ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: تلاش جعفر و کاوس برای جلب توجه و رضایت آمیرزا تقی و فرنگیس، اجرای نقشه ی توطئه آمیز کاوس، انجام درخواست کاوس توسط آمیرزا زنجیره های اجرایی داستان محسوب می شوند.
ـ زنجیره ی میثاقی: قصد ازدواج جعفر و کاوس با فرنگیس، نگاه حساب گرانه ی آمیرزا تقی به ازدواج دخترش، طرح نقشه از سوی کاوس و تصورات کاوس درباره ی عملی شدن درست نقشه اش، زنجیره های میثاقی داستان هستند.
ـ زنجیره ی انفصالی: فرستادن نامه به خانه ی آمیرزا تقی از سوی کاوس و همچنین فرستادن نامه به جعفر، حضور کاوس در سرکوچه، ورود آمیرزا تقی به کوچه و کنار صندوق زباله و برگشتنش از آن جا، ورود و خروج جعفر به کوچه، رفتن کاوس بر سر صندوق زباله و برداشتن نامه ی جعفر از آن جا زنجیره های انفصالی داستان هستند.
۲۱-نامه رسان[۶۲۹]
خانم سانی که بدون رضایت خانواده اش با جوانی مسلمان ازدواج کرده بعد از مرگ همسرش تنها و بیکس شده وبه تنهایی درمنزلی که همسرش قبل از مرگ به او بخشیده زندگی می کند. خانم سانی جوان و نسبتاً زیباست. روزی نامه رسان که جوانی خوش قامت است به در خانه ی خانم سانی میرود و پاکتی را به دست او می دهد. خانم سانی به داخل خانه میرود و پاکت را باز می کند و می بیند که یک کاغذ کاملاً سفید داخل پاکت است. با دیدن کاغذ سفید ناراحت می شود و اشک می ریزد چون کاملاً تنهاست و با کسی رابطه ای ندارد و الان هم حدود یک ماه است که چنین پاکت هایی به در خانه اش فرستاده میشود. ابتدا او با دیدن کاغذهای سفید متعجب و کنجکاو می شود اما کم کم نوعی ترس و تشویش به خاطر کاغذها به وجودش راه می یابد. روز بعد باز هم نامه رسان به در خانه می آید و پاکتی به خانم می دهد. این بار خانم از نامهرسان می خواهد که بایستد و بعد موضوع کاغذهای سفید را پیش او مطرح می کند و از او می خوهد که کمکش کند تا فرستنده ی پاکت ها را پیدا کند. نامه رسان مقداری خانم را دلداری می دهد و وانمود می کند که مساله مهمی اتفاق نیفتاده و خطری خانم را تهدید نمی کند و بهتر است که نترسد و دستپاچه نشود. بعدخانم از نامه رسان می خواهد که این موضوع را جایی مطرح نکند و نامه رسان از آن جا می رود. روز بعد مجدداً نامه رسان به در خانه ی خانم سانی می رود ولی این بار فقط می خواهد که به او بگوید دیگر پاکتی برایش فرستاده نشده است و احتمالاً دیگر هم فرستاده نخواهد شد. تا یک ماه بعد دیگر پاکتی برای خانم فرستاده نمی شود. تا این که یک روز دوباره نامه رسان پاکتی برای خانم می برد و خانم هم پاکت را پیش نامه رسان باز می کند و باز هم میبیند که یک کاغذ سفید داخل پاکت است. نامه رسان بسیار متعجب می شود و خانم از او می خواهد که کمی جلوی در صبر کند بعد خانم به داخل خانه می رود و پاکت های قبلی را می آورد و به نامه رسان نشان می دهد و به نحوی به او می فهماند که متوجه شده است که فرستنده ی پاکت ها خود نامه رسان بوده است. نامه رسان مضطرب می شود و می خواهد منکر قضیه شود ولی خانم باز هم او را محکوم می کند. بالاخره نامه رسان طاقت نمی آورد و اعتراف می کند که فرستنده ی کاغذهای سفید بوده است. خانم علت این کار را از او می پرسد و او با خجالت و شرمندگی موضوع علاقه مند بودنش به خانم را مطرح می کند و علت فرستادن کاغذهای سفید را این گونه بیان می کند که می خواسته به این بهانه هر روز خانم را ببیند ولی بعد از این که متوجه ترس و نگرانی او شده این کار را دیگر ادامه نداده است.خانم سانی هم به جوان می گویدکه پاکت آخری را خودش به صندوق پست انداخته است و وقتی که جوان علت این کار را می پرسد خانم سانی حقیقت را به او می گوید و به او ابراز علاقه مندی می کند. چند روز بعد خانم سانی و نامه رسان با هم ازدواج می کنند و در همان خانه به زندگی مشترک خود می پردازند.
ـ تحلیل داستان
الف) کنشگران
جوان نامه رسان در این داستان نقش کنشگر فاعل را دارد و اگرچه هدف او از ابتدای داستان مشخص نیست، اما نهایتاً مشخص می شود که هدف او این بوده که هر چند روزی یک بار خانم سانی را ببیند (به خاطر علاقه مند بودنش به او) خانم سانی هم نقش فاعل را بر عهده دارد و هدفش این است که بفهمد چه کسی برایش پاکت ها و نامه های سفید را می فرستد، در این قسمت نامه رسان نقش یاریگر را دارد.
در ابتدای داستان جوان نامه رسان اعطا کننده و خانم سانی دریافت کننده هستند و در پایان داستان این نقش های کنشی بین دو شخصیت عوض می شود و خانم سانی اعطا کننده و جوان دریافت کننده است.
فاعل
نامه رسان/خانم سانی
هدف
ملاقات خانم سانی هرچند روز یک بار/پی بردن به راز نامه های سفید
بازدارنده
____
یاری رسان
__/نامه رسان
اعطاکننده
نامه رسان/خانم سانی
دریافت کننده
خانم سانی/نامه رسان
ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: به تنهایی زندگی کردن خانم سانی درمنزل شوهرش، تلاش خانم سانی برای پیدا کردن فرستنده ی نامه ها، طرح مسأله ی نامه ها با نامه رسان از سوی خانم سانی، دلداری و اطمینان دادن نامه رسان به خانم سانی، مشخص شدن قصد و نیت نامه رسان برای خانم سانی و ازدواج خانم سانی و نامه رسان با یکدیگر زنجیره های اجرایی این روایت هستند.
ـ زنجیره ی انفصالی: رفتن جوان نامه رسان به درخانه ی خانم سانی و برگشتن از آنجا بعد از دادن نامه، رفتن خانم سانی به جلوی در و برگشتن به داخل خانه، ناراحت شدن خانم سانی بعد از دیدن کاغذ سفید، فرستاده نشدن پاکت برای خانم سانی به مدت یک ماه، ارسال مجدد نامه ی سفید بعد از یک ماه، رفتن نامه رسان به در خانه ی خانم سانی و ایستادن در آن جا به درخواست خانم، رفتن خانم به داخل خانه و آوردن تمام پاکت های قبلی پیش نامه رسان، رفتن نامه رسان از آن جا بعد از روشن شدن قضیه و نهایتاً برگشتن نامه رسان به در خانه ی خانم سانی و وارد شدن او به داخل خانه زنجیره های انفصالی این داستان محسوب می شوند.
ـ زنجیره ی میثاقی: علاقه مند بودن نامه رسان به خانم سانی، درخواست خانم سانی از نامه رسان برای مخفی نگه داشتن ماجرای نامه های سفید، ترس خانم سانی از دریافت نامه ها، درخواست نامه رسان از خانم سانی برای کنترل خود و غلبه بر ترس، قول نامه رسان به خانم سانی در مورد این که دیگر نامه ای به خانه اش فرستاده نخواهد شد، فرستادن نامه به خانه ی خانم سانی توسط خودش برای پی بردن به درستی حدس و گمانش درباره ی نامه رسان، علاقه مند شدن خانم سانی به نامه رسان، گذاشتن قول و قرار ازدواج بین خانم سانی و نامه رسان زنجیره های میثاقی این داستان را شکل دادهاند.
۲۲-آقای دکتر اختیار دارید[۶۳۰]
مولف به همراه چند نفر از دوستانش در مجلسی بوده که یک نفر روزنامه ای می آورد که در آن مقاله ای درباره ی گرانی نرخ ویزیت پزشکان نوشته شده است و با خواندن این مقاله هر یک از حاضرین درباره ی این موضوع خاطره ای مربوط به خودشان نقل می کنند و نفر سوم این داستان را تعریف می کند. بنابراین راوی این داستان همین نفر سوم است.
راوی صبح یک روز به یک دکتر زنگ می زند و او را به بالین خود دعوت می کند. منشی دکتر می گوید که باید بیمار به آن جا برود و اول پول ویزیت را بدهد و بعد دکتر را با خودش ببرد. راوی هم می گوید که اگر می توانست که به آن جا برود دیگر چه لزومی داشت که دکتر را به خانه ی خود دعوت کند اما منشی قانع نمی شود و می گوید که پول را بدهید شخص دیگری بیاورد و راوی باز هم اصرار می کند و می گوید که مجرد است و کسی را ندارد تا به آن جا بفرستد، بالاخره منشی راضی می شود که دکتر را به خانه ی راوی بفرستد و راوی هم قول می دهد که فوراً حق ویزیت را به خود پزشک بدهد. یک ساعت بعد راوی صدای سرفه های شدیدی را از فضای پلکان عمارت می شوند و حدس می زند که صدای آقای دکتر باشد که به خاطر بالا بودن سنش، بالا رفتن از پله ها باعث تنگ شدن نفسش شده است. راوی در اتاق را باز می کند و می بیند که آقای دکتر وارد شده و در وسط اتاق ناگهان مثل نعش بر زمین می افتد. راوی به خاطر وحشت زیاد ناشی از دیدن وضع جسمی پزشک و ترس از این که مبادا پزشک در خانه ی او بمیرد و او مورد سوءظن پلیس قرار بگیرد، بیماری خود را کاملاً فراموش می کند و تصمیم می گیرد که پزشک را به جایی برساند تا مداوایش کنند. گوشی تلفن را بر می دارد که به بیمارستانی زنگ بزند و تقاضای کمک کند ولی به خاطر نقص در خطوط تلفن نمی تواند با جایی تماس بگیرد و بالاخره تصمیم می گیرد که خودش او را به بیمارستان برساند و پزشک را به کول خود می گیرد و از اتاق بیرون رفته و از پله ها به پایین می رود و به خاطر طی کردن پنج طبقه پله به شدت عرق می کند. وقتی که از ساختمان خارج میشود یک تاکسی خالی را می بیند و می خواهد که سوار بشود اما راننده ی تاکسی با دیدن پزشک بیهوش از سوار کردن او خودداری می کند و راوی مجبور می شود که مقداری بیشتر از کرایه ی معمول به راننده بدهد و بعد سوار تاکسی می شود، راننده ی تاکسی علت بیهوشی پزشک را می پرسد و راوی جریان را به به طور خلاصه برای او شرح می دهد. راننده پیشنهاد می کند که راوی یخه ی پیراهن پزشک را باز و گره ی کراواتش را هم شل کند و شیشه ی ماشین را هم پایین بکشد تا باد به صورت پزشک بخورد و بعد فلاسک آب خود را به راوی می دهد و می گوید که کمی هم آب به صورت پزشک بزند راوی هم به سرعت تمام این کارها را انجام می دهد و قبل از رسیدن تاکسی به مطب پزشک حال او به جا می آید و راوی هم نفس راحتی می کشد. دکتر وقتی که به هوش می آید متعجب و سردرگم می شود و راوی هم قضیه را برایش شرح می دهد. جلوی مطب پزشک از تاکسی پیاده می شوند و راوی پزشک را تا مطبش همراهی می کند و چند دقیقه هم پیشش می ماند و هنگامی که از خوب بودن حال او مطمئن می شود بلند می شود و خداحافظی می کند تا از مطب بیرون برود اما قبل از این که بیرون برود پزشک می پرسد: ببینم چیزی را فراموش نکرده اید، راوی هم می پرسد چه چیزی را؟ و منشی پاسخ می دهد که منظور آقای دکتر حق المعالجه است. راوی از شنیدن این حرف جا می خورد و به پزشک می گوید که این من بودم که شما را معالجه کردم ولی آقای دکتر از شنیدن این پاسخ بسیار عصبانی می شود، به راوی چیزی نمی گوید ولی با عصبانیت به منشی خود می گوید: حالا دیدی؟…. حالا فهمیدی چرا من اصرار دارم همیشه از ارباب رجوع، اول پول بگیریم؟……
ـ تحلیل داستان
الف) کنشگران
راوی داستان در این روایت نقش فاعل را دارد و هدف او ابتدا به اثبات رساندن بی انصافی بعضی از پزشکان است و با تعریف کردن ماجرای خود می خواهد که به همین هدف برسد و در روایت اصلی که همان خاطره ی راوی است نقش های کنشی را می توان به این صورت توضیح داد:
راوی داستان نقش فاعل را دارد و هدف او رسیدن به بهبودی است و به همین خاطر هم به مطب پزشک تلفن می کند تا او را به خانه اش دعوت کند، هدف بعدی او این است که منشی را راضی کند که ابتدا پزشک را به خانه ی او بفرستد تا او بعداً حق ویزیت را به خود پزشک بدهد. منشی هم در این قسمت ابتدا فاعل است و هدف او انجام دستور پزشک و دریافت حق المعالجه از بیمار قبل از فرستادن پزشک به آدرس اوست، ولی وقتی که بیمار شرایط خودش را برای او شرح می دهد، منشی نقش یاری رسان را بر عهده می گیرد و از پزشک می خواهد که به منزل بیمار برود. پزشک هم ابتدا نقش فاعل را دارد و هدف او معالجه ی بیمار در خانه اش است ولی وقتی که حال پزشک بد می شود، نقش های کنشی جابجا می شوند و بیمار نقش فاعل را بر عهده می گیرد و هدف او نجات پزشک است. ضمناً باید گفت که به هم خوردن حال پزشک عاملی است که نقش بازدارنده را دارد. راننده ی تاکسی هم نقش یاری رسان را دارد و به بیمار کمک می کند کارهایی را انجام دهد که حال پزشک بهتر شود.
بیمار اعطا کننده و راننده ی تاکسی دریافت کننده هستند.
فاعل
بیمار(راوی داستان)
هدف
معالجه شدن توسط پزشک در خانه/کمک به پزشک و به هوش آوردن او
بازدارنده