲۱۷۴؛ جهشیاری، بی تا: ۲۴).
برخی مورخان را عقیده بر آن است که یزید فرمان حکومت عبیدالله بن زیاد را برکوفه بنا بر مشورت با سرجون رومی نوشت که مدعی بود «رای معاویه چنین بود»(طبری، ۱۳۸۵: ۷/ ۳۱۲۱؛ ابن اثیر، ۱۳۸۲: ۵/ ۲۱۸۹). وی همچنین در زمان خلافت یزید، فرزندش معاویه، مروان و عبدالملک کاتب بود(مسعودی، ۱۳۶۵: ۲۹۴ -۲۸۰).
در دمشق شمار فراوانی از مردم رومی و عرب، هنوز مسیحی بودند. هنگام فتوحات اسلامی، «سرجون» مامور رسیدگی به امور مالی شهر دمشق بود و عهدنامه صلح را با مسلمانان امضاء کرد. او مانند بسیاری از ماموران رومی ترجیح داد در خدمت معاویه باقی بماند. در آخر کار به وزارت مالیه سراسر قلمروی اموی و ریاست دیوان مالی قشون منصوب شد. ولی به دین مسیح باقی ماند و پس از این که به وزارت مالیه رسید یک کلیسا ساخت. پسر او در زمان عبدالملک خزانهدار و نوه اش بعدها وزیر مالیه شد(اولیری، ۱۳۷۴: ۲۱۸).
عیسویان به شکرانه خوشرفتاری معاویه نسبت به خانواده سرجون، وفاداری زیاد ابراز میداشتند. به طوری که در تواریخ و سنن مسیحی و اسپانیولی شواهد و آثار آن باقی است(بروکلمان، ۱۳۴۶: ۱۰۴).
استفاده از کاتبان مسیحی در زمان خلفای بعدی اموی ادامه یافت. مسعودی گزارش میدهد یکی از کاتبان سلیمان بن عبدالملک «ابن بطریق نصرانی» بود(مسعودی،۱۳۶۵: ۲۹۸). او در دوره عباسیان پارهای از کتابهای قدیم را ترجمه نمود و در زمان مامون متصدی «بیت الحکمه» گردید(ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۵-۴۴۴).
کشیشان و پزشکان مسیحی نیز در دستگاه امویان اهمیتی خاص داشتند زیرا با از بین رفتن قدرت سیاسی – نظامی دولت روم در شام، این کشیشها بودند که میبایست مالیات را جمع آوری کرده و تحویل بدهند(فیاض، ۱۳۲۷: ۱۳۲). «ابن اثال» یکی از پزشکان مسیحی معروف دمشق بود «معاویه او را طبیب خاص خود کرد و بوی نیکی و غالباً از او تفقد میکرد و به طبابتش اعتقاد داشت. وی شب و روز با معاویه هم صحبت بود. معاویه به علت اطلاعات جامع او در باب سموم، او را به خود بسیار نزدیک کرده بود»(ابن ابی اصیبعه، ۱۳۴۹: ۲۹۸».
در زمان معاویه بسیاری از بزرگان و امراء از جمله عبدالرحمان بن خالدبن ولید با زهر کشته شدند. معاویه از افزایش نفوذ و قدرت او در شام نگران شد. برای کشتن وی به «ابن اثال» متوسل شد و قول داد تا زنده هست از او باج نگیرد و گرفتن جزیه حمص را به او دهد. «ابن اثال» نوشابهای زهرآگین به عبدالرحمان خورانید و موجب مرگ وی در حمص شد(ابن اثیر، ۱۳۸۲: ۵/ ۲۰۷۷).«ابوالحکم» پزشک مسیحی دیگری بود که معاویه از او سوء استفادهی طبی میکرد و به او اعتماد کامل داشت (ابن ابی اصیبعه، ۱۳۴۹: ۳۵۹).
۴-۳- برداشت مسلمانان و مسیحیان از یکدیگر در دوره اموی
جهان مسیحیت زمانی دراز اسلام را آن گونه که باید نشناخت؛ چنانکه دیر زمانی آن را تظاهری دیگر از روح پرشور آریایی که با آن آشنایی داشت، پنداشت نه دینی مستقل که جاذبهای قابل ملاحظه داشته باشد(گرونبام،۱۳۷۳: ۴-۱۳). گشورگشایی سریع مسلمانان سبب شد مسیحیان از جنبه های سیاسی و نظامی با جامعه اسلامی جدیدی که از آن پس در پناه آن خواهند زیست، آشنا شوند.
قدیمیترین کسی که در راه ترسیم گونه ای چشم انداز دینی برای اسلام کوشید، راهب و متکلم مسیحی «یوحنای دمشقی» بود. او برای چنین کاری بسیار مجهز بود؛ زیرا خانواده وی در اداره اسلامی زادگاهش خدمت کرده بودند و به نظر میرسد که یوحنا عربی میدانسته و نه تنها قرآن، بلکه احادیث پیامبر (ص) را نیز خوانده بود. در یک تهاجم الهیاتی کامل بر دین اسلام، او دو فصل راجع به بدعتها نوشت(پیترز،۱۳۸۴: ۳۶۱).
در آثار یوحنا به زبان یونانی به غیر از دو تفسیر مربوط به «مباحثه میان یک مرد مسیحی و یک مسلمان یا ساراسن» در خلال توصیف بدعت گزاران در دین مسیح، شرحی هم از اسلام آورده است. او نزد خلفای اموی دمشق منصب حکومتی داشت و انتظار میرفت بیشتر ازآن چه واقعاً میدانست از اسلام مطلع باشد.
همه توجه جهان مسیحیت در شناخت پیامبر اسلام متمرکز بود. یوحنا دمشقی حکایت می کند که چگونه در دوران هراکلیوس پیامبری در میان عرب ظهور کرد. این پیامبر نامش محمد بود، ازعهد قدیم و جدید و راهبان آریایی اطلاعات کافی داشت و با تمسک به «تقوی» دل مردم خویش را به دست می آورد. آن گاه یوحنا میافزاید پیروان محمد(ص) نمی توانند چیزی را نشان دهند که ظهور او را پیش گویی و یا معجزات وی را بیان کرده باشد تا نبوت او را ثابت کند. روی هم رفته شرح یوحنا از دیدگاه عینی درباره اسلام تا اندازهای ناقص است. اما میتوان آنرا بینش کافی برای مردی تلقی کرد که در مقابل فشارهای شدید سیادت طلبی اسلامی از خود دفاع کرده است.
اندکی پس از زمان یوحنا، سیلابی از مکتوبات مسیحی به زبان عربی جریان یافت که بیشتر خصلت دفاعیه داشت(گرونبام، ۱۳۷۳: ۴۳؛ وات، ۱۳۷۳: ۸-۱۱۷). مسیحیانی مانند یوحنا دمشقی که تحت حکومت مسلمانان زندگی میکردند ناگزیر بودند در انتقادهایشان از اسلام محتاط باشند.
اما اتباع امپراطوری بیزانس در قید چنین ملاحظهای نبودند، پس عجیب نیست که بگوییم تصویری که اینان از اسلام عرضه کردند نوعی کاریکاتور کینه آمیز است. بیزانس مسلمانان را دشمنی بزرگی میدانست که بسیاری از استانهای پررونق نظیر مصر، سوریه و فلسطین یعنی خاستگاه اصلی دیانت مسیح را از امپراطوریشان جدا کرده و همچنان در مرزهای جنوبی و جنوب شرقی به صورت تهدید نظامی باقی مانده بود(وات، ۱۳۷۳: ۱۳۹).
فرد دیگری که تبلیغات گستردهای علیه مسلمانان به راه انداخته بود تئوفانس مورخ بیزانسی(۷۵۲-۸۱۷ م) از کلیسای ارتدوکس است. مطالبی در مورد مشرق زمین و پیامبر اسلام(ص) که به تعبیر او «پیغمبر ادعایی» است آورده است(ثواقب، ۱۳۷۹: ۱۵۹).
هر گونه اطلاعاتی که ممکن بود درباره پیامبر اسلام گرد آید و مکمل اطلاعات پیشین گردد به سبب کینهی روز افزونی که بر اثر جنگهای مستمر پدید میآمد خنثی میشد. این برداشت مسیحیان از اسلام در حالی بود که قرآن دین مسیح را در ردیف ادیان الهی قرار داده بود. مشخصه اصلی دین اسلام و مسیحیت «وحیانی» بودن است. منتها با این تفاوت که در مسیحیت، مدعی تلقی وحی حواریون هستند نه خود عیسای مسیح، چون در تفکر مسیحیت عیسی خود مبدا وحی است و آن کسانی که وحی به آنها میرسد و میشنوند حواریون بوده اند. اما در اسلام دریافت کننده وحی حضرت رسول(ص) است(همان،۱۷۱).
قرآن مجید وحی بودن خود را عطف کرده است به مسیحیت و یهودیت، یعنی قرآن وقتی از وحی سخن می گوید مخصوصاً در سورههای مدنی و پس از مواجهه با یهود یثرب و اطراف آنجا وحی را برای آنها یک امر شناخته شده تلقی می کند. قرآن، یهودیان و مسیحیان را در ردیف پیروان ادیان الهی قرار داده و در برخورد با آنان از موضع ابتدا به ساکن و یا نفی شروع نمیکند. بلکه از موضع تصدیق و بعد تصحیح آنها شروع می کند. بینش اصلی قرآن در خصوص مسیحیان این است که اهل کتاب هستند و دعوتهایشان اساساً همان دعوت قرآن است؛ اما از حقیقت کتاب خود منحرف شده اند.
در وارسی بینش مسلمانان از مسیحیت میبینیم که آنان شالوده سیاست رضایت بخشی نسبت به مسیحیان پیریزی می کنند(وات، ۱۳۷۳: ۵-۴۴). مسیحیان و مسلمانان میتوانستند بین خود زبان مشترکی را چه در لفظ چه در معنا بیابند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؛ اگر چه به توافق نرسند. آنها یکدیگر را کافر میخواندند؛ ولی وجوه مشترک اساسی و حتی قرابت خود را نیز آشکار میکردند. هر دوی آنها مدعی بودند که پیام آور حقایق نهایی و جهانی و آخرین کلام پروردگار هستند و وظیفه دارند آن را به سراسر جهان برسانند. آن ها برای انجام این فریضه الهی، اجر اخروی و سعادت دنیوی را انتظار داشته و عقاید تقریباً مشابهی درباره پاداش و کیفر در آخرت داشتند(لوئیس، ۱۳۸۱: ۱۶).
الفاظی مانند کافر، جهانی بودن، پاداش، کیفر و غیره دو دین اسلام و مسیحیت را با وجود اشتراک رقیب هم ساخته بود. با چنین برداشتهایی از مذهب یکدیگر، مسلمانان و مسیحیان در قرن اول هجری درمناطقی مانند شام و عراق با یکدیگر رو به رو شدند.
۴-۴- مناظرات میان مسلمانان و مسیحیان
نخستین مباحثات فکری میان مسلمانان و مسیحیان در عصر پیامبر (ص) صورت گرفت. هم زمان با فتوحات و به خصوص پس از آن، مسلمانان مناظرات فراوانی با نصارا برگزار نمودند. اسلام نه تنها به معتقدات و آئین اهل کتاب احترام قائل شده، بلکه اصولاً این حق را برای آنان محفوظ شمرده که میتوانند در چهارچوب عقل و برهان در مورد عقاید مذهبی با مسلمین به گفتگو و بحث بپردازند. به طور آزاد و دور از تعصب از معتقدات دینی خویش دفاع کنند و در مقام بحث و مجادله نسبت به عقاید اسلامی برآیند(عمید زنجانی، بی تا: ۱۵۷).
در کنار مدارا و مسامحهیی که مسلمین در معامله با اهل کتاب رعایت مینمودند. ارتباطاتی نیز در بیشتر امور بین آنها به وجود میآمد. مکرر در بازار و مجالس فرصتهایی پیش میآمد که در برتری ادیان بین آنها بحث و مناظره صورت گیرد.
آشنایی مسلمانان با انجیل، مناظرات آنان را با نصارا مبتنی بر دلایل و شواهد دقیق و مستقیم کرد. مسائل مورد بحث غالباً کلی و بدون تغییر بود. مانند: بحث در مفهوم تثلیث و ابن الله. در این مورد مسلمین نصارا را مشرک میخواندند. همچنین قضیه پیش گویی کتاب مقدس درباره ظهور پیامبری از عرب و این که یهود و نصارا آن را تغییر دادهاند، موضوعی مهم در مناظرات مسیحیان و یهودیان بوده است(زرین کوب، ۹۵:۱۳۸۴).
قدیمیترین کتاب مناظره میان مسلمانان و مسیحیان از «یوحنای دمشقی» است. ظاهراً یوحنا از نوادگان «سرجون رومی» است. پدر او بندهای به نام کوسماس خرید که قبل از اسارت راهب بود و ضمن یکی از حملات اعراب به ایتالیا اسیر شده بود. پدر یوحنا، کوسماس را به عنوان آموزگار و مربی فرزندش برگزید و چون کوسماس دانستنیهای خود را به یوحنا آموخت اجازه خواست تا به صومعه برگردد. یوحنا چندین سال مستشار هشام بن عبدالملک بود و سپس استعفا کرد و به نزد معلم خود رفت. مهمترین کتاب او «ینبوع الحکمه» است؛ کتاب مذکور به صورت مناظره میان یک مسلمان و یک مسیحی نوشته شده است و در آن بر الوهیت مسیح و آزادی انسان تأکید شده است(عطوان، ۱۳۷۱: ۲۹).
این کتاب نشان میدهد که در آن زمان در دمشق آزادی بحث و انتقاد دینی بوده است و مسیحیان میتوانستند از دین رسمی مملکت با کمال آزادی انتقاد کنند. علاوه بر این یوحنا از قرآن اطلاع کامل داشته و با اصول عقاید اسلامی آشنا بوده است«در این کتاب آمده وقتی مسلمان سخن گفت… چنین جوابش ده…»(اولیری، ۱۳۷۴: ۲۱۹).
برطبق شریعت اسلام کیفر ارتداد مرگ است؛ این امر بدان معنا است که عرضه کردن انجیل به مسلمانان توسط مسیحیانی که تحت حاکمیت اسلام میزیستهاند عملاً میسر نبوده است. اگر مسلمانی به دین نصارا در میآمد نه تنها خود را به خطر میافکند احتمالاً مسبب نوعی تلافی علیه جامعه مسیحیان نیز میشد. از این رو مصلحت فرد مسیحی ایجاب میکرد هنگام مباحثهی مذهبی با مسلمانان بسیار احتیاط کند یعنی این که مسلمان پرسش کند و او جواب دهد(وات، ۱۳۷۳: ۷-۱۱۶).
هدف یوحنا دفاع از مسیحیت است احتمال دارد که او این جدل رادر حضور خلیفه نیز عمل کرده است(حتی، بی تا: ۳۱۷). شاگرد او اسقف «تئودورا ابوقُره» چندین گفتگوی مناظرهای را با مسلمانان ثبت کرده است که مناظره کنندگان تمام موارد اختلاف میان دو کیش را مورد بحث قرار میدادند، طرفی که طبق معمول همیشه اول حمله میبرده است مناظره کننده اسلامی است(آرنولد،۱۳۵۸ : ۲۰۰).
یوحنا دمشقی نبوت پیامبر اسلام را انکار میکرد. اما مورخان نوشته اند در سال ۷۸۱ میلادی تیموثی، رئیس مذهب نسطوری در دو روز مباحثه با خلیفه عباسی مهدی در نوشتهی مهمی میپذیرد که محمد(ص) در طریق پیامبران گام زده است(وات، ۱۳۷۳: ۱۲۰).
۴-۵- شکستن تصاویر
یکی دیگر از موضوعات مورد بحث مسلمانان و مسیحیان مربوط به برخی اعمال مسیحیان نظیر پرستش حضرت مریم و مقدسین و خصوصاً پرستش اعضا یا اشیایی که از مقدسین بر جا مانده بود. در سال ۱۰۲ه. ق خلیفه اموی یزید دوم، بت شکنی را رسماً راه انداخت و اقدام وی یکی از تبلیغات مهم خلفا علیه گروه ها و فرقههای مسیحی گردید(کونل ، ۱۳۷۶: ۲۰).
امپراطور بیزانس نیز از سال ۷۲۶-۸۴۸م/۱۰۸ تا ۲۲۹ ق با درگیری خانگی بر سرنمایش یا عدم نمایش تصاویر در کلیسا روبرو شد.
پرستش تصاویر، مسیحیان را آماج خرده گیریهای شدید مسلمانان قرار داده بود. امپراطور «لئو سوم» متوجه گردید که مسلمانان و یا حتی بعضی از مسیحیان، کلیسا را در معرض انتقاد قرار دادهاند و احترام بیش از حد را که نسبت به تصاویر مقدس در نمازخانه معمول می شود نوعی از بت پرستی میشمارند. از این رو در سال ۷۲۶ م فرمانی صادرکرد و نصب تصاویر رادر کلیسا ممنوع نمود. این اولین قدمی است که در طریقه صورت شکنی در عالم مسیحیت به ظهور پیوست (ناس، ۱۳۷۰: ۶۴۵).
این جنبش تحت تاثیر دو جریان خاص مذهبی و سیاسی بود. ۱.سیاسی: بحران طولانی قرن هفتم میلادی، وضعیت روحی مردم بیزانس و گرایش آنان به مذهب را بیشتر کرد تا جایی که «هرقل» در قرن هفتم هنگام لشکرکشی به ایران تصاویر مقدسه را با خود آورده بود. ۲. مذهبی: چنانچه گفته شد نفوذ شدید مسلمانان و فرق دیگر که مخالف سرسخت تصویر پرستی بودند، این نهضت بزرگ تصویر پرستی را به وجود آورند. قابل ذکر است پس از ۱۲۰ سال درگیری در بیزانس، سرانجام در سال ۸۴۸م/۲۲۹ ق طرفداران تصویر پرستی پیروز شدند(محبی فر،۱۳۸۳ :۱۶۲).