بیت هفتم :
در این بیت نظر به واژه سُخن بِبَست یعنی زبانم بند آمد و بسته شد حالت شوک و تعجب بسیاری را میرساند و با کمک این واژه در کنار هوشم نماند و عقل برفت، در مصرع اول بیت هفتم، می توانیم متوجه شویم که معشوق آمده بود و نظر عاشق پدیدار شده بود که این حالت هیجان و شوک به عاشق غالب گردید، بنابراین معنای بیت چنین می گردد: (با آمدن معشوق)، هوش از سَرَم رفت و عقلم زایل گردید و زبانم قفل شد، خوشبخت کسی است که در راه معشوق، نیست شود. معنی از زبان دیگر چنین آمده: (با دیدن یار) هوش از سَرَم پرید و عقلم زایل شد و زبانم بند آمد، بسته شد، خوشبخت کسی که (یا خوشا به حال کسی که) در کمال دوست، محمود و فانی شود. (برگ نیسی، ۱۸۰:۱۳۸۰). بین «عقل و هوش» مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد. مصرع اول «هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست» قید حالت است. (کمال دوست): اضافه اقترانی وجود دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت هشتم :
معنی بیت چنین می شود : سعدی بین عاشق و معشوق حجابی نیست، تو آینه دل را با زنگار هوا وهوس آلوده نکن، زیرا اگر آیینه دل با زنگار آلوده گردد، چطور می توانی جمال دوست را در آن ببینی. معنی در جای دیگر چنین می شود : سعدی میان تو و معشوق حجابی در کار نیست، تو آیینه دلت را از زنگ هوا هوس و تعلقات دنیوی پاک کن تا بتوانی جمال معشوق را در آن ببینیوگرنه آیینه زنگ زده چگونه می تواند جمال معشوق را نشان دهد؟ (برگ نیسی، ۱۸۰:۱۳۸۰). «چون» به معنای چگونه بکار رفته است. «آینه» در اینجا مراد آیینه دل است. ؟ «زنگار» در معنای مجازی زنگ زدن است، در این جا منظور کدورت و تیرگی دل است.
وزن غزل :
این غزل بر وزن (مفعول فاعلاتُ مفعولُ فاعلی) و در بحر (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) سروده شده است .
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتنداز : (جمال، وصال، فال، مجال، احتمال، نهال، خیال، کمال، جمال) و کلمه ردیف (دوست)می باشد.
ویژگی سبکی :
کلمات عربی از جمله (صبحی، نظر، جمال، وصال، طلهت، غم، طلبد، احتمال، اغیار، مُقبِل، حجاب)در غزل آمده است که خصوصیات بارز سبک عراقی است. همچنین داشتن حال و هوای عرفانی که مُد ادبیات قرن هفتم بوده با پیچیدگی ادبی و معنایی که شاعر در بافت غزل ایجاد کرده است، فاکتور مهّم و بارز دیگری از سبک ادبی عراقی می باشد.
۴-۱-۰۱۵
آن به که چون منی نرسد در وصال دوست تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست
رشک آیدم زمردمک دیده بارها کین شوخ دیده چند ببید جمال دوست
پروانه کیست تا متعلق شود به شمع باری بسوزدش سُبُحات جلال دوست
ای دوست روزهای تنعّم به روزه باش باشد که در فتد شب قدر وصال دوست
دور از هوای نفس که ممکن نمی شود در تنگنای صحبت دشمن مجال دوست
گر دوست جان و سر طلبد ایستاده ایم یاران بدین قدر بکنند احتمال دوست
خرّم تنی که جان بدهد در وفای یار اقبال در سری که نشود پایمال دوست
ما را شکایتی زتو گر هست هم به توست درپیش دشمنان نتوان گفت حال دوست
بسیار سعدی از همه عالم بدوخت چشم تا می نمایدش همه عالم خیال دوست
درون مایه اصلی غزل:
به نظر می رسد داغ فراق سعدی بخاطر معشوق هرگز سرد نمی شود، سعدی در مقام عاشق و از نگاه و زبان عاشق، دنیا و تعلقات آن را هیچ می بیند، و وصال به معشوق را منتهای دلیل و هدف و آرزویش میداند و هر کس را که دستخوش هوا و هوس نفس و این دنیا قرار گرفته را نا کام از انوار جلال و غظمت الهی «معشوق» می داند و پند گویان در جهت رسیدن و وصال معشوق معترف می گردد که برای معشوق باید ابتدا شرایط خاصی از جمله آماده شدن دل، خالی شدن دل از هوا و هوس و نامحرمان و خواست قلبی و تام در جهت فنا شدن در راه معشوق و عشق و دیدۀ بصیرت و معرفت به عشق و از خود گذشتن، لازم است غم و اندرزهای سعدی در این غزل مانند پیر فرزانه و دلداده ای است که خسته از سفر با کوله بار تجربه و صبر، منتظر رسیدن به مقصد می باشد و محکم و شکیبا در راه عشق گام بر می دارد.
بافت معنایی و آرایه های ادبی :
بیت اول :
معنای بیت چنین می شود : همان بهتر که کسی مانند من به وصال معشوق نرسد، تا ناتوانی و قاصر بودن خود را دلیل کمال معشوق بداند. «چون» مثل : مانند / حمل کند :حمل کردن بر، یعنی نسبت دادن به، دلیل چیزی دانستن، / ضعف خویش : اضافه تخصیصی است. وصال دوست و کمال دوست:اضافۀ اقترانی هستند.
بیت دوم :
بارها نسبت به مردمک چشم خود حسادت ورزیدم که معشوق را می بینید، و از خود پرسیدم که این بیحیا تا چه زمانی می خواهد جمال معشوق را ببیند؟ و من تا کی باید از دیدار و ملاقات معشوق بی نصیب و محروم بمانم. «رشک» یعنی حسد ورزیدن/ «شوخ دیده» یعنی بی شرم و حیا / چند : تا کِی / جمال دوست: آرایه اضافی اقترانی وجود دارد/ بین مردمک و دیده : تناسب و مراعات نظیر و همینطور اضافه تخصیصی وجود دارد. / دیده: جناس تکرار
بیت سوم :
در این بیت سعدی، عاشق را محروم و دور و نا قابل در گاه معشوق می داند چه برسد به وصال معشوق و معنای بیت اینگونه می شود : پروانه کسی نیست که به شمع آویزان شود و خود را به او متعلق و مربوط کند، امّا به هر حال لطف معشوق آنقدر زیاد است که انوار جلال و عظمت ازلی با معشوق پیوند بر قرار کند، امّا کرشمه «لطف» معشوق، عشق او را می پذیرد و به او تعلق خاطر گونه ای می بخشد و پرواز و جولان عاشق در کوی معشوق به دلیل لطف و اجازۀ معشوق است، که عاشق را قبول درگه خویش قرار داده است.
آرایه های ادبی بیت : بین «پروانه و شمع و سوختن» آرایه مراعات نظیر وجود دارد. / سبحات جلال دوست: ترکیب وصفی است /
بیت چهارم :
(دوست) در مصرع اول اسم عام و منظور مخاطب و عاشق می باشد. ولی (دوست) در مصرع دوم منظور معشوق می باشد. / بین (روزه و شب قدر): مراعات نظیر وجود دارد. / معنای بیت : ای عشق، در روزهای پُر نعمت و برکت و خوش گذرانی، روزه داری کن و از نفس پرهیز کن، به این امید که همانطور که برای روزه دار شب قدری وجود دارد که ثواب و پاداش خواهد گرفت برای عاشق پرهیز گار هم وصال معشوق پیش می آید.
بیت پنجم :
(باش) در مصرع اول حذف به قرینۀلفظی شده است، در واقع، «دور از هوای نفس باش» منظور است.
معنای بیت: از هوای نفس دوری کن زیرا آن وقت که نا محرمان و دشمنان «نفس» عرصه را برایت تنگ میکنند، دیگر جای برای حضور و مصاحبت دوست «معشوق» باقی نمی ماند. خانۀ دلت را از دشمن و غیر خدا پاک کن تا معشوق در آن جای گیرد. واژه صحبت در اینجا به معنای هم نشینی و مصاحبت و همدلی ست.
بیت ششم :
اگر معشوق از عاشق، جانش را طلب کند، حاضرم آن را تقدیم کنم، این جان، مقدار کوچک و مختصر از تحمّل و از خود گذشتگی در برابر معشوق امری نیست که از توان عاشق خارج باشد و نتواند از عهدۀ آن برآید. واژه ی ایستاده ایم به کنایه یعنی حاضریم/ احتمال : تحمل/ بدین قَدَر : تا این اندازه، مراد «این مقدار ناچیز و مختصر است» بین جان و سر : آرایه مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد . یاران : در این بیت به معنای عاشقان واقعی است. جمع یار / دوست : جناس تکرار
بیت هفتم :
خوشا به حال کسی که در راه معشوق، از وفاداری جان بسپارد یعنی آنقدر رنج فراق و ناز معشوق بکشد تا در این راه بمیرد و سعادتمند و نیک بخت کسی است که سرش را در راه معشوق نثار کند و بمیرد . در واقع مفهوم دو مصراع یک معنی واحد را می رساند و آن تقدیم کردن جان عاشق در راه معشوق همراه با عشق و وفاداری ست. «تن و جان و سر» مراعات نظیر و تناسب وجود دارد.
بیت هشتم :
اگر ما عاشقان گله و شکایتی هم از معشوق داریم، به خود معشوق می گوییم و این شکایت را هرگز نزد نا محرمان و بیگانگان درگاه معشوق، باز گو نمی کنیم، زیرا آنها محرم حریم معشوق نیستند. بین (دشمن و دوست) آرایه تضاد وجود دارد.
بیت نهم :
سعدی مدتّی دراز از همۀ جهان چشم پوشیده تا به جایی و مقامی رسیده که سراسر جهان در نظر او جلوۀ جمال معشوق ازلی شده است. «چشم دوختن از چیزی : یعنی از صرف نظر کردن و چشم پوشیدن از آن» (می نمایدش) یعنی به نظر او می رسد . / خیالِ دوست: اضافۀ اقترانی ست.
وزن غزل :
این غزل در وزن (مفعول فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلین) و در بحر (مضارع مثمن اخراب مکفوف محذوف) سروده شده است.
قافیه :
کلمات در این غزل عبارتند از : (وصال، کمال، جمال، جلال، وصال، مجال، احتمال، پایمال، حال، خیال)و کلمه ردیف (دوست) می باشد .
ویژگی سبکی :
استفاده خاص از نوع سخن در کلام سعدی، سختی و پیچیدگی دوره سبکی عراقی را می رساند، از جمله : (آن بِه، چون منی نرسد، حمل کند بر کمال دوست، رشک آیدم، کین شوخ دیده، چند ببیند، تا متعلق شود، باری بسوزدش، به روزه باش، روزه های تنعّم، باشد که در فُتَد، در تنگنای صحبت، ایستاده ایم، تا مینمایَدَش). همچنین طبع سعدی با شرایط و لزومات خاص دوره سبکی عراقی در حالی که امواج ملایم عشق را به دیده مخاطب می نشاند، همان حال هم اندرز گویان، تلنگری به گوش مخاطب می زند و با مثالهای عینی و روان پند خود را در تأکید کلام و روانی فهم مخاطب قرار می دهد.
۴-۱-۰۱۶
گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست
مردم هلال عید ندیدند و پیش ما