بهنام خدا
آزمون روخوانی پایه چهارم ابتدایی
بد شانسی
وقتی بد شانسی به جایی وارد میشود، از گوشهای به گوشه دیگر میخزد. به این طرف وآن طرف پرواز میکند، تا کسی را پیدا کند. روزی، روزگاری، مردی آنقدر فقیر بود که حتی یک تکه چوب نداشت تا در اجاقش بیندازد و آن را گرم نگه دارد. روزی او به جنگل رفت و خواست درختی بیندازد و به خانه بیاورد؛ ولی همه درختها خیلی بزرگ و محکم بودند. مرد مجبور شد بگردد و درخت خشک و سستی را پیدا کند. او گشت و یک درخت مناسب پیدا کرد. همین که تبرش را بالا برد، دید یک دسته گرگ زوزه کشان به طرفش میآیند. مرد تبر را انداخت و فرار کرد. دوید و دوید تا به پلی رسید، همین که خواست از پل رد شود، پل شکست و افتاد. مرد نمیدانست چکار کند. مقابلش رودخانه پر از آب بود و پشت سرش گرگهای گرسنه. دیگر چارهای نداشت و باید تصمیم میگرفت. گرگها هر لحظه به او نزدیکتر میشدند و در لحظه آخر او مجبور شد که به درون آب بپرد؛ ولی چون شنا بلد نبود، زیر آب رفت. ماهی گیرانی که در ساحل نشسته بودند، او را دیدند، پریدند داخل آب و شنا کنان رفتن و او را به خشکی آوردند. پشتش را به یک دیوار کهنه تکیه دادند تا در آفتاب گرم شود و نیرو بگیرد. مرد به هوش آمد و از ماهی گیرها تشکر کرد و خواست که سرنوشتش را برای آنها تعریف کند، که دیوار رویش خراب شد و او را کشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بهنام خدا
آزمون روخوانی پایه پنجم
محبّت
دو دوست با پای پیاده از جادّهای در بیابان عبور میکردند. بین راه بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهرهای دیگری سیلی زد.
دوستی که سیلی خورده بود، سخت آزرده شد اما بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: «امروز بهترین دوست من، بر چهرهام سیلی زد.»
آن دو کنار یکدیگر به راه ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و در کنار برکه آبی استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود، لغزید و در برکه افتاد. دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت، بر روی صخره سنگی این جمله را حک کرد: «امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.»
دوستش با تعجب از او پرسید : «بعد از آن که من با سیلی تو را آزردم، تو آن جمله را روی شنهای صحرا نوشتی ولی این جمله را روی صخره حک میکنی؟»
آن دوست لبخندی زد و گفت: «وقتی کسی ما را آزار میدهد، باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا باد آن را پاک کنند اما وقتی کسی محّبتی درحق ما میکند، باید آن را روی صخره حک کنیم تا هیچ بادی آن را از یادها نبرد.»
منظور از این که «محّبت ها را باید روی سنگ و بدیها را روی شن نوشت» چیست؟
بهنام خدا
آزمون روخوانی پایه ششم ابتدایی
داستان کر و کور و برهنه
در شهری همه مردم در رفاه کامل زندگی میکردند و مشکلی برای کسی وجود نداشت، شهر بسیار تمیز و مرتب بود، همه مردم دارای خانه بوده و هرکس کار مناسبی داشت.
در این میان تنها سه نفر بودندکه با هم فرق داشتند، اول شخصی بود که بسیار کم میدید، امّا ادّعا میکرد چشمانش از تیزبینی همانند عقاب است، نفر دوم شخصی بود که بسیار کم میشنید، امّا ادعا میکرد در شنیدن از سگها صداها را بهتر تشخیص میدهد، نفر سوم کسی بود که برهنه بود و لباسهای پاره و فرسودهای به تن داشت.
روزی آن سه در کنار دیواری نشسته بودند و با هم حرف میزدند، حرف زدن آنها ادامه یافت، تا جایی که خورشید غروب کرد و شب فرا رسید.
مقداری از شب گذشته بود، همه مردم در خواب بودند، امّا این سه خوابشان نمیآمد.
ناگهان مرد کور گفت: ساکت شوید، چشمهای تیز بین من چیزی از راه دور دید، دوستانش از او خواستند تا بگوید چه میبیند، او گفت: لشکری را میبینم که به سوی ما میآیند و میدانم چند نفر هستند و از چه کشوری آمدهاند.
مرد کر که خواست از او عقب نماند گفت: راست میگویی من صداهای آنان را میشنوم و میدانم در مورد چه چیزی صحبت میکنند، حتی صدای حرفهای آهسته آنان را نیز میشنوم.
مرد سوم هم برای عقب نماندن از آنان گفت: وای بر من، میترسم به من حمله کرده و لباسهایم را ببرند.
آنان کمی منتظر ماندند تا ببینند چه اتفاقی میافتد، اما میدانستند حرفهایشان بیارزش است.
مرد کور پیش خود مرد برهنه را مسخره کرده و میگفت: لباسهای تو چقدر ارزش دارد که آن لشکر بیایند و آن را ببرند.
مرد برهنه با خودش میگفت: این مرد کور چقدر نادان است، چشمش آنقدر بینایی ندارد، که در روز روشن جلوی پایش را ببیند، اما این موقع شب ادعا میکند لشکری را از فاصله دوری میبیند، حتی میداند آنان چند نفرند و از کدام کشور میباشند.
بسمه تعالی
رضایت نامه
اینجانب………………. به عنوان ولی دانش آموز …………. پایه ………… مدرسه ………………
شهرستان الشتر، استان لرستان رضایت خود را جهت شرکت فرزندم در کلاسهای درمانی پژوهش مورد نظر، بیان میدارم.
امضا ولی دانشآموز تاریخ
امضا پژوهشگر
مقیاس تجدیدنظر شده اضطراب آشکار کودکان (RCMAS)
« آنچه من فکر و احساس میکنم»
این مقیاس یکی از معتبرترین و پرمصرفترین آزمونهای اضطراب برای کودکان و نوجوانان است (لست[۱۶۰]، ۱۹۹۳) این مقیاس به منظور ارزیابی حضور و یا غیاب نشانه های متنوع مربوط به اضطراب طراحی گردیده است.
در این آزمون از کودکان خواسته میشود به هر یک از گویه ها به شکل بلی/خیر پاسخ دهند و هر گویه
نمره صفر یا یک میگیرد. دامنه نمرات مربوط به اضطراب از صفر تا ۲۸ و برای گویه های مربوط به
دروغ سنجش از صفر تا ۹ متغیر میباشد. نمره کمتر در مقیاس اضطراب بیانگر سطح پایین تر اضطراب و نمره کمتر در مقیاس دروغ سنج بیانگر میزان صداقت بیشتر آزمودنی در پاسخگویی به سوالات است. گویه های شماره ۴، ۸، ۱۲، ۱۶، ۲۰، ۲۴، ۳۲ و ۳۶ مقیاسهای دروغ سنج را تشکیل میدهند.
مقیاس تجدیدنظر شده اضطراب آشکار کودکان (RCMAS)
نام و نام خانوادگی: ………………………………… تاریخ: ………………………………………
مدرسه:…………………….. کلاس:……………………… سن:…………………….. جنس: ……………………………
دستورالعمل: تعدادی جمله در زیر آمده است که نشان میدهد برخی مردم چه احساسی در مورد خود دارند یا چگونه درمورد خود فکر می کنند. هر جمله را به دقت بخوانید. جواب صحیح یا غلط وجود ندارد. شما فقط میتوانید به ما بگویید چه احساسی دارید یا اینکه چگونه فکر می کنید.
به یاد داشته باشید که بعد از خواندن هر عبارت از خود بپرسید: آیا این حالت در مورد من صحیح است؟ اگر درست است، زیر ستون بلی رو به روی هر عبارت علامت ضربدر و اگر پاسخ شما خیر است زیر ستون خیر علامت بگذاید. همه سوالات را پاسخ دهید حتی اگر در تصمیم گیری مشکل دارید.
ردیف
عبارت