تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها :
تعاریف نظری :
هوش هیجانی :
مجموعه مهارتهای مرتبط با هم که مشتمل بر توانایی ادراک دقیق ارزیابی وابراز هیجانها توانایی دسترسی و یا ایجاد احساسات به منظور تسهیل تفکر ،توانایی فهم هیجانها ، توانایی تنظیم هیجانها به منظور رشد هیجانی وعقلانی می باشد.(آقایار،شریفی ،۱۳۸۵)
مولفه های هوش هیجانی:
خود اگاهی: توانایی فهم احساسات خود ودرک اثر ان بر عملکرد ،ارزیابی درست از توانمندی ها وکاستی های خود واعتماد به نفس.(ابراهیمی،۱۳۸۵)
انگیزش : جهت دادن و هدایت عواطف و هیجانها به سمت و سوی هدف، خویشتن داری هیجانی و به تاخیر انداختن خواستهها و بازداری تلاشها ست .(آقایار،شریفی ،۱۳۸۵)
خودگردانی:توانایی کنترل احساسات صداقت و قابلیت اعتماد، وظیفه شناسی و سازگاری با شرایط. (آقایار،شریفی ،۱۳۸۵)
همدلی: مهارت درک احساسات دیگران، توانایی تشخیص مسائل جاری و گرایش به ارائه خدمت. .(ابراهیمی،۱۳۸۵)
مهارت اجتماعی: توانایی رهبری دوراندیشانه ،توانایی بر انگیختن دیگران وتوانایی نفوذ در دیگران ،وپرورش آنان .(ابراهیمی،۱۳۸۵)
خود کارامدی: به باورهای افراد به توانایی های خوددر انجام وظایف به طور موفقیت آمیزاشاره دارد.(باندورا،۱۹۹۷ .به نقل از عبداللهی ونوه ابراهیم ،۱۳۸۵ )
تعاریف عملیاتی :
هوش هیجانی: در این پژوهش منظور از هوش هیجانی ، توانایی مدیران گروه های آموزشی در بکارگیری هیجانات به منظور حل مشکلات کاری و داشتن زندگی سازمانی اثر بخش است که مطابق با مؤلفه های ذیل بواسطه پرسشنامه سنجیده می شود.
خود اگاهی : در این پژوهش منظور از خوداگاهی مدیران این است که آنها شناخت عمیقی نسبت به هیجانات ،عواطف ونقاط قوت ،ضعف ونیازهایشان دارند و با خودشان رفتارهای صادقانه دارند وتصمیماتی می گیرند که منطبق با ارزش ها و باورهای انهاست . که منظور ازآن نمره های است که مدیران در شش سؤال از پرسشنامه هوش هیجانی کسب می کنند.
انگیزش: انگیزش مدیران در این پژوهش اشاره دارد به اینکه مدیران خواهان پیشرفت وبهبود هستند و می خواهند کارها را بهتر از گذشته انجام دهند و معیاری برای اندازه گیری رشد وپیشرفت داشته باشند. که منظور ازآن نمره های است که مدیران در شش سؤال از پرسشنامه هوش هیجانی کسب می کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
خودگردانی: منظور از خودگردانی مدیران در این پژوهش این است که ایشان با هوش هیجانی می توانند احساسات و تکانش های خویش را کنترل کنند و اینکه هیجانات را به گونه ای یکپارچه سازند تا بتوانند مسائل غیر قابل پیش بینی را به راحتی کنترل کنند.که منظور ازآن نمره های است که مدیران درشش سؤال از پرسشنامه هوش هیجانی کسب می کند.
همدلی : در این پژوهش منظور از همدلی مدیران این است که ، با موشکافی دقیق علایم ظاهری فرد، بتوانندبه نیازها یا خواسته هایشان پی ببرند وبه عبارتی بدانند مخاطبان چه انتظاراتی از ایشان دارند. که منظور ازآن نمره های است که مدیران درشش سؤال از پرسشنامه هوش هیجانی کسب می کند.
مهارت های اجتماعی : در این پژوهش مدیران، به عنوان انسانهایی خوش برخورد و ممتاز در روابط اجتماعی تلقی می شوندو این امر باعث می شود انان در رهبری ،تعاملات فردی وابراز عقیده اثر بخش باشند. که منظور ازآن نمره های است که مدیران درشش سؤال از پرسشنامه هوش هیجانی کسب می کند.
خودکارامدی: در این پژوهش منظور از خودکار امدی ،عقاید،باورها وبرداشت مدیران گروه های اموزشی نسبت به توانایی ها و مهارتهای خود شان است که بواسطه پرسشنامه۲۲ سؤالی سنجیده می شود.
فصل دوم:
ادبیات و پیشینه پژوهش
مقدمه :
هدف از ارائه این فصل مروری بر ادبیات تحقیق و مطالعات گذشته است .ادبیات تحقیق در دو بخش ارائه شده است . ابتدا نظریه ها و مطالعاتی که در زمینه هوش هیجانی صورت گرفته ،بیان شده و سپس نظریه ها و مطالعات مربوط به خود کارامدی ارائه گردیده است و در پایان دستاورد ها و نتایج مطالعات انجام شده در مورد هر یک از متغییر ها بیان شده است.
بخش اول :هوش
تعریف هوش: هوش یکی از مباحث اصلی و مهم روانشناسی را تشکیل می دهد.ارائه یک تعریف که بتواند تمام جنبه های هوش را در نظر بگیرد ،بسیار دشوار است .زیرا هوش کیفیتی قابل رویت واحساس شدنی نیست ،بلکه یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی و مجرد است و انچه مورد مطالعه قرار میگیرد ،خود هوش نیست،بلکه آثار آن است. به علاوه هوش نه به عنوان یک استعداد ،بلکه مجموعه ای از استعداد هاست که از فردی به فرد دیگر فرق می کند(هین واستیو[۲]،۱۹۹۶٫ ترجمه کوچک انتظار و موسوی شوشتری،۱۳۸۴)
مفهوم هوش تاریخی طولانی دارد،شاید به اندازه خود انسان قدمت داشته باشد.کلمه هوش تحت عنوان عقل و خرد از دیرباز ،در مباحث فلسفی و ادیان مختلف به کار رفته است.اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شده است.وقتی روانشناسان شروع به تفکر و نوشتن در مورد هوش کرده اند، ابتدا بیشتر روی جنبه های شناختی آن ،مانند حل مسأله و حافظه متمرکز شده بودند.از زمان پیدایش آزمون هوش بینه –سیمون[۳]درسال ۱۹۰۵به منظور متمایز کردن کودکان عقب مانده ذهنی از کودکان عادی ،مفهوم هوش به عنوان عمده ترین مشخصه متمایز کننده افراد عادی وعقب مانده و پیش بینی پیشرفت تحصیلی افراد مطرح شد.از این منظر هوش در مقابل هیجان قرار گرفت و روانشناسانی که هوش را مطالعه می کردند تفکر منطقی را در مقابل تجارب هیجانی قرار دادند(مایر و سالووی [۴] ۱۹۹۰ ،به نقل از جعفری کندوان ، ۱۳۸۵)
تعریف هوش در دوره های متعدد،تغیییرات زیادی را از سر گذرانیده است.برای مثال دکارت ،هوش را توانایی قضاوت درست از غلط می دانست.یکی از تعاریفی که بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است،تعریف وکسلر[۵] است که هوش را ظرفیت کلی افراد برای عمل به صورت هدفدار و تفکر عاقلانه و بررسی مؤثر محیط می داند.وکسلر بین توانایی های عقلی و رفتارهوشمندانه یا هوش عمومی تمایز قائل شد.او بر خلاف نظریه پردازان قبلی هوش،تأکید کرد که هوش عمومی همان توانایی های عقلی نیست، بلکه برای اندازه گیری آن باید ،کل شخصیت فرد را مد نظر قرار داد،البته استفاده وکسلر از مفهوم شخصیت با آن چیزی که روان شناسان شخصیت به کار می برند، متفاوت بود. وکسلر این واژه را برای یک مفهوم کلی که شامل توانایی های شناختی ،رگه های شخصیتی،رفتارهای هیجانی و نگرش ها می باشد ،به کار برده است .
وکسلر (۱۹۵۰) به عوامل غیر عقلایی که رفتار هوشمندانه یک فرد را تسهیل می کند،همچون پشتکار،علاقه و انگیزه و وظیفه شناسی و یا موجب باز داری آنها می شود،همچون اضطراب و ناامنی و تحریک پذیری توجه نمود و سعی کرد که این عوامل را در مفهوم هوش عمومی خود بگنجاند،بنابراین وکسلر نیز به نقض ازمونهای هوش قبلی در نادیده گرفتن عوامل هیجانی و انگیزش در بر آورد هوش پی برد و بین توانایی های عقلی و عملکرد عاقلانه تمایز قائل شد.
پیاژه نیز هوش را به عنوان قابلیت سازش ارگانیسم با موقعیت های جدید می داند که در این تعریف جامع، جدا کردن توانایی های شناختی از پردازش های هیجانی ممکن نیست .بنابراین مبنا قرار دادن این تعریف برای طرح آزمون های سنتی هوش که فقط پردازش های عقلایی را در نظر داشتند ممکن نیست .( وکسلر،۱۹۵۰٫ به نقل از جعفری کندوان ،۱۳۸۵)
ثرندایک[۶] (۱۹۷۳) هوش را از نظر کارکرد به سه دسته اجتماعی،انضمامی،انتزاعی تقسیم می کند:
-هوش اجتماعی:کمک به درک روابط بین افراد و گروه های اجتماعی می باشد.