به طور خلاصه میتوان گفت مشخص کردن اینکه چه عملی جرم میباشد به وسیله مأمورین رسمی یک نظام عدالت کیفری و افرادی که در آن نظام مشغول فعالیت هستند صورت میگیرد. افراد منحرف یا مجرم در این نظام به وسیله کسانی که قدرت را در نظام عدالت کیفری در دست دارند تعریف میشوند.[۴]
۱-۵- ظهور تئوری برچسبزنی در ادبیات جرمشناسی
به عقیده اکثر جرمشناسان نظریه برچسبزنی برای اولین بار در اواسط قرن بیستم، در کتاب«جرم و اجتماع» که در سال ۱۹۳۸ توسط فرانک تاننبوم [۵] به رشته تحریر درآمد به کار برده شد.[۶]
وی دانشمندی اصالتاً اتریشی بود که در سال ۱۹۸۳ در شهر وین دیده به جهان گشود و در ۱۹۶۹ در نیویورک آمریکا در گذشت. همان طور که اشاره گردید وی برای اولینبار تئوری برچسبزنی را به کرد و کتابها و مقالات متعددی در توسعه این مفهوم به رشته تقریر درآورد. وی علاوه بر جرمشناسی کتابهایی را نیز در زمینههای تاریخی از خود به یادگار گذاشته است.
پس از تاننبوم جرمشناس معروف امریکایی به نام کایاریکسون[۷] در کتابی بهنام تأیید بزهکار به صورت جدی مطرح گردید. توصیف متعاقدکننده از این فرایند در سال ۱۹۶۶ توسط تیجیشف در کتاب بیمای روانی ارائه گردید.[۸]
وی در مورد برچسبزنی بر کودک مینویسد:«هنگامی که یک کودک به دلایل گوناگون دستگیر و برچسب بزهکار در مورد او به کار برده میشود، در واقع با این برچسب است که کودک به عنوان بزهکار به جامعه معرفی میشود. این برچسب باعث میشود که کودک به گونهای دیگر در مورد خودش بیندیشد و تصویر ذهنی کودک در اینجا نسبت به خودش تغییر میکند. در واقع هنگامی که کودک تصویری ذهنی به عنوان بزهکار برای خودش در باور و تصور خود میسازد، این مسئله در شکلگیری شخصیت او در آینده تأثیر میگذارد»
نظریه برچسبزنی بعد از آن توسط دانشمندان دیگری از جمله، بیکر[۹]، جان کیتسوز[۱۰]، آرون سیکورل[۱۱]، توماس اسچیف[۱۲] و… مطرح گردید.[۱۳] شاید بتوان گفت بهترین توصیف در زمینه محیط اجتماعی را در نوشته های هوارد بکر و نظام تئوریک موردنظر او یعنی برچسبزنی مشاهده نمود.[۱۴] وی در کتاب معروف خود به نام مطالعات جامعهشناسی انحرافات نشان میدهد که انحراف دربرگیرنده تعامل میان کسانی است که مرتکب یک اقدام انحرافی میگردند.
هوارد بکر [۱۵]معتقد است که برخلاف طرز تلقی سنتی که انحراف را در تجاوز به قواعد رفتاری اجتماعی از پیش تعیین شده میبیند، این برداشت و طرز تلقی ساخته گروه اجتماعی است. چرا که این گروه است ممنوعیتهای اجتماعی را مشخص کرده و این مقررات را در مورد بعضی از افراد که به عنوا منحرف از آنان نام برده میشود به کار میبرد. به عقیده او کجروی کیفیت یک عمل نیست بلکه به گونهای بسیار متفاوت پیامد اجرای مقررات و ضمانت اجراها توسط دیگران است. چیزی که بدینسان دانستن آن جالب است در این نیست که چرا الکلی دزد یا سوداگر است، بلکه در این است که به دنبال چه روندی از قربان اجتماعی این هویت اجتماعی کجرو را به دست آورده است.[۱۶]
به عقیده تراشر[۱۷] برچسبزنی بر دسته های بزهکار شیکاگو به عنوان برچسبهای بزهکاری و مجرم عاملی بالقوه منفی در بزهکاری آنان به شمار میرود. وی در تحقیقاتی که در سال ۱۹۳۶ انجام داد به این نتیجه دست یافت.
تاتن بوم[۱۸] اصطلاح نمایش مضر را مطرح کرد. نمایش مضره معنی نمایش گذاشتن، افشا و گزارش نمودن رفتار انحرافی افراد همراه با ویژگیهای منحرفان است و این امر موجب میشود تا هویت شخصی منحرفان برای دیگران مطرح شده و آنان به عنوان افرادی برچسبخورده به جامعه معرفی شوند. وی مدعی است اگر به افراد برچسبزده شود ممکن است تحت این عنوان خود را منحرف قلمداد نمایند.[۱۹]
به عقیده لمرت[۲۰] و بکر معتقدند که معانی اجتماعی نظیر ارزشها و قواعد همیشه از برخی جهات برای اعضای جامعه در موقیعتهای واقعی نامعلوم یا غیر مسلم است. تأکید بر نیسبیت معانی اجتماعی را ابتدا جامعهشناسان کنش نظر آورده میشود و تغییر در مفهوم شخصی، منجر به درونیشدن ویژگی فردی منحرف میشود با تمام خصوصیات و استانداردهای آن میشود.[۲۱]
۱-۶- دیدگاههای گوناگون در مورد برچسبزنی
۱-۶-۱- دیدگاه روانشناسان
نظریه برچسبزنی به طور جدی در کتاب شف تحت عنوان بیماری روانی به کار رفت. وی استدلال نمود کسی که به عنوان بیمار روانی طبقهبندی میشود، بایستی نهایتاًً نشانگر و بیانگر آن بیماری شده و برای همیشه آن بیماری در مورد او به کار میرود. در چنین وضعیتی شخص چگونه میتواند سلامت خود را بازیابد، و شخصی که به او برچسب خورده چگونه میتواند ثابت نماید که به حالت عادی بازگشته است.[۲۲]
از دیدگاه روانشناسان برچسبزنی بر کودک بر خود پنداره وی تأثیر میگذارد، بدین صورت که برچسبزده شده به کودک فارغ از آنکه چه باشد به صورت جزیی از شخصیت وی در میآید و در شخصیت وی درونی میشود. به عقیده روانشناسان هنگامی که به کودک برچسبی وارد میشود این برچسب با خود پنداره او آمیخته میشود. بنابرین اگر چنین فرضی درست باشد باید انتظار داشت که خود پنداره کودکان بزهکار دارای عناصر انحرافی بیشتری در مقایسه با کودکان غیر بزهکار باشد.
در این مورد پژوهشهایی وجود دارد که از این فرضیه حمایت میکند که به چند نمونه از آن ها اشاره میکنیم. برای مثال آجیتون [۲۳] و الیوت[۲۴] خود پنداره بسیاری از پسران نوجوان را که هرگز به دلیل تخلف به اداره پلیس برده نشده بودند مورد بررسی قرار دادند. آن دسته از افرادی که بعدها دستگیر و بازداشت شدند خود توصیفی آن ها تمایلی به بزهکاری داشت، در حالی که آن دسته از افرادی که به وسیله مسؤلین یا پلیس برچسبی نخوردند، خود پندارهشان به همان صورت باقی مانده بود.[۲۵]
با این حال همه پژوهشها در این مورد نظر موافق ندارند، چرا که بعضی از پژوهشها نشان دادهاند که خود پنداه فرد بزهکار حتی قبل از ارتباط با دستگیری به وسیله اداره پلیس بزهکار گونه میباشد. این نظریه از سوی گیبز[۲۶] ارائه شده است.[۲۷]
بلک بارون[۲۸] اعتقاد دارد که نظریه برچسب ارتباط بین نگرش کودک به خود، خود پنداره، یعنی تصوری که کودک از خود دارد و رفتار را بیش از حد ممکن ساده فرض میکند. به عقیده او شواهد ضعیف و ناچیزی دال بر مطلوبیت نظریه برچسب موجود میباشد. اما او خاطر نشان میسازد که این نظریه ممکن است تا اندازهای در درک بزهکاری، مخصوصاً با کمک پژوهشهایی که پیشگویی خودکامبخش را در زمینههای دیگر(برای مثال در زمینه تحصیل) تأیید میکند کاربرد داشته باشد.[۲۹]
۱-۶-۲- دیدگاه جامعهشناسان