یکی از عواملی که در ازدواج نقش کلیدی را بازی میکند، نگرش افراد به ازدواج میباشد. سازه نگرش به ازدواج نشان دهنده احساسات و تمایلات افراد، پیش داوریها یا سوگیریها، تصورات از پیش فرض شده، ترسها و عقاید راسخ آن ها در مورد ازدواج است. بنابرین نگرش یک فرد در مورد ازدواج آن چیزی است که او در مورد ازدواج فکر و احساس میکند (ممانی[۸۰]، ۲۰۰۳).
به عبارتی نگرش به ازدواج عبارت است از استانداردها و فرضیههای ذهنی، چارچوب از پیش تعیین شده و بایدها و نبایدهایی که افراد در مورد همسر و زندگی زناشویی دارند که ممکن است که مبتنی بر واقعیت باشد یا نباشد. نگرشی که نسبت به ازدواج وجود دارد در سرنوشت و آینده ازدواج نقش بسزایی دارد. این نگرشها طی زمان و تحت تأثیر ارزشها، توقعات و ترجیحات مورد قبول جامعه شکل میگیرند ولی ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشند. بسیاری از اهداف زندگی مشترک، معیارها و قواعد ازدواج بر اساس آن ها ایجاد میشود، از طرفی دیگر همین نگرشها در به وجود آمدن بسیاری از سوءتفاهمها و تعارضهای بین زوجها نقش عمدهای بر عهده دارند. در واقع بعضی از آن ها تسهیل کننده ارتباط و دارای تأثیر مثبت هستند و برخی دیگر نادرست و تأثیر منفی بر ارتباط و زندگی زناشویی دارند (فقیرپور،۱۳۸۴ ).
نگرشها نسبت به ازدواج بر احتمال ازدواج و تعیین زمان ازدواج تأثیر میگذارند، نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج، احتمال ازدواج و انتقال از تجرد را افزایش میدهند و باعث بروز رفتار زناشویی مطلوبتر در آینده میگردند و یک عامل کلیدی برای ازدواج موفق هستند (امیدوار، ۱۳۸۷). همچنین نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج مهمترین سرمایه در ازدواج و زندگی زناشویی هستند و درهای مضاعف خوشبختی را برای زوجها میگشایند (ممانی، ۲۰۰۳).
در واقع نگرشهای افراد به ازدواج، میتوانند سازنده یا مخرب باشند. نگرشها در آنچه که فرد میگوید و میشنود منعکس میشوند و بر ادراک او از دنیای اطراف تأثیر میگذارند و نیز مؤلفههای عمدهای در ازدواج و اداره مسائل زندگی زناشویی هستند (هیتر[۸۱]، ۲۰۰۶). نگرشهای مطلوب نسبت به ازدواج احتمال ازدواج را افزایش میدهد، اما نگرشهای نامطلوب و غیر واقع بینانه به ازدواج، عقب نشینی ازدواج را تشدید میکند (امیدوار، ۱۳۸۷).
امروزه تأثیر نگرشها بر رفتار ازدواج، توجه متخصصان علوم اجتماعی را به خود جلب کردهاست. یکی از توجیهات برای تغییر در رفتار ازدواج، استقلال روبه رشد زنان، به دلیل دسترسی آن ها به تحصیلات و شرکت در کار و فعالیتهای خارج از خانه است (هریس و لی[۸۲]، ۲۰۰۶). تغییر در ارزشهای فرهنگی نیز تبیین دیگری بر تغییر نگرشها در ازدواج است. حرکت به سوی فردگرایی دنیوی، مطلوبیت یک تعهد دائمی مثل ازدواج را کاهش داده است. همچنین، در قرن حاضر، فردگرایی مؤثرترین نیرو در تغییر نگرشها به ازدواج است و تغییر جهت از تأکید به ازدواج به عنوان سنت به ازدواج به عنوان یک رابطه وجود داشته است (منسفیلد[۸۳]، ۲۰۰۷). ازدواج به عنوان یک سنت شامل مـضامینی است از قبیل:
۱٫ آزادی کمتر در انتـخاب همسر
۲٫ ازدواج مرتبط با یک الزام اجتماعی وسیعتر
۳٫ تأکید بر جنبههای اقتصادی ازدواج مثلا دارایی یا تقسیم کار بین زوجین
۴٫ تأکید عمومی (اجتماعی)
۵٫ ازدواج به عنوان یکی از مجموعه های روابط اجتماعی
۶٫ عدم تساوی نسبی در ازدواج (مرد سالاری)
۷٫ تأکید کمتر بر رابطه جنسی متقابل که هدف از رابطه جنسی تولید مثل است (منسفیلد، ۲۰۰۷).
ازدواج به عنوان رابطه شامل مضامینی است از قبیل:
۱٫ آزادی بیشتر در انتخاب همسر
۲٫ خویشاوندی از طریق ازدواج از یک الزام اجتماعی وسیعتر است
۳٫ تأکید بر جنبههای هیجانی و میان فردی ازدواج
۴٫ تأکید بر خصوصی بودن (محرمانه بودن) این رابطه
۵٫ ازدواج به عنوان یک رابطه بالغانه محوری
۶٫ تساوی نسبی در ازدواج: مصاحبت
۷٫ تأکید مثبت بر رابطه جنسی: اختلال جنسی به عنوان یک علامت مشکلزا در ازدواج است (منسفیلد، ۲۰۰۷).
زن و مرد هر یک با تصورات خاصی درباره زندگی زناشویی اقدام به ازدواج میکنند و زندگی را با انتظارات و نگرشهای مشخصی در مورد این که همسرانشان چگونه با آن ها رفتار خواهند کرد آغاز میکنند و اگر این انتظارات برآورده نشود آن ها ناراضی و پشیمان خواهند شد. انتظاراتی که از یک رابطه ازدواجی وجود دارد در سرنوشت و آینده ازدواج نقش بسزایی دارد. این انتظارات که طی زمان و با تأثیرپذیری از تجربیات زندگی به وجود میآیند، اساس رمز گردانی، طبقه بندی و ارزیابی تجارب بعدی زندگی میشوند و آنچه در زندگی بعد از ازدواج رخ میدهد با توجه به این انتظارات مورد ارزیابی قرار میگیرند. نگرش واقعی و متجانس افراد نسبت به ازدواج عامل مهمی در موفقیت آنهاست و برعکس نگرشهای ایدهال و غیر واقع بینانه میتواند منشاء آسیب بعدی باشد (فقیرپور، ۱۳۸۴).
انتظاراتی که فرد از نقش خود و نقش همسر دارد تأثیر بسیار عمیقی بر رابطه آینده زن و شوهر دارد. هماهنگی در انتظارات زن و شوهر باعث هماهنگی در تعامل و رفتار میشود و از درگـیریها پیشگیری مـیکند. برعکس تفاوت در انـتظارات، گـفتگو نکردن درباره آن قبل از ازدواج و عـدم سازش در این زمینه میتواند اثرات مـخربی بر صمیمیت زن و شـوهر داشـته باشد. بر اسـاس دیدگاه شـناختی– رفتاری برای درک علل بروز نارضایتی زناشویی باید به خصوصیات روانی که هر یک از زوجین به زندگی زناشویی میآورند، توجه کنیم. یکی از این خصوصیات انتظارات بی جا و غیر منطقی است. زن و شوهر با انتظارات غیر منطقی وارد زندگی زناشویی میگردند و همین موضوع بعدها منجر به بروز مشکلات میشود. بک معتقد است که جوهر شناخت درمانی در زندگی زناشویی بررسی انتظارات غیر واقع بینانه و طرز تلقیهای مخرب و توجیهات منفی بیمورد و نتیجهگیریهای غلط و غیرمنطقی است. افراد انتظاراتشان را از آنچه که میبینند، میشنوند و در طول زمان تجربه میکنند، رشد میدهند (بک، ۱۹۹۴؛ ترجمه قرچه داغی، ۱۳۸۴).
عوامل مؤثر بر نگرش نسبت به ازدواج عبارتند از:
۱٫ روند اجتماعی شدن
۲٫ ساختار فرصتها (شامل فرصتهای کاری برای زنان، فرصتهای اقتصادی برای مردان و نسبت زنان و مردان غیر شاغل، قومیت، وضعیت مهاجرت، زمینه خانواده، وضعیت اقتصادی- اجتماعی و چگونگی عملکرد زوجین در نقش پدر و مادر)
۳٫ تجارب با هم بودن بدون ازدواج
۴٫ سوءاستـفاده و سوءرفتار در دوران کودکی
۵٫ خـانواده متعادل در محیط اجتماعی نوجوان
۶٫ وضعیت تأهل و تجرد
-
- سـاختار خانوادگی اولیه
-
- تحـصیلات والدین
- وضعیت اقتصادی- اجتماعی
۱۰٫ فرهنگ (امیدوار،۱۳۸۷).
این نگرشها که طی زمان و با تأثیرپذیری از تجربیات زندگی به وجود میآیند، اساس رمزگردانی، طبقهبندی و ارزیابی تجارب بعدی زندگی میشوند و آنچه در زندگی بعد از ازدواج رخ میدهد با توجه به این نگرشها، مورد ارزیابی قرار میگیرد. انتظارات واقعی و متجانس زوجین از ازدواج عامل مهمی در موفقیت آنهاست و برعکس انتظارات ایدهال و غیرواقع بینانه میتواند منشاء آسیبهای بعدی گردد (فقیر پور، ۱۳۸۴).