آیت الله جوادی آملی در توضیح این آیه می فرمایند :”این آیه شریفه، ضمن ذم متبوع هایی که بدون آگاهی درباره خداوند به جدل می پردازند، از راه های شناخت نیز پرده بر میدارد و میفرماید: این گروه نه به راه عقل گام نهادهاند و نه راه عرفان، بر آنها گشاده است و نه از وحی که کتاب منیر است، مدد گرفتهاند.”[۵۵]
بنابراین، راه های شناخت در قرآن به بیرونی و درونی تقسیم می شود:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
الف: راه درون؛ که همان طریق حصولی عقل و یا راه حضوری قلب است.
ب: راه بیرون؛ که راه وحی میباشد.[۵۶]
آیت الله جوادی آملی در تبیین راه های شناخت میفرمایند: “تنها دو گروه هستند که در پیمودن طریق درون و فهم شریعت بیرون معصوم هستند. این دو گروه انبیاء و معصومین و اهل بیت عصمت و طهارتاند؛ زیرا آنان گذشته از مصونیت داشتن از خطاء، در فهم قواعد عقلی و طی طریق قلبی، در استدلال های شرعی و نقلی نیز معصوم هستند. مهم تر از همه، آن که در تلقی وحی، ضبط و نگه داری آن و نیز املاء و انشای وحی نیز معصوم هستند. آیات قرآن کریم، ما را به راه های درونی و بیرونی تشخیص حق از باطل ارشاد می نماید؛ در برخی از آیات، سخن از تفکر و تعقل و تدبر است، از جمله آیه ۴۴ سوره بقره است که می فرماید:
” اَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ”( سوره بقره، آیه ۴۴)؛ آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مىکنید، اما خودتان را فراموش مىنمایید با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مىخوانید! آیا نمىاندیشید؟
افزون بر این آیات، در آیات فراوانی از قرآن برای اثبات مدعا، از براهین عقلی استفاده شده یا بر بطلان اندیشه های مخالفان استدلال عقلی شده است. در آیات فراوانی نیز دعوت به تفکر عقلی شده است. نظیر آیه ۵۰ سوره مبارکه انعام که می فرماید:
“…قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ”(سوره انعام، آیه ۵۰ )؛ بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمىاندیشید؟
و در برخی از آیات به راه دل و تذهیب آن اشارت شده است؛ مانند اینکه در سوره محمد(ص)، ضمن مواخذه و سوال از کسانی که تدبر در قرآن نمی کنند، به راه قلب نیز پرداخته می شود:
“أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها”(سوره محمد، آیه ۲۴)؛ آیا آنها در قرآن تدبّر نمىکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟
در سوره مبارکه “نساء” بر حقانیت و صیانت قرآن از باطل یعنی بر عصمت راه وحی دلیل آورده است:
” أَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ کاَنَ مِنْ عِندِ غَیر اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا”(سوره نساء، آیه ۸۲)؛ آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند.
نه تنها اختلاف که نشانه غیر الهی بودن است هرگز در قرآن راه ندارد بلکه هیچ عامل دیگری برای بطلان قرآن، وجود ندارد؛ چنان که آیاتی درباره صیانت قرآن از آسیب رساندن پدیده باطل به آن وارد شده است؛ نظیر:
” إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ(۴۱) لَّا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَینِْ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِید” (سوره فصلت، آیات ۴۱-۴۲)
ترجمه: کسانى که به این ذکر [قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفى نخواهد ماند)! و این کتابى است قطعاً شکست ناپذیر.(۴۱) که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
بنابراین، هیچ یک از آیات مربوط به مساله معرفت، مخالف یکدیگر نیست؛ بلکه همه آیات قرآنی وارد شده در زمینه معرفت، موید یکدیگر هستند و برخی از آن ها متمم و مکمل دیگری است. عصاره آن آیات این است که هر یک از راه های بیرون و درون در حد خود، انسان را به مقصود می رسانند؛ به عنوان مثال عقل به جزئیات عالم پی نمی برد و این را نیز می داند که قادر به شناخت جزئیات نیست؛ ولیکن وحی هم کلیات و هم جزئیات را مشاهده می کند و در ارائه و راهنمایی خود نیز معصوم است.”[۵۷]
۱-۳-۴٫ شرایط معرفت از منظر قرآن
ابزارهای مختلف معرفت و مراحل متفاوت آن هر یک برای خود شرایطی خاص دارند؛ شرایط رویت، سلامت چشم و حفظ فاصله مناسب و صافی هوا و روشنایی فضا و مانند آن است. قوه عاقله نیز برای تعقل، نیازمند به فضای صاف و پاک از دام های وهمی و خیالی است. قلب نیز شرایطی خاص دارد. قلب علاوه بر صیقل و پاکی از غبار و زنگ هایی که مناسب به آن است همانند آیینه نیاز دارد تا سمت و جهت خود را نیز تصحیح کند. آیه الله جوادی آملی درباره عمده ترین شرط شناخت در قرآن می فرمایند:” عمده ترین شرط معرفت حقایق در قرآن، تقوی الهی است که در قرآن ذکر شده است. قرآن کریم در این مورد می فرماید:
“یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً…..” ( سوره انفال، آیه ۲۹)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مىدهد (روشنبینى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت).
و این آیه ی شریفه با اطلاقی که دارد ، تنها به بیان شرط معرفت عرفانی، اختصاص نداشته و شرط معرفت برهانی را شامل می شود؛ به این معنا که تقوی هم درفهم و عقل و هم در شهود موثر است. به طوری که درک صحیح مفاهیم ذهنی و دیدن حقایق عینی در پرتو تقوا تامین می گردد. مفاد آیه فوق را اصلی کلی مستفاد از آیه سوره طلاق نیز تایید می کند:
“…وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً”(سوره طلاق،آیه ۲ )؛ و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىکند. [۵۸]
بنابراین، تقوی الهی با تعلیم الهی رابطه دارد؛ تعلیم الهی و بصیرت دینی، هر دو نتیجه تقوا و نمودی از شکوفایی فطرت انسانی در پرتو تعلیم دینی است؛ قرآن می فرماید:
” رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ” (سوره بقره،آیه ۱۲۹)؛ اى پروردگار ما، از میانشان پیامبرى بر آنها مبعوث گردان تا آیات تو را برایشان بخواند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد و آنها را پاکیزه سازد و تو پیروزمند و حکیم هستى.
و یا آیه:” لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ”(سوره آل عمران، آیه ۱۶۴)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.[۵۹]
این مبحث را با فرازی از خطبه غراء حضرت زهراء به پایان می رسانیم. ایشان می فرمایند:
“و اَشهد ان لا اله الا اللهُ وحدَه لا شریکَ له کلمه جعل الاخلاص تاویلها و ضَمّن القلوب موصولها و انار فی التفکر معقولها “
آیت الله مجتبی تهرانی در ترجمه و شرح این فراز خطبه می فرمایند: “و گواهی می دهم که خدایی جز الله نیست و شریکی برای او وجود ندارد. برای این کلمه توحید، خداوند تاویلی قرار داده و آن اخلاص است ( یعنی این شهادت به وحدانیت، کلمه ای است که ما می گوییم و نتیجه و تاویل آن اخلاص در عمل است.) و وابستگی به توحید خود را در دل ها جای داده است،( و این همان معنایی است که در معارف و روایات ما وجود دارد که: ” کل مولود یولد علی الفطره” یعنی، هرکس براساس فطرت زاده می شود. و در روایت دیگر آمده است که” الفطره هی التوحید” یعنی خدا همه دل ها را مفطور به توحید کرده است حتی دل مشرک و ملحد و کافر به معنای اخصش را ) و خداوند نورانی کرده است دل ها را به همان اندازه که از کلمه توحید تعقل می کنند. اگر توحید در قلب کسی وارد شد، ثمره اش اخلاص در عمل است و خداوند هم، توحید را در قلب همه انسان ها جاسازی کرده است و هیچ انسانی نیست که فاقد آن باشد و جمله قبلی حضرت زهرا دلالت بر این داشت. و حضرت در این فراز (و انار فی التفکر معقولها) از بحث قلب، وارد بحث عقل می شود و می فرماید همین کلمه توحید که در قلب است، تفکر معقول تو را نورانی کرده است. آن تفکری که کلمه توحید پشتوانه آن باشد یعنی آن تفکری که از کلمه توحید نورانیت گرفته باشد، تفکر نورانی و صحیح است و به خطا نمی رود. البته این معنا هم به حسب افراد و مراتب مختلف می شود و هرچه کلمه توحید، در دل فرد قوی تر باشد، تفکر هم نورانی تر است. [۶۰]
۱-۳-۵٫ عوامل بازدارنده از شناخت صحیح در قرآن
تفکر همواره در معرض اشتباه قرار دارد؛ چون گاهی عوامل بازدارنده ای متعرض جریان تفکر می شوند و میان تفکر و وصول انسان به حقیقت، مانع ایجاد می کنند؛ و هرگاه موانع و بازدارنده های تفکر به طور متراکم بر انسان فشار آورند، اندیشه انسان دچار جمود می شود؛ و زمانی که انسان به این حالت برسد، تفکر ارزش عظیم خود را در زندگی از دست می دهد و وظیفه طبیعی خود را در کار تشخیص حق و باطل، نیکی و بدی، کشف حقایق، کسب دانش و بالا بردن انسان در مدارج ترقی و کمال، انجام نمی دهد.[۶۱]
در این بخش، قبل از آن که به بررسی مهمترین عوامل و آفات اندیشیدن و تفکر صحیح پرداخته شود، لازم است اشاره ای گذرا به این که خطا و اشتباه چگونه به وجود می آیند را در قرآن مورد بررسی قرار دهیم.
آیت الله جوادی آملی در خصوص چگونگی پیدایش خطا و اشتباه می فرمایند: “هستی و نیستی اشیاء و به تعبیر قرآنی حق و باطل همواره بدیهی و بین نیستند؛: اگر مساله هستی و نیستی و حق و باطل، امری ضروری و بدیهی می بود، صاحب نظران در علوم مختلف هرگز اختلاف پیدا نمی کردند و نیز شخص واحد در طول زندگی درباره برخی از مطالب علمی، نظرات متفاوت پیدا نمی کرد. بدیهی نبودن حق و باطل یا هستی و نیستی اشیاء موجب اشتباه می گردد. اشتباه ، همان چیزی است که در تعبیر قرآن با «لبس» از آن یاد شده است؛”لُبس” – به ضم – به معنا پوشیدن با “لَبس”- به فتح – به معنا اشتباه کردن هم ریشه است، خداوند درباره منکران معاد می فرماید:
” بَل هُم فی لَبسٍ من خلقٍ جدید”( سوره ق، آیه ۱۵)؛ ولى آنها (با این همه دلایل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند!
یعنی آنها درباره حصول خلقت تازه پس از مرگ در اشتباه هستند. علت این اشتباه، همان پوشیدن لباس روح حق بر پیکر شبح باطل است. خدای سبحان درباره آمیختگی حق و باطل مثالی را بیان کرده و می فرماید:
” أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ”(سوره رعد،آیه ۱۷)
ترجمه: خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد و از آنچه (در کورهها،) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مىآید- خداوند، حق و باطل را چنین مثل مىزند!- امّا کفها به بیرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند [آب یا فلز خالص] در زمین مىماند خداوند این چنین مثال مىزند.
زبد و کف روی آب که باطل است، درونی تهی دارد و درون آن قشری از نم است، آن قشر از نم که یک نیم قوس است چهره سیلاب را فرا می گیرد، باطل همان درون تهی حباب است که در زیر نم قرار گرفته و نم از آب است . خداوند در این مسایل می فرماید: آن نم ها نیز به آب باز می گردد و آنگاه بطلان باطل روشن می شود، پس باطل آن مجموعه حباب نیست بلکه همان فضای خالی است که با نم پوشیده شده و رفته رفته با حرکت آب برطرف می گردد یعنی حق با تحول خویش، باطل را برطرف می کند، لذا فرمود: ” فیذهب جفاء “جفا، همان آب برد است که که بدون رنج خارجی بلکه با سعی داخلی خود آب از بین می رود.
فرق قرآن کریم با کتب عقلی منطقی که به بحث از انواع مغالطات و خطا های فکری پرداخته اند، در این است که قرآن کریم، افزون بر اشاره به اشتباه برخی از اندیشه ها، سبب فاعلی آن را نیز معرفی می کند، چنان که قرآن مبداء فاعلی علم صائب و مصون از مغالطه را، فرشتگان مدبر الهی می داند. قرآن کریم شیطان را به عنوان فاعل و کسی که حق را ابزار کار خود قرار داده به تلبیس دست می زند، یاد کرده و می فرماید:
” …. وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ “(سوره بقره، آیات ۱۶۹ – ۱۶۸ )؛ و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان مىدهد (و نیز دستور مىدهد) آنچه را که نمىدانید، به خدا نسبت دهید. “[۶۲]
قرآن کریم، مهمترین عواملی را که مانع اندیشیدن و مایه جمود فکری می شوند و در نتیجه میان تفکر و شناخت حقیقت و اظهار نظر درست در مسایل مختلف ایجاد سد می کند، ذکر کرده است: این عوامل عبارتند از تعصب و تقلید کورکورانه، ظّن و گمان، تمایلات و هوای نفس.[۶۳]
۱-۳-۵-۱٫ تعصب و تقلید کورکورانه
منظور از تعصب[۶۴] و لجاجت این است که کسی صرفا به دلیل وابستگی به رای و عقیده ای، بر آن رای و عقیده، بدون هیچ دلیل و برهانی وبدون توجه به محتوای سخنان دیگران پافشاری کند. آشکار است که انسان متعصب و لجوج به دلیل این صفت ناپسند خود، از راه یابی به حق و حقیقت محروم است. زیرا چنین شخصی در هر بحث و گفتگو تمام توان خود را صرف دفاع از عقاید خود می کند و حتی حاضر به شنیدن انتقادهای دیگران برای پی بردن به نادرستی و عیوب افکار و عقاید خود نیست . همین امر باعث می شود که نه خطاهای خود را بشناسد و نه به حقیقت جدیدی دست یابد.[۶۵]
قرآن کریم پای بندی بسیاری از مردم را در کلیه قرون گذشته تاریخ، به عقاید پدرانشان و عبادتهای آنان، توصیف کرده است و متذکر شده است که آن ها با اندیشه ای آزاد از قید و بندهای آداب و رسوم سنتها و اندیشه های کهنه، قدرت نگرش به عقیده توحید را که انبیاء و پیامبران به آن دعوت می کردند، نداشتند:
“وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون”(سوره مائده ، آیه ۱۰۴)؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده، و به سوى پیامبر بیایید!»، مىگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!» آیا اگر پدران آنها چیزى نمىدانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مىکنند.) [۶۶]
۱-۳-۵-۲٫ ظن و گمان
عدم تعقل و تفکر و قضاوت صحیح، سبب پیدایش پندار غلط می گردد. تفکر درست، بر اساس علم و آگاهی استوار است و عدم آگاهی سبب می گردد که انسان عقاید و آراء و اصول رفتاری خود را بر پایه ظن[۶۷] و گمان استوار سازد و این امر زمینه گمراهی فرد را فراهم می سازد. قرآن کریم می فرماید:
“وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ”(سوره یونس، آیه۳۶)؛ و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بىاساس)، پیروى نمىکنند (در حالى که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنیاز نمىسازد (و به حق نمىرساند)! به یقین، خداوند از آنچه انجام مىدهند، آگاه است.
قرآن کریم، همچنین در آیه ۳۲ سوره جاثیه می فرماید:
” وَ إِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا السَّاعَهُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ مَا نحَنُ بِمُسْتَیْقِنِین”(سوره جاثیه، آیه ۳۲)؛ و هنگامى که گفته مىشد: «وعده خداوند حقّ است، و در قیامت هیچ شکّى نیست»، شما مىگفتید: «ما نمىدانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم.
از دیدگاه قرآن کریم، تا چیزی برای آدمی قطعی و ثابت نشده باشد، نباید آن را ملاک عمل خود قرار دهد و از آن پیروی کند:
” وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً”( سوره اسراء، آیه ۳۶؛ از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.[۶۸]