« بررسی متون کهن درباره ی اسکندر نشان می دهد، فردوسی در زمان خود جز متنی که آن را به نظم کشیده، چیزی در اختیار نداشته است و با بی میلی و بی رغبتی به این کار دست زده است، چون در هیچ جای داستان مانند نظامی، خود سخنی در مدح و ستایش اسکندر نمی گوید. درباره ی احتمال دوّم نیز باید گفت، فردوسی با توجّه به فضای حاکم بر جامعه و طرح مباحثی چون شیعه بودن او و مطرح شدن اسکندر در حدّ یک پیامبر در آثار عربی اسلامی، نگران بوده اگر اسکندر را به گونه ای متفاوت با شرایط حاکم بر دربار تصویر کند، بدخواهان او فرصت را غنیمت شمرده و اتّهاماتی دیگر بر او وارد سازند.»
(صفوی ، ۱۳۶۴ : ۱۰۹)
چنان که نظامی در شرفنامه می گوید ؛ اسکندر نامه در زمرهی آخرین آثاراوست که بعد از چهار اثر نامدار او به رشته نظم کشیده شده است :
سوی مـــخزن آوردم اوّل بسـیچ که سستی نکردم در آن کار هـیچ
وزو چـــــــرب و شیرینی انگیختم بــه شیرین و خسرو درآمیختم
وز آن جا سرا پرده بیـــرون زدم در عشق لیلی و مجـنون زدم
وزین قصّه چـــــون باز پرداختم سوی هفت پیکر فـرس تاختم
کنون بر بساط سخن پـــــروری زنم کـــوس اقبال اسکندری
سخن رانـــم از فرّ و فرهــنگ او بـــرافرازم اکلــیل و اورنگ او
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۵۰)
کرمی تا حدّ زیادی در این خصوص با صفوی هم عقیده بوده و در بارهی تأثیر همین عوامل بر نظامی گنجوی برای سرودن اسکندر نامه می نویسد :«: در تصویر مثبت، امّا بسیار کم رنگ اسکندر در شاهنامه و در آمیخته شدن چهره ی او با ذوالقرنین در قرآن از سوی تاریخ نگارانی مانند طبری، مسعودی و بلعمی و… زمینه ی مناسبی در افکار عمومی مردم ایران فراهم آورد تا شاعری مانند نظامی برای گزینش چهره ای مطلوب و پادشاهی آرمانی بر آن شود تا داستان اسکندر را به نظم کشد و ویژگی های کاملا پسندیده و آرمانی پادشاه دلخواه خود را در وجود فردی بریزد که افزون بر پادشاهی، پیامبر نیز هست. از دیدگاه نظامی اسکندر موحد است و همه ی پیروزی های خود را از خدا می داند و در همه حال شکر گزار خداست. امکانات لازم را برای فراگیری دانش های گوناگون فراهم می آورد و به دانشوران اهمیّت می دهد و با ساختن عبادتگاه ، نهانی می کوشد از آفات قدرتمندی و جاه طلبی پرهیز نماید.».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
(کرمی،۱۳۸۳: ۱۵۱).
« او نیز برای تصنیف این اثر دلایلی را اقامه می کند که می توان آن را بر چند وجه تشریح کرد . نخستین دلیلی که نظامی می آورد ، ضرورتی است که احساس می شود. زیرا با توجّه به مشهور بودن داستان های اسکندر در بین مردم و اینکه این داستان دارای اقوال مختلفی است ، می طلبد تا به دیدهی تحقیق در این کار دوباره نگریسته شود:»
(همان : ۱۵۳)
نظامی می گوید :
ضرورت شد ایــن شغل را سـتاختن چنین نامـه ی نـغز پــــرداخـتن
که چون در کتابت شود جــای گیر نیوشنده را زان بــــود نـــاگــزیر
به نقشی که نزد کلان نیست خرد نمــودم بدین داســـتان دسـتبرد
از ایــن آشـــنا رویتـر داســـتان خنیـــده نــیامـد بـــر راســـتان
دگــر نامهها را که جـــویی نخست بــه جـــمهور مـلّت نباشد درست
نباشد چنین نــــامــه تــزویر خیز نبــشته به چــندین قـلم هـای تیز
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۶۳)
نظامی بر این باور است که این کار او نسبت به سایر نوشته هایی که تا کنون به وجود آمده است دارای برتری های فراوانی است .و این آثار در حدّ اسکندر و شهرت او نیست :
به نیروی نـــــوک چنین خـــامهها شرف دارد ایــــــن بر دگــر نامهها
از آن خسروی می که در جام اوسـت شرف نـــــامه ی خسروان نام اوست
(نظامی ،۱۳۸۸: ۶۳)
« نظامی می خواست و می کوشید تا آنچه را دانای طوس به نظم آورده تکرار نکند بلکه ناگفته ها را بگوید .»
(همان ، پیشگفتار )
نظامی معتقد است که اگر چه فردوسی قبل از او این داستان را به شکل هنرمندانهای سروده ، امّا این سروده ها را کافی نمی داند او معتقد است که فردوسی آگاهانه بسیاری از حوادث زندگی اسکندر را با توجّه به نوع نگرشش مورد غفلت قرار داده و از آن عبور کرده است:
سخنگوی پیشینه دانــــــای طوس که آراست روی سخن چون عروس
در آن نـــامه کآن گوهر سفتـه راند بسی گفتنی های نـاگفته مـــــاند
اگر هر چــــــه بشنیدی از باســتان بــــگفتی دراز آمــدی داســـتان
نگفت آنچه رغبت پذیـــرش نبـــود هـمان گفت کــز وی گزیرش نبود
دگــر از پـــی دوستان زلـــــه کرد که حـــلوا به تــنها نشایست خورد
نظــامی کـــه در رشته گوهر کشید قلم دیـــــــدهها را قــلم درکشید
به ناسفته دُرّی کــــه در گنـج یافت تــرازوی خـود را گهــر سنج یافت
شـــرفنـــامه را فرّخ آوازه کــــرد حـدیث کــهن را بــدو تــازه کـرد
(همان: ۷۱)
«و داستان های دیگری که در میان اقوام مختلف چون یهودی و ارمنی و پهلوی بوده گرد آورَد و آنچه را به عقل راست نمی آید رها کند. »
(همان ، پیشگفتار )
نظامی می گوید که چون اراده کرد تا داستان اسکندر را بسراید ، منابع آراسته و یکدستی در پیش روی او نبود و این داستان به طور پراکنده در نسخه های گوناگون آمده بود . او می گوید از منابع یهودی ، نصرانی و پهلوی اثر خود را گردآورده و به طرزی نکو آن را پرورده و بازگو کرده است :
چو میکردم این داستان را بسیچ سخن راست رو بود و ره پــیچ پیــچ
اثـــــــــرهای آن شاه آفاق گَرد ندیــــدم نـگاریده در یک نــــــورد
سخن ها که چون گنج آگنده بود بـــــه هـر نسختی در پراکنده بــود
ز هــــــر نسخه برداشتم مایهها بــــــرو بستم از نظــم پیـرایــههــا
زیادت ز تــــــاریخ هــای نـوی یهـــــــودی و نــصـرانی و پهـــلوی
گزیدم ز هـــــر نامـــهای نغز او ز هـــــر پوســت پــرداختـم مــغز او
زبان در زبان گنج پـــــرداختـم از آن جــمله سـر جــملهای ســاختم
ز هر یک زبان هر کــه آگه بــود زبانش ز بیغاره کــــــوته بـــــود
در آن پـرده کــــز راستی یافتم سخن را سر زلف بـــــر تافـــــتم
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ :۶۹ )
« دوّمین دلیلی که نظامی برای نظم اسکندر نامه بر می شمارد ، عظمت وحسن شهرتی است که این پادشاه مقدونی به نظر او دارد . او معتقد است که اگر چه اسکندر در پی آب حیات تلاش کرد و به آن نرسید ، اکنون وظیفهی اوست تا با آب حیات شعرش او را بر مسند جاودانگی و نامیرایی بنشاند : »
(کرمی ، ۱۳۸۳ : ۱۵۴)
نظامی می گوید :
پس از دوره هایی که بگذشت پیـش کنم زندش از آب حــــیوان خویش
سکندر کـــــــه راه معانی گـرفـت پی چشمه ی زنــــــــدگانی گرفت
مگر دید کز راه فــــــــرخنــدگی شـــــــود زنده از چشمه ی زنـدگی
ســـوی چشمه ی زندگی راه جست کنون یافت آن چشمه کانگاه جــست