اعمال ما هرچند نیک هم باشد، در برابر لطف و نعمتهای خدا کم و ناقص است.
بــر درت خوب و زشت را چه کنم
چـون تـو هستـی بهـشت را چـــه کنم[۱۹۸]
و اقرار به اینکه خداوند بینیاز مطلق هست؛ یعنی اینکه نه خوبی بنده به کار او میآید و نه بدیاش چیزی از او میکاهد؛ بلکه تنها دوستی، عشق و وصال خداوند را خواهان است، حتی بهشت بدون خداوند ارزشی ندارد. پس ما میبینیم که مناجات شاعران فارسی زبان نیز مانند ادعیه ائمه، سخن از نفس، گناه، ناتوانی و سرگشتگی خود است و از آنها شکایت میکنند، اما اگر به دیده انصاف بنگیریم درمییابیم که در ادعیه مأثور به صورت مفصلتر به این قضیه نگاه کردهاند و نهایت عجز و ناتوانی خود را اقرار میکنند و در نهایت انکسار و شکستگی رو به درگاه احدیت مینهد و از او طلب یاری و درخواست بخشش و آمرزش میکنند. همانطور که در قسمت اقرار به گناهان در ادعیه شیعه ملاحظه کردهاید در دعاهایی مانند کمیل و ابوحمزه ثمالی و دیگر ادعیه، به انواع گناهان اشاره کردهاند و حتی پیامدهای هرگناه و خطا را بازگو کرده و از بسیاری لغزشها و غفلت از یاد خدا طلب استغفار کردهاند و تنها هدایت و رهبری حق را مایه نجات و رستگاری خویش دانستهاند، اما در نیایشهای شعرا به صورت کلی برای گناهان خود طلب بخشش کردهاند.
۱-۸-۵-۱٫ طلب قرب و وصال حق در ادعیه
انسان بهطور فطری کمالجو است و در نتیجه از زمانی که خود را شناخت، همواره سعی داشت خویشتن را به مبدأیی متصل کند و به او پشتگرم شود، چه بسا انسان بدوی نیز چون روح خود را جدا شده از روح اصلی و منشأ اصلی احساس میکرد و به ناتوانی خویش پی برده بود، همواره با پناه بردن به بتها و جانداران در دسترس خود بهنوعی میخواسته به مقصد اصلی دست یابد و از قدرتی مافوق قدرت خود بهرهمند شود و با این نگرش رابطه خصوصی و رازگونهاش را با قدرت مافوق مادی برقرار کرده است و از او طلب کمک و یاری میکرد، پس از آن با پیدایش دیگر ادیان مثل یهود، مسیح، زرتشتی و اسلام انسان خود را متصل به خدای واحد دید و شروع به پرستش او کرد و در نیایشهای خود او را طرف خطاب خود قرار میداد. اما این پرستش صرف او را راضی نکرد، بلکه در پی رسیدن به محبوب خود بود و بهدنبال ارتباط با خالق خویش، راه دعا و مناجات را برگزید. او راهی غیر از دعا و مناجات نتوانست برگزیند، زیرا دعا بیانگر نوعی کشش در انسانهاست که باعث میشود آنها را با امری مقدس مرتبط کند. در هنگام دعا، احساس حضور در مقابل امر مقدس و نامتناهی به انسان دست میدهد که این درک حضور خدا، همانند یک سفر معنوی برای روح است و روح انسان را به اصل خود نزدیک میکند. در کتاب مروری بر گستره دعاپژوهی به زبان ویلیام جیمز این تجلی روح در دعا را این گونه تعبیر میکند: «دعا را همچون تظاهری نیمه هشیار و عاطفی توصیف کردند؛ یک طغیان ذهن که تمایل دارد با موجودات ماوراء وارد تعامل شود. تجربه دعا در بیشتر مواقع «گریستن از ته دل» حسرتهای ناگنجیدنی در بیان «و طغیانهای روحی را به همراه دارند.»[۱۹۹]
این تظاهر نیمههشیار، انسان را به ماوراء وصل میکند که لذتی گوارا و شیرین در وجود و روح آدمی به وجود میآورد و هرچه این ارتباط عمیقتر میشود، به لذت و گوارایی آن افزوده میشود تا جایی که دیگر آدمی از خواستها و نیازهایش چشمپوشی میکند و تنها خواستار یک چیز است و آن چیزی نیست جز طلب قرب و همنشینی وصال یار. آدمی این وصال و درآمیختن با معشوق را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکند و خواستار وحدت و اتحاد عرفانی میشود، زیرا در آن عالم روحانی فقر و فنای خویش را در مییابد و خود را بیچیز و تنها مییابد و محبوب را کامل و نامتناهی و غنی مطلق؛ در این لحظه به فقر خود پی میبرد و وصال را تجربه میکند و تنها از خدا، خدا را میخواهد. چه لحظه عجیبی است، لحظه وصال، الفاظ از بیان آن قاصرند. آن لحظه که بشر خود را غرق در محبت محبوب میبیند: «و غلتی لا یبردها الا وصلک و لو عتی لا یطفیها الا لقاوک و شوقی الیک لا یبله الا النظر الی وجهک و قراری لا یقر دون دنوی منک: و سوز سینهام را جز وصال تو خنک نکند و جز ملاقات تو آتش دلم را خاموش نکند و جز نظر به جلوه تو، اشتیاقم را سیراب نکند و جز به نزدیکی تو قراری ندارم.»[۲۰۰]
امامان معصوم در مناجاتهای خود طالب نزدیکی و وصال هستند و همواره از خدای منان میخواهند که ذکر و یاد خود را در دل آنها بیندازد و لحظهای از یاد خدا غافل نشوند و انسان به این مقام و مرحله نمیرسد، جز با مراقبه و تنها انسانهای عارف وکامل به این مقام نایل میشوند. به گفته محمد فنایی اشکوری: «مقام قرب مراتبی دارد که عالیترین مرتبه قرب، از آنِ کاملترین انسانها است.»[۲۰۱]
یکی از ادعیه شیعه که در آن مقام قرب و حب حق را درخواست می کنیم دعای کمیل است که حضرت امیر در این دعا میفرماید:
«وهب لی الجد فی خشیتک و الدوام من الاتصال بخدمتک… و اجعل لسانی لذکرک لهجا و قلبی بحبک متیما: و کوشش در ترس و خشیتت را عطا فرما و مداومت در پیوستن به خدمتت را … زبانم را به ذکرت گویا قرار ده و دلم را به دوستیات بیقرار و شیدا قرار ده.»[۲۰۲]
امیرالمؤمنین در دعای کمیل فریاد میزند: «یا غایه آمال العارفین: ای منتهای آرمان عارفان» زیرا عارفان تنها خدا را میخواهند و فریاد میزنند: «یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العالمین: ای محبوب دل راستگویان و ای حیرانکننده عالمیان» زیرا عارفی که حضور حق را حس میکند به حیرانی میرسد و در آن مرتبه تنها محبوب و معشوق را خواهان است و فراق از او برای آنها سختترین و شکنجهآورترین عذابهاست، پس تا نفس باقی است فریاد «یارب یارب» سر میدهد. در دعای ابوحمزه ثمالی نیز امام سجاد از خداوند میخواهد که او را به ذکر خود مشغول دارد: «اللهم الشغلنا بذکرک» و سپس او را آرزو و نهایت خواست خود صدا میزند: «فیا مولای و یا مؤملی و یا منتهی سئولی: پس ای مولایم و ای آرزویم و ای نهایت سئوال من.»[۲۰۳]
این خطاب، خود بیانگر این است که در پایان هر دعا و مناجاتی، انسان خواستار خود خداست و نهایت آرزویش وصال اوست. «و انت موضع املی: تو مرکز آرزویم هستی.» و نیز از خدا میخواهد که غیر از او با دیگری انس نگیرد: «حتی لا استانیس بغیرک: تا به دیگری جز تو انس نگیرم»؛ «و لا تجعل شیئا مما اتقرب به: و قرار نده چیزی را که به آن تقرب جویم»[۲۰۴] چرا که تنها تقرب به ذات باری تعالی نهایت آرزوی اوست : «اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک: خدایا از تو میخواهم که دلم را از دوستی خودت پر کنی؛ «و اجعل لی فی لقائک الراحه و الفرج و الکرامه: و مقرر کن برایم در موقع ملاقاتت آسایش و گشایش و احترام را.»[۲۰۵]
امام معصوم ابتدا قلبی سرشار از عشق به خدا میخواهد و سپس آرامش و آسایش هنگام حضور و ملاقات. امام در مناجات محبین از مناجات خمس عشره، بهشیوایی وصفنشدنی محبت، عشق و قرب خداوند را خواستار است. ابتدا در فرازهایی به توصیف حلاوت و شیرینی دوستی خدا میپردازد و همچنین از خدا میخواهد که او را جزء کسانی قرار دهد که دوستیشان را برای خدا خالص کردهاند و خداوند نیز آنها را در جایگاه راستی، در جوار خود جایگزین کرده و دلشان را برای دوستی خدا فارغ ساختهاند و ذکر و شکر خدا را نصیب و روزیشان کرده و آنها را شایسته مناجات با خود کند؛ امام از خدا میخواهد او را جزء کسانی قرار دهد که چشمشان از خدمت به خدا بیخواب شده و روزهایشان از آه و ناله از شوق و اشتیاق خدا پر شده است: «اللهم اجعلنا ممن دابهم الارتیاح الیک و الحنین و دهرهم الزفره ولانین جباههم ساجده لعظمتک: خدایا مقرر دار ما را از کسانی که شیوه آنها خوشدلی به درگاه توست با دلی پر مهر و روزگارشان آه و ناله از شوق توست و برای بزرگواری تو پیشانی بر خاک سایند.»[۲۰۶]
امام با تمام وجود فریاد میزند: «یا منی قلوب المشتاقین و یا غایه آمال المحبین، اسئلک حبک: ای آرزوی دلهای مشتاقان و ای نهایت آرمان دوستان! از تو دوستی تو را خواهم.»[۲۰۷]
ایشان در لحظه حضور دیگر نه درد و رنج و شکایتی دارند و نه آرزویی که طالب آن باشند.
۱-۸-۵-۲٫ طلب قرب در مناجاتهای شاعران
اگر آثار شاعران عارف را ورق بزنیم در مناجات های آن ها طلب قرب و هم نشینی حق را شاهد خواهیم بود، برای نمونه مولوی در دفتر دوم مثنوی میفرماید:
راه را بــر مـا چو بستــان کن لطیف
مــنزل ما خـود تو باشی ای شـریف[۲۰۸]
اشـک دیده اسـت از فـراق تو دوان
آه آه اســت از مـــیــان جـان روان[۲۰۹]
در ابیات بالا مولوی بیپرده و حاشیه به سراغ آرزوی دیرینهاش؛ یعنی وصال حق میرود و از خداوند میخواهد که راه رسیدن به مقام قرب را هموار کند؛ زیرا نهایت مقصد تنها خداست.