«در این هر چیز کان نز بـاب فقـرست همـه اسبـاب استـدراج و مکـرست»
شرح گلشن راز، بیت۸۹۲، ص۵۴۸
لاهیجی می گوید: «مکر در اصطلاح صوفیان عبارت است از ارادف نعمت با وجود مخالفت، ابقای حال با سوء ادب از جانب بنده به خداوند و اظهار کرامات و حالات بدون امر الهی به هوای نفس می باشد، یعنی با وجود آن که با حق مخالفت می کند، نعمت صوری یا معنوی را از او باز نمی گیرد و با وجود آن که سوء ادب با حق دارد، او را از احوال، محجوب نمی سازد تا مغرور تر شود و در مهالک کبر و ریا و نخوت و صفات ذمیمه فرو رود از صفا و ذوق طاعت و عبادت محروم ماند و با وجود این حال می پندارد که از مقرّبان است».[۱۱۳۷]
دکتر سجّادی در فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص ۷۴۱، نیز مطلب بالا را ذکر کرده است.
برتلس می گوید: «مکر» به غرور دادن معشوق بر عاشق اطلاق می شود که به روش قهر و مخالفت با مراد او صورت می گیرد.[۱۱۳۸]
به پنهان نمودن مراد و مقصود در غیر مراد، مکر گفته می شود، «یعنی اشتباه کردن مراد است به غیر مراد به طوری که غیر مراد، مراد تصور شود». گفته اند که میان کید و مکر تفاوت وجود دارد: کید را مخصوص کفّار
دانسته اند، امّا مکر اعم است که هم شامل کفّار و هم مومنین می شود.[۱۱۳۹]
ممکن
«نـدارد ممـکـن از واجب نمــونــه چگـونـه دانــدش آخــر چگـونـه»
همان، بیت۹۳، ص۶۱
« سیـه رویـی ز ممـکن در دو عـالـم جــدا هـرگـز نشــد واللـه اعـلــم»
همان، بیت۱۲۶، ص۸۶
ممکن الوجود در مقابل واجب الوجود است. دکتر سجادی می گوید: «ممکن ، عبارت است از امری و یا مفهومی و یا موجودی که از ذات خود اقتضائی نداشته باشد نه اقتضای وجود و نه عدم».[۱۱۴۰]
در فرهنگ عرفانی ابن عربی تألیف دکتر گل بابا سعیدی، ص ۸۲۲ نیز مطلب بالا ذکر شده است.
مناجات
«هر آن که کرد حاصل این طهارات شـود بـی شک سـزاوار منـاجـات»
شرح گلشن راز، بیت۲۹۷، ص۲۹۷
دکتر سجادی می گوید: مناجات، عبارت است از راز و نیاز کردن با حق تعالی و گفتن اسرار دل با او.[۱۱۴۱]
مناجات آن است که صوفی با تمام وجودش و از ژرفای جانش با پروردگار خویش سخن گوید.[۱۱۴۲]
منازل
«بـه عکـس سیــر اول در منـــازل رود تــا گــردد او انسـان کـامـل»
همان، بیت۳۱۵، ص۲۰۶
به اعتقاد دکتر سجّادی به منازل و مراحل سیر و سلوک اطلاق می گردد.[۱۱۴۳] (نک: سیر، سلوک).
مو
«نهفتـه زیـر هـر مـویـی ازو بـاز هــزاران بحــر علـم از عـالـم راز»
همان، بیت۷۸۸، ص۴۹۸
لاهیجی می گوید: مو اشاره به ظهور و تجلّی است: «یعنی در زیر هر تجلّی از تجلّیات نامتناهی وجه الهی، بنا بر اشتمال او بر تمامت تجلّیات، هزاران بحر علم و معرفت و اسرار از عالم راز و غیب نهفته و مخفی است». [۱۱۴۴]
مواجید
«تتو را گـر نیست احـوال مواجیـد مشــو کـافـر ز نـادانـی بـه تقلیـد»
همان، بیت۷۳۶، ص۴۷۵
لاهیجی می گوید: «حالات و مقامات چند چیز هست که به طریق کشف وجدان بر اولیا و عرفا و سالکان راه ظاهر می شود که آن ها را «مواجید» می نامند؛ یعنی به وجدان حاصل شده؛ چه مواجید موجود است و موجود یافته شده را می گویند؛ این وجدان حالی مراد است؛ نه علمی؛ و یکی از آن حالات فناست که عبارت از زائل شدن تفرقه میان قدم و حدوث است».[۱۱۴۵]
دکتر عباسی داکانی نظری متفاوت داشته است. او می گوید: «مواجید (به فتح میم) حالت ها و سماع ها که به استماع نغمات صوفیان را دست می دهد صاحب فرهنگ آنندراج آن را جمع وجد دانسته است. مواجید اصطلاحاً به اهل وجد گفته می شود».[۱۱۴۶]
مواقف
«کسی که بر سرّ وحدت گشت واقف کـه او واقـف نشــد انـدر مـواقـف»
شرح گلشن راز، بیت۳۹۵، ص۲۸۸
در شرح گلشن راز آمده است که:« مواقف جمع موقف است و موقف محلّ ایستادن است».[۱۱۴۷]
در واقع مواقف به ایستگاه های و وادی های سیر و سلوک اطلاق می گردد که سـالک راه طـریقت باید آن ها را طی نماید و با آن هفت وادی منطبق است. [۱۱۴۸]
می
«چو رویت دیدم و خوردم از آن مـی ندانم تا چه خواهد شـد پس از وی»
همان، بیت۷۰۱، ص۴۵۲
«بخور مـی تـا ز خـویشت وارهـانـد وجــود قـطــره بـا دریـا رسـانـد»
همان، بیت۸۱۲، ص۵۱۲
«یکی پیمانه خـورده از مـی صـاف شـده زان صوفی صافی از اوصـاف»
همان، بیت۸۵۹، ص۵۳۳
لاهیجی می گوید: «وجود و هستی را به اعتبار حبّ ظهور، «می» می خوانند».[۱۱۴۹]
دکتر سجّادی معتقد است که می، به غلبه ی عشق گفته می شود. همچنین مراد از آن ذوقی است که از
ژرفای دل سالک برآید و او را خوش حال و خوش وقت گرداند.[۱۱۵۰]
با توجه به سخنان لاهیجی، تفاوت «می» و «شراب» در این است که «می» به اعتبار حبّ ظهور به وجود و هستی اطلاق می گردد، امّا «شراب» عبارت است از ذوق و حالی که از جلوه های محبوب حقیقی ناگهان بر دل سالک راه طریقت ظاهر می گردد و او را از خود بی خود می کند.
میخانه
«ازو هـر غمـزه دام و دانـه ای شـد و زو هـر گـوشه ای میخـانـه ای شـد»
شرح گلشن راز، بیت۷۵۰، ص۴۸۱
دکتر سجّادی سه معنی برای میخانه ذکر کرده است، اول باطن عارف کامل، دوم مجمع دوستان با صفا، سوم خانه ی پیر و مرشد کامل. .. « میخانه، باطن عارف کامل است که در آن شوق و ذوق و عوارف الهی بسیار باشد، به معنی عالم لاهوت نیز آمده است…. و نیز مجمع دوستان با صفا که در عشق محبوب و مطلوب حقیقی گرفتار، و از باده ی حقیقت سر مست، و یک رنگ و یک دل برای وصول به مطلوب، طریق مجاهدت را می پیمایند میخانه می نامند و نیز میخانه، خانه ی پیر و مرشد کامل را گویند».[۱۱۵۱]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دکتر انصاری می گوید: مراد از میخانه، عشق و شراب و محبت است.