وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً[۳۳۷]؛ و قطعا آنان را گمراه سازم و حتما در دل آنان آرزوها پرورم و بی شک به آنان دستور دهم تا گوشهاى چارپایانشان را بشکافند و دستور دهم تا خلقت خدا داده را تغییر دهند.و هر کس شیطان را به جاى خدا ولى بگیرد به یقین زیان آشکار برد.
طبق این آیه شریفه یکی از راه های نفوذ شیطان در انسان از راه سرگرم کردنشان به پرستش غیر خدا و ارتکاب گناهان و مشغول کردن به آمال و آرزوهایى طولانی است که این امرموجب می شود که انسان واقعیات را رها کرده و سرگرم آنچه موهوم و خالى از واقعیت است،شود.[۳۳۸]
دلبستگى به آرزوها، افتادن در دام فریب شیطان است.آرزوهاى طولانى از القائات شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» . شیطان، ابتدا در فکر و روح انسان اثر مىگذارد، سپس او را تسلیم خود مىگرداند. «لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ» .آرزوها زمینه اطاعتپذیرى از شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ» .[۳۳۹] پس شیطان ازطریق آرزوها در انسان نفوذ کرده و مانع از درک حقایق می شود.
۳- ب) راهکار
قرآن کریم ما را از تمایل به آرزوهای طولانی دور می سازد و این مطلب را در آیات مختلفی به ما گوشزد کرده است . از جمله برای دوری از ، زمینه ساز خطا ، راهکارهایی را به ما نشان می دهد از جمله در آیه ذیل می فرماید:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما ؛ [۳۴۰] و آنچه را که خداوند سبب برترى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید. براى مردان از آنچه بدست آوردهاند بهرهاى است و براى زنان نیز از آنچه کسب کردهاند بهرهاى مىباشد و (به جاى آرزو و حسادت) از فضل خداوند بخواهید، که خداوند به هر چیزى داناست.
با تأمل در این آیه و برخی آیات دیگر قرآن به غیر ازدوری جستن از آرزوهای طولانی ، راهکارهای دیگری به ما نشان می دهد.ازجمله :
۱- ۳- ب)تفکر و اندیشه
همیشه براى علاج قطعى بیماریها به ریشه کن کردن اسباب آن باید پرداخت و تا اسباب بیمارى ریشه کن نشود درمان ها سطحى و ناپایدار است و به تعبیر دیگر جنبه مسکّن را دارد. با توجّه به این اصل اساسى و با توجّه به ریشه هاى درازى آرزوها به خوبى مى توان نتیجه گرفت که براى زدودن آثار طول امل و از میان بردن آن باید به تفکّر و اندیشه پرداخت.
با اندکی تأمل در آیه ذکر شده می توان چنین برداشت کرد که به جای داشتن آرزوهای طولانی ، تفکرباید نمود.چنانچه می فرماید: تفاوتهایى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعض دیگر قائل شده هرگز آرزو نکنید؛ زیرا این تفاوتها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است چه تفاوتهایى که از نظر آفرینش و جنسیت و صفات جسمى و روحى دارید و پایه نظام اجتماعى شما است، و چه تفاوتهایى که از نظر حقوقى به خاطر موقعیتهاى مختلف همانند ارث قرار داده شده است، تمام این تفاوتها بر طبق عدالت و قانون الهى مىباشد و اگر غیر از آن مصلحت بود براى شما قائل مىشد، بنابراین آرزوى تغییر آنها یک نوع مخالفت با مشیت پروردگار که عین حق و عدالت است مىباشد.
البته روشن است که تقاضاى فضل و عنایت پروردگار به این نیست که انسان به دنبال اسباب و عوامل هر چیز نرود بلکه باید فضل و رحمت او را در لابلاى اسبابى که او مقرر داشته است جستجو کرد.” إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً؛ چون خداوند به همه چیز دانا است” و مىداند براى نظام اجتماع چه تفاوتهایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است. بنابراین در کار او هیچ گونه تبعیض ناروا و بىعدالتى نیست و نیز از اسرار درون مردم با خبر است و مىداند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مىپرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مىاندیشند.[۳۴۱]
این آیه شریفه بیانگر این مطلب است که انسان باید تفکر کندو به ظاهر نگاه نکنیم تفاوت میان افراد جامعه وزن و مرد عاملی می گردد که نسبت به همدیگر فخر بفروشند.اما با تفکر دقیق می توان این نتیجه گرفت که این آرزوی آنان از روی تفکر نبوده است.
۲- ۳- ب)دعا و درخواست نعمت از خدا
درادامه آیه ای که بیان شد، آمده است:« وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ »؛ یعنی اگر به آنچه دیگران دارند، احتیاج پیدا کردید و خواستید که شما هم مثل ایشان باشید. از خداوند، مسألت کنید تا بشما بدهد،خداهم می دهد به شرطى که فسادى براى خود شما یا براى دیگرى در بر نداشته باشد.[۳۴۲]
۳- ۳- ب) ضبط وجهت دهی آرزوها
در طبّ مادّى براى درمان بسیارى از بیماریهاى جسمى و روانى به فکر جانشین مى روند؛ یعنى خواسته هایى که انسان را به بیمارى مى کشاند به خواسته هاى برترى تبدیل مى کنند که منتهى به سلامت او گردد، مثلا کسى که علاقه زیادى به موادّ چربى و نشاسته اى دارد و سبب بیمارى هاى گوناگون در او شده به استفاده از کمیّت قابل ملاحظه از میوه و سبزى سالم هدایت مى کنند و یا افرادى که معتاد به موادّ مخدّرند، اعتیادهاى سالمى براى آنها پیش بینى مى کنند.
این نکته در بیماریهاى اخلاقى نیز صادق است، به این ترتیب که معلّم اخلاق، آرزوهاى دراز مادّى را به آرزوهاى معنوى نسبت به پاداش الهى در سراى آخرت تبدیل مى کند و عشق به علم و دانش و معرفه الله را جایگزین عشق به مال و جاه و مقام مى سازد.[۳۴۳]
انسان بایدآرزوهاى خود را ضبط و کنترل کند و چیزهایى را آرزو کند که حداکثر خوشى و سعادت او را تأمین کند.آرزوها را باید نظم داد و جلوى پخش شدن و دور و دراز شدن آن را باید گرفت و در مقابل باید سطح آرزو را بالا برد؛ یعنى از طول و عرض آرزو باید کاست و بر ارتفاع آن باید افزود.[۳۴۴]
در آیه ذکر شده جمله «لا تَتَمَنَّوْا»، «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» بیانگر این مطلب است که به خصلتها جهت صحیح بدهیم. آرزو در انسان هست، امّا جهت این آرزو را درخواست نعمت از خدا قرار دهیم، نه سلب نعمت از دیگران.. به جاى تمنّاى آنچه دیگران دارند، در پى کسب و تلاش باشیم. «نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا …».[۳۴۵]
یکی دیگر از چیزهایی که انسان می تواند با آن آرزوهای خود را جهت دهی کرد ، یاد مرگ است .عامل آرزوهاى دراز، هواپرستى و عشق به دنیاست، هر قدر از این امور کاسته شود دامنه آرزوها کوتاه تر مى گردد و به عکس هر اندازه انسان دلبستگى بیشتر به دنیا پیدا کند، دامنه آرزوها گسترده تر مى شود. براى کوتاه کردن دامنه آرزوها یکى از مؤثّرترین راه ها یاد مرگ است که پرده ها را از جلو چشم بصیرت انسان برمى گیرد و واقعیّت هاى زندگى را براى او آشکار مى سازد.خداوند در قرآن می فرماید:« قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ [۳۴۶]؛ بگو: اى یهودیان! اگر گمان مىکنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگویید».
در این آیه شریفه علیه یهود استدلال شده، استدلالى که دروغگویى یهود را در ادعایش که مىگوید” ما اولیاى خداییم و دوستان و پسران او هستیم” کاملا آشکار مىکند و خطاب به پیامبر است که ای پیامبر، یهودیان را مخاطب قرار بده، و به ایشان بگو: اى کسانى که کیش یهودىگرى را به خود بستهاید، اگر معتقدید که تنها شما اولیاى خدایید، و نه هیچ کس دیگر، و اگر در این اعتقادتان راست مىگویید، آرزوى مرگ کنید، و خریدار آن باشید، براى اینکه ولى خدا و دوست او باید دوستدار لقاى او باشد، شما که یقین دارید دوست خدایید، و بهشت تنها از آن شما است، و هیچ چیزى میان شما و بهشت و خدا حائل نمىشود مگر مردن، باید مردن را دوست بدارید، و با از بین رفتن این یک حائل به دیدار دوست برسید، و در مهمانسراى او پذیرایى شوید، و از دار دنیاى پست که به جز هم و غم و محنت و مصیبت چیزى در آن نیست آسوده گردید.[۳۴۷]
درواقع این آیه پاسخی محکمی است برای یهودیان که با آرزوها و بلند پروازی های خودشان درصدداین بودند که خودشان را از دیگران ممتاز بدانند.قرآن در برابراین همه بلند پروازی های آنان مرگ را برای آنان به تصویر می کشاند تا با یاد مرگ دست از این آرزوهای پوچ خود بردارند اما یهود هرگز چنین کاری را نکرد.
یکی از علمای اخلاق دراین زمینه چنین می فرماید:
«چون دانستی که منشا آرزوی دراز، جهل و نادانی و حب دنیاست پس باید جهل را با فکرروشن و عاری از شوائب کوردلی و به وسیله شنیدن مواعظ از نفوس پاک و مقدس برطرف کرد.وهرکه دراحوال خود و روزگار خویش بیاندیشد در می یابد که مرگ به او از هر چیز نزدیکتر است و روزی ناگزیر جنازه او را بر دوش خواهند کشیدودرگورش دفن خواهند کرد.[۳۴۸] یاد مرگ خواهش ها و شهوات نفس را برطرف می کند و گیاه های غفلت را می کَندودل را به وعده های خداوند قوی و مطمئن می کند و طبع را نرم ونازک می سازد و اسباب وآثار هوی را درهم می شکند… یاد مرگ آرزوی دراز را کوتاه می کند و موجب بیقراری و کناره گیری از خانه فریب است وآدمی را برای سرای جاودانی آماده می سازد» .[۳۴۹]
پ- تعصب
۱- پ ) مفهوم تعصب
یکی دیگر از چیزهایی که انسان به آن عشق می ورزد و درواقع یک نوع دوستی است.اما آن دوستی که افراط درآن باشد، تعصب می باشد.وازعوامل روانی خطا محسوب می گردد.
ابتدا می بایست تعریفی از تعصب داشته باشیم . تعصب چیست؟
درمورد واژه تعصب اهل لغت و دیگر اندیشمندان چنین تعاریفی را بکار برده اند: تعصب از لفظ عصب گرفته شده و در لغت عرب از ریشه «عصب» به معنی رگ[۳۵۰]، پیوندهاى مفاصل [۳۵۱] گرفته شده است. ” التعصب” ازعصبیت است وآن حمایت کردن و مدافعه نمودن از کسی که امر او تورا وادار می کند( أو تلزمه لغرض، و منه)[۳۵۲] گرایشهای باطل و دور از منطق و عقل را«تعصب» می خوانندو به هر گروه و اجتماعی که (خواه در میان آنها پیوندخویشاوندی باشد یا نباشد)ازچیزی بی دلیل و منطق طرفداری کند«عصبه» می گویند. و به معنای آن است که شخص نسبت به چیزی واکنش های عاطفی و احساسی به دورازهرگونه معیارعقلانی و عقلایی داشته باشد.در حقیقت احساسی قوی و شدید و عاطفی است که برگرفته ازوابستگی شدید به امری می باشد.بنابراین تعصب، خصلتی است که شخص را به حمایت بی چون و چرا از خانواده و خویشان،چه ظالم باشندو چه مظلوم،وادار می سازد.[۳۵۳]
عصبیت وتعصب حالت دوستی وعلاقه به چیزی است که انسان راواداربه دفاع ازآن می کند.[۳۵۴]حمایت همه جانبه وبی دریغ ازکسی و یا چیزی است که حقیقت ندارد،به گونه ای که صاحبش را از درک حقیقت و رسیدن به واقعیات دور ساخته، باعث تضییع حقوق دیگران و از بین رفتن عدالت اجتماعی می گردد.[۳۵۵]عبارت است از اوج گیرى پیروى فرد از تمایلات نفسانى ، تا آن جا که به یارى و هوادارىِ فرد یا گروه یا اندیشه و سنّتى (با هدفى غیر از رعایت حریم حق) ، بیانجامد. جانبدارى از خویشان و قوم و قبیله ، هوادارى از حزب و گروه و سازمان ، حمایت از فرهنگ و آداب و رسوم ، طرفدارى از دین و مذهب ، هواخواهى نژاد و زبان و یا مانند آن ، اگر بر پایه میل نفْس ، و نه بر اساس حق و عدالت ، بنا شود ، تعصّب خواهد بود.[۳۵۶] گرایش یا نگرش آموخته نسبتاً ثابتی است نسبت به یک شخص،گروه،موقعیت، فکروعقیده یا شی که طبعاً متضمن داوری نامعقولی می باشد.[۳۵۷]
پس در یک کلام بایدگفت :تعصب یا عصبیت همان حمایت است از خودیا از دیگری به باطل و خروج از حق. عصبیتی که معصیت داردآن است که شخص اشرارقوم خودرا بهتر از خوبان قوم دیگر بخواهدو ایشان رابه نحوی که متضمن ظلم باشداعانت نماید.البته این بدان معنا نیست که شخص قوم خودرا دوست نداشته باشدوآنان را اعانت ننماید؛بلکه اگراین عصبیت متضمن ظلم ومعصیت نباشد می توانداعانت نماید.[۳۵۸]
تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده” حمیت” یا” حمیت جاهلیت” است.درقرآن چنین آمده است:
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما[۳۵۹] ؛به خاطر بیاورید) هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز دانا است.
“حمیت” از ماده “حمی”(بر وزن حمد) به معنی حرارتی است که بر اثر عوامل خارجی در بدن انسان یا اشیای دیگر به وجود میآید، به همین دلیل به حالت تب، حمی(بر وزن کبری) گفته میشود. سپس به حالات روحی همچون خشم و تکبر و تعصب، حمیت اطلاق شده است؛ برای اینکه همه اینها حالتی آتشین در انسان ایجاد میکند.[۳۶۰]
حال این سوال پیش می آید که آیا هر تعصبی باطل است و انسان را به اشتباه می اندازد؟
درپاسخ باید گفت: از دیدگاه آموزه های اسلامی تعصب به دو بخش تقسیم می شود:
-
- تعصب ممدوح و پسندیده:در صورتی که حمایت انسان و تعصب او فقط به خاطر دفاع از حق باشد و هیچ گونه حب و بغض نفسانی وجود نداشته باشد چنین تعصبی ممدوح بوده و از بهترین صفات کمال انسانی و اخلاق انبیاء اولیاء الهی به حساب می آید. دوعلامت آن این است که حق با هر طرف هست ازآن طرف حمایت کندگرچه ازمتعلقان اونباشدبلکه ازدشمنان او باشد.چنین شخصی از حمایت کنندگان…حقیقت ودرزمره طرفداران فضیلت و حامیان مدینه فاضله به شمار آید و عضو صالح جامعه و مصلح مفاسد جمعیت است.[۳۶۱]
تعصب به معنای حمایت از دین و تلاش در نگهبانی از دین و کوشش در خصوص ترویج آن، ممدوح بوده و در آموزه های دینی بدان سفارش شده است. تعصب دینی که گاهی از آن به غیرت دینی یاد می شود، آن است که هرگاه به دین و مقدسات و ارزش های آن اهانت شود و دین زدایی و ارزش ستیزی ظهور نمود، مسلمانان نباید در برابر آن بی اعتنا باشند، بلکه باید با بهره گیری از خِرَد و زمان شناسی و جامعه شناسی، به دفاع از دین و مقدسات آن بپردازند. همان گونه که بزرگان دین در برابر اهانت به دین بی اعتنا نبوده، حتی برای حفظ دین و ارزش های آن زحمات طاقت فرسا را متحمل شده و بعضاً به شهادت رسیدند. نمونه های مختلفی درتاریخ و حتی درروایات[۳۶۲] ما به آن اشاره شده است.
-
- تعصب مذموم و ناپسند:اگر حمایت همه جانبه از خود یا متعلقات خود به گونه ای باشد که او را از درک حقیقت و رسیدن به واقعیات دور کند و تنها معیار انسان در حمایت و دفاع کردن از چیزی فقط حب و بغض نفسانی باشد نه معیارهای منطقی و دینی،چنین تعصبی مذموم و ناپسند بوده و اخلاق صفات بسیار مذموم شمرده می شود. و قرآن مجید از آن به عنوان تعصب جاهلانه نام برد: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ… ؛ آن گاه که کافران در دلهاى خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهلیّت ورزیدند».[۳۶۳]
شدت علاقه به افراد و آیین خاص و بغض و دشمنی با دسته ای و آیین دیگر از یک طرف ،سود جویی و ریاست طلبی و بی فرهنگی از طرف دیگر و بالاخره نداشتن تقوی لازم ،از ریشه های چنین تعصبی به حساب می آید.[۳۶۴]
تعصبی مذموم و زشت است که باعث گسترش باطل و تضییع حقوق فرد و یا افرادی گردد، اما اگر تعصب، موجب دفاع از حقیقت و دین و ناموس و موارد معقول گردد نه تنها قبیح نیست بلکه گاهی واجب است.
قرآن کریم ازگرایش به این گونه تعصب ما را دور کرده است و آن را عامل خطا معرفی کرده است.
۲- پ ) چگونگی عامل خطابودن تعصب
حال که تبیین شد که منظور از تعصب چیست و کدام تعصب مذموم شناخته می شود وآن تعصبی مذموم است که ما را به خطا می کشاند درادامه، این سوالی پیش می آید که چگونه تعصب می تواند سبب خطا شود؟
۱- ۲- پ ) تعصب ،حجاب بردیده عقل
تعصب یعنى وابستگى غیر منطقى به شخص یا عقیده یا عادت و رسم خاصى، حجاب ضخیمى بر دیده عقل انسان مى افکندو او را از درک حقایق و خیر و شر و مصلحت و مفسده و عاقبت امور و پیدا کردن راه چاره محروم مى سازد. و در حالات شیطان هست که به خاطر تعصب از درک بدیهیات واماندو رشته عبودیت و بندگى را از گردن خویش برداشت و براى همیشه رانده درگاه الهى شد.[۳۶۵] چنانچه در قرآن آمده است :«إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُون* قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِین[۳۶۶] ؛ آن گاه که به پدرش و قومش گفت: این تندیسها که به پرستش آنها دل نهادهاید چیستند.گفتند: پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم».
گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بتپرستى؛ زیرا آنچه از بتها مىبینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهم است و پندار، کدام انسان عاقل به خود اجازه مىدهد، که براى یک مشت سنگ و چوب این همه عظمت و احترام و قدرت قائل باشد؟ چرا انسانى که خود اشرف مخلوقات است در برابر مصنوع خویش، این چنین خضوع و کرنش کند، و حل مشکلات خود را از آن بخواهد؟! ولى بتپرستان در حقیقت هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود رد کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند ازاین رو” گفتند ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مىکنند و ما به سنت نیاکانمان وفاداریم” (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ) .
حضرت ابراهیم(علیه السلام) بی اعتبار بودن این خدایان ساختگی و بی ارزش را از طریق بت شکنی به آنها نشان داد، باز هم بر سر عقل نیامدند، بلکه ابراهیم(علیه السلام) بیدارگر و پاره کننده پردههای جهل و تعصب و لجاجت را به سوزاندن درآتش تهدید کردندو به تهدید خود جامه عمل پوشاندندو اورا در میان دریایی از آتش پرتاب کردندو هنگامی که آتش بر ابراهیم(علیه السلام) سرد و خاموش و گلستان شدو بزرگترین معجزه الهی دربرابرچشمانشان به وقوع پیوست باز هم این اسیران زنجیرهای جهل وتعصب و لجاج به بهانههای دیگری همچون سحر به راه خود ادامه دادند. اینها همه نشان میدهد که تا چه حد این عوامل خطرناک و مانع از آزاد اندیشی و رسیدن به حق است. [۳۶۷]
متعصبین ،گروهی هستند بی سرمایه علمی و بدون آگاهی کافی و بهره شایان از دانش و بینش و بی راهنما و کتاب روشنگر، درباره خدا با پیامبران و مشاعل هدایت به جدال می ایستند. اینان گرفتار تحجر و تعصبند که نه سراغ دانش و هدایت می روند و نه می دانند که کتاب و میزان چیست و آنچه برایشان مهم است ، جدال باطل با حق و حقیقت است.اینان ، نه پشتوانه عقلی دارند که با برهان منطقی سخن بگویند و نه پشتیبان نقلی دارند که با سند معتبر ماثور احتجاج کنند. کلام آن ها هیچ پایگاه قابل اعتمادی ندارد.[۳۶۸]