مدل بروزنسکی
بروزنسکی[۱۳۵](۱۹۹۰، به نقل از برزونسکی و همکاران، ۲۰۰۳) با تلفیق جنبههای گوناگون هویت از قبیل فرایند، محتوی و ابعاد ساختاری به ارائه الگویی نسبتاً جامع و همه نگر می پردازد.
به نظر او فرایند هویت موضوعی شناختی است و تابعی است از این موضوع که افراد فکر میکنند چه کسی هستند و چگونه تجارب خود را تفسیر میکنند؟ (فارسی نژاد، معصومه، ۱۳۸۳) وی سه سبک نظریه پردازی را در رابطه با نحوه پاسخ به سوالات در افراد مطرح میکند که عبارتند از: سبک علی (اطلاعاتی)، خبری (هنجاری) و موقعیتی یا موردی. به نظر او افرادی که از شیوه ی علمی استفاده میکنند اطلاعات مدار هستند و همواره درگیر یک فرایند خودکاوشگر فعال هستند.
افرادی که سبک خبری یا هنجاری دارند، همواره با افراد مهم زندگیشان (مانند والدین) همنوایی ایجاد میکنند. این افراد در مقابل تهدیدات بالقوه از پاسخ های قبلی استفاده میکنند و دست به تحریف شناختی میزنند و سعی در حفظ موجودیت قبلی خود دارند در سبک موقعیتی افراد بر اساس تقاضاهای محیطی واکنش نشان میدهند و در رابطه با خود جهت گیری مغشوش و یا اجتنابی دارند.
از نظر او محتوای هویت به جای آن که شامل عناصر مذهب، شغل و … باشد در سه گروه قابل دسته بندی است. شخصی[۱۳۶]جمعی[۱۳۷] و اجتماعی[۱۳۸]. هویت شخصی ریشه در اسنادهای خود خصوصی و ارزش ها و اهداف منحصر به فرد شخصی دارد. هویت جمعی بر انتظارات و هنجارهای افراد مهم و گروههای مرجع مثل خانواده، گروه اجتماعی و کشور و مذهب تأکید دارد و هویت اجتماعی به خود عمومی و عناصری مانند شهرت، محبوبیت و تأثیری که فرد روی و دیگران دارد، تأکید میکند.
به نظر او بین سبک هویت و محتوای هویت رابطه وجود دارد مثلاً فردی که سبک هنجاری دارد بر عناصر جمعی تمرکز دارد و کسی که سبکش مغشوش/ اجتنابی است بر هویت اجتماعی تمرکز دارد، در حالی که افرادی که سبک اطلاعاتی دارند از سبک شخصی پیروی میکنند.
موضوع بعدی در نظریه برزونسکی ساختار هویت است، به نظر او تعهد یک عنصر اساسی در ساختار هویت است و به کمک تعهد است که چارچوبی ارجاعی برای ارزیابی و تنظیم رفتار فراهم می شود و به رفتار هدف و جهت داده می شود.
به نظر او تعهد به صورت مستقیم و یا به عنوان یک متغیر تعدیل گر و یا به صورت واسطه ای همراه با سبک های هویتی بر رفتار افراد اثر میگذارد. در واقع برزونسکی با تفکیک ساختارهای جستجوگری در قالب سبک های شناختی، از دو موضوعی که به صورت ترکیبی توسط اریکسون و مارسیا برای هویتیابی مطرح شده اند، نقش آن ها را برجسته تر کرده و آن ها را از هم تفکیک کردهاست. به نظر او برای بررسی یک رفتار خاص در مدل اثر مستقیم سبک پردازش هویت و تعهد به طور مستقیم بر یک رفتار خاص اثر میگذارد. در حالت اثر تعدیل گر، اثر سبک پردازش هویت با توجه به سطوح مختلف هویت تغییر میکند و در وضعیت اثر واسطه ای چنین فرض می شود که با کنترل اثر تعهد، نقش سبکهای پردازش هویت در یک رفتار خاص به شدت کاهش مییابد.
واترمن (۱۹۸۲) عقیده دارد که در تحول هویت و انتقال آن از نوجوانی به بزرگسالی احساس ما از هویت حالت پیشرونده دارد و با افزایش سن از سطح به عمق می رود، هر چند به دلایل مختلف ممکن است بحرانها یا بازگشتهایی نیز در جریان این تحول دیده شود. همان گونه که در الگوی فوق دیده می شود؛ هویت سردرگم که سطحی ترین حالت هویت است در طول زمان ممکن است به هویت مهلت خواه و یا هویت زودهنگام تبدیل شود و یا آنکه همچنان سردرگم باقی بماند. در دومین مرحله از مراحل تحول هویت، هویت زودهنگام ممکن بازگشتی به حالت سردرگم داشته باشد و یا به حالت زود هنگام خود ادامه دهد و یا تحول یافته به یک هویت مهلت خواه تبدیل شود. در سومین مرحله هویت یابی، هویت مهلت خواه در تحول خود ممکن است به یک هویت کسب شده برسد و یا در حالت هویت مهلت خواه خود باقی بماند و یا بازگشتی به هویت سردرگم داشته باشد. و بالاخره در آخرین مرحله یک هویت کسب شده یا به راه خود ادامه میدهد و یا به سوی هویت مهلت خواه و یا سردرگم تغییر جهت خواهد داد.
واترمن، تغییر جهت از هویت کسب شده به مهلت خواه را نوعی بحران میداند که ممکن است برای انتخاب جدید ضرورت داشته باشد، ولی تغییر به هویت سردرگم را نوعی بازگشت میداند.
شکل گیری هویت بسته[۱۳۹] و باز
از طرف دیگر، والد[۱۴۰] (۱۹۹۶) با اضافه کردن یک ملاک دیگر، یعنی باز بودن در برابر پدیدههای جایگزین تازه، در کنار چهار حالت هویت مطرح شده به هویت بسته اشاره میکند. از نظر والد (۱۹۹۶) یک فرد دارای هویت بسته کسی است که فکر میکند چون در گذشته و در ایام نوجوانی و جوانی یک دوره از اکتشاف تجارب را پشت سر گذاشته و به موارد انتخابی متعهد شده است، دیگر نیازی به توجه به پدیدههای تازه و جایگزین ندارد. نظر این افراد درخصوص تعریف خویشتن کم و بیش پایدار است، و چنانچه وقایع و رویدادهای شدید محیطی ضرورت تغییر در رفتار افراد را مطرح میسازد، این افراد علاقهای به جستجوی اطلاعات تازه ندارند. یک نمونه روشن از هویت بسته، افرادی هستند که دارای دیدگاه خاص سیاسی هستند که آن را از طریق تجربه کسب کردهاند و به آن متعهد شده اند و در طول زمان با استحکام این تعهد، تغییر ناپذیر شده اند. این شخص علاقه ای به شنیدن حرفهای تازه ندارد و در مقابل تقاضاهای محیطی جملاتی از قبیل «من به آنچه اعتقاد دارم، آگاهم و نیازی به اطلاعات بیشتر ندارم»، «من قادر به تصور هر نوع تغییر هستم» را به زبان می آورد. از نظر والد هویت کسب شده واقعی با توجه به دیدگاه اریکسون همیشه «تنش فعال» و ارزیابی دائمی و پذیرندگی نسبت به موارد جایگزین را در بطن خود دارد، ولی فرد دارای هویت بسته علی رغم تجربه بحران و تعهد اولیه، فاقد این ویژگی مهم است. نوع دیگری از هویت که توسط مارک بنت[۱۴۱] (۱۹۹۶) به عنوان یک موضوع مطرح در حوزه رشد طرح گردیده هویت توسعه یافته[۱۴۲] میباشد. این نوع هویت به صورت گسترش خویشتن یک فرد در افرادی که او خود را مسئول آنان میداند مشخص می شود، نمونه این نوع هویت در احساس شرم یک مادر به دلیل عمل ناشایست فرزندش دیده می شود. بنت (۱۹۹۶) در بررس این موضوع در کودکان پنج و یازده ساله به این نتیجه رسیده است که در کودکان یازده ساله ای که مسئول مراقبت از کودکان کوچکتر هستند این گسترش محدوده احساس مسئولیت حتی در برابر افراد دیگر دیده می شود که او از آن با عنوان هویت گسترش یافته یاد میکند.
جهت و زمان هویت یابی