از سوی دیگر‚ جدایی نقش رییس هیئت مدیره و مدیرعامل‚ هزینه هایی از قبیل عدم هماهنگی و قدرت تصمیم گیری پایینتر را دربر دارد که میتواند به طور معکوس بر عملکرد شرکت تاثیر بگذارد(کولز و همکاران[۵۰]‚ ۲۰۰۱).
لازمه رشد و گسترش بازار سرمایه‚ جلب اعتماد صاحبان سرمایه است.با جدا شدن مالکیت از مدیریت ‚ مدیران به عنوان نماینده سهامداران‚ شرکت را اداره میکنند.از طرف دیگر بنابر دلایلی از جمله تفاوت نگرش به ریسک‚ سود تقسیمی و افق دید(فورست و کنگ[۵۱]‚ ۲۰۰۰)بین مدیران و مالکان تضاد منافع وجود دارد(جنسن و مکلینگ‚ ۱۹۷۶)از اینرو این امکان بالقوه وجود دارد که مدیران تصمیماتی را اتخاذ نمایندکه به صورت معکوس بر منافع مالکان تاثیر بگذارد(فاما و جنسن‚ ۱۹۸۳).هیئت مدیره مهمترین عامل در کنترل و نظارت بر مدیریت شرکت و محافظت از منافع سهامداران قلمداد می شود‚هیئت مدیره در ارتقا عملکرد و ارزش شرکت نقش با اهمیتی ایفا میکند(فاما و جنسن‚ ۱۹۸۳).
۲-۱۲) تئوری نمایندگی:
تئوری نمایندگی عمدتاً به تضاد منافع موجود بین مدیر(کارگزار) و مالک (کارگمار) اشاره دارد.با بزرگتر شدن شرکتها¸مالکان اداره شرکتها را به مدیران تفویض کردهاند.جدایی مالکیت از مدیریت منجر به مشکلات نمایندگی می شود.تصمیم گیریهای روزمره به مدیران تفویض می شود اما آن ها لزوماً در جهت منافع ذینفعان حرکت نمی کنند(جنسن و مکلینگ[۵۲] ¸۱۹۷۶ ). تئوری نمایندگی، وادار کردن یک نماینده به رفتاری است که نماینده، رفاه مالک را بیشینه کند(جانسون و همکاران[۵۳] ¸۲۰۰۴ ). طبق این تئوری در چارچوب رابطه بین مدیر و سهامدار، مسئولیت تصمیم گیری درخصوص توزیع منابع مالی و اقتصادی و یا انجام خدمتی طی قرارداد مشخصی به مدیر واگذار می شود(نمازی، ۱۳۸۴). در این رابطه نوعی تفویض اختیار نسبت به تصمیم گیری درشرایط عدم اطمینان، طی قرارداد استخدامی، منتقل می شود هر یک از طرفهای نمایندگی(سهامدار و نماینده ( به دنبال نفع شخصی خود و در نهایت بیشنه کردن منافع خود هستند(کریستنسن و فلتام[۵۴] ¸۲۰۰۵).
۲-۱۳) تئوری نمایندگی و حاکمیت شرکتی:
جدایی مالکیت از مدیریت این امکان را به وجود آورد که مدیران تصمیماتی را اتخاذ نمایند که در راستای منافع خود و عکس منافع سهامداران باشد.صاحبان سهام به عنوان ینفعان اصلی شرکت با این چالش مهم روبرو هستند که چگونه میتوانند بر عملکرد مدیران نظارت داشته باشند.تضاد منافع در شرکتهای سهامی بحرانی را ایجاد میکند به نام بحران نمایندگی.برای کنترل نمایندگی مدیران در شرکتها وحصول اطمینان از ایفای مسئولیت و پاسخگویی و حمایت از حقوق سهامداران می بایست مکانیزم های نظارتی و قانونی برای مسئولیت پذیری و پاسخگویی در شرکتها ایجاد می شد.در این باره نظریه نظام راهبری شرکتی(حاکمیت شرکتی) به عنوان یک عامل انگیزش مهم در جهت کنترل رفتارمدیران مطرح شد.تعیین وظایف و اختیارات هریک از ارکان شرکت و نهادینه کردن اصل شفافیت و افشائ اطلاعات از مهمترین اصول نظام راهبری شرکتی به شمار میآید که در کاهش تضاد منافع مدیران با سهامداران بسیار مؤثر است(سیداحمدی سجادی¸ ۱۳۸۸).تعاریف حاکمیت شرکتی در یک طیف قرار دارد که در یک سمت طیف دیدگاه محدود است که به رابطه بین شرکت و سهامداران محدود می شود که این الگو در قالب تئوری نمایندگی بیان می شود در طرف دیگر طیف دیدگاه گسترده است که در قالب تئوری ذینفعان بیان می شود(بنویدی¸ ۱۳۸۵).
۲-۱۴)مفهوم سیاست تقسیم سود:
شرکت های موفق معمولاً از سودآوری بالایی برخوردارند. سود کسب شده توسط شرکتها میتواند در دارایی های عملیاتی سرمایه گذاری شود، در راستای تحصیل اوراق بهادار جدید به کار رود، برای بازپرداخت بدهی ها مورد استفاده قرار گیرد و یا این که بین سهامداران توزیع شود که به این حالت تقسیم سود میگویند(آمیدو و آبور[۵۵] ¸۲۰۰۶).
پرداخت سود سهام به صاحبان سهام عادی یکی از راه هایی است که شرکت میتواند بدان وسیله مستقیما بر ثروت سهامداران اثر گذارد بنابرین، هدف از اجرای چنین سیاستی تعیین نقشی است که آن سیاست در به حداکثر رسانیدن ثروت سهامداران ایفا میکند. از آنجا که سیاست تقسیم سود تحت تاثیر عوامل متعددی قرار میگیرد، پرداخت سود به سهامداران به معنی به حداکثر رسانیدن ثروت سهامداران نخواهد بود(هندلی[۵۶] ¸ ۲۰۰۸). سیاست سود تقسیمی¸ سود خالص شرکت را یه دو بخش تقسیم میکند:سود انباشته و سود تقسیمی. سود انباشته جریان نقدی مورد نیاز جهت تامین مالی سرمایه گذاریهای شرکت را فراهم میکند.شرکتی که معمولا سود تقسیمی به صورت نقدی پرداخت می کند و همچنین برای تامین مالی فرصتهای سرمایه گذاری به نقدینگی نیاز دارد¸ مجبور خواهد بود تا از منابع خارجی مانند اوراق قرضه یا انتشار سهام جدید استفاده نماید.بنابرین سیاست سود تقسیمی شرکت هم بر تامین مالی بلند مدت و هم بر ثروت سهامداران تاثیر میگذارد (پندی[۵۷] ¸ ۲۰۰۱).سیاست سود تقسیمی میتواند اطلاعاتی را درباره عملکرد شرکت فراهم کند و بر قیمت سهام و رفتار سرمایه گذاران تاثیر بگذارد.به همین دلیل در دنیای واقعی مدیران مالی شرکت هنگام تدوین سیاست سود تقسیمی باید به فرصتهای سرمایه گذاری آتی شرکت نسبت به منابع داخلی سرمایه تصمیم گیری نمایند و بین سود تقسیمی فعلی و رشد آینده تعادل برقرار کنند تا ثروت سهامداران حداکثر شود (بینر[۵۸] ¸ ۲۰۰۱).