کوان (۱۹۹۸) معتقد است که دانشآموزان در هنگام تفکر انعکاسی درگیر یک مسئله یا رویداد میشوند و این درگیری معمولا به شکل درگیری نزدیک و تنگاتنگ در فرایند یادگیری است و شاخصی از میزان یادگیری فرد به حساب میآید. در این معنا، فرد یادگیرنده در موقع اندیشیدن به یک مطلب به جزئیات محرک توجه میکند. در تفکر انعکاسی از فرایندهای ذهنی سطح بالا که فراتر از تفکر صرف و یادآوری مطلق اطلاعات است استفاده میشود (مون ، ۱۹۹۹).بنابرین، تفکر انعکاسی نقش زیادی در یادگیری و به خصوص یادگیری از راه حلمسئله دارد. تحریک تفکر انعکاسی انتقال یادگیری را تسهیل میکند و با تقویت این نوع تفکر به دانشآموز کمک میشود تا از آموختههای خود در موقعیتهای جدید و پیچیده استفاده کند. ارتباط بین مطالب یادگیری جدید و آموختههای قبلی، اندیشیدن به امور انتزاعی و سطح بالا، استفاده از راهبردهای خاص یادگیری، درک تفکر شخصی و راهبردهای یادگیری و پرداختن به یادگیری از راه حلمسئله از جمله پیامدهای مثبت ترویج تفکر انعکاسی است.رابطه یادگیری مسئله محور و تفکر انعکاسی را میتوان بدین گونه مطرح کرد که هرگاه دانشآموز با مسئلهای مواجه میشود، تفکر انعکاسی به او کمک میکند تا نسبت به پیشرفت یادگیری خود آگاهتر شود، راهبردهای مناسب برای حلمسئله را انتخاب کند، و مشخص کند که از چه راهی میتواند اطلاعات لازم را برای حل مسئله جمع آوری کند.
۲-۷ شیوه های تقویت تفکر انعکاسی و ارتقاء اندیشهورزی
برخی از مهمترین شیوه ها برای تقویت تفکر انعکاسی به شرح زیر خلاصه میشوند. استفاده از این راهها به معلمان و مربیان توصیه میگردد:
۱٫ارائه الگوهای فراشناختی از حل مسئله و تفکر: فراشناخت نقش زیادی در اندیشهورزی دارد. از این رو معلمان میتوانند به منظور تقویت فعالیتهای فراشناختی دانشآموزان الگوهایی از تجارب فراشناختی فراهم نمایند. آن ها میتوانند با بهره گرفتن از تفکر با صدای بلند یا «بلند اندیشیدن» به دانشآموزان نشان دهند که چگونه میاندیشند و از جه طریق راهبردها را امتحان میکنند (اسکراو[۳۳]، ۱۹۹۸)
ارائه مسئله به دانشآموزان نیز سبب تحریک آگاهی فراشناختی آن ها میشود (ویسینگر ، ۲۰۰۴). در چارچوب حلمسئله موقعیتی فراهم میشود که فرد بر روی سوالاتی که از موقعیت مبهم برمیخیزد تأمل و اندیشه کند و افکار خود را مورد بازبینی و وارسی مجدد قرار دهد. اگر این مسائل مرتبط با جهان واقع باشند و از ساختار کمتری برخوردار باشند تاثیر بیشتری در تحریک اندیشهها خواهند داشت. مسائلی که از یک پاسخ صحیح برخوردار باشند و دارای ساختار روشن و واضحی باشند نقش تحریککنندگی کمتری در تفکر ایفا میکنند. تحقیقات زیادی نشان میدهند که استفاده از تفکر با صدای بلند در زمانی که فرد به ارائه دلیل بپردازد، پردازش فراشناختی و در نتیجه حل مسئله را افزایش میدهد (فولادچنگ، ۱۳۷۵).
۲٫تدوین نشریه اندیشه: با وادار ساختن دانشآموزان به تهیه نشریاتی که در آن عقاید و اندیشههای خود را مطرح کنند میتوان اندیشهورزی را در بین دانشآموزان گسترش داد. در این نشریات دانشآموز دیدگاه خود را بیان میکند، دلیل حمایت از آن دیدگاه را مطرح میکند، آگاهی خود از نظرات مخالف و مقابل را نشان میدهد، معایب دیدگاه خود را برمیشمارد، و به طور کلی در این نشریات نشانمیدهد که بر روی آن مطلب و جوانب مختلف آن تأمل کردهاست.
۳٫ترویج فرهنگ پرسشگری: راهبردهای «سوالکردن» از اهمیت زیادی در پرورش فکری یادگیرندگان برخوردارند. بهویژه، سوالهایی که در باره چرایی، چگونگی، و دلیل اتخاذ تصمیمات پرسیده میشوند. اساس فهم انسان از هستی و دنیای خود استفاده از پرسشگری هوشمندانه است. به اعتقاد کریمی (۱۳۸۲) برای ترویج فرهنگ پرسشگری باید فضای آزاد همراه با امنیت و اعتماد در میان مخاطبان ایجاد شود. بدون امنیت روانی نمیتوان به پرسشهای آزاد که از ذهن خلاق میجوشد پاسخ داد.روش تفکر انتقادی ماکس پلانک،یکی از راهبردهای اساسی در تعلیم و تربیت فعال و خلاق، زمینهسازی برای ایجاد پرسشگری و تقویت تفکر نقادانه در دانشآموزان است تا بتوانند در چنین شرایطی اعتماد به نفس، استقلال، آزاداندیشی و شهامت در فرایند یاددهی-یادگیری را در خود بارور سازند (کریمی، ۱۳۸۲).
به اعتقاد مهرمحمدی (۱۳۷۹) این تعلیم و تربیت سوالمحور -و نه پاسخمحور- است که دانشآموز را کنجکاو و جستجوگر بار میآورد و در جهت حفظ و تقویت حس کنجکاوی و لذت از یادگیری و سوالکردن عمل میکند. برعکس، تعلیم و تربیت پاسخمحور که دانشآموز را از لذت بهکارگیری و استفاده از حس کنجکاوی، پرسشگری و جست وجوگری محروم میسازد و پوششدادن به حجم وسیعی از اطلاعات را وجهه همت خود قرار میدهد، تعلیم و تربیتی غیرانسانی است، زیرا لذت از یادگیری و ارضاء حس کنجکاوی را از انسان میگیرد.
۴٫یادگیری پروژه محور: این نوع یادگیری بیانگر رویکردی مستقل در آموزش و پرورش است که در آن دانشآموزان به برنامهریزی، اجرا، و ارزیابی پروژه هایی میپردازند که کاربرد آن ها فراتر از سطح کلاس و مدرسه است و بیشتر در موقعیتهای جهان واقع کاربرد دارند. منظور از یادگیری از راه پروژه، اضافه کردن یک یا دو پروژه به درس روزانه نیست، بلکه بیانگر یک راهبرد کلی آموزشی است. کار پروژه محور بخش معمی از فرایند یادگیری است. این روش به ویژه برای کلاسهایی مؤثر است که دانشآموزان آن از نظر ویژگیهای مختلف نظیر سبک یاگیری، پیشینه فرهنگی و سطح توانایی با یکدیگر تفاوت داشته باشند. دانشآموزمحوری، تدوین اهداف و فعالیتهای بلندمدت، و استفاده از تکالیف میان رشتهای از جمله خصوصیات این روش آموزشی است. استفاده از این مدل ریشه در دیدگاه ساختنگرایی پیاژه، ویگوتسکی، برونر و دیویی دارد. مطابق این دیدگاه باید از پروژه هایی استفاده شود که لذتبخش، برانگیزاننده، و چالشانگیز باشد. هدف از یادگیری از راه پروژه فعالساختن دانشآموز در فرایند یادگیری و کل جریان یاددهی-یادگیری است.