بنابرین دانش تعلیم و تربیت از داده ها و یافته های اخلاق بهره میگیرد و با ساز و کارهای خود نگرش و رفتار اخلاق را در افراد ایجاد میکند و در گام نخست آدمی را از خود محوری رهایی میدهد و به او رنگ خدایی می بخشد. (همان)
۲-۱-۳ علم اخلاق : برای علم اخلاق ، تعاریف متعددی گفته شده است که از جمله ی آن ها میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
(( به طوری که از ریشه لاتینی و یونانی کلمه ی اخلاق معلوم است ، علم اخلاق عبارت است از آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری .)) (ژانه، ۵۰:۱۳۷۳)
علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد … . علم اخلاق … بدین مهم توجه دارد که عمل آدمی برای آنکه کامل باشد و خیر را تحقق بخشد چگونه باید باشد.( ژکس،۹:۱۳۶۳)
عالمان اسلامی و غربی تعریف هایی برای علم اخلاق ارائه کردهاند که به بعضی از آن ها اشاره میکنیم.
الف. برخی علم اخلاق را علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانسته اند که بر اساس آن، افعال و احوال شخص نیکو می شود.( طوسی ،۱۴:۱۳۷۰)
ب. برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خوانده اند.(مطهری،۱۹۶:۱۳۶۸)
ج. همچنین مرحوم نراقی در جامع السعادات میگوید: علم اخلاق دانش صفات )ملکات) مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجاتبخش و رهائی از صفات هلاککننده است(نراقی،۳۴:۱۳۶۸)
بنابرین، موضوع علم اخلاق عبارت است از: صفات خوب و روش کسب آن ها و صفات بد و راه زدودن آن ها؛ این صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختیاری انسان مرتبط هستند در علم اخلاق مورد نظر می باشند. غایت علم اخلاق رساندن انسان به کمال و سعادت جاودان و منزل مقصودی است که برای رسیدن به آن خلق شده است. چنان که بیان شد علم اخلاق یکی از شعبههای فلسفه به معنای عام آن بوده است.
۲-۱-۴ فرااخلاق[۱۱]( اخلاق تحلیلی):
یک نوع از پژوهشهای اخلاقی که برخی معتقدند در واقع تنها این نوع مباحث است که از مباحث فلسفه اخلاق به حساب می آید پژوهشهای فرا اخلاقی است. این نوع پژوهش به بررسی عقلی مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق می پردازد. این شاخه مطالعات فلسفى در باب اخلاق را اخلاق تحلیلى و اخلاق انتقادى نیز مىنامند
۲-۲ مباحث تاریخچه ای:
سقراط ، یک سیستم اخلاقی را طراحی کرد که بر دوگانگی نفس و بدن استوار بود. زیرا متفکران یونان قدیم تصویری طبی و زیست شناختانه از نفس و بدن داشتند و مشهور است که سقراط می گفت عقل سالم در بدن سالم است. حکمای آن زمان چون بین علم طب و علم النفس همبستگی می یافتند می کوشیدند تا آن دو دانش را با هم بیاموزند و از طریق دلایل رفتار را بفهمند( پل ادوارز، ۴-۷۲:۱۳۷۸) فلسفه ی اخلاق سقراط را ما البته از زبان و قلم افلاطون می آموزیم. سقراط نفس را جزء شریفی از انسان را میدانست زیرا معتقد بود که آن موجودی است آسمانی و الهی و بنابرین والا و ارزشمند و در مقابل بدن را جزیی پست و بی ارزش از وجود انسان تلقی می کرد. بر این اساس، مأموریت فلسفه اخلاق سقراط مطالعه ی صفات و احوال نفس است.
افلاطون در سال ۴۲۷ پیش از میلاد در شهر آتن و در خانواده ای اشرافی دیده به جهان گشود.در آغاز جوانی به ورزش و شعر و خواندن نوشته های فیلسوفان طبیعت پرداخت و چنان که گفته اند خود نیز شعرهایی سرود.ولی پس از آشنایی با سقراط از شاعری رویگرداند و یکسر به فلسفه پرداخت.بیست ساله بود که با سقراط آشنا شد.این همنشینی و شاگردی هشت سال یعنی تا سال مرگ سقراط ادامه یافت.(نقیب زاده ،۲۰:۱۳۸۴)
نقطه ی مرکزی همه اندیشههای او ، چونان سقراط همانا انسان ، تربیت و نیکبختی اوست.تکیه او نیز چون استادش بر هنر اخلاقی است.انسانی نیکبخت است که به هنرهای اخلاقی آراسته باشد و جامعه ای نیکبخت است که بر بنیاد هنرهای اخلاقی پی افکنده شود.هنرهای بنیادی اخلاقی همانا دانایی ، دادگری ، جرات یا دلیری و خویشتنداری است.
ارسطو در یونان به دنیا آمد و پدرش طبیب دربار مقدونیه بود. ارسطو هنگامی که ۱۷ الی ۱۸ سال داشت مقدونیه را به عزم تحصیل در آتن ترک کرد. وی شاگرد افلاطون بود و تا هنگام مرگ وی، با او معاشرت دائم داشت. ارسطو، افلاطون را راهنما و دوست خود میشمرد و از تعلیمات وی تأثیرات پایدار و فراوانی پذیرفت. افلاطون نیز همواره با تعابیر بلندی از شاگرد خود یاد میکرد و گاهی او را انسان و گاهی عقل مینامید. ارسطو در آتن مکتبی فلسفی را پایهگذاری کرد که به ((فلسفه مشّاء)) شهرت یافت.(کاپلستون ،:۳۶۵)در جلالت قدر او گفته شده است که ((بسیاری از علمای یونان، ارسطو را در عدد پیغمبران شمردهاند.)) ( اشکوری ، ۱۳۸۰ :۲۸۲)
نظریه اخلاقی ارسطو بر اساس خیر (سعادت انسان) پایهریزی شده است. او معتقد است که ذات خیر به صورت یک جوهر کلی وجود ندارد. خیر بشر را باید برحسب خودش فهمید. یعنی از طریق معرفت درونی در باب حالات بشر و از طریق بصیرت در قابلیتهای بهم پیوستهای که طبیعت انسان را سامان میدهد، این معرفت محتاج تجربه شخصی است.(کوپر ،۱۳۷۹ :۳۶)
فلسفه اخلاق ارسطو پیش از هر چیز، با عمل یا کردار سروکار دارد. به نظر او کوشش برای شناخت خصلتهای انسانی هدفی نهایی نیست بلکه وسیلهای است برای رسیدن به هدف دیگر که همانا کردار و عمل به اصول اخلاقی است. خود او میگوید:
ژان ژاک روسو :
در اوائل قرن هیجدهم یعنی در سال ۱۷۱۲ در شهر ژنو که در آن هنگام کشور مستقلی بشمار میآمد در خانوادهای نسبتا فقیر و سرگردان طفلی پای بعرصه وجود نهاد که بعدها از افتخارات و مفاخر فرانسه بشمار آمد.
در روز دوم ژوئیهی ۱۷۷۸ به دلیل سکتهی مغزی، در منزل خود در نزدیکی پاریس چشم از جهان فروبست. برخی از همزمانان او همچون “مادام دوستال” بر این باور بودند که او خودکشی کردهاست. “رویاهای گردشگر تنها”، اثر خیالبافانهی ناتمام او و کتاب پرآوازهی “اعترافات”، که شرح زندگی شصت و شش سالهی اوست، پس از مرگش به چاپ رسیدند(Wikipedia.com)
از جمله آثار او میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
-
- بحثی پیرامون موسیقی مدرن (۱۷۴۳)
-
- رساله درباره علم و هنر )۱۷۵۰(
-
- غیبگوی روستا، اپرا )۱۷۵۲(
-
- ، کمدی اجرا شده توسط بازیگران لوئی پانزدهم در ۱۸ دسامبر ۱۷۵۲
-
- )۱۷۵۵(
-
- نامهای به درمورد تئاتر )۱۷۵۸(
-
- نامههای اخلاقی )۱۷۵۸(
-
- )۱۷۶۱(
-
- )۱۷۶۲(
-
- )۱۷۶۲(
-
- نامههایی از کوهستان )۱۷۶۴(
-
- )۱۷۶۵-۱۷۷۰(
- رویاهای گردشگر تنها، ناتمام
طبیعت گرایی و روسو: