دریافت کننده
راوی
ب) زنجیره های روایی
–زنجیره ی اجرایی: زندگی نسبتاً راحت راوی و خانواده اش در تهران، فروختن خانه و لوازم زندگی، اجاره ی آپارتمان در آمریکا، خریدن اتومبیل، تلاش راوی و همسرش برای پیدا کردن کار، مشغول به کار شدن راوی و همسرش، برقراری ارتباط با افراد و دوستان ایرانی از سوی راوی و خانواده اش و زندگی و اقامت راوی و خانواده اش در تهران زنجیره های اجرایی این روایت هستند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
–زنجیره ی میثاقی: تصمیم راوی برای مهاجرت به آمریکا، اقامت موقت راوی در منزل دوستش، تقاضای استخدام در بانک از سوی راوی و رد شدنش در مصاحبه ی ورودی، نرخ تعیین شده ی درآمد راوی و همسرش، تصمیم راوی برای آوردن مادرش به آمریکا، احتیاط مادر راوی در استفاده از غذاهای آمریکایی، تهدید دختران راوی توسط برادرشان، توقع دختر راوی از مادرش برای تلافی کردن آزار و اذیت بچه های همسایه و قول و قرار گذاشتن راوی و خانواده اش با دوستان ایرانی شان برای دید و بازدید زنجیره های میثاقی روایت محسوب می شوند.
–زنجیره ی انفصالی: رفتن راوی و خانواده اش از تهران به آمریکا، حضور موقت راوی در خانه ی یکی از دوستانش، رفتن و برگشتن راوی به مکان هایی مثل بانک و شرکت بیمه برای پیدا کردن کار، رفتن راوی به یک پمپ بنزین برای کار و بیرون کردنش از آنجا، رفتن راوی به رستوران برای پیشخدمت شدن، رفتن همسر راوی به خیاط خانه و مشغول به کار شدنش در آنجا، ورود و خروج مادر راوی به روایت و رفتن و برگشتنش از آمریکا، رفت و آمدهای راوی و خانواده اش به منزل دوستانشان، بیرون رفتن بچه های راوی از خانه برای بازی، رفتن راوی و خانواده اش به مکان های تفریحی مثل سینما و تئاتر زنجیره های انفصالی روایت را تشکیل داده اند.
۱۵-آقای بوقلمون[۶۲۳]
مؤلف در ابتدای این داستان در دو بند کوتاه راجع به اخلاق و ادب صحبت کرده است و معتقد است که«اهل ادب» بیشتر از سایر مردم باید اخلاق و ادب را مراعات کنند و بعد خاطره ای راجع به دورویی و ریاکاری یکی از دوستان ادیبش تعریف می کند که در واقع این خاطره در حکم یک روایت است.
یک روز آقای میم به راوی تلفن می کند و شروع به بدگویی از آقای جیم می کند. اتفاقاً آقای جیم هم در کنار راوی است و راوی به آقای میم می گوید که آقای جیم در خانه ی اوست. آقای میم از راوی می خواهد که گوشی را به آقای جیم بدهد و راوی این کار را می کند و می بیند که آقای میم با صدای بسیار بلند شروع به تعریف و تمجید و تملق گویی از آقای جیم می کند.
دو هفته بعد از این ماجرا یکی از ادیبان که از دوستان راوی است ـ آقای غین ـ به رحمت خدا می رود. آقای میم بلافاصله بعد از شنیدن خبر درگذشت آقای غین شروع به غیبت و بدگویی از او می کند و از اخلاق شخصی او گرفته تا ذوق و استعداد ادبی اش را زیر سؤال می برد و او را انسان بسیار پست و پلیدی معرفی می کند.
چند روز بعد یکی از انجمن های ادبی تصمیم می گیرد که مجلس یادبودی برای آقای غین برگزار کند. آقای میم بعد از شنیدن این خبر به راوی تلفن می کند و بعد از این که خودش را از نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستان آقای غین معرفی می کند از راوی می خواهد که به رئیس آن انجمن ادبی تلفن کند و از او بخواهد که وقتی را برای سخنرانی آقای میم درباره ی خوبی ها و صفات اخلاقی پسندیده ی آقای غین، اختصاص بدهد و آن قدر در این مورد اصرار می کند که راوی ناچار می شود درخواستش را اانجام بدهد و پادرمیانی کند تا یک سخنرانی پانزده دقیقه ای برای آقای میم منظور کنند. وقتی که آقای میم پشت تریبون می رود راوی از توصیه ی خود در این مورد پشیمان می شود چون می ترسد که آقای میم مجدداً به بدگویی های قبلی اش درباره ی آقای غین بپردازد اما آقای میم با دورویی تمام این بار خلاف تمام صحبتهای قبلی اش حرف می زند و از مقام ادبی و اخلاقی آقای غین بسیار اغراق آمیز و آمیخته با غلو صحبت می کند به طوری که بعد از تمام شدن سخنرانی اش اغلب حاضرین در مجلس او را متملق و چاپلوس می خوانند.
دو روز بعد آقای میم مجدداً با راوی تماس می گیرد و این بار از او می خواهد که به سردبیر مجله که دوست راوی است زنگ بزند و توصیه کند که متن سخنرانی آقای میم را به طور کامل چاپ کنند. راوی باز هم مجبور می شود که درخواست او را انجام دهد ولی وقتی که به سردبیر مجله تلفن می کند همین که نام آقای میم را می برد دوستش عصبانی می شود و به او می گوید:
….. این مرد دیوانه است، تو دهمین نفری هستی که به جان من انداخته تا سخنرانی اش را چاپ کنم. خودت بهتر می دانی که این مطالب با سبک مجله ی من جور در نمی آید. توقع داری این یک مشت خواننده را هم از دست بدهم و به کلی در مجله را ببندم؟!
–تحلیل داستان
الف) کنشگران
در این روایت آقای میم نقش کنشگر فاعل را دارد و در قسمت های مختلف داستان چند هدف را دنبال می کند.
ابتدا هدف او بدبین کردن راوی نسبت به آقای جیم است و بعد چاپلوسی کردن و تملق گویی از آقای جیم در مکالمه با خود او. در قسمت بعدی داستان باز هم هدف آقای میم بدبین کردن افراد نسبت به آقای غین است ولی بعد هدفش این است که در مجلس یادبود درباره ی اخلاق نیک آقای غین سخنرانی کند البته هدف اصلی او را می توان خودنمایی و شهرت طلبی نیز دانست. در قسمت پایانی هم هدف به چاپ رسیدن متن سخنرانی اش در مجله است که در این جا هم هدف اصلی اش همان خودنمایی و تظاهر است.
راوی داستان را می توان در نقش دو کنشگر در این روایت دید. در واقع راوی هم یاری رسان است و هم خودش فاعل است و هدفش راضی کردن رئیس انجمن و سردبیر مجله در مورد درخواست آقای میم است.
بی توجهی حاضرین در مجلس یادبود به سخنان آقای میم و بی اهمیت دانستن سخنان او و همین طور سردبیر مجله نقش کنشگر بازدارنده و مخالف را دارند.
فاعل
آقای میم
هدف
چاپلوسی،خودنمایی و بدبین کردن افراد نسبت به سایرین
بازدارنده
سردبیرمجله و بی توجهی حضار به سخنرانی آقای میم
یاری رسان
راوی داستان
اعطاکننده
____
دریافت کننده
____
ب) زنجیره های روایی
– زنجیره ی اجرایی: بدگویی آقای میم در مورد آقای جیم و آقای غین، برگزاری مراسم یادبود برای آقای غین، سخنرانی آقای میم در مراسم، تلفن زدن راوی به رئیس انجمن و سردبیر مجله و تلاش آقای میم برای شهرت طلبی و تظاهر، زنجیره های اجرایی این روایت را شکل داده اند.
–زنجیره ی انفصالی: دگرگونی صحبت های آقای میم در موقعیت های مختلف، حضور افراد در مراسم یاد بود، رفتن آقای میم پشت تریبون و خروج راوی و دیگر افراد از مراسم یادبود زنجیره های انفصالی این داستان هستند.
–زنجیره ی میثاقی: قول دادن راوی به آقای میم در خصوص این که به رئیس انجمن زنگ بزند، پا درمیانی راوی میان رئیس انجمن و آقای میم، قرار دادن وقت و زمان مشخصی برای سخنرانی کردن آقای میم و درخواست راوی و چند نفر دیگر از سردبیر مجله در مورد چاپ کردن متن سخنرانی آقای میم و نپذیرفتن سردبیر مجله زنجیره های میثاقی این روایت محسوب می شوند.
۱۶-آنجا که پای پول در میان است[۶۲۴]
در این داستان راوی سه حادثه ی مختلف را روایت کرده است که از طرح این سه روایت که از لحاظی شبیه به یکدیگر هستند هدفش این است که بی توجهی مأموران دولت به جان افراد جامعه را نقد کند.
در داستان اول راوی در حال قدم زدن در خیابان بوده که ناگهان یک زنبیل بزرگ آهنی پر از مصالح ساختمانی از بالای ساختمان دوازده طبقه ای سقوط می کند و باعث ترس و وحشت او و دیگر عابرین پیاده می شود اما راوی و افراد دیگر هیچ کسی را در بالا یا اطراف ساختمان نمی بینند که مسئولیت ساخت و ساز را بر عهده داشته باشد و در آن اطراف هم هر چه دنبال مأموری می گردند که به این موضوع رسیدگی کند کسی را نمی بینند.
مدتی بعد از این ماجرا، راوی نظیر این قضیه را در خیابان دیگری می بیند. از بالای ساختمانی که در حال تخریب آن بوده اند یک تیر چوبی دو سه متری به پایین سقوط می کند و پشت سر عده ای که منتظر اتوبوس بوده اند به زمین می افتد، اگر چه کسی آسیب نمی بیند اما این ماجرا باعث وحشت افراد می شود و افراد به شخصی که بالای ساختمان ایستاده بوده اعتراض می کنند و به دنبال مأموری می روند که به ماجرا رسیدگی کند اما هیچ مأموری را در آن اطراف پیدا نمی کنند و شخص مسئول این اتفاق هم وقتی می بیند که مأموری نیست شروع به پرخاشگری و بدو بیراه گفتن به مردم می کند، در این وقت اتوبوسی به ایستگاه می رسد و مردم سوار اتوبوس می شوند و می روند، اما یکی از کسبه ی آن جا برای راوی تعریف می کند که چند روز قبل هم در همان جا دو جوان با هم گلاویز شده اند و هیچ مأموری پیدا نشده که آن ها را از هم جدا و از پیش آمدن خطر جانی جلوگیری کند.
در قسمت بعدی راوی اتفاق دیگری را به این صورت تعریف می کند که روزی، اول غروب راوی در حال عبور از یک خیابان و ورود به کوچه ی فرعی بسیار خلوتی بوده و تابلوی ورود ممنوع را به خاطر تاریکی کوچه ندیده و وارد کوچه شده است و بعد ازدیدن تابلو هم فکر کرده به خاطر خلوت بودن کوچه و تاریکی هوا مأموری در آن جا نیست که او را ببیند و به همین خاطر مسیر خود را عوض نکرده است اما ناگهان در آن تاریکی و کوچه ی بسیار خلوت مأموری جلوی ماشین راوی را گرفته و او را مقداری جریمه کرده است. راوی با ذکر دلایلی این جریمه نوشتن مأمور را محکوم کرده ولی مأمور به حرف او اهمیتی نداده و برگ جریمه را صادر کرده است. وقتی که مأمور متوجه عصبانیت و ناراحتی زیاد راوی شده برای دلداری دادن به او حرفی زده که اگرچه راوی، داستان خود را با همین حرف او به پایان رسانده ولی در واقع هدف او از ذکر این صحبت مأمور یادآوری بی مسئولیتی و وظیفه نشناسی مأمورین قانون در برابر افراد جامعه است.
…… گفت: زیاد ناراحت نشوید، از ما هم نرنجید. این سختگیری ماست که از خطرهای احتمالی جلوگیری می کند. باید ممنون باشید که مأمورین به موقع خود مراقب هستند و جان شما را از خطر حفظ می کنند.
–تحلیل داستان
الف) کنشگران
در قسمت های مختلف این داستان می توان نقش کنشی شخصیت ها و عوامل را به این صورت بیان کرد: