آیا بین خشونت جسمانی(فیزیکی) و پیشرفت تحصیلی دانش اموزان دختر رابطه وجود دارد ؟
آیا بین خشونت روانی (عاطفی و پیشرفت تحصیلی دانش اموزان دختر رابطه وجود دارد ؟
آیا بین رابطه خشونت خانوادگی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر و پسر رابطه وجود دارد؟
۱-۶- تعاریف عملیاتی متغیر ها
۱-۶-۱ – تعریف خشونت:
استفاده ی عمدی از نیروی فیزیکی، تهدیدآمیز یا واقعی، بر علیه کسی یا علیه یک گروه یا اجتماع که دارای احتمال وقوع جراحت، مرگ، آسیب روان شناختی، عدم توسعه یا محرومیت باشد که در رابطه رو در رو رخ می دهد. (سازمان بهداشت جهانی،۱۳۸۹)
۱-۶-۲- خشونت خانوادگی
خشونت خانگی عبارت است از بدرفتاری جسمی، جنسی و روانی، از قبیل منزوی کردن اجباری، تحقیر، محروم ساختن از حمایت، و تهدید به آسیبرسانی. زیر پا گذاشتن حقوق مربوط به تولید مثل نیز نمونهای از خشونت خانگی است.(کتابی، ۱۳۸۲)
۱-۶-۳- تعریف پیشرفت تحصیلی
پیشرفت تحصیلی عبارتست از «معلومات یا مهارت اکتسابی عمومی یا خصوصی در موضوع های درسی که معمولا آزمایش ها یا نشانه هایی را یا هر دو، که معلمان یا دانش آموزان وضع می کنند، اندازه گیری می شود.»
اصطلاح پیشرفت تحصیلی به تجلی جایگاه تحصیلی یک دانش آموز اشاره دارد. (سیف، ۱۳۶۸).
خشونتهای جسمانی
خشونت در خانواده معنا و مفهوم مختلفی را در بر میگیرد. خشونت والدین با فرزندان، فرزندان نسبت به هم، مرد نسبت به زن و برعکس جزو خشونتهای خانوادگی هستند. اما شایعترین نوع خشونت، رفتار خشونتآمیز و همراه با سلطه مرد نسبت به زن است. این خشونت میتواند درقالب خشونتهای جسمانی، جنسی، روانی و روحی و عاطفی باشد. اما یکی از شاخص ترین نمونههای خشونت خانگی محدود کردن زنان در خانواده است.(شهلا اعزامی،۱۳۸۳)
خشونت خانگی:
به معنای وقوع خشونت در محیط خونه، بین اعضای خانواده یا درچهارچوب ازدواج یا رابطه آزاد. خشم و قهر و دعوا و اختلافات پراکنده در هرخونه ای ممکنه پیش بیاد، اما خشونت خانگی نوعی خشونت هدفمند و برنامه ریزی شده برای کنترل قربانیه که معمولن از الگوی ثابت و تکراری پیروی می کنه. متداول ترین الگوی خشونت خانگی، چرخه آرامش، توفان، ماه عسل هست. (شهلا اعزامی،۱۳۸۳)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خشونت روانی
خشونت روانی از ابتدای تاریخ یکی از ابزارهای سیاسی بوده. شستشوی مغزی یکی از مثالهای متداولشه. یکی از واقعیتهای وحشتناک اینه که خیلی از قربانیان شکنجه روانی، عاشق شکنجه گرهاشون می شن و این وابستگی عاطفی رو سالها حفظ می کنن (کتاب دوزخیان روی زمین نوشته فرانس فانون ترجمه دکتر شریعتی رو پیشنهاد می کنم بخونین. کتاب بررسی جامعه شناختی استعمار فرانسه است در الجزایر و بخشهاییش به روانشناسی شکنجه و شستشوی مغزی می پردازه). در مقیاس خانگی، خشونت روانی متداول ترین نوع خشونته، شاید یکی از دلایل این باشه که از نظر عرفی، فرهنگی و قانونی، دراغلب جوامع خشونت روانی پذیرفته ترین شکل خشونته و به نظر، بی اهمیت ترین می یاد درحالی که قدرت مخرب وحشتناکی داره. درعین حال، خیلی خیلی به ندرت پیش می یاد که خشونت در یک رابطه فقط جسمی یا جنسی باشه. اکثریت عاملین خشونت جسمی و جنسی، خشونتگرهای روانی هم هستن چون به خشونت روانی برای توجیه و ادامه خشونتهای دیگه نیاز دارن. نکته جالب توجه دیگه اینه که، از نظر آماری چندان تفاوت جنسیتی بین عاملین و قربانیان خشونت روانی وجود نداره؛ درحالی که اکثریت عاملین خشونت جسمی مرد و اکثریت قربانیها زن هستن، جمعیت زنان عامل و قربانی خشونت روانی تقریبن با جمعیت مردان برابره . (شهلا اعزامی،۱۳۸۳)
تعاریف عملیاتی متغیر ها
اولیای خانواده:
تعریف عــلمی: مجموعه ای از افراد متاهل ، پدر ، مادر و فرزندان که زیر یک سقف زندگی می کنند.(دکتر علی قائمی ۱۳۶۷)
تعریف عملیاتی: منظور از اولیا در این پژوهش پدر ومادر و یا احیانا خواهران و برادران بزرگتر دانش آموزان می باشند.
پیشرفت تحصیلی:
تعریف علمی:واحد اندازه گیری موفقیت در امور درسی(سیف، ۱۳۷۳)
فصل دوم
مبانی نظری
مقدمه:
خانه غالباً مکان امنی به حساب میآید که افراد با فرار از ناآرامیها، دلهره ها، زشتیها و خشونتهای بیرون به آن پناه میبرند و انتظار میرود تنها جای نسبتاً امنی که میتواند آدمی در این دنیای پرآشوب و خشن داشته باشد محیط صمیمی و گرم خانه و خانواده باشد؛ اما متأسفانه چنین نیست؛ و خانه برای بسیاری از انسانها در سراسر جهان جایی است که باید تن به نوعی خشونت و بدرفتاری دیگری بدهند که از طرف عزیزان شان بر اوشان روا داشته میشود یعنی خشونت خانگی، چیزی که جزء تجربه هر روزینه بسیاری از انسان ها در فرهنگها و جوامع مختلف به شمار میرود. خشونت خانگی یعنی رابطه نابرابر و سلطه جویانه و رفتار پرخاشگرایانه فرد با اعضای خانه که میتواند به صورتها و گونه های متفاوتی صورت پذیرد. بیشتر کسانی که در سلسله مراتب خانواده در پایه زیرین تری قرار دارند قربانی اصلی این نوع خشونت اند. زنان و کودکان تقریباً در بین همه فرهنگها با مقایسه با مردان از ارزش و مقام پایینتری در خانواده برخوردار اند، لذا قربانیان اصلی این خشونت به حساب می آیند. سلسله مراتب افراد در خانواده را ارزشها و باورهای فرهنگی و هنجارهای معمول هر جامعه تعیین میکند و به همین دلیل در جوامع مختلف متفاوت است. گرچه همیشه زنان یا کودکان نیستند که قربانی خشونت خانگی میشوند و مردان هم میتوانند در چنین موقعیتی قرار گیرند؛ اما از جایی که بنا بر آمار جهانی حدود ۹۰ درصد قربانیان این نوع خشونت را زنان تشکیل میدهند (گرچه در کشورها و و فرهنگهای مختلف این آمار متفاوت است) در بحث از خشونت خانگی وضعیت زنان و عوامل قربانی شدن آنهاست که مورد توجه است و اغلب مطالعه و تحلیل میشود. (فرخی ،۱۳۷۶)
خشونت خانگی شایع ترین نوع خشونت در سراسر جهان است که علی رغم تفاوتهای فرهنگی، دینی، اقصادی و اجتماعی، همه مرزهای جغرافیایی و سیاسی را درنوردیده به پدیده جهانی، فراتاریخی و فرافرهنگی بدل شده است و اتفاقاً در جایی صورت میگیرد که انتظار میرود پناهگاه امنی برای اهلش باشد. خشونت خانگی به علت این که یک پدیده اجتماعی – فرهنگی است، در فرهنگهای مختلف از نگاه نوع، شدت، آمار، و عواملش فرق میکند. بنا بر اعلامیه جهانی رفع خشونت علیه زنان مصوب دسامبر ۱۹۹۳ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، “زنان چه در نیمکره شمالی زندگی کنند و چه در نیمکره جنوبی، چه در کشورهای فقیر زندگی کنند و چه در کشورهای توسعه یافته همواره در معرض خشونت قرار دارند که سبب محرومیت آنها از حقوق اولیه انسانی گردیده و برخورداری زنان را از حقوق بشر و آزادیهای بنیادین نقض، تضییع و یا سلب نموده و موجب رسوخ عدم امنیت و ترس به زندگی آنها شده و فشاری مستمر بر تحرک زنان در جامعه محسوب میشود و در نتیجه منجر به کسب منزلت فروتر نسبت به مردان در خانه، محل کار و اجتماع میگردد.” اتفاقاً بیشترین این خشونت نه از طرف بیگانگان و اجتماع بلکه مستقیماً از طرف نزدیکان و عزیزان خود تحمل میکنند.خشونت خانگی بحث درازدامنی است که میتوان و لازم است از جنبه های متفاوت بر آن نگریست و به تحلیلش گرفت: تحلیل حقوقی، اخلاقی، اقتصادی، روانشناسانه، جامعه شناسانه و غیره. و اما در این نوشتار قرار است نظر کوتاهی بر چیستی و چرایی خشونت داشته باشم و نیز بعض نظریه هایی را که در جامعه شناسی و علوم اجتماعی دیگر برای تبیین آن ارائه شده بیان کنم.(همان ،۱۳۷۶)
در ماده اول اعلامیه رفع خشونت علیه زنان برای اولین بار اقدام به تعریف اصطلاح خشونت علیه زنان شده است: “هر عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت که سبب بروز یا سبب احتمال بروز آسیبهای جسمانی، جنسی یا روانی یا رنج و آزار زنان، از جمله تهدید به انجام چنین اعمالی، محرومیتهای اجباری یا اختیاری (در شرایط خاص) از آزادی در زندگی عمومی و خصوصی گردد. اما خشونت خانگی به معنای هر نوع عملی است که موجب آزار جسمانی یا عاطفی بین اعضای خانواده شود که با هم ارتباط نزدیک و صمیمی دارند.(ساروخانی ،۱۳۸۴)
بعضیها فکر میکنند که خشونت خانگی محدود به لت و کوب جسمانی و فزیکی است در حالی که این نوع خشونت تنها بخشی از خشونتهایی است که میتواند زیر نام خشونتهای خانگی جای بگیرد اما هرگز همه آن نیست، حتا نوع اصلی آن هم به حساب نمی آید. خشونت خانگی ابعاد مختلفی دارد و میتواند جنسی، جسمانی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و یا ترکیبی از همه باشد. تهدید به انجام چنین خشونتهایی هم خود خشونت است حتا اگر به عمل پیاده نشود. انواع اصلی و کلی خشونت خانگی عبارت اند از خشونت نمادین، خشونت جسمانی یا فیزیکی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت حقوقی، خشونت فرهنگی و اجتماعی. در پی شرح مختصری از هر کدام از انواع خشونت می آورم.(همان، ۱۳۸۴)
۲-۱- تعاریف مفهومی متغیر ها
۲-۱-۱- خشونت نمادین:
خشونت نمادین چیزیست که اغلب در نوشته هایی که به مسأله خشونت خانگی میپردازند به آن اشاره نمیشود در حالی که این خشونت خود زمینه ساز انواع دیگر خشونت در خانه است. به تعبیر پییر بوردیو، جامعه شناس معروف فرانسوی که خود بانی این نظریه هم هست، خشونت نمادین خشونتی است که از طرف کسی که در سلسله مراتب بالاتری قرار دارد بر زیردستانش اعمال میشود و زیردستان به گونه ناآگاهانه، و مفروض گرفتن بحق بودن این خشونت، آن را میپذیرند و هیچ اعتراضی هم ندارند؛ چون نمیدانند که این خشونتی است که بر آنها اعمال میشود و میتوانند در مقابل آن بایستند یا قبولش نکنند. این نوع خشونت در همه جوامع و فرهنگها که در آن نابرابری جنیسیتی وجود دارد دیده میشود. البته باز هم به درجه های متفاوت. خود نابرابری جایگاه و وضعیت زن و مرد در خانه که عامل بسیاری خشونتهای دیگر است، نوعی خشونت نمادین است. زنها هم از طرفی به دلیل فرهنگ مسلط و غالب مردانه و هم به دلیل عدم وجود فرصتهای برابر و زمینه عدالت جنسیتی، این نابرابری را ناآگاهانه میپذیرند و بدان تن درمیدهند.(درویش پور ،۱۳۷۸)
۲-۱-۲- خشونت جسمانی (فیزیکی):
هرنوع حمله فیزیکی به قصد آزار رساندن به فرد دیگر خشونت جسمانی تلقی میشود. خشونت جسمانی میتواند خفیف و یا هم شدید تا مرز مرگ باشد، چه آثار و علایم آن ظاهر و یا هم به علت خفت ناچیز و یا غیرقابل دید باشد. این نوع خشونت در جامعه ما افراد چه در خانه و اجتماع به زودی به پرخاشگری رو می آورند خیلی معمول است. در بعض جوامع به دلیل وجود قوانین کیفری برای کسانی که مرتکب چنین خشونتی علیه افراد دیگر خانواده میشوند مردان به سادگی اقدام به توسل به خشونت جسمانی نمیکنند و ترجیح میدهند از راه های دیگری زن یا طرف خشونت را تحت فشار قرار دهند تا مطیع و منقاد آنان شود. اما در جامعه ما به دلایل مختلفی چون عادی بودن توسل به خشونت فیزیکی در اجتماع، عدم پیگیری و مجازات عاملان آن توسط دولت، عدم شکایت قربانیان خشونت به مراجع مربوط، خشونت پذیری زنان افغان و… خشونت فیزیکی علیه زنان زیاد به چشم میخورد؛ گرچه آمار خاصی در این زمینه وجود ندارد. (همان ،۱۳۷۸)
۲-۱-۳- خشونت روانی:
هر نوع گفتار یا رفتار پرخاش جویانه یی که موجب تحقیر، توهین، آزار و اذیت کسی را فراهم کند خشونت روانی است. حتا سکوتی که میتواند موجب ایجاد چنین حالاتی شود، مانند کلام، نوعی خشونت روانی محسوب میشود… و یا هر کنشی که موجب ناراحتی روحی و روانی شخص شود و آثار اخلاقی و عاطفی منفیی به بار آورد خشونت روانی به حساب می آید. شاید همین نداشتن آرامش و امنیت روحی در مواردی خیلی دردناکتر از خشونت فیزیکی باشد، چیزی که بسیاری از زنان در جوامع و فرهنگهای مختلف روزانه تجربه میکنند. گرچه خشونت جسمانی شایع ترین نوع خشونت علیه زنان به نظر می آید اما به گفته تعدادی از کارشناسان موارد خشونت روانی بیشتر از آن است و حدود بیش از نیمی از انواع خشونت را شامل میشود. از جمله یک پژوهش ملی در ایران نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد خشونتی که زنان ایرانی در خانه به آن روبرو اند از نوع خشونت روانی و کلامی است. خشونت فزیکی در درجه دوم قرار دارد. خشونت روانی به دلیل گسترده بودن حوزه آن در صدر خشونتهای خانگی قرار دارد، چون که میتواند هر نوع کنش یا رفتار کلامی و غیرکلامی را که منجر به آزار روانی طرف شود شامل میشود. (همان ۱۳۷۸)
۲-۱-۴- خشونت جنسی:
تماس جنسی اجباری با زن به هر صورت و دلیلی که صورت گیرد تجاوز تلقی شده زیر نام خشونت جنسی جای میگیرد، که باز هم چیزی غیرمعمول نیست. خشونت جنسی هم از جایی که در بسیاری از فرهنگها از جمله فرهنگ ما مردان خود را مالک و صاحب اختیار زنان میدانند امری رایج و شایع است. حتا برخ تفسیرها و تعبیرهای دینی هم چنین چیزیی را یکی از حقوق مردان بر زنان شمرده خشونتش تعبیر نیمکند. بعض مطالعات نشان میدهد که شاید این نوع خشونت زیاد معمول نباشد. اما در بعض فرهنگها و بسیاری قوانین مدنی تماس جنسی اجباری که مرد به عنوان شوهر بر زن تحمیل میکند تجاوز جنسی محسوب میشود چرا که زن مجبور نیست علی رغم تمایلش به خواسته های جنسی شوهرش تمکین کند. دراین کشورها چنین خشونت و تجاوزی پیگرد قانونی دارد. از جمله مطالعه عمومی ملیی که در ایران صورت گرفته خشونت جنسی را آخرین نوع خشونت با آمار پایین ذکر کرده است، اما احتمال میرود که بسیاری از کسانی که در مطالعه شرکت کرده باشند هم به دلیل عدم آگاهی از نوع خشونت جنسی و هم به دلیل شرم شخصیتی و فرهنگی از آن چیزی به میان نیاورده باشند.(همان ،۱۳۷۸)
۲-۱-۵- خشونت اقتصادی:
هر نوع استفاده از دارایی و نیروی جسمی و فکری زن، بدون حق، نوعی خشونت اقتصادی است. این نوع خشونت هم در بر گیرنده مسایل متعددی است از جمله وابسته گی اقتصادی زن به شوهر و عدم اجازه به کار و استقلال مالی است. حتا بها ندادن به کار خانه که اغلب زنها انجام میدهند نیز خشونت اقتصادی است. طرفداران حقوق زنان ادعا میکنند که کاری که زن در خانه انجام میدهد باید به حساب آید و وی در مقابل کارش دستمزد حاصل کند، چیزی که در کمتر جایی معمول و مروج است. زنها در بعض فرهنگها حق کار بیرون از خانه و کسب درآمد مالی و استقلال اقتصادی را ندارند و لذا همیشه وابسته به شوهران هستند که این خود زمینه ساز بسیاری از نابرابریها و خشونتهای دیگر علیه زنان است. محروم کردن زنان یا عدم تخصیص دارایی های خانوده هم نوعی خشونت اقتصادی که زنان به خصوص در کشور ما از آن رنج میبرند و متأثر میشوند. زنان حق برابری در داراییهای خانواده دارند و نباید از این حق محروم شوند. زنان حق دارند که کار کنند و از خود سرمایه داشته باشند و به گونه مستقل و دلخواه از آن استفاده کنند چنان که مردان این کار را میکنند.(روزن باوم،ترجمه مهدوی ،۱۳۶۷)
۲-۱-۶- خشونت حقوقی:
نابرابری حقوقی مبتنی بر جنسیت که در جوامع مختلف به گونه آشکار یا پنهان وجود دارد در خانواده هم تجلی یافته حتا گاهی از خانه شروع میشود و در اجتماع عمومی میگردد. در بسیاری از فرهنگها زنان چه به گونه قانونی و شرعی و یا هم به گونه عرفی و فرهنگی از حقوق نابرابر در مقابل مردان برخوردار اند. این حقوق نابرابر خود جلوه یی از فرهنگ مردانه است که زنان را در مقام پایینتری از مردان قرار میدهد و برای آنان مسؤولیت و حقوق کمتری قایل است. نابرابری حقوقی هم در امور اقتصادی وجود دارد و هم در بخشهای حقوق مدنی و عرفی و اخلاقی – ارزشی. عدم مساوات حقوقی و عمل به آن در چارچوب خانواده خشونتی است که میتوان آن را خشونت حقوقی یا خشونت حقوق نابرابر نام نهاد. در فرهنگ و جامعه ما این حقوق هم به دلایل فرهنگی هم به لحاظ قانونی و عرفی امری رایج و شایع است.(همان ،۱۳۶۷)
۲-۱-۷- خشونت فرهنگی – اجتماعی
و بالاخره هر نوع کنش و رفتار و باوری که از عدم مساوات جنسیتی حکایت کند و زنان را به مثابه جنس دوم و پایینتر از مردان در خانواده و اجتماع تلقی کند نوعی خشونت فرهنگی و اجتماعی است که زنان را از داشتن جایگاه و ارزش انسانی شان محروم میسازد. این نوع خشونت هم که در جوامع مختلف به درجه های متفاوت وجود دارد ریشه در فرهنگ و باورها و ارزشهای اجتماعی است که ساخته و پرداخته مردان است و به گونه طبعی زنان در آن جایگاه و ارزش و در نتیجه حقوق ثانوی دارند. اصولاً نفس نابرابری جنسیتی مردان و زنان در امور و فرصتها و حقوق مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… خود نوعی خشونت مبتنی بر جنسیت است و عملی کردن آن در حوزه خانواده که طبعاً با تأثر فرهنگ غالب بر اجتماع صورت میگیرد، خشونت فرهنگی و اجتماعی است که در درون خانه هم متجلی شده است. امروزه زنان نه تنها در کشورهای جهان سوم و فرهنگهای سنتی که در کشورهای توسعه یافته و مدرن هم از نابرابری جنسیتی چه در حوزه خصوصی خانه و چه هم در حوزه عمومی اجتماع رنج میبرند و مبارزه شان هم برای رسیدن به چنین الگوی عدالت و مساوات جنسیتی در خانه و اجتماع است. اما تاریخ مذکر و فرهنگ و جامعه یی که ساخته مردان و برای مردان است کمتر به این ناله ها یا هم سر و صداها بهایی قایل میشود و بیشتر در صدد حفظ و نگهداشت سلطه و برتری مذکر بر مؤنث یا مرد بر زن است و حتا در مجامعی که مجبور به تن دادن به تغییراتی میشود باز هم در باطن با بازسازی ایدئولوژی و نظام مردسالارانه و مردباورانه میپردازد، چیزی که فمینیستها به آن “بازسازی جنسیتی” مینامند. این نوع خشونت که محصول فرهنگ و جامعه و ارزشهای مردانه است به درجه های متفاوت در همه کشورها وجود دارد. البته در کشورهایی که در آن عدم مساوات شدیدتر و حتا قانونی است البته که گستره این نوع خشونت وسیع تر و شدت آن بیشتر است، مثل جامعه و فرهنگ ما. (همان ،۱۳۶۷)
البته پژوهشگران مختلف از انواع خشونتهای دیگری نیز یاد کرده اند که شاید بتوان مسامحتاً زیر همین بخش بندی کلی قرارشان داد.
پیش از این هم اشاره شد که خشونت خانگی یک پدیده مختص زمان و مکان خاص نیست بلکه فرامرزی و فراتاریخیست و به تعبیر گیدنز در بعض جوامع یک جنبه معمول و متداول ازدواج به حساب می آید. این خشونت امروزه هم در همه فرهنگها و کشورهای جهان به گونه ها و درجه های مختلف وجود دارد و تجربه میگردد. البته در بعض کشورها به دلایل فرهنگی، حقوقی، دینی و سیاسی آمار آن پایینتر یا بالاتر است. در کشورهای توسعه یافته بیشتر به دلیل مبازه طولانی و جدی بیش از یک سده، زنان توانستند به حقوق و مزایای انسانی بهتری به نسبت زنان کشورهای جهان سوم دست یابند و دولتهای خود را نیز به ایجاد قوانین و راه های عملی برای جلوگیری از خشونت علیه زنان وادارند. به همین دلیل آمار خشونتهای خانگی نسبت به جوامع سنتی جهان سوم در آنجا کمتر است. باوجود این فعالان جنبش زنان و دولت نتوانستند این پدیده را به کلی محدود و کنترول کنند. بعض آمار خشونتهای خانگی در کشورهای جهان اول هم سرسام آور و تکان دهنده است. برای این که تصویر بهتری از وضعیت خشونت خانگی در کشورهای مختلف جهان داشته باشیم بهتر است به آمار خشونت خانگی در بعض کشورهای غربی و اسلامی نگاهی بیندازیم. آمار نشان میدهد که “۳۰ تا۳۵ درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی شوهرانشان قرار میگیرند. همچنین از هر ۱۰ قربانی زن سه نفر توسط شوهر یا سایر مردان کشته شده است. بنا بر تخمین دولت روسیه احتمالاً در سال ۱۹۹۹ حدود ۱۴ هزار زن توسط اقوام خود به قتل رسیده اند. به گفته سازمان عفو بین الملل خشونت در خانواده بیش از ابتلا به سرطان و تصادفات جاده ای عامل مرگ یا معلولیت جسمانی زنان اروپایی در گروه سنی ۱۶ تا ۴۴ سال است. ۴۱ درصد زنان هندی بر اثر آزار جسمی همسران خود دست به خودکشی میزنند . در آفریقای جنوبی تعداد زنانی که در خانه به ضرب گلوله کشته می شوند بیش از آنهایی است که در خارج خانه و توسط فردی غریبه به قتل رسیده اند…” (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
با نگاهی گذرا به آمار و وضعیت خشونت خانگی در کشورهای اسلامی میبینیم که خلاف توصیه های مؤکدی که از جانب پیامبر اسلام و شارع شده، خشونت به زیردستان امری شایع و مروج است. در بین کشورهای اسلامی هم به دلایل مختلفی چون فرهنگ و باورهای سنتی و دینی، فقر و مشکلات اقتصادی، جایگاه پایین زنان، عدم وجود یا توانابودن جنبشهای زنان و… آمار خشونت خانگی علیه زنان بیشتر و بالاتر از تعداد کشورهای دیگر است. تعدد فرهنگها و مذاهب و باورها و هنجارها باعث ایجاد و گوناگونی جلوه های متعدد خشونت خانگی در این کشورها شده است. (ملکی،۱۳۸۲)
در پاکستان مثلاً مردان به زنان اغلب به عنوان یک دارایی نگاه میکنند و آمار قتلهای ناموسی و تجاوز به زنان در این کشور خیلی نگران کننده است؛ در بنگلادش پنجاه درصد از قربانیان قتل ها زنانی هستند که به اثر خشونت خانگی جان خود را از است دادند؛ در عربستان سعودی زنان از ابتدایی ترین حقوق مانند حق رأی برخوردار نیستند؛ زنان مصری نه فقط از طرف شوهر و پدر که از طرف برادر و دیگر نزدیکان مورد لت و کوب جسمانی قرار میگیرند؛ زنان ایرانی از ۴۵ نوع خشونت خانگی رنج میبرند که در رأس همه خشونتهای روانی و کلامی است. نظام قضایی اندونزی خشونت علیه زن را مسأله یی خانوادگی تلقی میکند و مایل به دخالت در آن نیست. مردم نیجیریه و ترکیه هم خشونت علیه زنان را توجیه و تأیید میکنند حتا خود زنان به گونه یی این خشونت را حق میدانند…. (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
وجود و شیوع خشونت خانگی در جامعه افغانی چیزی نیست که نیاز به آمار و استدلال داشته باشد بلکه هر فرد افغان به گونه مستقیم و غیر مستقیم در زندگی هر روزینه خود به آن موجه بوده؛ یا مردی بوده که بر زیردستانش خشونت روا داشته یا هم زنی که قربانی این خشونت بوده و چاره یی غیر از تحمل آن نداشته است. این ارتکاب یا پذیرش خشونت خانگی چیزی جز فرهنگ و تجربه هرروزینه ما شده است. اما این که این خشونت از چه نوعی است و چرا ما که از خشونت و بیرحمی دنیای خارج به تنگ می آییم و به محیط خانه پناه میبریم آنجا را هم از خشونت خود متأثر میسازیم و بر زیردستان خود خشونت روا میداریم، چیزیست که باید مورد مطالعه عمیق و همه جانبه اجتماعی قرار گیرد. متأسفانه باوجود سرمایه گذاریها زیاد در مورد تحقیقات خشونت خانه گی و راه های مقابله با آن، به دلایل مختلف به نتایج درستی نرسیدیم. بیشترین پژوهشهایی که در افغانستان صورت میگیرد اساس علمی و نظری درستی ندارد و از روش های علمی مورد قبول هم استفاده نمیشود. یک مشکل اساسی شاید نداشتن محققان و پژوهشگران متخصص در این زمینه باشد؛ مشکل دیگر شاید نبود برنامه و نظام درست برای جهت دادن درست این پژوهشهاست تا به نتایج درست و قابل اطمینانی دست یابیم برای برنامه ریزی درست جهت مقابله با خشونت خانگی. از جایی که موفقیت هر نوع برنامه ریزی و سیاست گذاری دولتی یا غیردولتی برای کنترول یا مقابله با خشونت علیه زنان یا خشونت خانگی وابسته به شناختی است که ما از نوع، و عوامل خشونت خانگی در کشور داریم، انجام درست این مطالعات و شناخت علمی چیستی و چرایی خشونت خانگی قدم اول مبارزه با این پدیده است. (کرم نوری و همکاران،۱۳۷۲)
نگاهی گذرا به صفحه حوادث روزنامه ها نشان می دهد که کشور ما با پدیده قتل های خانوادگی مواجه است و اخبار برخی از آنها روزانه در رسانه ها منتشر می گردد. این موضوع حکایت از یک مسئله اجتماعی در جامعه دارد که محل وقوع آن خانواده است که به عنوان رکن اساسی یک جامعه محسوب می شود.با توجه به آمار های موجود در خصوص قتل های خانوادگی باید پذیرفت قتل های خانوادگی، نمادی از افزایش بحران در خانواده ها و اختلال در کارکرد های آن است.امروزه این قبیل قتل ها به عنوان یک معضل اجتماعی شناخته می شوند و آنچه این پدیده را در کانون توجه قرار می دهد، عبارت پارادوکسیکال قتل خانوادگی است؛ با این توضیح که در این نوع قتل، ماهیت و کارکرد خانواده در جامعه با قتل که شدیدترین نوع خشونت است آمیخته شده و ترکیب قتل خانوادگی را به وجود آورده است.این در حالی است که خانواده می بایست به عنوان یک محیط امن و آرام برای اعضای یک جامعه شناخته شود و محلی برای کاهش تنش ها و آموزش های لازم برای یک زندگی سالم باشد.اما ما امروز شاهد افزایش وقوع قتل های خانوادگی هستیم که نشان از وقوع یک دگرگونی در زمینه عملکرد و جایگاه خانواده در جامعه دارد.