تجربیات الگوبرداری :الگوســازی، به مشــاهدهی فرد دیگری در حین انجام یک کار اطلاق می شــود. الگو به فرد مشاهده گر با تلاش های موفق، اســتراتژی اجتماعی کار را می فهماند، اساســی برای مقایسه و قضاوت تواناییهای خودش و تشــویق به باور اینکه از طریق تلاش و کوشش علیرغم شکست ها، می توان کار را با موفقیت به پایان رساند و از جهت دیگر سودمندی الگوسازی به تشابه میان الگو و مشاهده گر به عنوان مثال سن و تواناییهای او بستگی دارد. همچنین بندورا، در مطالعات خود بر نقش سرمشقها در شکلگیری رفتار تأکید کرده و به بررسی ویژگیهایی پرداخته است که در سرمشقگیری افراد مؤثرند. یافته های او نشان میدهد که به احتمال زیاد افراد از کسانی سرمشق میگیرند که از نظر سن و جنس شبیه آن ها باشند یا مسائلی شبیه به آن ها را حل کنند. وی معتقد است که روانشناسی را نمیتوان از یافته های پژوهشهای اجتماعی جدا کرد و رفتار افراد را باید در موقعیتهای اجتماعی و نه فردی مورد مطالعه قرار داد (کوربانگلو، ۲۰۰۳). افراد هنگامی که نســبت به تجربه های الگوبرداری به شدت حساس میشوند که آشنایی کافی با آنچه که باید انجام دهند، ندارند. مشاهده موفقیت الگوها به ایجاد باور مشــاهده گران در مورد توانایی هایشان برای دستیابی به موفقیت کمک میکند.
ترغیب اجتماعی: هدف ترغیب کلامی، القا کردن به فرد برای مواجه شــدن با کار یا بهکار بردن تواناییهای خود برای موفقیت است. کسانی که به صورت کلامی متقاعد شده اند، دارای تواناییهای خاصی هستند و در صورتیکه مشکل خاصی رخ دهد، تلاش بیشتری به خرج میدهند. معمولا به ســختی می توان از طریق تشویق مثبت، باورهای مربوط به خودکارآمدی را تقویت کرد؛ در حالی که این باروها از طریــق ارزیابی های منفی تضعیف می شــود. ترغیب کلامی معمولا توســط والدین، معلمان، همســران، دوستان و درمانگران انجام می شــود. برای اینکه قانع سازی کاملی مؤثر افتد، باید واقع بینانه باشد (کوربانگلو ، ۲۰۰۳٫ (
حالت های عاطفی و فیزیولوژیکی: حالت فیزیولوژیکی نیز بر باورهــای مربوط به خودکارآمدی تأثیر میگذارد. مردم میزان اعتماد خود را به هنگام انجام یک عمل از طریق حالت عاطفی ای که تجربه میکنند، می سنجند. واکنش های عاطفی منفی، همچون اضطراب، فشــار عصبی و ترس میتواند دیدگاه های مرتبط با خودکارآمدی را تنزل دهد (به نقل از کوربانگلو، ۲۰۰۳). این احساسات از یک طرف باعث میشوند که تصویر درونی فرد از خودش دچار خدشه شود و همین امر اثری منفی بر خودکارآمدی خواهد داشت. از طرف دیگر هر چند کاری که فرد در حال انجام دادن آن اســت با موفقیت پایان پذیرد، ولی تصویری از عدم موفقیت همیشه با شخص خواهــد ماند و تجربیات موفق او را هم بــا هاله ای از عدم اعتماد به نفس خواهد پوشاند. و افرادی کــه خودکارآمدی بالایــی دارند معتقدند کــه میتوانند به طور مؤثــر با رویدادها و شــرایطی که مواجه می شــوند، برخورد کننــد. از آنجایی که آن ها در غلبه بر مشکلاتشــان انتظار موفقیت دارند، در تکلیف ها اســتقامت کرده و اغلب در ســطح بالایی عمل میکنند.
همچنین تحقیقات نشان داده است که هرچه فرد بیشتر خودکارآمد باشــد، احتمال اینکه کاری که آغاز میکند و تلاشــی که برای انجام کار دنبال میکند، بیشــتر باشد و وقتی با مشکلی یا حتی شکستی مواجه می شــود سرسختی نشان دهد، زیادتر خواهد شد (پترسون[۹]، ۲۰۰۲).
۲-۲-۱- فرایندهای واسطه ای خودکارآمدی
در مــورد چهــار فرایند روانشــناختی کــه از طریق آنهــا باورهای خودکارآمدی بر عملکرد انسان تأثیر میگذارد، تحقیقات زیادی انجام شــده اســت. این فرآیندها عبارتند از: فرآیندهای شناختی، انگیزشی، عاطفی و انتخابی که در زیر به شرح آن ها پرداخته می شود.
۲-۲-۱-۱- فرایندهای شناختی
در نظر بندورا باورهای خودکارآمدی به چند طریق بر فرایندهای شــناختی تأثیر میگذارند که بیشتر رفتارهای انسان بر اساس دوراندیشی در مورد اهداف ارزشمند تنظیم می شــود. یکی از کارهای عمده، فکر ایجاد توانایی پیشبینی وقایع در افراد و کمک بــه آن ها در پیدا کردن روش هایی برای کنترل وقایعی اســت که بر زندگی آن ها تأثیر میگذارد. چنین مهارت هایی به پردازش شــناخت اطلاعاتی که ابهام ها و تردیدهای زیادی دربــردارد، نیــاز دارد. متعهد ماندن به هــدف در مواجهه با مقتضیات، شکســت ها و موانع فشــارزای موقعیتی به احساس قوی کارآمدی نیاز دارد (مرادی، ۱۳۸۹(.
۲-۲-۱-۲- فرایندهای انگیزشی
بهکارگیری اصول نظریهی یادگیری اجتماعی به همراه پاداش های بیرونی برای انجام دادن کار ممکن است مؤثرترین ترکیب شیوه های انگیزشی را مهیا کند. به نظر بندورا (۲۰۰۱) انگیزش، شــرایط عاطفی و عملکرد های اشخاص بیشتر به این موضوع بستگی دارد که وظایف و فعالیت هایی را انتخاب کنند که در آن احســاس مهارت و اعتماد به نفس دارند و از فعالیت هایی که در آن چنین احساسی ندارند، اجتناب کنند (کوربانگلو، ۲۰۰۳(. مردم براســاس باورشان درباره آنچه میتوانند انجام دهند و همچنین اعتقادشــان درباره نتایج احتمالی عملکرد، عمل میکنند. فعالیت های بیشــماری وجود دارد که اگر خوب انجام شوند، نتایج ارزشمندی تولید میکند، اما این فعالیت ها از سوی مردمی که نســبت به آنچه که می دانند برای موفقیت باید اتخاذ شود، شک دارند، دنبال نمی شود (بندورا، ۲۰۰۱).
باور به خودکارآمدی از طریق تعیینکننده های زیر بر رفتار انسان اثر میگذارد:
الف: انتخاب اهداف: افراد از درگیری در تکالیفی که در آن ها کارآمدی پایینــی دارند، اجتناب میکنند و به تکالیفــی که در آن ها کارآمدی بالایــی دارند، متعهد می شــوند. ارزیابی دقیــق خودکارآمدی مهم اســت. پیامدهای خودکارآمدی بالا و مهارت کم، آزاردهنده و پیامد خودکارآمدی پایین و مهارت بالا محدود کننده اســت، اساســی ترین قضاوت هــای کارآمدی احتمالا در مورد آن کارهایی هســتند که فرد معمــولا میتواند آن ها را در یک زمان معیــن انجام دهد (غالمی رنانی، ۱۳۸۴). ســطح بالای خودکارآمدی باعث گرایش به خطر کردن برای آزمودن رفتار جدید می شود (کوربانگلو، ۲۰۰۳ .( کسانی کــه می دانند از آن ها چه توقعــی می رود، هدف یا مأموریــت خود را درک میکنند، آنهایی کــه فرصت هایی برای بهتر بودن و پیشــرفت کردن دریافت میکنند و آنهایی که دائما در حال جســتجوی اطلاعاتی در مورد چگونگی بهبود بخشــیدن پیشرفتشــان هســتند، احتمال تجربه موفقیت بیشــتری را دارند ) پترسون: ۲۰۰۲(.
اهدف شــخصی توســط باورهای خودکارآمدی تعیین میشوند. باورهای خودکارآمدی در انتخــاب درجهی چالش و تعهد به اهداف شــخصی تأثیر دارند. باورهای خودکارآمدی پیشرفته منجر به تنظیم اهداف چالش برانگیزتر شــده؛ و باورهــای خودکارآمدی تقلیلیافته، منجر به تعییــن هدف معمولی تر و مدل انگیزشــی واقعی تر و قابل دسترس تر می شود (مرادی، ۱۳۸۹).