آقای رزمجودرکتاب«قلمرو حماسی ایران»درخصوص اهمیّت ادبیّات حماسی آورده است:«ازآنجا که قهرمانان داستانهایحماسی،نقشآفرینرخدادهای شکوهمند رزمی و دلاوری هستند،درراه پاسداریازآب و خاک، فرهنگ، اخلاق وارزشهای معنوی چون آزادگی،عدالتخواهی،کرامت انسانی و دیگر مکارم بشری میکوشند و از لحاظ جهان بینی، اعتقادات دینی و آداب و رسوم، نمایندگان مردم خود نیز هستند. پهلوانان ادب حماسی، الهام بخش وبرانگیزندهی غرور ملی و حسّ کمال طلبی بوده و مردم را به سوی مکارم اخلاقی و سجایای والا سوق میدهند.»(رزمجو،۱۳۸۸ :۲۴)
۴-۱-۷- خصوصیات حماسه
از آن جا که حماسه ریشه در تاریخ وفرهنگ یک کشور دارد،شعر حماسی نیز با حماسه همزاد است. از آن زمانی که مردم به دلاوری پهلوانان خود در نبرد با دشمنان لفظ حماسه اطلاق کردند، شعر حماسی نیز پیدا شد. شعر حماسی بارزترین ویژگی شاهنامه است وشاهنامه بدون اشعار حماسی کتابی عادی در زمینهی تاریخ وافسانه خواهد بود.
آنچه این کتاب را ممتاز نموده است،حماسی بودن آن است که چون نگینی، ادبیات فارسی را مزین نموده است. ملّت ایران در تاریخ، همواره با حماسه زیسته وقهرمانان خود را در بستر حماسه بزرگ داشته است. بهترین اشعار حماسی در وصف دلاوریهای پهلوانان وقهرمانان این سرزمین سروده شده است.در این میان جایگاه فردوسی در شعر حماسی قابل مقایسه با دیگر شاعران حماسه سرای ما نیست وبه راستی میتوان او را پرچم دار این نوع شعر به حساب آورد. خدمت فردوسی به غنای ادبیات فارسی ما برکسی پوشیده نیست.
در مورد حماسه و زمینه های آن، منصور رستگار فسایی میگوید:«شعر حماسی نخستین مفاهیم شعری انسان است، در شعر حماسی داستان یا روایتی با زمینهی قهرمانی وصبغهی قومی و ملی وحوادثی بیرون از حدود عادت دارد. بنابراین خصایص شعرحماسی: داستانی بودن،زمینهی قهرمانی داشتن (یعنی تصویرگری انسانی که هم از نظر نیروهای مادی وهم از نظر نیروهای معنوی ممتاز است) میباشد. زمینهی ملی شعر حماسی نیز که آن را به صورت تاریخ خیالی یک قوم در میآورد، دربستری ازواقعیات جاری است. درادب فارسی درهیچ کتابی بهتر از شاهنامه تصویر ملّت ایران را نمیتوان مشاهده کرد. طبیعتاً حوادثی که با منطق و تجربهی علمی همسازی ندارد،یکی از شرایط حماسه است.درحماسه معمولاً وقایع پشت سرهم خلق
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
میشوند و یک قهرمان اصلی وقایع رارهبری میکند.»(رستگار،فسایی،۱۳۷۲: ۱۵۶)
به نظرآقای منصوررستگارفسایی،شعر حماسی،جنبهی داستانی، قهرمانی، اساطیری،تاریخی یا مذهبی و ملی دارد. در زیر به شرح خصوصیات هر قسمت از دیدگاه ایشان پرداخته میشود:
«۱- جنبهی داستانی دارد و اغلب داستانهای مفصل را به خود اختصاص میدهد که هر داستانی دارای اجزای فرعی بسیاراست ولی درعین حال دارای وحدت قهرمان وحادثه ملی است.
۲- جنبهی قهرمانی، اساطیری، تاریخی یا مذهبی داردو از افرادی سخن میراند که از لحاظ جسمی و روحی از دیگران ممتازندو قادر بر انجام کارهای فوق العاده هستند.حوادث و وقایع غیرعادی درحماسه، با جنبه های اسطورهایو قهرمانانه در میآمیزد واز دیو و اژدها و عمرهای طولانیو سیمرغ و مسایل
شگفتانگیز دیگر در آن استفاده میشود.
۳- محورحوادث حماسی، مسایل دینی، تاریخی و ملی است.(شاهنامه همواره بر حفظ کشور ایران تأکید دارد.)
۴- حماسه اگرچه از وقایع دور از دست و بسیار کهن سخن میراند، امّا اشتراکی عمده با مسایل واقعی عصر شاعرو مردم روزگار بعد دارد و به همین دلیل از واقعیتها سرشار است.
۵- حماسه از وحدت کامل مفاهیم برخوردار است،آغاز و انجام خاصّی دارد ودر آن عقده یا گرهی است که باید گشوده شود واز همین جهت حماسه شباهت فراوان به تراژدی مییابد(مانند کشته شدن سهراب به دست پدر،کشته شدن ایرج به دست برادران خود، کشته شدن اسفندیار به دست رستم، کشته شدن سیاوش درغربت و…)» (همان: ۳۵۸ – ۳۵۷)
حماسه واسطوره رابطه تنگاتنگی با هم دارند هرجا سخن از حماسه به میان آید به ناچار باید به شرح وتوضیح اسطوره پرداخت.حماسه واسطوره قهرمان پرورند واز درون اسطوره حماسه ساخته میشود.
۴-۱-۸- اسطوره
اسطوره نیز مانند حماسه از مباحث اصلی شاهنامه است.هر پژوهشی که در مورد شاهنامه انجام گیرد، بدون شناخت اسطوره وحماسه ناقص خواهد بود.
وجود انواع داستان ها وافسانه ها درمورد سرگذشت شجاعت ها ودلاوریهای قهرمانان سرزمین کهن ایران باعث شده که بسیاری از این داستانها از شکل عادی خود فراتر رود وذکر دلاوریها به گونهای خارق العاده و برترازعادت و عرف تصویر شود، به گونهای که عقل و منطق در پذیرش آن ناتوان است.اسطوره با افسانه متفاوت است، افسانه داستانی غیر واقعی است در حالی که اسطوره ریشه درواقعیت مسلم یک قوم دارد.
اسطوره از زبان استاد کزازی این گونه بیان شده است:«اسطوره واژهای برآمده از سطر به معنی نوشتن انگاشته شده است.درزبان تازی،اسطوره واُسطیر که همچنان جمعشان اساطیراست،به معنی نوشته به کار رفته است؛ وتسطیر درآن زبان که تفعیل است از سطر، به معنی گردآوردن افسانه ها به کار برده شده است؛ لیک،ازهمین روی،میتوان انگاشت که اسطوره را با سطر(=نوشتن)پیوندی نیست و از ریشه ای دیگر برآمده است. شایداین واژه از زبان یونانی یا لاتینی به زبان تازی برده شده باشدو دیگرگون شدهی واژهی یونانیو لاتینی «هیستوریا»Historia باشد که به معنی سخن وخبرِ راست،یا جستجوی راستی است.این واژه واژه های «ایستوریا» Histoire درفرانسهو «استوری» «story »در انگلیسی که به معنی تاریخ،داستان وقصه است،
بهیادگار ماندهاست.»(کزازی،۱۳۸۸: ۲)
البته معنیومفهوم اسطوره بسیار گستردهاست و بسیاری از نویسندگان ما در بارهی آن سخن گفتهاند وموضوع بحث ما نیست.همین مقدار که بیشتر داستانهای پهلوانان شاهنامه اسطورهای هستند برای بحث ما کافی است.
۴-۱-۹- پهلوان وپهلوانی در اسطوره
آنچه در بالا در مورد حماسه واسطوره گفته شد تنها زمانی معنای واقعی خود را پیدا میکند که در آن پهلوان وجود داشته باشد.پهلوان بازیگرحماسه واسطوره است وبدون وجود آن اسطوره وحماسه ناقص خواهدبود.شاهنامه با آن که ظاهراً به نام شاهان است بدون وجود پهلوان وپهلوانی،کتابی بی روح خواهد بود.آنچه باعث گرمی ذوق واحساس خوانندگان این کتاب شده است ذکر دلاوری ها وحماسه های پهلوانان در قالب حماسه واسطوره است. پهلوانان، افسانه را به اسطوره تبدیل میکنندو درشاهنامه این تبدیل با مهارت بسیار انجام گرفته است.
شروین وکیلی درکتاب اسطوره شناسی در خصوص جایگاه پهلوان میگوید: «پهلوان، شخصیّتی تخیلی واساطیری است که با کردارهای برجستهی خود و با ماجراهایی که از سرمیگذراند، به نمونهی آرمانی رعایت کنندگان این نظام اخلاقی تبدیل میشود ؛وهمچون آیینهای شفاف،عناصر معنایی پیوسته با تعریف ابر انسان در یک نظام فرهنگی را همچون سر نمونی برای «زیستنِ آرمانی »نقش آموزشی وانگیزش دهنده پیدا میکند.پهلوان، شکوهمندترین حالت وجودی ممکن برای یک انسان را به نمایش میگذارد.»(وکیلی،۱۳۸۹: ۹)
با این اوصاف پهلون وپهلوانی در اسطوره به منزلهی خشت اوّل است. این خشت در شاهنامه چنان ماهرانه به کار رفته است که تمام حوادث مربوط به دوره پهلوانی این کتاب را از یک سیر منطقی برخوردار ساخته است.تمام حوادثی که در جنگ ها برای رستم –اسطورهی شاهنامه- اتّفاق میافتد،همان انتظاری است کهیک خواننده از این دلاور دارد. البته در داستان سهراب اشک را در دیدگان خواننده داستان جاری میکند که در آنجا هم فردوسی با مهارت تمام سهراب را در جایگاهیک تورانی حمله کننده به ایران قرار میدهد تا شاید اندکی از تألمات روحی خوانندگان خود را بکاهد.
پهلوانان مانند انسان های عادی هستند؛ با این تفاوت که آن ها بر نفس خود غلبه کرده اند واختیار خشم وغضب خود را به دست گرفته اند. اینان خود را اسیر جبر طبیعت نکردهاند.گفتار،کردارو پندار آنها با انسانهای عادی متفاوت است.خانم وکیلی پهلوان را شکل تکامل یافته قهرمان میداند وابر پهلوان مرحلهی بالاتر از پهلوانی است که تنها در انسانهای ویژه بروز پیدا میکند.(ر.ک.:وکیلی،۱۳۸۹ :۲۹۳)
در شاهنامهی فردوسی با تعدادی از پهلوانان روبرو میشویم که وجودشان در جامعه باعث آرامش در ادارهی کشور و برای تعدیل قدرت شاهان بودهاست. اگر به وجود رستم درزمان خود بنگریم خواهیم فهمید که این ابرپهلوان چگونه باعث ثبات در ادارهی کشور ایران بوده است.اسفندیار، سهراب و گودرز نیز در نوبهی خود یکی از این پهلوانان بوده اند.
در این مورد شاهرخ مسکوب میگوید: «در کارنامهی پهلوانان، همیشه رنج وخطر و ارادهی خطرکردن، مردانگی (هنر) از یلان است،امّا فره (یا بخت)موهبتی الهی است که سرچشمهی زور ونیرو وپیروزی پهلوان درآن است.در همین هفت خوان، رستم جهان را به زور جهانبان میجوید و پیروزی بر دشمن «به نیروی یزدان پیروزگر/ به بخت وبه شمشیر تیز وهنر»شدنی است» (مسکوب،۱۳۸۹ : ۳۶)
خصلت پهلوانی، منش وسیرت نیکویی است که از سوی انسانهای بزرگ وقدوسی سرمیزند. در طول تاریخ همواره بهترین خصلت ها وسجایای اخلاقی را به پهلوانان نسبت دادهاند.زیرا آنها با داشتن قدرت و نیروی بسیار بر خشم وقوای درونی خود فایق آمده و راه درست را بر کجرویها ترجیح دادهاند.آنان همواره زور وقدرت خود را هدیه ای از جانب خدا برای اصلاح امور مردم میدانستند.در نبرد رستم و اشکبوس وقتی رستم از اسب پیدا میشود به رستم چنین میگوید:
کشــانــی بـــدو گفــت بـــی بــارگــی بــه کشتــن دَهـی ســر بــه یکبــارگــی
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۵۳۵)
امّا او هماورد را هماوردی با نیرویی زمینی تصورکرده بود.در حالی که رستم از موهبت الهی بهره میبرد. پهلوانی، قدرتی الهی است که تنها در وجود انسان هایی قرار میگیرد که تاب تحمل این بارگران را داشته باشند.
اشکان تقی پور در مقالهی «پهلوان و پهلوانی در فرهنگ وادب فارسی» مینویسد:«در شاهنامهیفردوسی، اگر شاه در باور ایرانیان نماد قدرت باشد،پهلوان نماد قدرت پاک است.قدرتی مهار شده به وسیله دو عامل اصلی، مهارکننده قدرت یعنی خرد و اخلاقیات. هرچند که پهلوانان بزرگ حماسههای ملی ایران از اشتباه و گناه مبرّا نبودهاند و چه بسا اشتباهات آنها گاه پیامدهای گوناگون ناگواری هم بهبارآورده باشد،مانند کشته شدن سهراب به دست رستم. امّا قیاس دلاوریها و رادمردیهای فراوان ایشان با اشتباهات اندکشان بر پاکی قدرت پهلوان ایرانی مهر تائید میگذارد.» (تقی پور،۱۳۸۵: ۴۰)
پهلوانان ایرانی همیشه از روی خرد پای به میدان نبرد گذاشته اند وجود خرد در همهی این پهلوانان برابر نیست. کسی چون رستم همواره از خرد بر خوردار بوده است وازآن برای رسیدن به سجایا و فضیلتهای اخلاقی استفاده میکند.
تقیپور در این مورد نیز گفته است:«درادبیات حماسی ایران زمین به ویژه شاهنامه، برای آنکه کاری بزرگ به فرجامی شایسته برسد،پهلوان باید آزمونهای دشواررا ازسر بگذراند، آن گونه که از بی خردی و نادانی خالی شود و خردمند و دانا از آن ماجرا بیرون آید.در ادبیات حماسی ایران، خرد و نیکی (اخلاق) همزاد یکدیگرند، به طوری که خردمند شاهنامه نیک هم هست.»(تقی پور،۱۳۸۵: ۴۰)
پهلوان خردمند وبا دانش سعی میکند از این نعمت خداداد برای رسیدن به رستگاری وصلاح استفاده کند اگرپهلوان بتواند نیرو وقدرت خود را در کنار دانش وخرد خود به کارببندد بسیار سودمند خواهد بود.خرد وقدرت در کنار هم میتواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند وجود یکی بدون دیگری ناقص خواهد بود.اخلاق پسندیده انتهای آمال وآرزوی یک انسان خردمند وبا دانش است.
در این خصوص،شاهرخ مسکوب عقیده داردکه:«دانش به تنهایی رستگاری نمیآورد. چنانکه دیوان،با همه پلیدیهایشان،صاحب دانشنوشتن وخواندنهستندوآنرا بهتهمورث میآموزند.در جای دیگر افراسیاب حیلهگر، سرسختترین و ماندگارترین دشمن ایرانیان درشاهنامه، لقب پر دانش را به خود اختصاص میدهد.چنین دانشی اگرچه مایه توانایی است امّا در فرجام و به سبب فقدان اخلاقیّات، ختم به زیان کاری میشود. در شاهنامه، پهلوانی همانند زال را، هم به دانش و هم به مردانگی(اخلاق)میآزمایند.» (مسکوب،: ۱۳۸۹ :۳۲)
۴-۱-۱۰- انسان آرمانی شاهنامه
با توجه به آنچه گفته شد، انسان مورد انتظار شاهنامه انسان آرمانی است که جامع همهی خوبی ها و حسنات است. این انسان در طول تاریخ، گم شدهی بشر است.بسیاری از آن به عنوان انسان کامل نام برده اند که سازنده مدینهی فاضله است.در شاهنامه پهلوان مد نظر فردوسی،انسانی آرمانیو دارای ویژگیهای منحصر بهفرد و ایدهآل است که انتظارات مردم را برآورده میسازد.این فرد شاه باشد یا پهلوان در بینش فردوسی باید ابتدا به زیور دین وادب واخلاق آراسته شود.
آقای قهرمان سلیمانیدرمقالهی «انسان آرمانی درشاهنامهی فردوسی»آورده است:«انسان آرمانی استاد طوسی، همواره درجرگهی موحدّین است. پهلوانان و حاکمان خردمند شاهنامه، قدرت خویش را مرهون اراده حق میدانند، با اینهمه، نوعی از رفتار اجتماعی در قهرمانان شاهنامه وجود دارد که، آنان را از صف تنگنظران و جزماندیشان جدا مینماید».(سلیمانی،۱۳۶۹: ۶۰)
در شاهنامه، انسان آرمانی هرگز از دستورات خداوند سرپیچی نمیکند وسعی میکند همیشه فاعل و وارث نیکی و دشمن بدی وناهی آن باشد.زیرا در شاهنامه دیو، دشمن انسان است و انسان را به جانب بدی اغوا میکند در این میان، انسان آرمانی شاهنامه میکوشد که با کمک خداوند دیو بدی را از خود به دور کند.
دراین خصوص حسین رزمجو در مقالهی« انسان آرمانی در حماسههای اساطیری وپهلوانی» میگوید: « در حماسههای ملی ایران،به ویژه در داستانهای اساطیری وپهلوانی شاهنامه،دیوان،اغواگران انسان وپدیدآورندهی رذایل اخلاقی هستند،این جنود اهریمن،از راه ها وصور مختلف بد اندیشی،سقوط شخصیّت را برای آدم فراهم میکنندو سرانجام اورا به سیه روزی معنوی که با سرپیچی از فرمانهای خداوند و آزار خلق و ارتکاب گناه همراه است،سوق میدهند.»(رزمجو،۱۳۷۵: ۱۳۵)
در میان پهلوانان نامیشاهنامه، رستم، اسفندیار، سهراب و سیاوش چهار قهرمان اصلی هستندکه به ابر پهلوان نیز مشهورندورابطهای آنان با انسان آرمانی شاهنامه اینگونه است: اسفندیار در قدرت وپهلوانی مانند رستم است با وجود این رویین تن هم میباشد،امّا وی بسیار متعصب و قدرتطلب است وهمین حرص و تعصّب چشمان حقیقت بین وی را نابینا ساخته است و نهایتاً جان خود را بر سر همین حرص و تعصب میبازد.
سهراب پهلوانی است که با وجود جوانی عقل را همراه احساس خود نکردهاست.شخصیّت سهراب هنوز پخته نشده است او آرزوی ساختن جامعه ای را در خیال خود میسازد که چون از آیین وسنت ها عاری است نمیتواند جامعه ی آرمانی باشد وبدین خاطر جان خود را نیز فدای احساس وجوانی وبی تجربگی خود میکند. اگر اندکی دیگر صبر میکرد و راه ورسم مبارزه ی خردمندانه و لشگر کشی عاقلانه را
میآموخت، شاید به مرحله ی آرمانی شدن خود وجامعه ی مدنظرش میرسید.
امّا سیاوش درمیان تمام قهرمانان وپهلوانان شاهنامه، یگانه شخصیّتی است که وجودش همواره با قداست وپاکی همراه بوده است. هیچ لکّهی سیاهی در زندگی وی دیده نمیشود وشاید سیاوش قربانی همین پاکی وقداست خود میشود.درحالی که سیاوش در محیطی سرشار از پلیدی وپلشتی بوده است.دربار هوس آلود همسر کاووس یا دربار پراز کینهی افراسیاب.به درستی که سیاوش شهیدی است که در طول حیات خود هرگز نلغزید با اینکه در معرض گناه هم قرار گرفت.(ر.ک.:سلیمانی،۱۳۶۹: ۶۲)
سلیمانی در مورد رستم میگوید:«رستم گرچه بزرگترین پهلوان شاهنامه است،امّا از جانب دیگر وی عمیقاً به سنت های اجتماعی وفادار است،همین وفاداری به پهلوان، شخصیّتی میدهد که در چهارچوب اصول پهلوانی نقش وی را برجسته مینماید.علاوه بر این، عوامل چندی در شخصیّت رستم وجود دارد که شخصیّت وی را از آنچنان استواری برخوردار میسازد که در حد یک انسان آرمانیست.» (همان: ۶۱)