خوب غذا خوردن میتواند تفاوتی مثبت در توانایی دانشآموز برای موفقیت در مدرسه ایجاد کند. سوء تغذیه در هر دوره از کودکی تأثیری سوء بر رفتار دانشآموز، عملکرد وی در مدرسه و پیشرفت کلی ادراکی او خواهد داشت. تغذیه بیش از اندازه نیز مخصوصاً در ارتباط با چاقی میتواند مانع رشد و پیشرفت اجتماعی و علمی کودک شود. آموزش تغذیه در مدارس باعث ترویج خوراک سالمتر در دانشآموزان میشود. استانداردهای آموزش تغذیه ویسکانسین رهنمودهایی را به دانشآموزان، والدین، مربیان، مدیران، سیاستگذاران و جامعه ارائه میدهد تا از تلاشهای آموزش تغذیه در بخش مدارس محلی و دوستی از طریق زیر حمایت کند:
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
– وضع انتظارات مناسب برای عملکرد و موفقیت یادگیرنده
– طرح چارچوبی برای برنامههای آموزشی جامع و مؤثر در مورد تغذیه
– توصیف نحوه به کارگیری آموزش تغذیه به منظور کمک به برآورده سازی استانداردهای علمی مرکزی و ارائه فرصتهایی به دانشآموزان برای ترکیب تجربه و دانش منطبق با رشته تحصیلیشان
– تعریف روشها، اهداف، و نتایج آموزش تغذیه
– انعکاس تنوع فرهنگی در کشور و جهان از طریق تغذیه
این استانداردها کمک میکنند تا میزانی برای آموزش تغذیه با کیفیت و جامع در سراسر ایالت ویسکانسین وضع کنیم. یادگیری در مورد خوراک و تغذیه سالم بخشی از درک اهمیت تندرستی ذهنی، اجتماعی و فیزیکی و مسئولیتپذیری برای داشتن زندگی سالم و فعال میباشد. آمادهسازی دانشآموزان برای زندگی به عنوان بزرگسالانی سودمند در آینده نیازمند مهارتهای فکری حیاتی، دانش محتوی و غیره میباشد. برای موفقیت در قرن بیست و یکم، همه دانشآموزان نیاز دارند تا به مطالب موضوع اصلی تسلط داشته باشند و همچنین مهارتهایی را فراگیرند که به آنها این امکان را میدهد تا زندگی پیچیده و محیط کار را در این عصر اطلاعاتی و رقابتی هدایت کنند. یادگیری در مورد تغذیه یکی از راههایی است که میتواند به دانشآموزان کمک کند تا دانش خود را به کار گیرند و به دید منتقدانه به جوانب گوناگون غذا، تندرستی و جامعه بنگرند، در حالیکه سطوح بیشتری از مهارتهای فکری را توسعه میدهند (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۵ هدف استانداردهای آموزشی تغذیه ویسکانسین
آموزش تغذیه این پتانسیل را دارد تا مصرف کننده دانشآموزان و سواد سلامتی را که از مهارتهای حیاتی قرن بیست و یک به شمار میروند را بهبود بخشد و در توسعه و ترویج سالم غذا خوردن و رفتارهای فعالیت فیزیکی مشارکت داشته باشد. دانشآموزان یاد میگیرند تا به واسطه آموزش مؤثر تغذیه، غذاهایی سالم انتخاب کنند. آموزش تغذیه میتواند باعث بهتر شدن عادات غذایی دانشآموزان شود، اما با این حال دانشآموزان به پیامهای منسجم و مداومی نیاز دارند تا مهارتهایی که تاکنون در آنها وجود داشته است را نهادینه کنند. ترویج عادتهای درست تغذیهای و ورزش در سالهای اولیه زندگی به کودکان کمک خواهد کرد تا در بزرگسالی افراد سالم و تندرستی باشند. این یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است که میتوانیم به دانشآموزان خود آموزش دهیم که البته برای مؤثر واقع شدن نیازمند نگرشی جامع و کامل میباشد. معلمان میتوانند از استانداردهای آموزش تغذیه به عنوان چارچوبی برای ارائه درسهایی مناسب با سن هر شخص استفاده کنند که این درسها هدف و دنباله منسجمی دارند (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۶ استفاده از استانداردهای آموزش تغذیه ویسکانسین
این استانداردها انتظاراتی از مهارتها و دانش را تعیین میکنند که باید در پایان چهارمین، هشتمین و دوازدهمین مرحله حاصل شود. همانند دیگر استانداردهای علمی مدل ویسکانسین، هر موضوع به «استانداردهای محتوی» تقسیم شده که نشان میدهد هر دانش آموز چه چیزی باید بداند و قادر به انجام چه کاری باید باشد. همچنین هر موضوع به «استانداردهای عملکرد» تقسیم شده است که مشخص میکند چگونه دانشآموزان دستیابی به استانداردهای محتوی را نشان میدهند. اجرای این استانداردها اختیاری و داوطلبانه است. بخشها میتوانند از استانداردها استفاده کنند تا برنامه آموزشی سطح محلی را مرحله به مرحله توسعه دهند. ممکن است اجرای استانداردها نیازمند چند مدرسه از بخش باشد تا مدرسه و برنامه آموزشی ناحیه را بهبود بخشد. این ممکن است در بعضی موارد منجر به تغییراتی در روشهای آموزشی، مطالب درسی، ارزیابی محلی و فرصتهای توسعه حرفهای برای کارکنان اجرایی و آموزش شود (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۷ تعریف برنامه آموزشی در ارتباط با استانداردها
این استانداردها اظهاراتی در مورد این که دانشآموزان چه چیزی باید بدانند و قادر به انجام چه کاری باید باشند، چه مدارکی دال بر یادگیری خود میتوانند ارائه دهند، انتظار دارند تا چه اندازه درک و عمل مناسبی از آن داشته باشند، میباشد. برنامه آموزشی توسط بخشهای مدارس محلی طراحی شده تا بتواند دانشآموزان را برای دستیابی به استانداردها، آماده کنند. این شامل فعالیتها و درسهایی در هر سطح از نمره، مطالب آموزشی و تکنیکهای مختلف آموزشی میباشد. به طور کلی، استانداردها آن چه را که باید در دوره مشخصی از زمان فراگرفته شود، و از دیدگاه گستردهتر آن دسته از عملکردهایی که به عنوان مدرک دال بر وقوع یادگیری پذیرفته میشوند، را تعریف میکنند. برنامه آموزشی جزئیات یادگیری روزانه را در سطح محلی مشخص میکند (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۸ به کارگیری استانداردهای آموزش تغذیه در برنامه آموزشی
مطالعات تغذیه زمینهای حقیقی برای برنامه آموزشی و آموزش فراهم میکند. استفاده از غذا، اصطلاحات (یا برچسبها) و دیگر موارد در مثالهای تغذیه به معلمان کمک میکند تا فعالیتهای یادگیری معناداری را ایجاد کنند تا موضوعات کلیدی برنامه درسی را با زندگی واقعی مرتبط سازند. زمانی که دانشآموزان متوجه ارتباط میان آنچه که باید یاد بگیرند و موضوعات جهان حقیقی که برایشان اهمیت دارد میشوند، انگیزه و یادگیریشان افزایش مییابد. دانش محتوی و مهارت، با استانداردهای سختی در علوم، تندرستی، ریاضیات و دیگر موضوعات در ارتباط است. همچنین استانداردهای آموزش تغذیه این مضمون (محتوی) دقیق را با کاربردهای حقیقی (واقعی) ادغام کرده و از طریق ایجاد ارتباط با زندگی روزمره دانشآموزان، انگیزه یادگیری را در آنها ایجاد میکنند (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۱۹ آموزش تغذیه و سیاست های تندرستی حوزه مدرسه
تغذیه خوب، سلامتی و تندرستی کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد. ارتباط مثبتی میان سلامتی و تندرستی دانشآموز و توانایی یادگیری او وجود دارد. تغذیه خوب و سلامت فراتر از وزن میباشد، این شامل انتخاب غذا و رفتارهای غذایی به منظور جلوگیری از بیماری و حفظ یا بهبود وضع فیزیکی، عاطفی و روانی فرد میباشد. مدارس نقش مهمی در کمک به دانشآموزان در ایجاد عادات غذایی سالم دارند. مدارس با گنجاندن غذا و خوراکیهای مقوی در برنامهریزی غذایی مدرسه، ارائه آموزش تغذیه و حمایت از توسعه عادات غذایی خوب از طریق محیط سالم مدرسه، به دانشآموزان کمک میکنند. سیاستهای تندرستی مدارس محلی به عنوان استاندارد برای انتخاب غذا به کار میروند و شامل آموزش تغذیهای میباشند که از این سیاستها حمایت کنند. این سیاستهای تندرستی کمک میکنند تا به محیط مدرسه به عنوان محیطی سالم برای رشد و یادگیری توجه داشته باشیم (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۲۰ آموزش تغذیه خارج از ایام مدرسه
عادات و رفتارهای سالم غذایی و ورزش نمیتوانند تنها از طریق مدرسه صورت بگیرند. آموزش تغذیه فراتر از محیط مدرسه میباشد و برای کارکنان مدرسه، والدین و جامعه ضروری است تا برای ترویج، تائید و تعیین عادات و رفتارهای غذایی سالم، خود را درگیر تلاشهای جمعی و مشارکتی کنند. زمانی که تلاشهای جمعی میان خانه، مدرسه و فعالیتهای پس از مدرسه وجود داشته باشد، کودکان قادر خواهند بود تغذیه مناسب را چه در خانه و چه در مدرسه یاد بگیرند و آن را تکرار و تمرین کنند (داویدسون، ۲۰۰۹).
۲-۱-۲۱ آموزش تغذیه با کیفیت
از آنجا که تغذیه مناسب تأثیر مهمی بر توانایی دانشآموزان در یادگیری و داشتن زندگی سالم دارد، هدف آموزش تغذیه این است که با آموزش دادن دانشآموزان در مورد عادتهای غذایی خوب و ارائه انتخابهای غذایی سالم به آنها، رفتارهای غذایی دانشآموزان را به صورت مثبتی تحت تأثیر قرار دهد. آموزش تغذیه مبنی بر مدرسه این پتانسیل را دارد که رفتارها و مزاج غذایی کودکان را به گونهای مثبت تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان یک عامل مهم در بهداشت جامع مدرسه قرار گرفته است (پارک و پارک، ۱۳۷۲).
۲-۱-۲۲ منابع کسب دانش تغذیهای
محیط مدرسه نقش بسیار مهمی در انتقال عادات تغذیهای سالم یا ناسالم به ویژه در زمینه مصرف میان وعدههای غذایی دارند (صفوی و همکاران، ۱۳۹۰؛ خلج و محمدی زیدی، ۱۳۸۵). مدرسه مکانی مناسب برای آموزش بهداشت است و کودکان به دانش و مهارتهای کافی، طرز تلقیها و ارزشهایی که سلامت آنها را اعتلا بخشد، احتیاج دارند. به این منظور، ارائه اطلاعات به کودکان به تنهایی کافی نیست بلکه لازم است تا در عمل، مهارتهای لازم را فرا گیرند. با توجه به تعداد زیاد دانشآموزان و تنوع فرهنگ و زبان در کشور ما، یافتن روش علمی و مقرون به صرفه و در عین حال اثربخش برای دانشآموزان در مدارس اهمیت دارد (علیزاده سیوکی و همکاران، ۱۳۹۲).
شروع سنین مدرسه عواملی چون معلمین، مسئولین مدرسه و حضور هم سن و سالان کودک، در انتخاب مواد غذایی و در نتیجه شکلگیری عادات غذایی نقش به سزایی ایفا مینمایند. از بین این عوامل در محیط مدرسه، هم سن و سالان کودک نقش بسیار مهمتری در شکلگیری الگوهای غذایی کودک دارند (نیکلاس[۳۱] و همکاران، ۱۹۹۵).
عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی نیز نقش مهمی در شکلگیری انتخابهای نوجوانان دارد و میتوان گفت که آگاهیهای تغذیهای تنها عامل تأثیرگذار بر انتخابهای صحیح غذایی نیستند. گاهی سلیقه غذایی دوستان یا دسترسی نداشتن به مواد غذایی سالم یا بستهبندیهای جذاب، در رفتارهای غذایی تأثیرگذار است و کتابهای درسی و غیردرسی مهمترین منابع اطلاعاتی تغذیه هستند (اسفرجانی و همکاران، ۲۰۰۴).
دلوریانزاده و همکاران (۱۳۹۰) در مطالعه خود منابع کسب اطلاعات تغذیهای را به تفکیک در دو منطقه بیان نمودند و نشان دادند که ۳/۵۰% از کتابهای درسی، ۲/۳۸% مادر و مادربزرگها، ۴/۳۵% از معلمان و ۴/۲۸% از اقوام و آشنایان این اطلاعات و دانش را کسب میکنند.
همچنین صدیفی (۱۳۸۶) در مطالعه خود منبع کسب اطلاعات در خصوص عادات غذایی را ۲۵% از دختران از رادیو و تلویزیون و ۳/۲۸% از پسران منبع اطلاعات خود را کادر بهداشتی اعلام کردند.
۲-۲ پیشینه پژوهش
برک[۳۲] بیان میکند که افزایش نیازهای تغذیهای نوجوانان در دوره رشد سریع جسمانیشان درست زمانی اتفاق میافتد که نامناسبترین عادات غذایی نیز از سوی ایشان مشاهده میشود. در میان همه گروههای سنی، نوجوانان بیش از همه احتمال دارد که به مصرف کالریهای فاقد ارزش غذایی بپردازند و آن را هم در حالی که در حرکت و شتابند، صرف کنند (به نقل از احمدنیا، ۱۳۸۱). در مطالعهای که بر روی ۲۵۳ دانشآموز دختر و پسر ۱۱ و ۱۲ سال شهر تهران انجام شد، ۱۰۸ نفر از دانش آموزان (۴۳%) اظهار داشتند که به میزان متوسطی از خوراکیهایی همچون تنقلات، پفک، بیسکویت یا نوشیدنیهای گازدار، بین وعدههای اصلی غذا مثل ناهار و شام مصرف میکنند. درصد نوجوانانی که مقدار مصرف خود را هیچ یا کم عنوان نمودهاند (۴/۴۱%) بیشتر از کسانی است که اظهار داشتهاند در حد زیاد یا خیلی زیادی (۶/۱۵%) از اینگونه مواد خوراکی استفاده میکنند. بالاترین درصد پاسخگویان (۴/۳۹%) اعلام کردهاند که این قبیل خوراکیها فایده کمی دارند و ۹/۲۳% معتقدند که اصلا فایدهای ندارد و تنها ۸/۶% افراد اظهار داشتهاند که فایده مصرف این قبیل خواراکیها در حد زیاد و خیلی زیاد است (احمدنیا، ۱۳۸۱).
روستایی و همکاران (۱۳۹۳) در مطالعه خود با عنوان بررسی الگوهای غذایی غالب و ارتباط آن با اختلالات خوردن در دختران نوجوان شهر تهران به این نتیجه دست یافتند که سه الگوی غذایی غالب در افراد مورد مطالعه شناسایی گردید که عبارت بودند از: الگوی غذایی پر کربوهیدرات و پرچرب، الگوی غذایی پر پروتئین و پرچرب و الگوی غذایی پر فیبر و کم چرب. نسبت شانس تعدیل شده و فاصله اطمینان ۹۵% در چارکهای امتیاز الگوهای غذایی غالب نشان داد که شانس ابتلا به اختلالات خوردن در چارکهای الگوی غذایی پر پروتئین و پرچرب کاهش یافت و پس از تعدیل عوامل مخدوشکننده نیز روند کاهشی معنی دار در شانس ابتلا به اختلالات خوردن دیده میشود. در چارکهای الگوی غذایی پر فیبر و کم چرب نیز شانس ابتلا به اختلالات خوردن روند افزایش معنیداری را نشان داد.
همچنین علیزاده و همکاران (۱۳۸۸) در مطالعه خود با عنوان شناسایی الگوهای غذایی غالب در دختران نوجوان با روش تحلیل عاملی ۶ الگوی غذایی غالب را مشخص نمود: ۱) الگوی غذایی غربی (پیتزا، گوشتهای احشایی، آبمیوه، شیرینیجات و…) ۲) الگوی غذایی تنقلات شیرین (میوههای خشک، مربا و عسل، قند و شکر، چای، شیرینیجات، آب میوه و…) ۳) الگوی غذایی آسیایی (حبوبات، سیب زمینی، گروه سبزیجات دیگر، دوغ، لبنیات پرچرب، مارگارین، غلات تصفیه شده و …) ۴) الگوی غذایی تنقلات شور (هویج، پفک، چیپس، ذرت حجیم، کراکرها، ترشی و …) ۵) الگوی غذاهای کم پروتئین، نوشابه و روغن (کلمها، سبزیجات سبز برگ پهن، نوشابه، گوجه، گروه دیگر سبزیجات، روغنهای غیر هیدروژنه، مایونز و …) ۶) الگوی غذایی سنتی ایرانی (چربیهای هیدروژنه، سیر، آبگوشت، چای، مرغ و گوشت قرمز). در کل این الگوهای غذایی ۴/۳۹% از واریانس را توجیه میکردند.
مطالعهای تجربی توسط پورعبداللهی و همکاران (۱۳۸۴) نشاندهنده آگاهی نامطلوب دانشآموزان در زمینه مصرف تنقلات میباشد و سهیلی آزاد و همکاران (۱۳۸۴) در مطالعهای با هدف بررسی دریافتهای غذایی دانشآموزان مدارس ابتدایی شهر تهران بر روی دانشآموزان ۱۹ منطقه آموزش و پرورش تهران، به این نتیجه دست یافتند که که ۹/۶% از دانشآموزان بدون صرف صبحانه به مدرسه میرفتند و ۷/۱۷% از آنها غذای میان وعده مصرف نمیکردند. الگوی مصرف صبحانه برای ۷/۴۵% از دانشآموزان مواد غذایی مرسوم مثل نان، پنیر و چای و حدود ۴۲% شیر و شیر کاکائو بود. بیشترین مصرف غذای میان وعدهای مجاز بیسکوئیت و کلوچه (۸/۴۷%) و میوه و آب میوه (۹/۳۸%) بود. در مجموع ۲/۱۴% از دانش آموزان از غذاهای غیرمجاز تغذیه میشدند و کمترین مصرف از گروه خشکبار بود به نحوی که مصرف چند قلم از غذاهای غیر مجاز ۳ برابر مصرف خشکبار بود.
استفاده از الگوهای تغذیهای نامناسب میتواند در نتیجه پایین بودن سطح آگاهی تغذیهای دانشآموزان باشد. در این زمینه نتایج مطالعه هزاوهای و همکاران (۱۳۸۸) نشان داد که سطح آگاهی ۵/۳۷% دانشآموزان در مورد تغذیه سالم ضعیف، ۶/۵۵% در حد متوسط و ۹/۶% خوب بود. بر اساس یافتههای این مطالعه با وجود خوب بودن میزان آگاهی برخی نوجوانان در زمینه تغذیه سالم، مشخص شد که تعداد کثیری از آنان تعداد واحدهای روزانه مواد غذایی که برای این گروه سنی لازم است را دریافت نمیکنند و عملکرد دانشآموزان مطابق دانش تغذیهای آنها نیست و همچنین در مطالعهای که توسط دلوریانزاده و همکاران (۱۳۹۰) بر روی ۵۸۷ دانشآموز دختر در محدوده سنی ۱۶-۱۱ سال انجام شد، نتایج نشان داد که سطح آگاهی ۹/۹% از دانش آموزان ضعیف، ۵/۵۹% در حد متوسط و ۷/۳۰% خوب بود.
مطالعهای توسط کولیزا[۳۳] (۱۹۹۵) با هدف بررسی میزان آگاهی و عملکرد تغذیهای دانشآموزان ابتدایی در زمینه انتخابهای غذایی بر روی ۱۲۷ دانشآموز ۱۰ تا ۱۲ ساله انجام شد. برای این منظور دو دسته دوازده تایی از فهرست خوراکیهای بیارزش و با ارزش در اختیار آنها قرار گرفت. نتایج نشان داد دانش آموزان با وجود آنکه از لیست مزبور خوراکیهای با ارزش را انتخاب مینمودند ولی در عمل به طور روزمره بیشتر از خوراکیهای بیارزش استفاده میکردند. در مطالعهای که توسط ابراین و همکاران (۲۰۰۷) در زمینه آگاهی تغذیهای دانشآموزان انجام شد، اکثر دانش آموزان مورد پژوهش از آگاهی تغذیهای پایینی برخوردار بودند. نتایج مطالعه لین[۳۴] و همکاران (۲۰۰۷) بر روی دانشآموزان دبیرستانی نشان داد شکاف بین اطلاعات، نگرش و رفتارهای تغذیهای به خصوص در مصرف میوه و سبزی وجود دارد که نشاندهنده نگرش ضعیف این گروه سنی به تغذیه برای حفظ سلامتی است.
با توجه به پایین بودن سطح آگاهی تغذیهای، افزایش و ارتقاء آگاهی تغذیهای از طریق آموزش تغذیهای ضروری به نظر میرسد. در مطالعه رسولی و همکاران (۱۳۸۹) با هدف بررسی تأثیر برنامه آموزش بهداشت تلفیقی بر آگاهی، نگرش و عملکرد تغذیهای دانشآموزان دختر مدارس راهنمایی شهر بجنورد، نتایج نشان داد که میانگین نمره آگاهی قبل از آموزش در دانشآموزان مورد مطالعه ۶/۱±۱۹/۶ (از ۱۰ نمره) بود که بعد از آموزش افزایش معنیداری داشت. وکیلی و همکاران (۱۳۸۶) در تحقیقی که با هدف بررسی تأثیر آموزش بر آگاهی، نگرش و عملکرد دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی در مورد مصرف شیر و لبنیات بر روی ۱۰۶ دانشآموز انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که میانگین نمره آگاهی قبل از آموزش در دانشآموزان گروه مورد و شاهد به ترتیب ۳/۳±۰/۱۲ و ۴/۳±۰/۱۱ (از ۲۲ نمره) بود که بعد از آموزش افزایش معنیداری داشت و نتایج مطالعه پیرزاده و همکاران (۱۳۹۰) که بر روی ۷۲ دانش آموز دختر پایه دوم راهنمایی شهر اصفهان انجام شد، نشان داد که میانگین نمره آگاهی قبل از آموزش در دانشآموزان گروه آزمایش ۴۹/۱۶±۷۱/۳۱ و در دانشآموزان گروه کنترل ۷۶/۱۵±۴۲/۲۹ (از ۱۰۰ نمره) بود که نشان دهنده سطح آگاهی پایین در هر دو گروه دانش آموزان میباشد.
نتایج مطالعه حمایلی مهربانی و همکاران (۱۳۸۸) در زمینه بررسی تغییرات آگاهی، نگرش و عملکرد تغذیهای نوجوانان پس از ۴ سال آموزش نشان داد که با وجود افزایش آگاهی در دانشآموزان مورد بررسی، روند رو به افزایش نگرش و عملکرد تغذیهای نامناسب بود. که با توجه به این نتایج به دست آمده افزایش ساعتهای آموزش کاربردی تغذیه و تغییر سیاست گذاریهای مدارس در جهت بهره بردن از تغذیه سالم ضروری به نظر میرسد.
نتایج مطالعه تورنین[۳۵] و همکاران (۲۰۰۱) در زمینه بررسی آگاهی دانشآموزان در مورد مصرف صبحانه و کیفیت آن حاکی از آن است که کودکانی که صبحانه میخورند، مصرف آن را لازم میدانند و همچنین نتایج نشان داد استفاده از روشهای مختلف آموزشی میتواند در افزایش سطح آگاهیهای این گروه تاثیر مثبت داشته و نهایتاً در بهبود رفتارها و عملکرد تغذیهای آنها موثر باشد. مطالعهای توسط فرییل[۳۶] و همکاران (۱۹۹۹) با هدف ارزیابی برنامه آموزشی تغذیهای انجام شد و نتایج نشان داد بین رفتار دانش آموزان و سطح انتخاب غذایی آنها بعد از اجرای مداخله آموزشی تفاوت معنیداری وجود دارد و سطح آگاهی آنها نسبت به سنجش اولیه به طور معنیداری بیشتر و مصرف میان وعدههای شور بسیار کمتر شده بود.
آگاهی تغذیهای از طریق منابع مختلفی کسب میگردد. در این زمینه فرجزاده و همکاران (۱۳۸۷) در مطالعه خود در زمینه بررسی آگاهی فرماندهان و مسئولین یکی از نیروهای نظامی در مورد تغذیه، ۲۷۷ نفر را به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب نمودند. نتایج نشان داد که از مجموع ۲۷۷ نفر، سطح آگاهی در جامعه مورد مطالعه ۸% در سطح عالی، ۵۴% خوب، ۳۶% متوسط و تنها ۲% در سطح ضعیف قرار داشتند که این سطح از آگاهی نسبتاً قابل قبول میباشد همچنین منابع کسب آگاهی تغذیهای به ترتیب شامل روزنامه و مجلات (۷۶/۷۰%)، کلاسها و متخصصین تغذیه (۶۱%) صدا و سیما (۴۶/۴۹%)، پیکهای بهداشتی نیرو (۶۵/۴۷%)، کتابهای تغذیه (۰۷/۴۰%) و آشنایان و فامیل و دوستان (۴۱/۱۸%) بود. همچنین ۵۱/۲۸% اعلام نمودند که از سایر منابع آگاهی تغذیهای کسب نمودهاند. همچنین دلوریانزاده و همکاران (۱۳۹۰) در مطالعه خود منابع کسب اطلاعات تغذیهای را به تفکیک در دو منطقه بیان نمودند و نشان دادند که ۳/۵۰% از کتابهای درسی، ۲/۳۸% مادر و مادربزرگها، ۴/۳۵% از معلمان و ۴/۲۸% از اقوام و آشنایان این اطلاعات و دانش را کسب میکنند.
صدیفی (۱۳۸۶) در مطالعه خود منبع کسب اطلاعات در خصوص عادات غذایی را ۲۵% از دختران از رادیو و تلویزیون و ۳/۲۸% از پسران منبع اطلاعات خود را کادر بهداشتی اعلام کردند. در همین راستا ماکوچ و رسچک (۲۰۰۸) در مطالعهای به این نتیجه دست یافتند که مهمترین منبع یادگیری دانش تغذیه در کودکان، همسالان بوده است. تالور[۳۷] و همکاران (۲۰۰۰) در مطالعهای که در مالزی انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که عملکردهای مناسب تغذیهای به دنبال نگرشهای خوب تغذیهای به وجود میآیند.
فصل سوم
روش پژوهش
مقدمه
این فصل از پژوهش حاضر، متمرکز بر فرایند روش شناختی تحقیق است. در این فصل روش پژوهش، جامعه و نمونه آماری مورد مطالعه، روش نمونهگیری، ابزار گردآوری دادهها و روش تجزیه و تحلیل دادهها بیان شده است.
۳-۱ روش پژوهش
پژوهش حاضر از نظر هدف از نوع تحقیقات کاربردی بوده و نتایج حاصل از آن میتواند مورد استفاده نظام آموزش و پرورش قرار گیرد و از نظر روش توصیفی-پیمایشی می باشد.
۳-۲ جامعه آماری
جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانشآموزان پایه چهارم مقطع ابتدایی شهر بیرجند در سال تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳ (۳۵۰۰ نفر) میباشد.
۳-۳ نمونه و روش نمونه گیری