آسایش
سهولت و آسایش در زندگی
دوری جستن از محیط های خشن با کار فیزیکی سخت و مداوم
برخورداری از تسهیلات شهری، شغل های اداری و خدماتی با ساعت های منظم کار و دستمزد کافی
وجود زمینه های مرتبط با فقر روستایی و کاربرد بودن فعالیت های کشاورزی
تحرک
گرایش به فعالیت ها و تفریحات محرک و نیز جست و جو برای کسب اسباب و وسایل تفریحی
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اجتناب از کسالت و بی حوصلگی
تسهیلات عمومی، تنوع فعالیت ها و جاذبه های شهری
سادگی و نبود تنوع زندگی روستایی و فقدان جاذبه ها
آزادی عمل و استقلال
آزادی انتخاب و استقلال فردی
رهایی از قیدها و محدودیت های سنتی و آزادی از سلطه ی دیگران
ساخت اجتماعی غیر شخصی و گمنامی در شهر
کنترل های اجتماعی سخت، به همراه نظارت دائمی خانواده و اجتماع
وابستگی
ارتباط با دوستان و پیوندهای عمیق اجتماعی، به دلیل روحیه ی اجتماعی انسان
اجتناب از تنهایی و انزوای اجتماعی
دسترسی به افراد و گروه های اجتماعی
عدم دسترسی به افراد و گروه های اجتماعی
اخلاقیات
گرایش به سوی یک زندگی پرفیض، توأم با اخلاقیات و توانمندی برای اجرای اعمال مذهبی
پرهیز از زندگی پر معاصی
پائین بودن نرخ جنایت، بیماری، فحشا، و سطوح بالای رفتارهای مذهبی
نرخ بالای جنایت، بزهکاری، مواد مخدر، فحشا و دسترسی اندک به کلیسا و یا سازمان های اجتماعی مرتبط با مبانی اخلاقی
منبع: فاوست، ۱۹۸۲؛ به نقل از طاهرخانی، ۱۳۸۰، ۸۳٫
۲-۱۷-۲-۳- نظرات اسکوتز و شاستاد[۵۲]
پایه نظری شاستاد و اسکوتز در تبیین مهاجرت، مبتنی است بر آنچه که آنها سرمایه گذاری می دانند. در واقع، این دو صاحب نظر، نظریه راونشتاین در باره برتری انگیزه های اقتصادی در مهاجرت را به شکل دیگر و دقیق تر مطرح کرده و مهاجرت را از دید سرمایه گذاری مورد بررسی قرار داده اند. این دو محقق معتقدند: هر فرد در هنگام تصمیم به مهاجرت، هزینه های فیزیکی و پولی ناشی از مهاجرت را مد نظر قرار می دهد. فرد مهاجر قبل از اینکه حرکت کند، با خود محاسبه می کند که اگر هزینه های مهاجرت، از قبیل هزینه سفر، چیزهای که در مبدأ از دست می دهد و… با درآمد مقصد تفاوت نداشته باشد و طی چند مدت نتواند این هزینه ها را جبران نماید، اقدام به مهاجرت نمی کند، ولی اگر درآمد مقصد نسبت به هزینه های سفر و آنچه که در مبدأ از دست داده است بیشتر باشد، اقدام به مهاجرت می نماید. در این رابطه دستمزد در مبدأ و مقصد، هزینه حمل و نقل، امکان یافتن کار و تفاوت در هزینه های غذایی و مسکن نقش مهمی را ایفا می کنند. یعنی مهاجر وقتی اقدام به مهاجرت می کند که این امر دارای بازده اقتصادی باشد. بازدهی که فراتر از تفاوت درآمد در مبدأ و مقصد مهاجرتی است؛ زیرا بر اساس نظریه شاستاد، که به نظریه هزینه ـ فایده موسوم است، مهاجرت زمانی انجام می گیرد که درآمد در مبدأ به علاوه هزینه واقعی مهاجرت کمتر از درآمد قابل انتظار باشد. در غیر این صورت حتی اگر درآمد قابل انتظار در مقصد بیش از درآمد مبدأ باشد، بازهم مهاجرتی انجام نمی گیرد. در این نظریه، هزینه های مهاجرت شامل هزینه های پولی مستقیم، هزینه های پولی غیر مستقیم و هزینه های روانی است که مجموع آنها را هزینه های واقعی مهاجرت می نامند(زنجانی، ۱۳۹۲: ۱۳۲). نگریستن به فرایند مهاجرت در چنین چارچوبی کمک می کند تا چگونگی تغییرات نیروی کار در نتیجه توزیع نیروی کار در مناطق مختلف بهتر قابل درک باشد.
۲-۱۷-۲-۴- نظریه مایکل تودارو (مدل هریس – تودارو)
مایکل تودارو یکی از افرادی است، که پس از لوئیس، بر اساس یک الگوی اقتصاد دوگانه به تحلیل و بررسی نقل و انتقال جمعیت پرداخته است. وی در مقاله خود در سال ۱۹۶۹، ذهنیت به وجود آمده در اثر مدل دوگانه لوئیس را بر هم زد و در همان قالب اقتصاد دوگانه، مباحث جدیدی را مطرح کرد. در واقع، مدل تودارو حالت گسترش یافته نگرش سرمایه انسانی «شاستاد» و از جهاتی از نظریه اقتصادی دوگانه توسعه«لوئیس» متأثر گردیده و توسط هریس و تودارو گسترش یافته و به «مدل هریس ـ تودارو» معروف گردید. آنها روند مهاجرت را عمدتاً تحت تأثیر دو عامل اختلاف درآمد در مبدأ و مقصد و اختلاف نرخ بیکاری در این دو منطقه دانسته اند.
الگوی “هریس- تودارو” فرضش این است که مهاجرت بیشتر واکنشی عقلانی و اقتصادی است نسبت به تفاوت درآمد مورد انتظار تا درآمد واقعی در مبدأ و مقصد(تودارو، ۱۳۸۹: ۲۹۰). تودارو بر این باور است که مهاجرت در کشورهای در حال توسعه تنها با اختلاف درآمد واقعی مورد انتظار مهاجر بین مبدأ و مقصد تبیین نمی شود، بلکه در این بین عامل مهم دیگری نیز از جمله احتمال کاریابی در مقصد در آن مؤثر است. تحت تأثیر این دو عامل، مهاجر از نظر اقتصادی تصمیم عاقلانه ای می گیرد که ممکن است مهاجرت یا ماندگاری او را در مبدأ به دنبال آورد. وی بیشتر به ابعاد پیچیده این دو عامل، از جمله هزینه مهاجرت، ارجحیت زمانی، نرخ تنزیل، ارزش فعلی تنزیل شده درآمد مورد انتظار و احتمال اشتغال در بخش نوین اقتصادی توجه داشته و معتقد است که به رغم بالا بودن بیکاری در شهرها، احتمال یافتن شغل در این بخش، مهاجرت از روستا به شهر را بر می انگیزد(زنجانی، ۱۳۹۲، ۱۳۵). مهاجرت های فردی افغان ها به ایران را نیز می توان بر پایه ای این مدل قرار داد، زیرا جوانان و نیروی کار افغانستان، بخاطری کسب درآمد بالا و فراهم بودن زمینه اشتغال در ایران، نسبت به افغانستان، اقدام به مهاجرت نموده اند. مدل مهاجرتی هریس – تودارو که توسط تودارو بیان گردیده است، دارای ویژگی های زیر است:
– مهاجرت، جریانی انتخابی و انگیزه آن بر پایه ملاحظات عقلانی اقتصادی، سود و هزینه نسبی است و گرچه عمدتاً اقتصادی است، اما ضمناً روانی هم هست.
– تصمیم به مهاجرت به تفاوت درآمد «مورد انتظار» بین مبدأ و مقصد بستگی دارد نه تفاوت درآمد «واقعی» بین آنها.
– احتمال به دست آوردن شغلی در جامعه مقصد، با میزان بیکاری آن، رابطه عکس دارد.
– در صورت وجود اختلاف بسیار در درآمد «مورد انتظار» بین مبدأ و مقصد، وجود میزان مهاجرت نه تنها ممکن بلکه منطقی و حتی محتمل است(تودارو، ۱۳۸۹: ۲۹۵). در نتیجه بر اساس نظریه هریس- تودارو و بر خلاف نظریه لوئیس و سایر اقتصاددانان کلاسیک، جریان مهاجرت در کشورهای در حال توسعه ممکن است اصولاً یک جریان متعادل کننده نباشد که موجب برابری سطوح درآمدی جوامعه مدرن و سنتی را فراهم کند.
۲-۱۷-۳- نظریه کارکردگرایی
کارکردگرایان بر این باورند که تمامی نیازهای اجتماعی در چارچوب نظام های اجتماعی آموخته می شوند. کنشگران در یک نظام، به نیازهایی باور دارند که در آن نظام نمی توانند آنها را برآورده کنند. درک ناهماهنگی بین خصایص فرد و نظام اجتماعی منجر به مهاجرت شخص جهت کاهش ناهماهنگیهای ساختی می شود. این نظریه پردازان بر این باورند که مهاجرت در مقصد وارد یک ساخت اجتماعی از قبل ساخته و پرداخته می شود. این ساخت به لحاظ اندازه و تراکم از مبدأ بزرگتر بوده و تقسیم کار پیچیده تری دارد. ساخت مقصد مهاجر را ابتدا در خود جذب و سپس با خود همانند می گرداند. مهاجر بعد از همانندگردیدن با محیط، به یگانگی با محیط نائل می آید. مهاجر مجبور است مهارتهای جدید را بیاموزد. سپس می آموزد چگونه نقشهای مورد نیاز جامعه ی جدید را فرا گیرد. سرانجام به تدریج یاد می گیرد که چگونه به ایده های جدید بیندیشد و تصوری تازه از خود بر اساس ارزشهای جدید ارائه دهد. در فرایند جذب، مهاجر در جریان انتقال مهارت و شخصیت قرار گرفته، فرهنگ قدیمی را از دست می دهد و فرهنگ جدید را می پذیرد. پذیرش مهاجران در نظام جدید توأم با همانندگردی آنها در نظام است. مهاجران ارزشهای جدید را درونی می کنند و می کوشند خود را با دیگران همانند سازند. در بسیاری از موارد، مهاجران فرایند تقلید را پیشینه ی خود می کنند. همین روند تقلید به مرور زمان مهاجران را به ارزشهای جدید عادت می دهد و تشابهی بین آنها و بومیان ایجاد می کند. اگرچه شخص فرهنگ قبلی را توأم با فرهنگ جدید با خود حمل می کند، تمام کوشش او در ایجاد وحدت بین فرهنگ مبدأ و مقصد است(لهسایی زاده، ۱۳۶۸: ۱۰). عبدالعلی لهسائی زاده نیز، سه دیدگاه عمده را در مورد مهاجرت بیان نموده است: کارکردنگری، تضادباوری و نظریه سیستمی. در هر یک از این دیدگاه ها، مهاجرت از زاویه خاصی، مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر کارکردنگران، عدم امنیت برای شخص در یک جامعه، باعث می گردد تصمیم به مهاجرت بگیرد. نظریه پردازان مکتب تضاد بر این باورند که مهاجرت پدیده ای چندبعدی بوده و ریشه طبقاتی دارد و علت های آن نیز از نتایجش جداپذیر نیست. به باور صاحب نظران این دیدگاه، مهاجرت ناشی از توسعه نابرابر در نظام اجتماعی است که مهمترین مظهر آن، توسعه ناموزون سرمایه داری است. در نظریه سیستمی، پدیده مهاجرت در رابطه با عوامل ساختاری و تغییرات ساختاری مورد بررسی و تبیین قرار می گیرد. طرفداران این نظریه، مهاجرت را به صورت فرایندی در نظر می گیرند که در سطوح مختلف نظام اجتماعی اتفاق می افتد(لهسائی زاده،۱۳۶۸: ۳۳).
۲-۱۷-۴- مدل دافعه – جاذبه