فصل پنجم
بررسی اخلاق در کلیله و دمنه و مرزباننامه
۵- بررسی اخلاق در کلیله و دمنه و مرزبان نامه
۵-۱- بررسی اخلاق در آثار تعلیمی
بررسی مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از دیرباز مورد توجه همگان بوده است. معمولا کمتر کتابی در ادبیات فارسی یافت میشود که مفاهیم اخلاقی در آن ذکر نشده باشد. ادبیات تعلیمی ایران، به شدت وامدار اخلاقیات است.
اخلاقیات گاهی محدود به اخلاقیات موجود در حوزهی شرع و فقاهت اسلامی بوده و گاه فراتر از آن، به اخلاقیات در حوزه های دینی و ملی سایر کشورها نظیر یونان، هند و چین باستان نیز نظر داشته است. از آنکه اصول اخلاقی گاه برپایه شرع و گاه بر پایه عقل تفسیر و تبیین میشده، اخلاقگرایان عارف و صوفی مسلک که همیشه با عقل سر جنگ داشته بودند، خود را مقید به تعلیم و آموزش اخلاق اسلامی کردهاند.
امام محمد غزالی در آثار اخلاقی خویش هیچگاه از تعاریف و واژگان اخلاقی در حوزه شرع پا را فراتر ننهاده است. در مقابل این جماعت، اخلاقگرایان فیلسوف و یا عقلگرا، ضمن رعایت جوانب شرعی و استفاده از واژگان و تعاریف اخلاقی در حوزه فقاهت، به تبیین مفاهیم اخلاقی برگرفته از آثار ارسطو، افلاطون و حتی حکمت خسروانی ایران باستان نیز پرداختهاند. از این گروه، فارابی، ابن سینا و خواجه نصیر شهرتی تام دارند.
نویسندگان وابسته به دربار با آنکه در قید و بند فقه اشعری گرفتار بودهاند و نیز توجه آنها به علومی نظیر فلسفه، میتوانست به قیمت تکفیرشان تمام شود، به کمک ادبیات داستانی و نیز بهره بردن از آیات قرآنی که در آنها به خردورزی توصیه شده بود، به بیان مفاهیم اخلاقی مرکب از مفاهیم اخلاقی شرعی و مفاهیم اخلاقی فلسفی، در قالب داستانهایی از زبان حیوانات پرداختند.
بررسی اخلاقیات در آثار تعلیمی زبان و ادبیات فارسی، میتواند خوانندگان را به درک جامعی از این موضوع برساند. در اینجا، به بررسی اخلاق در دو اثر تعلیمی وزین ادبیات فارسی؛کلیله و دمنه و مرزبان نامه، که اخلاق عملی در آنها نمودهای فراوانی دارد، میپردازیم. نخست، مختصری راجع به این دو کتاب ذکر میشود و پس از آن به معرفی مفاهیم متعالی اخلاقی و نیز ضدارزشهای اخلاقی میپردازیم.
۵-۲- کلیله و دمنه
پس از رنسانس ادبی ایران در قرن دوم پیش از میلاد که به توصیه و پایمردی انوشیروان رخ داده بود، غالب متون هندی و یونانی و رومی در دربار ایران به پهلوی ساسانی گزارش شدند. در این میان یکی از ممتازترین آثار حکمی هندیها، کلیله و دمنه بود که برزویه طبیب از دربار هند برای پادشاه ایران تحفه آورد و بزرگمهر حکیم آن را به پهلوی ترجمه کرد. لیکن اصل اثر در دوران حمله اعراب مسلمان نابود شد و سرانجام ابن مقفع، ادیب ایرانی توانست نسخهای از آن پیدا کند و به عربی ترجمه نماید. نصرالله منشی دبیر بزرگ بهرامشاه غزنوی این اثر را با کوشش فراوان به پارسی بازنویسی کرد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«ترجمه ابنالمقفع را که میبینیم تمامی به نثر است و بیت و آیت و حدیث ندارد و حال آنکه برخی از مضامین کتاب شاعرانه و مقتضی منظوم بودن است. نصرالله منشی به هدایت ذوق – نمیدانیم که از اصل هندی خبر داشته یا نه- پی برده است که بی اشعار و امثال و گفتارهای برجسته برگزیده، کار کتاب ناتمام است، از آیه و حدیث و مثلها و شعرهای نخبه و زیبا و با قوّت عربی و فارسی مبلغی درآن گنجانده است و بسیاری از شعرهای فارسی را بالخصوص چنان در کلام خود درج کرده است که مکمّل عبارت است و جمله بی آن ناتمام است و حتی گاهی یکی دو لفظ را در بیت تغییر داده است تا از وزن خارج گردد و مانند نثر خوانده شود، شبیه به سایر جمل شاعرانه که در اصل کتاب است. » (مینوی، مقدمه کلیله و دمنه، ۱۳۸۶ )
کلیله و دمنه، با دیباچهای از نصرالله منشی به عنوان مترجم اثر آغاز می شود و در لابلای سخن، به ذکر القاب بهرامشاه، معرفی کتاب کلیله و دمنه، یادکرد کلیله منظوم رودکی و کیفیت ترجمه خود می پردازد.
در بخش دوم به مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع پرداخته و در فصل سوم تمهید بزرگمهر بختکان را ذکر می کند.
این کتاب دارای ۱۹ باب است که ۱۵ باب آن به داستانهای موجود اختصاص یافته است. سرگذشت کلیله و دمنه در طی دو باب به نامهای “باب شیر و گاو” و “باب بازجست کار دمنه” ذکر شده است. این اثر جاودان مجموعهی عظیمی از قصههایی است که نام خود را از دو قهرمان اصلی قصهها گرفته است.
نصرالله منشی، ترجمه را احتمالا در میان سالهای ۵۳۸ و ۵۴۰ هـ ق به پایان برد و آن را به نام بهرامشاه غزنوی کرد که این کار پیش از قتل و غارت غزنه در سال ۵۴۵ انجام گرفته است. هدف وی آن بود که رایجترین سنت ادبیات فارسی را در آن بگنجاند.
دوفوشه کور، برآن است که «کلیله و دمنه، یک نصیحهالملوک است..» (دوفوشه کور، ۱۳۷۷: ۵۶۶) وی چنین تحلیل میکند که این کتاب: «به دو صورت همچون یک نصیحهالملوک نموده میشود: نخست این که پاسخ یک مرد حکیم به پرسشهای شاه است و دوم اینکه هدف از آن این است که شاه را نسبت به رفتار اطرافیان خود آگاه کند.
هر قصه با درخواست شاه از برهمن آغاز میشود که از او میخواهد دربارهی موضوع سوال مثالی بزند، برهمن با اندرز حکمتآمیزی که متناسب با سوال است پاسخ میدهد، آنگاه پاسخ را به یک قصه میآراید. تقریبا در همهی موارد برای دست یافتن به معنای هر قصه، کافی است که به پرسشها و پاسخها دقت شود.» (همان، ۵۶۷)
۵-۳- مرزباننامه
سعدالدین وراوینی خواجه ابوالقاسم ربیبالدین هارون، وزیر مظفرالدین ازبک که کتاب مرزباننامه را به نام این وزیر تألیف کرد، کتاب خود را به زبانی ادیبانه و متکلف تألیف کرده است و آن را با اندرزها، گفته های بزرگان و قطعات شعریِ کوتاه آراسته است و در نتیجه وجه اخلاقی این کتاب کاملا محسوس و مؤکّد شده است.
بخشی که مرکب از نُه قصه میباشد؛ شامل تعلیمات و اندرزهای اخلاقی مرزبان است. در بخش اول که دلائل تألیف آن را نگاشته، پس از اینکه مرزبان بر آن شد تا پای خود را از غائلهی سیاست کنار بکشد، بزرگان از او خواستند که پیش از کنارهگیری کتابی در حکمت تألیف کند تا سرمشق رفتار و کردار شاه باشد اما مرزبان مورد بدگمانی شاه قرار گرفت و مقرر شد که مرزبان، کتاب خود را به وزیر تسلیم کند و وزیر در حضور شاه به انتقاد از آن بپردازد.
آنگاه او نشان داد که پادشاه به عدل سلطنت نمیکند، زیرا که کارگزاران او از داراییهایی مردم سوءاستفاده میکنند، هر روز از شمار خردمندان کاسته میشود و زیردستان در زیر بار ستم زبردستان خرد میشوند.
این انتقاد مورد قبول واقع شد اما مرزبان با وزیر مباحثه و مجادله میکند تا نظارت و نگرش پادشاه در مورد نوشتههایی که جنبه اخلاقی سیاسی دارند، به حد نهایت برسد.
وزیر از پادشاه خواست که ازحق خود در زمینه رعایا به سکوت در مورد شاهزادهی فتنهبرانگیزی که میخواست به بهانهی گفتگو از سیاست به اقتدار و هیبت پادشاهی اعتراض کند، استفاده نماید، اما به سبب رفتاری که در پاسخگویی به شاهزاده در پیش گرفت، شرمنده شد.
اما مرزبان از این توطئه به سلامت جست و به واسطهی کتابی که تألیف کرد، مشاور پادشاهان در موضوع سیاست شد.
آنچه از مقدمه مرزباننامه برمیآید، این کتاب به مرزبان بن شروین منسوب است که از فرزند زادگان کاووس-برادر ملک عادل انوشروان-بود.شروین پنج پسر داشت. پس از مرگ او، حکومت به پسر بزرگتر رسید. بعد از مدتی، برادران دیگر از روی حسد به مخالفت برخاستند. مرزبان، برای تبرّی از استقلال برادران، تصمیم به ترک دربار گرفت تا پادشاه درباره او اندیشه بد نکند.
قبل از رفتن، به حضور برادر رفت و به نصیحت او پرداخت و شیوههای پادشاهی درست و عادلانه را به وی آموخت. شاه، وزیر بداندیشی داشت که میکوشید میان برادران، بذر بدگمانی بپاشد و روابط آنها را تیره سازد. مرزبان با او به مناظره در امور ملک میپردازد.
مرزباننامه، نه باب دارد که علاوه بر نه باب یاد شده، مقدمه و ذیل و تتمهای هم دارد که از نظر نگارش فنّیتر و دشوارتر از بقیه قسمتهای کتاب است.
این کتاب را میتوان، بر اساس یک نظم ویژه، به فصول اخلاقی خاص تنظیم و تقسیم کرد.
باب اول مرزباننامه، حکایتها و داستانهایی است که بین مرزبان و دستور (وزیر) نقل میشود تا نتایج سیاسی و مملکتداری گرفته شود.
در باب دوم، با بیان حکایات مناسب، سعی میشود سوء ظن شاه نسبت به برادران بر طرف گردد. در حقیقت وصیتنامهای اخلاقی است که به صورت دوازده اندرز اخلاقی است که به یک قصه میانجامد.
باب سوم مشتمل بر یک حکایت مفصل است با عنوان«ملک اردشیر و دانای مهران به»که طی آن بر اغتنام فرصت و قناعت و وارستگی تأکید میشود. مفهوم کلی این باب پرهیزگاری میباشد
«باب چهارم به مناظره مرد دینی و گاوپای اختصاص یافته است. این باب به ارزش و جایگاه علم اشاره دارد.
باب پنجم، داستان دو شگال به نامهای: دادمه و دادستان، است که به هنگام سختی به یاری هم میشتابند. این فصل دارای دو مفهوم اخلاقی است. ۱٫ قاعده خدمت پادشاه به ویژه مفهوم روزگار مساعد ۲٫یاری رساندن و کمک به دوستان.
باب ششم، حکایت سگی به نام«زیرک» است که با کمک گوسفندی به نام «زروی» به پادشاهی میرسد. این باب شامل تبیین رفتارهایی است که در خدمت پادشاهان باید در پیش گرفت. (رفتار زیردستان و رعایا)
باب هفتم، داستان پیل و شیر و هجوم پیل به دیار شیر و شکست پیل است. (جنگ و کشورگشایی )
باب هشتم، حکایت اشتر و شیر پارسا است. آثار و نتایج عیبجویی را ذکر میکند.
باب نهم، در حکایت عقاب و آزادچهر و ایرا است. مغایرت سرشت و طبیعت با فضایل اخلاقی و مغایرت سرنوشت با کوشش آدمیان.که در داستان کبک و عقاب به نیک فرجامی خاتمه مییابد. فصل نهم که پیچیدهتر از دیگر فصلها میباشد، داستان آزادشهر و ایرا که یک جفت کبک بودند با عقاب که حاکم آن منطقه است رخ میدهد.
آزادشهر پیشنهاد میدهد ترک خان و دیار کنند و میگوید که آرامش خود را از دست خواهیم داد و باید با بلاهای پیش آمده سازگار شویم. سرنوشت ممکن است تغییر کند و نجات ما بیکوشش ممکن است. آزادشهر به یک نکته اخلاقی که خصال نیک پادشاهان میباشد اشاره میکند و میگوید:
«بهترین کار این است که برویم و خود را به خدمت عقاب درآوریم که هرچند خونخوار ا ست خصال شاهانه دارد. » (وراوینی،۱۳۸۳: ۴۹۹) که احتمالا به نکته معروف «اصالت گم نمیشود » اشاره دارد و در جایی دیگر میگوید که خصائل، کیفیتهای درهمآمیختهای هستند و ای بسا که عقاب هم تغییر کند اما ایرا به اقتضای طبیعت اشاره میکند، آزادشهر میگوید: عقاب بزرگمنش است و من میتوانم او را به برکت قولی که میدهد نرم و موافق کنم و ایرا به این نکته اشاره میکند که «پیش از آن بایستی خصایل اهل دربار را آموخته باشی» (همان، : ۵۱۶)
در نهایت با پادرمیانی باز، به خدمت عقاب درمیآید و آزادشهر دربارهی عقل و خرد و شریعت و فضایل دیگر ازجمله رعایت احترام معرفت و دانشمندان است اندرزهایی به عقاب میدهد و به واسطهی دانش خود به ریاست دیوان و وزارت عقاب میرسد و با این نتیجه به پایان میرسد که دانش نیرومندتر از سرنوشت و طبیعت است و حتی قادر است اخلاق پادشاهان را که تغییرناپذیرند، تغییر دهد.
۵-۴- فضایل و رذایل اخلاقی در کتابهای کلیله و دمنه و مرزباننامه
در کلیله و دمنه ومرزبان نامه که سیاست نامه هایی جامع و کاملند، سخنانی که خطاب به پادشاه گفته شدهاند غالبا درتمام کتاب مشهود است، به خصوص در تضاعیف دو باب؛ پنج و شش کلیله ودمنه یعنی باب شیر و گاو و باب بازجست کار دمنه ذکر شده است. سخنانی که خطاب به پادشاه بیان شده، پر از چاپلوسی و همراه با اطناب و تطویل است. در حقیقت، نویسنده کتاب، میکوشد میزان فهم و دانش خود را در نزد پادشاه به اثبات برساند.
اخلاقیات در این دو کتاب در قالب داستانها و اندرزهایی از زبان حیوانات برای پادشاه بیان شده است چرا که زبان تلخ نصیحت گزنده و دیرفهم است به خصوص برای کسی که سرشار از عجب وتکبر حکومت و فرمانروایی بر مردمی است که براین باورند که محکوم به این نوع زندگیاند.
درکتاب کلیله ودمنه، نصرالله منشی کوشیده که خواننده را به معنای پنهان در قصهها رهنمون گرداند و بدین ترتیب اندرزی اخلاقی را که ابن مقفع در مقدمهی خود داده است به کار ببندد. اما او بیتردید شم قصهپردازی نیز داشته است و توانسته است به هنگام تمامی معنای دسیسهها و تحریکات را باز نماید. کلیله و دمنه به صورتی که نصرالله منشی آن را باز نوشته است، نوعی دایرهالمعارف جاندار و پرتحرک است که آگاهیهای مربوط به حکمت عملی به گونهای بس سازمانیافته در آن گرد آمده است.
مرزباننامه هم که شیوه نگارشش همانند کلیله و دمنه میباشد سیاست نامهای است که رذایل و فضایل پادشاه را در قالب داستان یک شاهزاده بیان میکند و به این ترتیب با پیشرفت داستان، از شیوه داستان در داستان استفاده میکند و حرف دل خود را به استماع حاکم میرساند، سخنانی که اگر بیپرده و مستقیم گفته میشد بیگمان سر سبزش را بر باد میداد.
۵-۴-۱- سیاست مدن (اخلاق پادشاه)
بنیانگذاران یک دولت و حکومت مردانی سختکوش و مصمّم و استوار بودند.آنها با کوشش و استقبال خطر، قدرت را جا به جا میکردند و آن را از یک خاندان به خاندانی دیگر یا از گروهی به گروهی دیگر انتقال میدادند. مانند: کوروش، ابو مسلم خراسانی، شاه اسماعیل صفوی، کریم خان زند، و… که همه از میان مردم برمیخاستند و با آنان همدرد بودند.این گونه افراد، شرایط دشوار و سهمگینی را تحمل می کردند، به همین جهت، آیندهنگریها و پیشبینیها، موانع و محدودیتها را بهتر از آیندگان درک میکردند درخور هر یک، تمهیداتی میاندیشیدند و اصول و پایههایی را درنظرمیگرفتند.
اما کسانی که میراثخوار آنها میشدند، حال و وضع دیگری داشتند.به قدرت، همچون گنجی باد آورده مینگریستند و بیمحابا از آن استفاده میکردند. گودال سقوط و زوال از همین لحظه کنده میشد و هر روز عمیقتر و بلعندهتر میگردید.
اسراف و تبذیر، رفاه و تجمل، غرور و بیاعتنایی، احساس مالکیت مطلق بر جان و مال مردم شیوه زندگی و شخصیت آنها میشد.از یاد میبردند که در گذشته چه بودند و چگونه میزیستند. رابطه خود را با مردم قطع میکردند. دوستانی جز مردم مییافتند و تکیهگاه بزرگ خود را از دست میدادند.یک روز به خود میآمدند که مردم دشمن آنها شده بودند، و ناچار با دشمن میجنگیدند. ولی سرانجام آنها شکست میخوردند و در چاه عمیق تاریخ سقوط میکردند،زیرا مردی دیگر برخاسته بود واین سقوط نتیجه نادانی، تنگخویی و هوا و هوس آنان بود. اینان با اعمال کارهایی از قبیل رنجاندن بزرگان و اندیشمندان، به راه انداختن جنگهای بیهوده، خوشگذرانی که فراموشکردن مردم مستضعف را در پی داشت ومجازاتهای بیمورد و اغماضهای نا بهجا اساس بنیان حکومت خود را از پایبست ویران نمودند.