نیاز به پیشرفت باعث می شود که افراد قبل از مشارکت در تکلیف شاخس موفقیت خود را زیاد برآورد کنند ( ونیز ۱۹۷۴) .
افراد عادی پیشرفت زیاد عموما انتظارات پیامد بسیار خوشبینانه ای دارند در حالی که افراد دارای نیاز پیشرفت کم عموما انتظارات پیامد نسبتا بدبینانه ای دارند ، انها شانس موفقیت خود را دست کم می گیرند . همین الگو در مورد افراد دارای عزت نفس کم و زیاد مصداق دارد به طوری که افراد دارای عزت نفس زیاد از افراد دارای عزت نفس کم انتظارات پیامد بسیار خوشبینانه تری در سر می پرورانند .
۵-۱-۲: فواید عزت نفس بالا :
برخی از فواید عزت نفس بالا عبارتند از :
۱- پذیرش هر چه بیشتر خود و دیگران
۲- آگاهی بیشتر از آنچه در زندگی می خواهیم
۳- آرامش بیشتر و آمادگی بیشتر برای کنترل استرس
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴- مثبت بودن و احساس شادی
۵- اشتیاق و انگیزه و علاقه مندی بیشتر به زندگی
۶- اطمینان داشتن به خود در همه فعالیتها
۷- تبدیل مشکلات به مبارزه جوییها
۸- تمایل بیشتر برای در میان گذاشتن احساسات با دیگران
۹- توجه بهتر به دیگران
۱۰- اشتیاق به داشتن مسئولیت بیشتر ، احساس کنترل بیشتر زندگی و استقلال بیشتر
۱۱- احساس متعادل بودن
۱۲- بهبود ظاهر و احساس سر زندگی و پاره ای موارد دیگر .
تحقیقات مربوط به عزت نفس اغلب ناکام و دلسرد کننده است چون درجه رضایت شخصی با تعداد بیشماری از عناصر تشکیل دهنده عملکرد ذهنی همراه است . پژوهشگران علاقه خود به مطالعه عزت نفس را از دست داده اند . اما نباید این واقعیت را ندیده بگیریم که اگر بخواهیم رفتار یک شخص را در تعداد زیادی از موقعیتها پیش بینی کنیم و تنها یک آزمون روانی در اختیار داشته باشیم این آزمون حتما باید یک آزمون عزت نفس باشد تا بتوانیم اکثر اطلاعات مورد نیاز را بدست آوریم .
عزت نفس با توانایی سازگاری همراه است . کسانی که عزت نفس بالایی دارند در مقایسه با کسانی که از عزت نفس پایینی برخوردارند بهتر می توانند با موقعیتهای مختلف سازگار شوند . افرادی که عزت نفس پایین دارند از احساس تند خویی ، اختلال رفتاری و اندوه رنج می برند . همچنین این افراد از بی خدایی و سندرمهای روان – تنی شکوه می کنند . عزت نفس مخصوصا در روابط متقابل اشخاص بهتر خودنمایی می کند . کسانی که نسبت به خود دید خوبی دارند دیگران را دوست دارند و ضعفهای خود را بهتر می پذیرند . این افراد به دلیل احساسات مثبتی که به دیگران دارند و انها را می پذیرند بهترین دوستان را به دست می آورند . در واقع کسی که مثبت و راحت باشد کاری می کند که دیگران نیز در ارتباط با او مثبت و راحت می شوند . طبیعتا دارندگان این ویژگی برای مردم بسیار جذاب می شوند و در نتیجه دیگران هم در محیط اجتماعی و هم در محیط کار دور او حلقه می زنند .
هر چند امروزه اصطلاح عزت نفس را در مکالمات روزمره کمتر به کار می بریم مفهوم عقده خود کم بینی را که می تواند با عزت نفس پایین مترادف باشد بهتر می شناسیم . ذهن ها کوچک مولف کتاب بسیار ارزشمند درباره ی عزت نفس معتقد است که عقده خود کم بینی هفت شاخص دارد که عبارتند از :
۱- حساسیت نسبت به انتقاد
۲- واکنش نامناسب در مقابل خوش خدمتی
۳- نگرش بیش انتقادی
۴- تمایل به سرزنش کردن
۵- احساس آزار
۶- احساسات منفی نسبت به رقابت
۷- تمایل به انزوا و کم رویی ( گنجی ۱۳۸۱) .
عزت نفس در دوران نوجوانی پیامدهای مهمی دارد . بین عزت نفس زیاد و موفقیت تحصیلی و کانون کنترل درونی یعنی احساس در اختیار اشتن زندگی رابطه وجود دارد ( چاپ ، فرتمن وراس ، ۱۹۹۷، نقل از پاول ۱۳۸۱) .
نوجوانی که عزت نفس زیادی دارند کمتر دغدغه جلب تایید همسالان خود را دارند و کمتر تحت تاثیر فشارهای آنان قرار می گیرند ( تورن و میخاییلو ۱۹۹۶) .
عزت نفس زیاد با روابط میان قوی صمیمانه تر و مثبت تر نیز رابطه دارد . بین عزت نفس کم و افسردگی ، بزهکاری ، مصرف مواد و نتیجه گیریهای ضعیف تحصیلی رابطه هست ( زیمرمن ، کاپلند شوپ و دیمن ۱۹۹۶) .
محققان در حال تحقیق در مورد عزت نفس درد دوران نوجوانی متوجه دوروند می شوند نخست ان که عزت نفس در دوران نوجوانی از یک ثبات متوسط برخوردار است ( آلساکروآلوز ۱۹۹۲) .
نوجوانی که عزت نفس زیاد یا کم دارند کماکان در دوران نوجوانی همین روند را طی می کنند ولی همین ثبات متوسط باعث می شود تا حدی امکان تغییر فراهم آید . عزت نفس برخی افراد تغییرات قابل توجهی می کند ( بلاک و رابیز ۱۹۹۳ ؛ هیوش و دوبویس ۱۹۹۱) . روند دوم از این قرار است که مردها به طور کلی بعد از اوایل نوجوانی از عزت نفس بیشتری برخوردار می شوند ( بولوگینی ، هالفون ۱۹۹۶) در اواسط و اواخر نوجوانی تعداد دخترانی که عزت نفس کمی دارند بیشتر است . در حالیکه عزت نفس پسرها بین اوایل نوجوانی تا اوایل بزرگسالی افزایش می یابد ، بسیاری از دختران از نعمت این افزایش عزت نفس محروم می مانند . ( بلاک و رابینز ۱۹۹۳) . یکی از دلایل عزت نفس پسرها به تصویر بدنی بر می گردد که برای پسرها مثبت تر از دختر هاست . همچنین تا حدودی به پیامهای ارزش بیشتری قایل است و تاکید زنان بر دلسوزی و کمک کردن را کم اهمیت می داند ( پاول اس کاپلان ۱۳۸۱) .
۶-۱-۲: تعاریف نظری پرخاشگری :
به هر گونه رفتار معطوف به هدف آسیب رساندن یا مجروح ساختن موجودی دیگر که به منظور اجتناب از رفتاری مشابه بر انگیخته می شود پرخاشگری اطلاق می گردد . پرخاشگری تلویحا به قصد آسیب رساندن نیز دلالت می کند که این قصد را باید از اتفاقات پیش و پس از عمل پرخاشگری استنباط نمود در بعضی موارد اثبات قصد آسیب رساندن به دیگری ساده است . پرخاشگران غالبا به تمایل خود برای آسیب رسان به دیگران اعتراف کرده و در صورت عملی نشدن قصدشان ابراز یاس می کنند . پرخاشگری گاهی معطوف به خود نیز هست و در بسیاری از موارد ناخوداگاه شکل صدمات یا تصادفات را پیدا می کند ( کاپلان ، سادوک ۱۳۷۱) .
۷-۱-۲: پرخاشگری :
همه جوامع راههایی بیابند تا مانع از ان شوند که اعضای ان یکدیگر را بکشند یا به هم آسیب برسانند . همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازه ای کنترل می کنند ولی از لحاظ ارزشی که برای ان قائلند و میزان محدود کردن ان با هم فرق دارند ( باندورا ۱۹۷۷).
۸-۱-۲: تعاریف پرخاشگری و اعتقادات نظری متفاوت روان شناسان :
روان شناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساسا با هم توافق ندارند . موضوع اصلی این است که باید پرخاشگری را بر اساس پیامدهای قابل دیدن ان تعریف کنیم یا بر اساس مقاصد شخصی که ان را نشان می دهد . بعضی پرخاشگری را رفتاری می دانند که به دیگران آصسیب می رسانند یا بالقوه می تواند آسیب برساند . پرخاشگری ممکن است بدتی باشد ( زدن ، لگد زدن ، گاز گرفتن ) بالفظ ( فریاد زدن ، رنجاندن ) یا به صورت تجاوز به حقوق دیگری ( مانند چیزی را به زور گرفتن ) . نقطه قوت این تعریف عینی بودن ان است : به رفتار قابل مشاهده اطلاق می شود . نقطه ضعف ان این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است به طور معمول پرخاشگری تلقی نشود . اگر کودکی در را با لگد باز کند و با این کار به شخصی که پشت در ایستاد آسیب برساند معمولا به این کار پرخاشگری نمی گوییم مگر اینکه کودک از پیش بداند که کسی پشت در ایستاده است . ( هنری ماسن ۱۳۷۳)
بر طبق تعریفی دیگر پرخاشگری رفتاری است که به قصد آزار کسی یا آسیب رساندن به چیزی ابراز می شود در این تعریف نیت فرد پرخاشگر مستتر است ولی شاید این تعریف کمتر عینی باشد زیرا می توان از نیات فرد استنباطات مختلفی کرد . کودکی که کودک دیگر را از تاب به پایین پرتاب می کند تا خودش سوار تاب شود قصد آزار ان کودک را ندارد ولی دیگران رفتارش را پرخاشگرانه می دانند . پرخاشگری را باید از برات ورزی متمایز دانست . برات ورزی ، دفاع از حقوق یا متعلقات ( مانند ممانعت کودک از این که کسی اسباب بازیش را بگیرد ) یا بیان امیال و آرزوها را در بر می گیرد . مردم معمولا شخص با جرات را پرخاشگر می دانند . مثلا ممکن است بازاریابی را که با سماجت با مردم برخورد می کند و جواب را به سادگی نمی پذیرد پرخاشگر بدانند ولی این شخص با جرات است نه پرخاشگر .
یکی از کارکردهای اجتماعی کردن کودک این است که به انان راه های جامعه پسند با جرات بودن را نشان می دهد و باعث می شود که از پخاشگری غیر قابل پرهیز کنند . ( هنری ماسن و دیگران ۱۳۷۳) .
۹-۱-۲: سه تعبیر کلیدی از رفتارهای پرخاشگرانه :
در تحقیقات دانشگاهی رفتارهای پرخاشگرانه را به سه تعبیر کلیدی معرفی کرده اند :
۱- نوعی رفتار تجاوز گرانه است .
۲- مستلزم سوء استفاده منظم از قدرت است .
۳- در یک مدت زمان طولانی رخ می دهد . ( شارب ، آقا جانبگ ولو ، کاوی ۱۳۷۹) .
و نیز پرخاشگری عبارت است از عدم کنترل رفتار در برابر موقعیتهای ناخواسته که به دو صورت است : وسیله ای ، که در جهت رسیدن به هدف است و پرخاشگری خصمانه ؛ رفتاری که به قصد آسیب رساندن است . ( میثمیان ۱۳۷۶) .
پرخاشگری آشکار : که به صورت کلامی مثل مسخره کردن ، زور گویی ، بد گویی و غیر کلامی مثل حملات فیزیکی ، هل دادن و کتک زدن است ( شارب ، کاوی ۱۳۷۹) . پرخاشگری ارتباطی که به صورت قهر کردن ، خراب کردن موقعیت کودک پیش دیگران ، حذف کردن از فعالیت و بازی نکردن با کودک توسط کودک دیگر است .
۱۰-۱-۲: پیشینه نظری پرخاشگری :
قبل از آغاز نظریه های علمی مربوط به روان شناسی کودک در این زمینه کلیه فرضیه ها از یک وجه اشتراک برخوردار بودند . بدین معنی که توجه صرفا به آنچه طفل در گذشته بوده و یا در آینده خواهد شد مبذول می گردید و به وضع حال کودک توجه چندانی نمی شد . به عبارت دیگر کودک را به عنوان یک طفل هر گز مورد توجه قرار نمی دادند . گوئی دوران کودکی زمانی زودگذر است و قابل توجه نیست ، البته نظراتی غیر از این نیز وجود داشت . برای مثال : افلاطون اهمیت آموزش و پرورش در دوران کودکی اشاره کرده و این را در سازگاری کودک مهم می داند . این مقتع به کسب ادب و دانش در سنین کودکی تاکید می ورزد و معتقد است ثمره این کار در بزرگسالی مشهود می شود . خواجه نصیر الدین طوسی نیز شروع تربیت کودک را از همان ابتدا قبل از انکه اخلاق تباه شود مورد تاکید قرار داده وی معتقد است که نقاط قوت کودک را باید تقویت کرد ( نجاتی ۱۳۶۷) .
در قرون وسطی طفل را به صورت بالغی ناپخته تلقی می کردند . حتی تا قرن ۱۵ و ۱۶ چنین نظریه ای وجود داشته است و از اطفال انتظار رفتار بزرگسالان را داشتند . کودکان را موجودات بی گناه محسوب نکرده و انها را از تجاوزات وحشیانه دور نگاه نمی داشتند قرنها طول کشید تا بشر توانست به این مهم پی ببرد که کودک ویژگیهای خاص خود را دارد و ویژگیهایی که دائما در حال تغییر و نفول است از طرفی پیشرفتهای علمی و صنعتی و شتاب روز افزون تکنولوؤی و سوء مصرف برخی از این مظاهعر اگر چه به ظاهر آسایش مکانیکی را برای بشر به ارمغان آورده ولی به همان اندازه نیز به التهابها و اغتشاشات فکری او دامن زده است که نمودار بارز این استرسها در جوامع بشری پرخاشگری است .
در مقدمه هر عمل پرخاشگرانه یک انفعال خشم وجود دارد و با شدت پیدا کردن این انفعال است که عمل پرخاشگرانه بروز می کند . البته در بین صاحبنظرتان نظرات متفاوتی در این زمینه وجود دارد که در اینجا می توان انها را به دو گروه تقسیم کرد :
۱- معتقدان به ذاتی بودن پرخاشگری
۲- معتقدان به اثرات محیط و یادگیری بر پرخاشگری