که هرزه گرد بود گر به هر دری باشد
نه کار او بود این کار دیگری باشد
وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / بحر مجتث مثمن اصلم
موضوع کلی: عشق وبیان جلوه های زیبای عشق
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-گرفتم، کنایه از فرض می کنم که./ بیت استفهام انکاری دارد. یعنی مشابه تو در زیبایی کسی پیدا نمی شود./
۲-شهیدان، کنایه از عاشقان./ مصراع دوم اغراق دارد. محشر وقیامت، تناسب./
۳- سرو صنوبر خرام، استعاره از قامت زیبای یار./ دل، در مصراع دوم مجاز از انسان است./صنوبر در مصراع اول نام درخت سرو و در مصراع دوم مراد قلب صنوبری است./کجاست، کنایه از وجود ندارد./
۴-سردر چوگان آوردن، کنایه از تسلیم شدن./ چون گوی ، تشبیه./ دریغ کردن، کنایه از مضایقه وخود داری کردن./
۵- تو جوهر جانی، تشبیه بلیغ اسنادی./ خزائن، گنجینه ها./ خزائن روح، تشبیه بلیغ اضافی./آرایه تصدیر در بیت وجود دارد./
۶-در، مخفف درگاه./ هرزه گرد، آن که بیهوده هرجا رفت وآمد کند، کنایه از هرجایی./تشبیه مضمر وتفضیل در بیت وجود دارد معشوق از کعبه و مسجد بالاتر و برتر است./
۷-مفهوم بیت ناپایداری و بی وفایی عاشق در راه عشق/کار، کنایه از عشق ورزی ./
غزل ۵۰۱
عالم از سیل فنا گر چه خطر ها دارد
غم عالم بهل ای خواجه غم خویش بخور
ساقی مهوش و یک شیشه می و گوشۀ امن
چون کس امروز نداند که سر آرد یا نه
اهلی دلشده چون شمع بسی سوخته است
هر که در عالم مستی است چه پروا دارد
ز آنکه عالم چه غم از ننک و بد ما دارد
هر که افزود بر این ها سر غوغا دارد
ابله است آن که چو زاهد غم فردا دارد
تا کنون در نظر اهل دلان جا دارد
وزن:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن/ بحررمل مثمن مخبون محذوف
موضوع کلی: مست وبی خود شدن عاشق در راه عشق
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-سیل فنا، تشبیه بلیغ اضافی./پروا، کنایه از ترس وبیم./مصراع دوم استفهام انکاری است، عاشق از خطرات راه عشق نمی ترسد./
۲-بهل، فعل امر به معنی رها کردن./خواجه، خطاب عام است نسبت به انسان ها، معادل آقای امروزی./عالم مجاز از مردم عالم./
۳-مهوش، صفت مرکب برای ساقی،به معنی زیبا./سر، مجاز از فکر واندیشه./
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-سرآوردن، کنایه از زنده بودن./ ابله، نادان واحمق./ فردا، کنایه از روز قیامت./
۵-دلشده، کنایه از عاشق./ چون شمع، تشبیه./ سوخته، کنایه از در عذاب بودن./ اهل دل، کنایه از عاشق./ اهل دلان، جمع بستن صفت ، ویژگی سبکی است./
غزل ۵۰۲
شوخی که خون من چو می ناب می خورد
هر گه فکند بر گل رخ زلف تابدار
دل با خراش ناوک او خوش بود مرا
باور مکن که گوشه نشین گشت چشم او