قرآن کریم واژه آیه را در مورد معجزات انبیا نیز به کار برده است؛ مثلادر آیه {یأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِایاتِ اللَّهِ وَ أَنتُمْ تَشْهَدُون}[۲۸] ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مىشوید، در حالى که (به درستى آن) گواهى مىدهید، واژه «آیات» به معنی معجزات به کار رفته است.[۲۹]
در واقع آیه عبارت از دلیل و نشانه ای است که با دلالت بر وحدانیت، عظمت و فضل خدا بر مردم،گواه صدق آوردنده آن بوده و همراه موعظه و عبرت باشد.
ب) «بینه» و «بینات»
«بینه» در لغت به معنای «دلیل واضح» آمده است چه عقلی باشد چه محسوس.[۳۰] گاهی خداوند ، آیات قرآن را به خاطر آشکاری دلایل و عصمت از وقوع اختلاف در فهم مخاطبان، همراه بینات توصیف کرده است. مانند: { فِیهِ ءَایَاتُ بَیِّنَات}[۳۱] و در مواردی نیز از معجزات انبیا به بینه تعبیر کرده است: در آیه { قَالَ یَاقَوْمِ أَرَءَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلىَ بَیِّنَهٍ مِّن رَّبى}[۳۲] بینه به حجت آشکار و نیز معجزه اطلاق میشود یعنی نشانه واضحی که قادر به انکار آن نباشند چرا که آن نشانه محسوس بوده وقابل انکار نیست فرستادیم.[۳۳] ذیل آیه {لقد ارسلنا رسلنا بالبینات}[۳۴] بینات عبارت است از حجت هایی که دلالت داشته باشد ،آنچه مردم بدان فراخوانده میشوند مراد الهی است و معجزات داخل در بینات قرار میگیرد.[۳۵]
از این عبارات میتوان چنین دریافت که از نظر ابن عاشور بین بینه و معجزه رابطه عموم وخصوص من وجه برقرار است به عبارت دیگر بینه به معنی دلایل آشکار که اعم از دلیل عقلی و یا معجزه است، می باشد.
ج)«سلطان»
سلطان از نظر لغوی به معنای تسلط قهری است و به معنای برهان وحجت است زیرا کسی که با آن امور و دلایل، استدلال میآورد بر مخالف ومجادل خویش سلطه مییابد.[۳۶] برخی آیات تعبیر سلطان را در مورد معجزه به کار برده است . مثلا آیه { قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نحَّْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلىَ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کاَنَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَنٍ إِلَّا بِإِذْنِ الله}[۳۷] پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشرى همانند شما هستیم، ولى خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت مىبخشد (و مقام رسالت عطا مىکند)! و ما هرگز نمىتوانیم معجزهاى جز بفرمان خدا بیاوریم.
د)«برهان»
«برهان» در لغت به معنای بیان ،حجت و وضوح آن میآید.[۳۸] برخی لغویان برآنند که اصل کلمه برهان مصدر «بره» به معنی «أبیض» است و به هرکلام روشنی که ابهام ندارد و امر واضحی که خفا ندارد گویند. [۳۹] قرآن کریم در برخی موارد واژه برهان را در مورد معجزات انبیا به کار برده است؛ مثلا در سوره قصص پس از مطرح کردن عصای موسی(ع) و ید بیضا میفرماید: { فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ}[۴۰] این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافیان اوست.
ه) «معجزه»
در تفسیر ابن عاشور ذیل آیه ۲۰ سوره قمر آمده است واژه اعجاز از ریشه عجز میباشد و آن به معنای انتها و پایین یک شیء است. دراین آیه اعجاز نخل به معنی ریشه های درخت خرما است زیرا ریشه در انتهای درخت واقع دارد. در این آیه مردمی که بر زمین واژگون شده اند به درختان خرمایی که ریشه هایش از خاک بیرون افتاده تشبیه شده اند.[۴۱] و ذیل آیه،{ وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعْجِزَ اللَّهَ فىِ الْأَرْضِ وَ لَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا}[۴۲] بیان میکند: اعجاز یعنی آوردن امری که دیگران از انجام آن عاجز وناتوان مانند.
برخی گفتهاند: در تعریف اصطلاحی معجزه در حالت کلی سه حیثیت و جهت وجود دارد که باید به آنها توجه شود: اول جهت معجزهگر، (که باید مدعى منصب الهى و تحدّى کننده و … باشد و هدف او هم اثبات امر محالى نباشد).دومین جهت خود معجزه است. (که باید خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.)سومین جهت مردمى هستند که براى آنها معجزه صورت مىگیرد (که باید از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.) [۴۳]
در سومین جهت از جهات معجزه به ناتوانی مردم از همآوردی با آن اشاره شد. قرآن کریم در چندین آیه مردم را به حقانیت قرآن فرا خوانده ومیفرماید اگر در الهی بودن این کتاب مقدس شک و تردید دارید همانند آن را بیاورید(اگر راست میگویید).
۱-۲-۲. تحدی قرآن کریم
هم چنانکه گذشت یکی از شروط اعجاز این است که کسی نتواند مانند آن را بیاورد . قرآن کریم بارها مردم را به مبارزه طلبیده است تا اگر کسی میتواند مثل آن را بیاورد. لذا مناسب دیدیم در این بخش از فصل کلیات، به تحدی قرآن کریم پرداخته و استقرای کاملی از آرای ابن عاشور، پیرامون این مبحث، ذکر گردد.
قرآن کتاب مبارکی است، به چیزی که خیر زیادی داشته باشد مبارک میگویند. قرآن از همه نظر خیر است چه از نظر بلاغت الفاظ و حسن بیان و سرعت حفظ و سهولت تلاوت آن، چه از نظر زیباییهای معنایی کلام و حکمت و شریعت. به گونهای که در هر یک از این موارد، آیه و نشانه ای است بر صدق آورنده آن، هنگامی که پیامبر اکرم (|) معاندان را به هماوردی با این کتاب آسمانی فراخواند، آنان به نهایت ناتوانی خویش پی بردند و نتوانستند حتی یک آیه، هم ردیف با آیات قرآن بیاورند.[۴۴] با این وجودکفار و مشرکان مکه، بعد از مشاهده عجز خود از هماوردی با قرآن، بهتان های عجیبی به رسول اکرم(|) زده و ناتوانی خویش را این گونه توجیه کردند که آنچه در قرآن است چیزی جز افسانه های پیشینیان نبوده و البته قادر هستند اگر بخواهند همانند آن را بیاورند. { و إذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا إن هذا إلا أساطیر الأولین }[۴۵]. چنین نقل شده است که گوینده این سخن، نضر بن حارث، از قبیله عبدالدار بوده است که به حیره و دیگر سرزمین های فارس، سفرهای فراوانی کرده و به تجارت مشغول بود و در حین سفر، افسانه هایی که در آنجا میشنید حفظ و هنگام بازگشت، برای قوم خویش نقل میکرد.[۴۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱-۲-۲-۱. مراحل وآیات مربوط به تحدی
در بین علما، درباره اینکه این آیات پنجگانه مربوط به تحدی سیر نزولی منطقی دارند یا نه اختلاف نظر وجود دارد؛ مفسرانی مثل طبرسی، با پذیرش نبود ترتیب منطقی بین آیات تحدی، در حقیقت به هدف اساسی آیات تحدی، اشاره کرده است. ایشان ذیل آیه ۱۳ سوره هود مینویسد:« اگر گفته شود چرا تحدی، زمانی به ده سوره و گاهی به یک سوره و گاهی نیز به حدیث مثله، صورت گرفته است؟! در جواب می گوییم: تحدی به مقداری صورت گرفته است که در آن اعجاز قرآن کریم نسبت به کلمات منظوم عرب روشن شود. پس اشکالی ندارد که تحدی گاه به یک سوره باشد گاه به ده سوره.»[۴۷] نویسنده تفسیر” فی ظلال القرآن” نیز، نبود ترتیب منطقی را پذیرفته و سر اختلاف در متعلق تحدی را شرایط زمانی مختلف و درخواست ها، یا طعنه های ستیزهگران میداند. وی مینویسد: « به گمان من (وخدا داناتر است) مسأله آسان تر از این حرف ها است. در تحدی حالت نسبت دهندگان افتراء به پیامبر(ص) و زمان گفتار، در نظر گرفته شده است چرا که قرآن با مخالفت های بسیار ستیزه گران روبه رو میشد. از این روی گاهی میفرمود مانند قرآن را بیاورید، گاهی از آنان درخواست ده سوره ویا یک سوره را میکرد بدون این که ترتیب زمانی خاصی را در نظر داشته باشد چرا که تحدی نسبت به نوع قرآن صورت گرفته است نه مقدار آن وعجز نیز نسبت به نوع قرآن است نه مقدار آن.[۴۸] در این میان مفسران دیگر چون ابن عاشور نظر دیگری را اختیار نموده اند. از نگاه ابن عاشور، تحدی، ابتدا به آوردن کتابی همانند قرآن، صورت پذیرفت. { قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْإنسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن یأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًاًٌَُِِِّ }[۴۹]. بگو اگر انسانها و پریان(انس وجن) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را (در اینکار) کمک کنند. اما زمانی که مشرکان از انجام آن عاجز ماندند، خداوند تخفیف قائل شده و آنان را به آوردن ده سوره، همانند سوره های قرآن، فرمان داد. {أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین }[۵۰] آنها مىگویند: او به دروغ این قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگى است! بگو: اگر راست مىگویید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مىتوانید- غیر از خدا- براى این کار دعوت کنید! وقتی دوباره درمانده شدند، این بار از آنان خواست که باز، در صورت تردید در الهی بودن این کتاب، به آوردن یک سوره به مثل آن، اکتفا کنند. {وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین }[۵۱]و اگر در باره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- براى این کار، فرا خوانید اگر راست مىگویید. نیز فرمود: {أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ} آیا آنها مىگویند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گویید، یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را مىتوانید (به یارى) طلبید![۵۲][۵۳] پس تحدی از منظر ابن عاشور از کل به جزء بوده است یعنی خداوند مخالفان را ابتدا به آوردن کل قرآن بعد به ده سوره و در نهایت به یک سوره، فراخوانده است.
ابن عاشور در تفسیر التحریر والتنویر، ذیل آیه { أَمْ یَقُولُونَ افْترََاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترََیَاتٍ}[۵۴] بیان میکند با اینکه به ترتیب نزول سوره یونس قبل از سوره هود، علم دارد اما باز نظریه سیر نزولی آیات تحدی را برمی گزیند. و با نقل روایتی از ابن عباس وجمهور مفسران، میگوید: «تحدی ابتدا به آوردن ده سوره مثل سوره های قرآن انجام پذیرفت(آیه۱۳ سوره هود) اما سپس این حکم با آیه ۲۳ سوره بقره، نیز آیه ۳۸ سوره یونس، نسخ شده و به آوردن یک سوره تقلیل یافت .اما در واقع سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده و با وجودی که این اصحاب، در نزول سوره هود قبل از سوره یونس، غفلت کرده و به خطا رفته اند، اما این نظر از حجیت و اعتماد برخوردار است.»[۵۵] ابن عاشور در ادامه، از قول “مبرد”[۵۶] نظر دیگری را مطرح کرده اما آن را چندان صحیح نمیشمارد. در این نظر آمده است: تحدی ابتدا به یک سوره، سپس به ده سوره (آیه موجود در سوره هود)، صورت پذیرفته است از آنجایی که این ده سوره می تواند ساخته و بربافته بوده ونیازی به رعایت کمال معنایی آن ها نیست، لذا تعداد سوره ها از یک به ده افزایش یافته و نسخ شده است اما این نظر قوی نیست.[۵۷]
برخی هر کدام از دو آیه {أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِه}[۵۸] و { وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ}[۵۹] را مربوط به یک مرحله جداگانه از تحدی دانسته و گفتهاند تحدی در مرحله اول بدون اینکه مقدار معینی از آیات، به مثل قرآن صورت پذیرفت. وقتی از آن عاجز ماندند این بار رخصت و تخفیف بیشتری داد و فرمود حد اقل ده سوره مانند این قرآن بیاورید. اما این بار هم عاجز ماندند و بار دیگر به ایشان آسان گرفت و به آوردن تنها یک سوره اکتفا کرد.{أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِه} با این حال باز نتوانستند از عهده آن برآمده و قدم از قدم بردارند. در مرحله آخر از آنان خواست که سورهای که حد اقل در یکی از وجوه اعجاز مشابه قرآن باشد بیاورند.{ وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ} اما با این حال کسی تاکنون قادر به این کار نشده است. در مراحل سه گانه اول حرف «من» که دلالت بر بعض میکند وجود ندارد و مخاطب آن مراحل، عرب عصر نزول بودند زیرا تنها بضاعت ایشان در بیان وبلاغت بود. اما در مرحله چهارم، با بهره گرفتن از حرف«من» دریافت میشود عموم مردم(چه عرب، چه عجم) مخاطب هستند و ایشان اگر بتوانند در بعضی از وجوه اعجاز مشابه قرآن بیاورند مورد قبول است.[۶۰]
۱-۲-۲-۲ تحدی در حروف مقطعه
در ابتدای برخی از سوره های قرآن حروفی وجود دارد که از آنها تعبیر به حروف مقطعه میشود و آراء مختلفی پیرامون مراد از این حروف، مطرح است. ابن عاشور، ذیل آیه اول سوره بقره «الم» ۲۱ دیدگاه علما را طرح نموده اما در نهایت تنها ۳ قول را به صحت نزدیک تر میداند :
الف) آوردن این حروف به منظور اثبات عجز افراد از آوردن مثل قرآن است.
ب) اسم سوری است که این حروف در ابتدای آنها قرار گرفته است.
ج) قسم هایی است که خداوند در جهت بیان شرافت این قرآن به آنها یاد کرده است.
از بین این سه نظر هم وجه اول را صحیح تر دانسته و نسبت به دو نظر دیگر ارجحیت میدهد. یعنی ای مشرکان وکافران به قرآن، این کتاب، از همان حروفی است که با آن تکلم کرده و در بینتان جاری است اما اگر میتوانید با آن حروف، کتابی مثل قرآن، بیاورید![۶۱] عائشه بنت الشاطیء مینویسد: «بعد از استقرای کاملی که در حروف مقطعه، با توجه به این که در چه سورهای آمده و در چه سیاقی قرار گرفته است به نکاتی دست یافتم»[۶۲] ایشان در نکته سوم نتایج خویش آورده است: «اکثر سورههایی که با حروف مقطعه، آغاز میشود زمانی نازل شدهاند که سرکشی مشرکان در برابر آن به آخرین حد خود رسیده بود و با گشاده زبانی وحی را افترا و سحر و شعر و کهانت قلمداد میکردند و به همین سبب قرآن، آنان را مخاطب تحدی وهماوردطلبی خویش قرار داد و همه آنان را همراه با جنیانی که پشتیبانیشان میکردند، با اتصاف به این ناتوانی، به این مبارزه فراخواند که اکنون که مدعیاند محمد(|) آیات قرآن را از خود ساخته و به خدا نسبت داده است، سورهای همانند آن یا ده سوره خود ساخته همانند آن یا گفتاری همانند آن را بیاورند. اما آنان لال شدند و نتوانستند به رغم همکاری، سورهای همانند سورههای آن بیاورند که آن کتاب عربی صریحی است؛ الفاظش از زبان آنها و حروفش همان حروف الفبای آنان است. همان حروفی که چون جدا جدا،خواه به صورت یک حرفی و خواه به صورت چند حرفی، خوانده میشود هیچ مفهومی را بیان نمیکند، اما چون در جایگاه خاص خود در قرآن قرار میگیرد، راز بلاغت اعجاز گونه آن آشکار میگردد.[۶۳] سوالی اینجا مطرح است که اگر حروف مقطعه به منظور تحدی به کار رفته است تنوع در این حروف به چه مناسبت است؟! اگر پاسخ تفنن وملال آور نبودن آن ها باشد باز سوال دیگری مطرح میشود و آن اینکه پس تکرار برخی از آنها مثل «الم» در آغاز برخی سور، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟!
در واقع باید ذکر کرد آنچه ابن عاشور درباره علت ذکر این حروف در ابتدای سور بیان کرده است تنها میتواند به عنوان یک احتمال، درکنار سایر احتمالات بیان شده، قرار داد، نه اینکه به حتم ویقین صحیح ترین آن ها باشد. ایشان درتمام تفسیر خویش، هرگاه به حروف مقطعه میرسد به معانی غیر مختار این حروف که توسط سایر مفسران بیان شده اشاره گذرایی داشته و در نهایت اعلام میدارد در این باره هیچ حدیث معتمدی وجود نداشته و قول مختار درباره این حروف، همان است که در آیه اول سوره بقره بدان پرداخته است.[۶۴]
۱-۲-۲-۳. گستره تحدی (شمول افرادی- شمول زمانی- شمول احوالی)
برخی چنین گمان بردهاند که تحدی قرآن مخصوص صدر اسلام است. به اعتقاد این گروه ، قرآن همیشه معجزه بوده اما مقرون به تحدی نیست و دیگر همآورد نمیطلبد، از جمله دکتر عایشه بنت الشاطیء ( نویسنده و قرآن پژوه معاصر مصری) بر این باور است که «ما امروزه به اعجاز قرآن استدلال میکنیم ولی تحدی قائم نیست» وی عقیده دارد که قرآن به گونهای نیست که حتی در این دوران نیز کسی نتواند مانند آن را ارائه دهد بلکه ممکن است مقالهای در حد بالای فصاحت و بلاغت باشد و با قرآن همآوردی کند![۶۵]
خداوند، درآیه {أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر اله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا }[۶۶] آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند. به معانی قرآن هم تحدی نموده است آنچنان که بر الفاظ آن از حیث بلاغت، تحدی جسته بود.[۶۷] در آیه {قل فأتوا بکتاب من عندالله هو أهدی منهما أتبعه إن کنتم صادقین}[۶۸] بگو: اگر راست مىگویید (که تورات و قرآن از سوى خدا نیست)، کتابى هدایتبخشتر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروى کنم! مشرکان، به بعد هدایتی نظم و بلاغت قرآن وعلوم و حقایقی که در بردارد دعوت به تحدی شدهاند.[۶۹]در آیه {الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیم}[۷۰] شروع آیه همراه با تحدی نسبت به مشرکان بوده وکنایه وتعریضی است مبنی بر اینکه این قرآن از همین حروفی است که در کلام روزمره خود از آن استفاده می کنید پس اگر می توانید الفاظی همانند الفاظ قرآن بیاورید. در ادامه آیه، انتخاب و ذکر وصف”حکیم” از بین دیگر اوصاف کمالیه قرآن کریم خود تحدی دیگری برای مشرکان درپی دارد یعنی با ذکر حروف مقطعه، اعجاز لفظی قرآن ، و با ذکر حکیم بودن قرآن، اعجاز محتوایی آن را به رخ دشمنان و مخالفان کشیده است. در آیه {قل لئن اجتمعت الإنس والجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا }[۷۱] بگو اگر انسانها و پریان(انس وجن) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را (در اینکار) کمک کنند، اشارهای به شرف قرآن دارد که منتی است بر اهل ایمان، به دلیل اینکه مایه شفا و رحمت و تحدی است که عجز مخالفان را از آوردن مثل این کتاب، آشکار میسازد و جایز است مرجع ضمیر قرآن (مانزّلنا) باشد یعنی: پس سورهای از جنس (از مثل) قرآن بیاورید. نیز می تواند، مرجع ضمیر به عبد (پیامبر (|)) برگردد، یعنی : پس سورهای از مثل پیامبر (|) ( که امی است) بیاورید. یعنی صدور یک سوره مثل سورههای قرآن از فردی درس نخوانده مثل پیامبر (|) ممکن نیست.[۷۲]
مراد از مماثلت با قرآن، باید مماثلت در مجموع وجوه فصاحت وبلاغت، معانی و آداب و شرائع باشد و این وجوه همان اعجاز لفظی و علمی قرآن است.[۷۳] با مطالعه وبررسی دقیق تر در تفسیر آیات دیگر، مشخص شد در تحدی، مماثلت، شامل وجه غیبی، نیز بوده و ابن عاشور قائل به تحدی قرآن نسبت به علم غیب و اخبار مربوط به انبیای گذشته، نیز میباشد.[۷۴]
ابن عاشور با بهره گرفتن از تناسب این حروف با آیه بعد آن، در سوره آل عمران، با اشاره به شأن نزول آیه، بیان میکند این حروف در مقام تحدی با نصارای نجران و در قضیه مجادله، نازل شده است. درواقع، بعد از مشرکان، نصارای نجران بزرگترین دشمن قرآن و تکذیب کننده رسول بر حق خدا(|) بوده اند. سوال دیگری که اینجا مطرح میشود این است که آیا تحدی قرآن، مربوط به قوم وقشر و زمان خاص است ؟! با کمک تفسیر آیه { هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق }[۷۵] از تفسیر التحریر و التنویر، میتوان بیان کرد قرآن، اسلام را دین حق، هدایت و اشرف ادیان معرفی میکند و نشانه صدق وراستی آن را معجزه قرآن میداند. این معجزه با عقل درک میشود و مردم تمام عصرها در فهم اعجاز آن، برابر هستند.[۷۶] نیز قرآن از خود با وصف” مبین” یاد کرده است.[۷۷] و این معنا را افاده میکند که دریافت هدایت و فهم شواهد صدق و اعجاز این کتاب مقدس، برای هرکسی که در آن نگریسته وتأمل کند، میسر است.[۷۸] با این گفتار، دانسته میشود که اعجاز قرآن همیشه و در تمام نسلها وجود داشته و مسألهای نیست که منحصر بر قوم یا گروه خاصی باشدو بالطبع تحدی قرآن نیز همیشگی و شامل تمام دورانها وتمام ملت ها خواهد بود. { قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً }[۷۹] با این توضیحات، روشن میشود قرآن دارای سه شمول است : ۱-شمول افرادی: قرآن میفرماید: { لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یأتوا بمثل هذاالقرآن لایأتون بمثله }[۸۰] یعنی اگر همه افراد انسانها و حتی جنها جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن را بیاورند و به اصطلاح، عام افرادی است. بطوری که شامل همه افراد موجود انسانها و حتی افرادی که در آینده میآیند میشود.۲- شمول زمانی: یعنی این دعوت و تحدی قرآن از زمان صدر اسلام شروع شده و همیشه ادامه دارد و لذا میفرماید: {فان لم تفعلوا و لن تفعلوا }[۸۱] اگر در گذشته نتوانستید مثل قرآن را بیاورید و هرگز هم نخواهید توانست .۳- شمول احوالی: در هیچ حالی نمیتوانید مثل قرآن را بیاورید یعنی اگر عرب و یاعجم، ادیب(متخصص عرب) و یا متخصص در هر زمینه دیگر باشد نمیتوانید مثل قرآن را بیاورید. و از این شمول و عموم و اطلاق آیه میتوان استفاده کرد که آن جهت و رمز اعجاز قرآن باید چیزی دیگر باشد. که شامل همه زمانها و همه احوال باشد. و این در حالی است که برخی مثل شاطبی میگویند: اعجاز قرآن مخصوص زمان صدر اسلام است. و همین که ادیبان آن دوره نتوانستند مثل قرآن را بیاورند دلیل معجزه بودن قرآن است و در اعصار بعدی فقط به همین مطلب احتجاج میشود.[۸۲]
۱-۲-۲-۴. کمترین حد آیات در تحدی
ابن عاشور نیز همانند دیگر علما کوچکترین حد معجز قرآن را یک سوره میداند و چون کوچکترین سوره موجود در قرآن از سه آیه تشکیل یافته است پس کمترین مقدار قرآن، که انس و اجن، دعوت به تحدی شدهاند، سه آیه میباشد. ایشان ذیل آیه { أو لم یکفهم أنا أنزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم }[۸۳] آیا براى آنان کافى نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مىشود؟! میگوید: قرآن حدودا دارای ۶۰۰۰ آیه است و چون کوچکترین سوره ی قرآن دارای سه آیه است، بدین ترتیب، در قرآن، حدود ۲۰۰۰ معجزه حاصل میشود. این مقدار معجزه، تاکنون بر هیچ پیامبری داده نشده است.[۸۴]
البته می توان با بهره گرفتن از الفاظ خود ابن عاشور به نظر دیگری هم اشاره کرد ؛ ایشان ذیل آیه {فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقین}[۸۵] بیان میکند: «حدیث در اصل به معنای خبر دادن از حوادث است و مجازا بر معنای مطلق کلام نیز اطلاق می شود، نیز جایز است به معنای خبر از گذشتگان باشد مانند قصه های قرآن»[۸۶] این یعنی اگر معارضان، در الهی بودن این کتاب شک دارند، از اخبار غیبی گذشتگان، اگرچه یک خبرهمانند قرآن بیاورند، توانستهاند با قرآن به مبارزه برخاسته و سد مقاوم تحدی قرآن را بشکنند.
۱-۲-۳. امی بودن پیامبر، مکملی بر اعجاز قرآن
قرآن مجید روی کلمه “امی” یعنی”درس نخوانده ” در مورد پیامبر، مکرر تکیه کرده است. نیز به صراحت در آیه {و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک إذا لارتاب المبطلون}[۸۷] میفرماید تو هرگز پیش از این کتابى نمىخواندى، و با دست خود چیزى نمىنوشتى، مبادا کسانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند. چنین پیامبری از چنان محیطی برخاست و کتابی آورد که وضع آن محیط آشفته، فقیر، تاریک، محروم و پر از هرج و مرج را به کلی دگرگون ساخت. شعاع نیرومند این کتاب، کم کم به خارج افتاد و فصل نوینی در تاریخ بشریت گشود. کتابی آورد که هر شنوندهای را مسحور و مجذوب خود میساخت و در اعماق دلها نفوذ میکرد. کتابی که بزرگترین عامل موفقیت او در هدفهای مختلف انقلابی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی بود.[۸۸] ابن عاشور در قول ۱۷ از بین اقوال ۲۱ گانه پیرامون حروف مقطعه، به اعجاز عملی رسول اکرم(|) اشاره میکند که با وجود امی بودن، اصول قرائت را میدانسته و تهجی حروف برای آن حضرت، دشوار نبود.[۸۹] ایشان ذیل عبارت “لا ریب فیه” میگوید: بدون شک این قرآن از جانب خداوند نازل شده و شایسته نیست کسی در وحیانی بودن آن شک وتردید به خود راه دهد زیرا حتی کوچکترین سوره آن هم معجزه است چه برسد به مجموع این کتاب آسمانی. از طرف دیگر امی بودن پیامبر و نیز صدق وراستی وامانت داری او در بین امت عرب، نظریه اعجاز قرآن را تقویت میکند. [۹۰]
در ابتدای تفسیر شوری، با اشاره به حروف مقطعه آغاز سوره، مسأله تحدی را بیان کرده و با توجه به آیه ۵۲ همین سوره که از آیات پایانی سوره است {مَا کُنتَ تَدْرِى مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْایمَانُ وَ لَاکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا } به امی بودن آن حضرت پرداخته و آن را از بزرگترین دلایل وحی بودن این کتاب مقدس برمیشمارد.[۹۱]یا در سوره قلم که در آیه اول این سوره بیان میکند، در این سوره، دو تحدی به کار رفته است؛ اولی مربوط به حروف مقطعه «ن » و دیگری به معجزه امی بودن پیامبر اکرم (|) مربوط میشود. {والقلم وما یسطرون }[۹۲] نیز، در آیه {علم الإنسان ما لم یعلم } امی بودن پیامبر، به عنوان وصفی مکمل بر اعجاز قرآن، اشاره شده است.[۹۳]
با این بیانات و نیز با توجه به مقدمه این تفسیر که امی بودن پیامبر را از وجوه اعجاز به شمار نیاورده است به نظر میرسد ابن عاشور امی بودن پیامبر را وجه اعجاز ندانسته بلکه آن ، مکملی بر اعجاز است.
۱-۲-۴. وجوه اعجاز درتفسیر التحریر و التنویر
درباره وجوه اعجاز قرآن معمولا بین صاحب نظران اختلاف است. در تفسیر التحریر و التنویر، ذیل چهار عنوان به این وجوه پرداخته شده است:
۱-درجه عالی بلاغت و بالاترین سطح نظم زبان عربی که مفید کلمات معنی دار با اغراض بلاغی است.
۲- نوآوری های بلاغی و فن نظم و چینش آیات در چارچوب زبان عربی، به گونه ای که قبل از قرآن در نزد مردم عرب زبان سابقه ای نداشته است. ابن عاشور، تعبیر«مبتکرات القرآن» را برای این وجه بهکار میگیرد.
۳-معانی حکیمانه، اشاره به حقایق علمی وعقلی که عقول بشر در عهد نزول قرآن ونیز حتی در دوره های بعد، به آنها راه نیافته بود.
۴-ابن عاشور به تبعیت ازعلمایی مثل قاضی عیاض وکتابش «شفاء»، وجه چهارمی هم برای اعجاز برشمرده و آن، خبر دادن از اخبار غیبی است و این وجه را، به عنوان وجه چهارم اعجاز ذکر میکند.[۹۴] قرآن از جهت سوم برای تمام بشریت و در تمام دوره های حیات بشر معجزه است و این اعجاز همراه با گذشت زمان استمرار دارد اما از بعد چهارم،که برخی آن را مزید بر این سه وجه ذکر کرده اند، به صورت تفصیلی برای اهل زمان نزول معجزه است.[۹۵]
دکتر عبد القهار العانی در اینکه چرا ابن عاشور مخاطب دو وجه نخست از وجوه اعجاز یعنی بلاغت و فصاحت الفاظ قرآن نیز اسلوب بدیع آن را مختص عرب و دیگر وجوه را متوجه عموم مردم دانسته است، مینویسد: چنین تقسیمی وارد نبوده و صحیح نیست زیرا اعجاز قرآن با تمام وجوهش متوجه تمام انسانها است و ویژه عرب نیست.[۹۶]
جمعبندی
ابن عاشور مفسر مالکی مذهب، کتاب تفسیر التحریر و التنویر را در سی مجلد و با مقدمه ای مفصل نگاشته و در آن پیرامون اعجاز قرآن کریم نکاتی را بیان کردهاست که گاه دیگر مفسران بدان نپرداختهاند.
از شرایط اعجاز، عجز دیگران از همآوردی با آن است. قرآن کریم، همواره مخالفان خود را دعوت به مبارزه کرده است اما تاکنون کسی تاب ایستادن در برابر این تحدی را پیدا نکرده است. ابن عاشور به سیر نزولی آیات تحدی معتقد است. یعنی ابتدا تحدی، به آوردن کتابی همانند قرآن صورت پذیرفته، سپس به ده سوره کاهش یافته و در نهایت از مخالفان خواسته شده است که اگر در حقانیت این کتاب الهی تردید دارید یک سوره همانند آن را بیاورید.
ابن عاشور معتقد است هدف و حکمت اصلی خداوند از بیان حروف مقطعه در ابتدای برخی از سورهها، اثبات عجز مخالفان از همآوردی با این کتاب است بدین وسیله گویی خداوند میفرماید: ای مشرکان و کافران! این کتاب از همان حروفی است که با آن تکلم میکنید و در بینتان جاری است پس اگر میتوانید مثل آن را بیاورید! اما به راستی اگر مراد از این حروف، تحدی است پس مراد از تنوع این حروف چیست؟ اگر پاسخ تفنن و ملال آور نبودن آن باشد پس، تکرار این حروف در آغاز برخی از سور به چه معناست؟!
کمترین حد تحدی از نگاه ابن عاشورسه آیه است یعنی برابر با کوچکترین سوره قرآن.
از نظریات خاص ابن عاشور این است که امی بودن پیامبر، نه به عنوان وجه اعجازی بلکه مکملی بر اعجاز قرآن کریم است.
وجوه اعجاز در تفسیر التحریر و التنویر با تبعیت از آرا متقدمان، اما با رویکردها و بیانات جدیدی مطرح میشود. ایشان چهار وجه اعجاز را برمیشمارد.۱- عالیترین سطح بلاغت و نظم الفاظ،۲-نوآوریهای بلاغی و چینش الفاظ. ابن عاشور از این وجه با عنوان نوآوریهای قرآن یاد میکند.۳- حقایق علمی و اخلاق و حکمت ۴- اعجازغیبی. در فصول آینده به بررسی هر یک از این وجوه پرداخته خواهد شد.
فصل دوم
اعجاز بیانی
عموم مسلمانان و حتی بیگانگان که منصفانه و بدون غرضورزی به کتاب الهی قرآن، نظر بیندازند برایشان ثابت و مسجل میشود که این کتاب، معجزه بزرگ حضرت محمد(|) است. اعجاز بیانی قرآن به حدی برجسته است که برخی را برآن داشته است که اعجاز قرآن تنها در بیان آن است. با این حال بسیاری از دانشمندان وجوه دیگری نیز برای معجزه بودن قرآن برشمردهاند اما همگی اتفاق نظر داشته و اذعان میدارندکه اعجاز بیانی، بزرگترین، مهمترین و شاملترین این وجوه است زیرا آیهای از قرآن نیست که خالی از این وجه باشد در حالی که دیگر وجوه اینگونه نیست بلکه درلابه لای آیات پراکنده شده است.[۹۷] رسول اکرم (|) فرموده است : « لا تحصی و لا تبلی غرائبه »[۹۸] یعنی شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمیشود و نوآوریهای آن به کهنگی نمیگراید.
حضرت امیر (×) در سخنان گهر بار خویش میفرماید: «قرآن نورى است که چراغهایش خاموش نمى شود، و چراغى که افروختگى اش کاهش برنمى دارد، و دریایى که قعرش درک نمى گردد، و راهى که حرکت در آن گمراهى ندارد، و شعاعى که روشنى آن تاریک نمى شود، و جداکننده حق و باطلى که برهانش خاموشى ندارد، و ساختمانى که پایه هایش ویران نگردد، و دارویى که بیم بیماریهاى آن نمى رود، و بلندمرتبه اى که یارانش را شکست نرسد، و حقّى که مددکارانش دچار شکست نشوند. قرآن معدن ایمان و میانْ سراى آن، چشمه هاى دانش و دریاهاى آن، باغهاى عدل و داد و حوضهاى آن، پایه هاى اسلام و اساس آن، وادیهاى حق و دشت هاى سرسبز آن است، دریایى است که آب برداران آبش را تمام نکنند، و چشمه هایى است که آبکشان آب آنها را به آخر نرسانند، و آبشخورهایى است که واردان از آن کم ننمایند، و منازلى است که مسافران راهش را گم نکنند، و نشانه هایى است که از چشم راهروان پنهان نماند، و تپّه هایى است که روندگان از آنها نگذرند. خداوند آن را سیرابى تشنگى دانایان قرارداد، و نیز بهار قلوب بینایان، و مقصد راههاى صالحان، و دوایى که پس از آن بیمارى نیست، و نورى که با آن تاریکى نباشد، و ریسمانى که جاى چنگ زدن به آن محکم است، و حصار با بنیانى که آفات را بر اوج آن راه نیست، و براى دوستدارانش عزّت، و براى واردش صلح و ایمنى، و براى اقتداکننده به آن راهنما، و براى آن که آن را مذهب خود قرار دهد عذر و دلیل، و برهان کسى که با آن سخن گوید»[۹۹]