اشاره به حدیث نبوی الفقر فحزی ( درویشی افتخار من است) و مرام صوفیه که خود را سالک طریقت فقر محمدی می دانند.
رضای حق: راضی بودن حق تعالی از کسی که اشاره دارد به آیه شریفه:
«و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم» (التوبه، ۷۲)
و خشنودیی از ]جانب[ خدا بزرگتر است و این است آن کامیابی بزرگ.
معنی بیت: رضای حق تعالی را از حضرت رسول اکرم طلب کن زیرا از فقر خانه آن حضرت تا بارگاه الهی چندان راهی نیست.(دکتر احمد شوقی نوبر)
۵۴)مجیر با دل چون سرمه خاک درگه اوست که چشم عیسی دل را ز خاک اوست دوا
سرمه: معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند و به عربی اثمد خوانند و به کحل مشهور است و آن سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سودهی آن در چشم کشند و بهترین آن سرمهی صفاهانی است که از کهپایه به هم رسد. (فرهنگ لغات و تعبیرات). سرمه سیاه رنگ است.
دل چون سرمه:دل سیاه (وجه شبه تیرگی)
چشم عیسی دل: عیسی شفابخش چشم کوران بود و شفا دادن به چشم عیسی نوعی زیبایی خاص خود را در این ترکیب به وجود آورده است. دل به عیسی تشبیه شده است که دارای چشم است.
شاعر اخراج کلام بر خلاف قاعده کرده است و همچنین تشبیه ایجاده کرده (چشم دل چون عیسی ]عیسی که خود شفا دهندهی کوران و … است[ را خاک او دواست).
بین درگه و خاک و همچنین سرمه و چشم و دوا تناسب وجود دارد.
معنی بیت: مجیر با دلی تیره وجودش خاک آستانه حضرت محمد (ص) است و به سبب این تقرب، امید شفای چشم دل تیره دارد زیرا که دوای چشم عیسی دل از خاک درگاه اوست یعنی هر چند دل، مثل عیسی شفا دهنده است ولی هنگام تیرگی و بیماری، خاک درگاه او سرمه بینش اوست.(دکتر احمد شوقی نوبر)
۵۵)ره و فاش به جان رو که با چنین معشوق به خشک جانی تردامنی است استقصا
خشک جانی: کنایه از بی خبری از عشق، عاشقی نکردن و نیز ناقابلی، بی هنری
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی تو آمدی و آتش در خشک و تر فکندی
(دیوان مجیر، ص ۲۴۳ )
تردامنی: کنایه از گناهکاری، فاسقی، آلودگی
استقصا: (استقصاء، مصدر عربی): کوشش تمام کردن، طلب نهایی چیزی را کردن، سختگیری در محاسبه، دقت بسیار در حساب چیزی (معین).
بین خشک و تر تضاد وجود دارد.
معنی بیت: در راه چنین معشوق (پیامبر (ص) از جان دریغ نمودن و سخت گیری در جانبازی نوعی تردامنی و بی آبرویی است. پس با جان و دل وفادارش باش.
۵۶)مجوی غایت دنیاوی از قبول درش از آنکه غسل جنابت به زمزم است خطا
زمزم و غسل: زمزم: آب فراوان، آب شور و شیرین. و بدان مناسبتها چاهی که در مکه مکرمه هست زمزم نامیده اند (تعلیقات دیوان مجیر).
-
- نام چشمه یا چاهی است نزدیک کعبه که با سودن پای اسماعیل پسر ابراهیم صلوات الله علیها بر زمین گشاد (فرهنگ لغات و تعبیرات)
در باب نهی غسل جنابت در آب زمزم حدیث و خبری در کتب احادیث به نظر نرسید. فقط در کتاب التاج خبری از ابوهریره واردست که به مضمون فوق نزدیک است:
«لا یغتسل احدکم فی الماء الدائم و هو جنب»
ترجمه:کسی از شما که جنب باشد در آب ایستاده نباید غسل بکنید (تعلیقات دیوان مجیر).
معنی بیت: در برابر درگاه پذیرنده و پناه دهندهی پیامبر(ص)، دنبال هدفهای دنیوی و مادی مباش. چرا که این به مثابهی آن است که کسی در آب زمزم، غسل جنابت بکند و این کار مسلماً خطاست.
۵۷)درو گریز ازین غالیان غول صفت که زخم زن چو وبالند و عام همچو وبا
غالیان: (= غلات): جمع غالی؛ اسم عام جمیع فرقه هایی که در باب پیامبر اسلام (ص) یا ائمه شیعه یا یا بزرگان اسلام غلو کرده و ایشان را درجه الوهیت داده اند.
۲-(اختصاصاً) کسانی که درباره علی بن ابیطالب غلو کرده و او را مرتبه الوهیت داده اند. (معین)
غول صفت: آن که صفتی همچون غول دارد. کنایه از وحشی و خونخوار (فرهنگنامه شعری)
وبال: ۱-سختی، شدت، عذاب ۲-بدی عاقبت ۳-گناه، تقصیر (معین). در اصطلاح نجومی مقابل شرق، نقطه وبال، نقطه معینی از مسیر کواکب را نقطه شرف آن کوکب می نامند. زیرا دالّ بر شرافت است … و نقطه وبال درست مقابل آن است (همان)
احتمالاً منظور از غالیان رقیبان شاعر است.
خواجه نصیرالدین طوسی در پیدا کردن خانه وبال هر کوکب گوید:
خانه کوکب از برج بگیر بر شمار و ببین به نور ضمیر
خانه هفتمین وبال شناس جمله معلوم گرددت به قیاس
( فرهنگ اصطلاحات نجومی، ذیل وبال)
عام: این کله با ایهام به کار رفته است: ۱-همه گیر (مانند و با همه گیرند) ۲-عام کنایه از مردم عام، جاهل و بی سواد و نادان (فرهنگنامه شعری).
وبا (=وباء): مرضی است عفونی و همه گیر و مسری که کانون اصلی آن در هندوستان است و … (معین)
این بیت نشان می دهد که شاعر نسبت به سنیان تعصب می ورزیده است.
بین غالیان و غول، جناس شبه اشتقاق وجود دارد.
بین وبال و وبا جناس زاید (مذیل) وجود دارد.
معنی بیت: از این شیعیان غالی که مانند غول وحشی و گمراهند به پیامبر (ص) پناه ببر، زیرا که آنان مانند نقطه وبال ستاره اقبال زخم زن و آسیب رسان و مانند وبا همه گیرند.
۵۸)چو گاو سامری اندر قبول مشتی خر که مایه همهشان یا زرست یا آوا
گاو سامری؛ گاو زر: گاوی را گویند که سامری زرگر که یکی از اقربای مولی علی علیهالسلام بود ]در غیاب موسی (ع)[ از زرهای غنائم فرعونیان ساخته بود و خاک سم اسب چبرئیل که آن را در روز غرق شدن فرعون به دست آورده بود، در دهانش دمیده، آن گاو مانند گاوان دیگر بانگ می کرد، چه خاصیت خاک سم اسب جبرئیل که براق باشد، آن بود که مرده را زنده می کرد و بدان سبب نه و نیم بسط بنی اسرائیل یعنی نه و نیم قبیله از بین اسرائیل گوساله پرست شدند و آن را گاو زرین هم می گویند (برهان).
و این قصه در قرآن آیه ۱۴۸ سورهی اعراف آمده است:
«و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلاً جسداً له خوار الم یروا انّه لا یکلمهم و لایهدیهم سبیلاً اتّخذوه و کانوا ظالمین»
ترجمه: و قوم موسی پس از آن، از زیورهای خود، پیکره گوساله ای ساختند که او را آواز گاوی بود. آیا نمی دانستند که آن با آنها سخن نمی گوید و راهی به آنها نمی نماید؟ آن را (معبود خود) گرفتند و ستمکاران بودند. (تعلیقات دیوان مجیر).
به نظر می رسد که این بیت توصیف غالیان غول صفت (در بیت قبلی) است و می گوید:
این غالیان وحشی که مانند گاو زرین سامری مورد قبول و پسند عده ای احمق فرومایه قرار گرفته اند جز زر و تجملات ظاهری دنیوی و آواز و آوازه صبوری مایه ای ندارند.