بیبهاران ماند… (مصدق، ۱۳۷۸: ۳۲۳)
طبیعت در شعر مصدق به مفهوم ناتورالیستی آن نیست. در ناتورالیسم، مقصود از طبیعت، جبرهای زیستی و ژنتیک انسان است؛ ولی مصدق به جبر انسانی معتقد نیست و همواره میخواهد آنها را بشکند. طبیعت در شعر فارسی به مفهوم رمانتیک آنست؛ یعنی کوه و دشت و جنگل و دریا و آسمان و … یعنی همان مفهومی که روسو بیان می کند. طبیعت گرائی در مصدق به خاطر دلزدگی از شهر و تمدن است.
طبیعتگرائی مصدق که جز در «شیر سرخ» و «درفش کاویان» در بقیه کتابهایش غلبه دارد، همان طبیعتگرائی یک انسان شهری است؛ دلزده از شهر. طبیعت در واقع برای او یک پناهگاه است، یک پایگاه. گفتیم «درفش کاویان» و «شیر سرخ»، اولین و آخرین اثر چاپ شدۀ او، اول و آخر! مصدق اسیر شهر و جامعه ـ جامعۀ شهری ـ شد، آنگاه به طبیعت گریز زد و با آن خوش بود، امّا باز هم در هیاهوی شهر فرو رفت. این جنگ و گریز وجهۀ دیگری از ستیز او را نشان می دهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از اینجا به نتیجه ای نمی رسی؟
که چه؟!
او را بیان تجربیات عشقی و توصیف معشوق و نیز عناصر طبیعت استفاده می کند:
تنها تویی
مثل پرندههای بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم… (همان: ۱۸۴)
عشق به طبیعت و استفاده از طبیعت را در بیان مضمون، در شعر نزار هم دیده می شود. در شعر او به دلیل توجه به محیط اطراف، بسیاری از عناصر طبیعت به چشم میخورد:
علَّمنی حبک… عشق تو به من آموخته است
کیفَ اُحبک فی کل الأشیاء که چگونه تورا در همه چیز دوست بدارم…
فی الجوّ الماطر… فی الأنواء در هوای بارانی… در باد و بوران…
یا أمطاراً من یاقوت … ای بارانها از یاقوت
یا أنهاراً من نهوندٍ (قبانی، ۱۳۸۴: ۱۱۱) ای رودها از نغمه نهاوند
نزار همچنین برای بیان عشق و توصیف معشوق از عناصر طبیعت استفاده می کند، از اینرو تشبیه معشوق و عناصر بدن او به عناصر طبیعت، از ویژگی شعری اوست:
یداک… دستانت….
طریق مَن المَوز… جادهای از موز..
و التَّبغ… و تنباکو…
والزنجبیل … (همان: ۲۸۹) و زنجبیل است…
۵-۵ مقایسۀ عشق و جامعه در اشعار حمید مصدق و نزار قبانی:
نزار عشق را پدیده ای می داند که در جامعه عربی معنی و مفهوم واقعی و مقدس خود را باز نیافته، بلکه برعکس، به عنوان یک معضل اجتماعی و حتی فضیحت معرفی شده است. او با اندیشه منتقدانه خود، این دیدگاه ناصحیح از عشق را در بستر اجتماع عربی و شرقی نمی پذیرد و از اینکه می دید عشق در جامعه عربی همچون افیونی جلوه می کند و اندیشه عرب از آن وحشت داردرنج می برد.
« لماذا..فی مدینَتِنا؟ چرا در شهرهای ما …؟
نعیشُ الحُب تَهریباً.. و تزویرا؟ با عشق در حالت دورویی و نا خشنودی زندگی می کنیم؟
لماذا فی مدینَتِنا؟ چرا در شهرهای ما گنجشکها و عواطف را می کشند؟
یصیدون العواطف و العَصافیرا…» (قبانی،۱۹۹۸،جزء الاول ،۶۱۰)
نزار خسته از اجتماع، به دامن پر مهر شعر پناه می آورد و نا امید و دلزده از همه جا معشوقش را مورد خطاب قرار می دهد و آرزو می کند که ای کاش در زمان دیگری به او دل می باخت. زمانی که عشق و عاشقان در بند اسارت نبودند.
«بانوی من آرزو دارم در روزگار دیگری دوستت می داشتم./ روزگاری مهربانتر و شاعرانه تر روزگاری که شمیم کتاب/ شمیم یاسمن /و شمیم آزادی را/ بیشتر حس می کرد….» (بیدج،۱۳۷۸: ۹۰ )
نزار نسبت به جامعه و مردم بی تفاوت نیست، گرایش او به اجتماع باعث شده که همواره به گذشته های پر از صلح و عدالت که در هر گوشه آرامش بود حسرت بخورد و همواره از نبود مبارزان راه آزادی گله کند:
تتظاهر- حین اُحبک- کل وقتی تو را دوست میدارم همه
مُدن العربیِّه همه شهرهای تازی نشین راهپیمایی می کنند
تتظاهر ضد عُصور القهر برضد دورانهای سرکوب
وضدَّ عصور الثار (قبانی، ۱۳۸۴: ۱۵۳-۱۵۱) بر ضد دورانهای کینهخواهی….
تصویر آرمانشهر ویژگی برجستۀ شعر اوست که بسیار آن را توصیف می کند. او جامعهای را به تصویر می کشد که عشق و دوست داشتن معشوق آن را آرمانی کرده است:
تتکوَّن- حینَ احبُک- وقتی تو را دوست میدارم درهها و
أودیه و جبال کوهها شکل میگیرند
تزدادُ ولادات الأطفال تولد کودکان فراوان می شود
و یزید الرّزق، یزید العشق و روزی فراوان می شود، و عشق فراوان
تزید الکتُب الشّعریه… (همان: ۱۴۷) می شود، کتابهای شعر انبوه می شود…
جامعهای که عشق در بند نیست و مردم آن نسبت به ظلم وستم بیتفاوت نیستند:
یا سیّدتی : بانوی من چه مایه آرزو دارم به
کم أتَّمنی لو سافرنا سرزمینی سفر کنم
نحو بلادَ یحکمها الغیتار که بر آن گیتار فرمانروایی می کند
حیثُ الحبُّ بلا أسوار… (همان: ۳۳۹) آنجا که بر عشق حصاری نیست….
نزار شاعری است به تمام معنی متعهد و وطنی. این حس تعهد و عشق به وطن را از همان اولین آثارش می توان دریافت. البته تعهد او به معنی سیاسی و انقلابی بودن اشعار او نیست و در واقع خط مشی سیاسی با خط مشی وطنی در این دیدگاه خلط نشده است.آنچه که بیشتر در اشعار ابتدائی او به چشم می خورد، بیان دوست داری وطن از دیدگاه شاعری است که تنها زیباییهای وطنش را می بیند و به وصف کوهها و نهرها و بناهای آن می پردازد. اما بعد از شکست ژوئن و در واقع بیداری نزار و ملت عرب از خواب خوش عروبیت، اشعار وطنی نزار شکل دیگری به خود می گیرد. نزار بعد از شکست ژوئن تعهد جدیدی را معرفی می کند و میگوید: شاعر امروز باید آیینه تمام نمای دردهای وطنش باشد چراکه « این دوران ،دوران ِگنجشککها نیست …جهان عرب مثل یک پرتقال پوس کنده خورده می شود، بر روی مسلسل های وحشت می خوابد و از روی مسلسلهای رعب بر می خیزد..» (الخیر، ۲۰۰۶: ۱۶۳،۱۶۴)
نزار در شعرهایی مثل «تاریخنا لیس سوی إشاعه» و «دعوه اصطیاف للخامس من حزیران» و «أنا یا صدیقتی متعب بعروبتی» و «خبز و حشیش و قمر» و «الثقب» و «حکایه انقلاب» و بسیاری اشعار دیگر از تمام چراغ قرمزها و هنجارهای سیاسی و اجتماعی پار ار فراتر گذاشته و و با یاد آوری شکستها و حقارت های اعراب، از آنان میخواهد که از خواب جاهلیت برخیزند و برای حفظ آخرین وجبهای خاک سرزمینشان فکری بکنند. قبانی درباره تعهد و وظیفه شعر و شاعر در قبال وطن و جامعه اش اینگونه می سراید :
«ما هُوَ الشِّعر الَّذی لم یعلن العُصیان؟ شعر چیست اگر اعلام سرکشی نکند؟
و ما هو الشعر إذا لم یسقط الطغاه شعر چیست اگر ظالم را بر نیندازد