انبیای الهی از دو طریق می توانند انسانها را به معرفت خداوندی برسانند :یکی از طریق گفتار و دعوت مردم و دیگر از طریق الگو بودن برای آنها.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نقش تاریخی پیامبران وآثار مثبت و سازنده ی فراوانی که از خود بر جای گذاشتند و خدمت هایی که به فرهنگ و تمدّن بشر نمودند بر کسی پوشیده نیست ، پیامبران بزرگترین مصلحان و دلسوزترین رهبران جامعه ی بشریت بوده اند که برای رساندن کاروان بشریت به قله کمال و سعادت دمی آرام ننشستند و از هیچ تلاشی فرو گذار نکردند، سختی ها را تحمل کردند، ناملایمات را به جان خریدند و آزار و اذیت های مردم را چون شربتی گوارا نوشیدند و بزرگترین تحول را در جامعه ی بشریت پدید آوردند.
اما پرستش و ارتباط با خدا نخستین و کلیدی ترین موضوع بعثت انبیا قلمداد میشود زیرا بیشترانسانها دارای معرفت و شناخت درست از مبدأ انسان، جهان و آخرت نیستند و این پیامبران الهی بودند که معرفت کامل و صادق را در اختیار انسانها قرار دادند و به پاکسازی عقاید خرافی انسان پرداختند و با انذار و تبشیر او را به منزل و مأوای اصلیش توجّه دادند.
امیر مؤمنان (ع) با اشاره بسیار لطیفی چگونگی ارتباط مخلوقات با خالق را این طور بیان میکند :
معَ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُقارَنَهٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُزایَلَهٍ[۲۸]
((او با همه چیز است ، امّا نه این که قرین آنها باشد و غیر همه چیز است امّا نه این که از آنها بیگانه و جدا باشد.))
بسیاری از مردم و حتّی بسیاری از دانشمندان و فلاسفه رابطه خداوند را با موجودات رابطه دو موجود مستقل با یکدیگر پنداشته اند که یکی مخلوق دیگری است مثل اینکه شمع عظیمی وجود داشته باشد وشمع کوچکی را با آن روشن کنیم، درحالیکه حقیقت چیز دیگری است . تفاوت خالق و مخلوق تفاوت یک موجود ضعیف و قوی نیست، بلکه تفاوت یک وجود مستقل در تمام جهات و یک وجود وابسته است و لحظه به لحظه نور وجود را از او میگیرد، خداوند از عالم هستی جدا نیست و در عین حال ،عین موجودات نیز نمیباشد و توحید واقعی منوط به درک این حقیقت است.[۲۹]
هر چند عقل به تنهایی قادر به تشخیص سره از ناسره هست امّا انسان با توجه به اینکه اهل نسیان است به مذکّراحتیاج دارد بنابر این نقش انبیا برای هدایت و تربیت بشر نقش تذکّری است. البته این تذکّرات همراه با اختیار انسان است زیرا هدایت اجباری حرکتی بیمفهوم تلقی میشود. بعثت انبیا خط بطلانی بر روی همه معبودان دروغین است؛ در حقیقت انبیا سفیران حقّ هستند که راه معرفت و ارتباط با خداوند متعال را نشان می دهند:
رُسُلُ اللهِ سُبحانَهُ تَراجِمَهُ الحَقِّ وَ السُّفَراءُ بَینَ الخالِقِ وَ الخَلق [۳۰]
رسولان خدای سبحان ، ترجمان حقّ و سفیران میان خالق و مخلوق هستند.
باید توجه داشته باشیم که دین و پرستش اختراع پیامبران نبود، بلکه کار بزرگ هدایت بشر به راه صحیح و مستقیم بندگی و ارتباط بین انسان با خدا بود، شهید مطهری (رض) معتقد است:
طلب خدا، خواست او و جستجوی او، در طبیعت و سرشت انسان هست ، در این صورت حالت پیامبران در دعوت مردم به پرستش خدا؛ حالت باغبانی میشود که گلی یا درختی را پرورش میدهد که در خود این درخت یا گل یک استعدادی یعنی یک طلبی برای یک شیء خاص هست ، در انسان فطرتی به معنای یک تقاضایی وجود دارد، بعثت پیغمبران پاسخگویی به تقاضایی است که این تقاضا در سرشت بشر وجود دارد.[۳۱] انبیا آمدند تا مصداق و فرد شایسته بندگی را معین کنند وانسانها را به سوی او راهنمایی کنند.[۳۲]
لذا امیر مؤمنان در خطبه ۹۱ پیامبران را حلقه ی اتصال این رابطه دانسته و میفرماید : پس از قبض روح آدم(ع) خدا زمین را از چیزهایی که دلیل و حجت بر ربوبیت و وسیله شناسایی بین او و بندگانش بود ،خالی نگذاشت ومیان معرفت خود و فرزندان آدم رابطه برقرار کرد، بلکه از آنها پی در پی و قرن به قرن به زبان پیامبران برگزیده اش که ودایع رسالت را به همراه داشتند ،پیمان گرفت، تا این که حجت خداوند بوسیله پیامبر ما محمّد(ص) پایان یافت و جای عذری باقی نگذاشت.[۳۳]
قرآن کریم پیام مشترک تمام پیامبران را در مرحله اول دعوت به توحید، بندگی و پرستش، دانسته است و مهمترین درگیری انبیاء را هم در همین زمینه میداند، خدای متعال دعوت انبیای بزرگ خود همچون: نوح، هود، صالح و شعیب را؛ دعوت مردم به بندگی و پرستش خدا شمرده است. و در عبارتی جامع درباره همه انبیاء میفرماید که آن حضرات بعثت خود را با دعوت مردم به بندگی(پرستش و اطاعت) خدا و اجتناب از اطاعت طاغوت ها آغاز کردند:
وَ لقد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولاً أَنِ اعبُدُا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغُوتَ…[۳۴]
میان هر امّتی پیغمبری بر انگیختیم که خدا را بپرستید (عبادت کنید) و از طغیانگری کناره گیری کنید…
ازطریق گفتار
یکی از وظایف رسول تلاوت آیات الهی برای بندگان است: «یَتلوا عَلَیهِم آیاتِهِ» [۳۵]. زیرا تلاوت آیات مقدمه «یُعَلِّمَهِمُ الکِتاب» محسوب میشود. آنان، فرستادگانِ به سوی مردم هستند، که از طریق دعوت مردم به خداشناسی و توحید سعی در تربیت الهی انسانها دارند و از راه گفتار و همصحبتی با آنها تلا ش های زیادی را در جهت معرفت شناسی مردم هر عصر نمودهاند. قرآن کریم داستانهای فراوانی را در مورد دعوت انسانها به سوی ربّ و پروردگارشان که از سوی رسولان الهی انجام میگرفته، بیان فرموده است .
تربیت در حوزه عمل
ما تنها در حوزه ایمانی و اعتقادی نیاز به یک مربّی کاردان نداریم بلکه در حوزه عمل نیز نیازمند راهنمایی یک انسان دانا به امور هستیم .
حتی انسان خود قادر به تشخیص این نیست که چه چیز برای جسمش مفید است و چه چیز مضرّ، اینکه چه بخورد یا چه چیزی را نخورد را نمیداند؛ حتماً باید یک پزشک که علم این امور را میداند، او را راهنمایی کند؛ تا اینکه سلامت بماند. حال چطور میتواند تشخیص دهد که چه چیز برای روح او مفید است و چه چیز مضرّ ،چه چیزی میتواند باعث رشد و تعالی روح گردد و چه چیز باعث رکود و یا حتی نزول روحش باشد.
در حوزه عمل، ما حتماً نیازمند وجود راهنما و رهبری هستیم که چراغ راه پر فراز و نشیب بندگی را در دست دارد و همراه و همپای ما در این مسیر قدم میگذارد و دل سوزانه ما را کمک می کند و حتی گاهی خود را برای هدایت ما به خطر میاندازد. همان گونه که تمام انبیای الهی در مسیر هدایت و تربیت دینی مردم جان خود را به خطر انداختند و صبورانه به هدایت و راهنمایی ما انسآنهای پر مدّعا تن دادند. حتی آیات مختلفی با این مضمون در قرآن وجود دارد که خداوند به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) میفرماید: به مردم بگو من اجری از شما نمیخواهم.
اینها همه بیانگر مسئولیت سنگین پیامبران و رسولان الهی برای تربیت همه جانبه ی انسآنهاست؛ که نه تنها جنبه ی اعتقادات و معرفت شناسی را شامل میشود بلکه در حوزه عمل و رشد روحی انسانها نیز انبیای الهی وظایف سنگینی در قبال تربیت انسانها دارند.
از طریق الگو
البته روانشناسان بر این امر اتفاق نظر دارند که وجود اسوه والگو؛ نقش منحصر به فردی در تربیت مردم جامعه دارد و از مهم ترین عوامل تربیت و تکامل انسان به شمار می رود.[۳۶] انسان به طور فطری کمال جو و الگو خواه است، الگو پذیری انسان تا آن جایی است که بدون اسوه راه را به کمال نمی برد، انسان در پی نمونه کامل و اسوه کمال یافته برتر است.[۳۷]
یکی از روشهایی که قرآن در تربیت و پرورش استفاده میکند، معرفی الگوهای برتر در هر زمینه است قرآن در هنگام نقل زندگی پیامبران تنها به اوج های زندگی آنان اشاره میکند. از هزاران پیامبر تنها شماری معدود را معرفی میکند که بهترین و قابل ارائه ترین افراد به همه جوامع بشری است و دیگر از میان آن همه لحظات زندگی ایشان تنها به اوج های زندگی آنان اشاره میکند که قابل پیروی باشند. قرآن همواره به مساله الگودهی و الگوپردازی توجه داشته است. الگوپردازی یعنی این که معلم خود به تنهایی نمیتواند در همه زمینه ها الگو باشد، ولی میتواند الگوهایی را به صورت نظری معرفی کند. آیات قرآنی سرشار از الگوهای عینی و یا ذهنی است. به این معنا که گاه رفتاری را مطرح میکند و یا این که اشخاص و رفتارهای آنان را تحلیل میکند و نشان میدهد که در هر مسالهای چگونه عمل و رفتاری میتواند کامل ترین رفتار باشد.[۳۸]
تمام ادیان الهی نمونه های کاملی به نام اسوه، به پیروان خود معرفی کرده اند تا مردم با دیدن روش و سیره زندگی آنان از نظر علمی و نیز آشنایی کامل با فرامین الهی پیدا کرده و با الگو قرار دادن یک انسان کامل در جهت کمال خود گام زنند وحتی خداوند به انسانها امر فرموده است که باید از این اسوه ها پیروی و تبعیت نمایند، به همین جهت اعمال ورفتار پیامبران (علیه السلام) به عنوان سرمشق زندگی مردم میباشند و باید مردم از سیره آنان نیز پیروی نمایند. [۳۹]
أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه [۴۰]
«ایشان کسانی هستند که خداوند، هدایتشان کرده پس به هدایت ایشان اقتدا کن.»
معلوم میشود که انبیاء (علیه السلام) هدایتشان به اقتدا از دیگران نبوده، بلکه این دیگرانند که باید از آنان پیروی کنند. یکی از ثمرات وجودی پیامبران الهی (علیه السلام) که در میان مردم و در کنار آنها زندگی میکردند نقشی بود که آنها به عنوان الگو و اسوه در جامعه داشته و دارند.[۴۱]
پیامبران (علیه السلام) با همه جنبههای خارق العادهای که دارند از قبیل: معجزه، عصمت از گناه واشتباه،رهبری بی نظیر، سازندگی بینظیر، درگیری بی نظیر با شرکها، خرافهها وستمگریها، از جنس بشرند یعنی همه لوازم بشریت را دارند، مانند دیگران میخورند، میخوابند، راه میروند، تولید مثل میکنند و بالاخره میمیرند؛ همه نیازهایی که لازمه بشریت است در آنها به دیگران ابلاغ میشود شامل خود آنها هم هست، حرام وحلال در مورد آنها هست و احتمالاْ برخی تکالیف شدید تر متوجه آنها میشود ،آنچنان که بر رسول اکرم(ص) تهجد یعنی بیداری آخر شب و نافله شب واجب بود.
پیامبران هرگز خود را از تکلیف استثناء نمیکند،آنها مانند دیگران و بیش از دیگران از خدا می ترسند، بیش از دیگران خدا را عبادت میکنند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، جهاد میکنند، زکات میدهند، به خلق خدا احسان میکنند، برای زندگی خود و دیگران تلاش میکنند. تفاوت پیامبران (علیه السلام) با دیگر مردمان صرفاَ در مسئله وحی ومقدمات و لوازم وحی است، وحی؛ پیامبران را از بشریت خارج نمیسازد، به همین دلیل پیشرو وراهبر دیگران میشوند.[۴۲]
فَتأَسَّی مُتَأَسّ بنبیّهِ وَاقتصّ أَثرَهُ وَوَلَجَ مَوْلِجَهُ وَإلّا فلا یَأمَن الْهَلکهَ [۴۳]
«(کسی که بخواهد خوشبختی واقعی پیدا کند) باید به این فرستاده خدا اقتدا و تأسی نماید، گام در جای گام هایش بگذارد، و از هر دری او داخل شده وارد شود و اگر چنین نکند از هلاکت ایمن نگردد.»
قُل ْلا أقولُ لکُمْ عِندی خزائنُ اللهِ وَلا أعلَمُ الْغیْبَ وَلا أقولُ لکُمْ إنّی مَلَکٌ إنْ أتَّبِعُ إلّا ما یُوحی إلَیَّ قُلْ یَسْتَوی الْأعْمی وَالْبَصیرُ أفَلا تَتَفَکَّرون [۴۴]
«بگو: به شما نمی گویم که خزاین خدانزد من است و علم غیب هم نمی دانم و نمی گویم که فرشته ای هستم، تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی شده است، بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟ چرا نمی اندیشید.»
فرق بین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر مردمان مانند فرق بینا و نابینا است:
قُلْ هَل یَسْتَوی الْأعْمی وَالْبَصیرُ أفَلا تَتَفَکَّرون
زیرا معنای جمله به طوری که از سیاق آن استفاده میشود این است که: اگر چه من در بشر بودن و ناتوانی مثل شمایم، لکن این دلیل نمیشود که من شما را به پیروی از خود دعوت نکنم برای این که خدای تعالی مرا با وحی خود به معارفی آشنا کرده که شما از آن محرومید در نتیجه فرق من با شما مثل تفاوتی که بینا و نابینا در عین این که در انسانیت مشترکند در اوضاع و احوال آن دو حکم می کند که باید نابینا پیروی بینا را بکند، همچنین جاهل باید عالم را متابعت بکند.[۴۵]
برنامههای عملی همیشه مؤثرترین برنامههاست، چون عمل؛ حکایت از ایمان عمیق انسان به گفتارش میکند و سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. همیشه وجود الگو و سرمشقهای بزرگ در زندگی انسانها وسیله مؤثری برای تربیت آنها بوده است، به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه و آله) وپیشوایان معصوم (علیه السلام) مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان میدادند، ولذا هنگامی که سخن از «سنّت» به میان میآید گفته میشود سنّت عبارت است از: “قول” و “فعل” و “تقریر” معصوم (علیه السلام) یعنی پیشوایان معصوم؛ سخن وعمل وسکوتشان همه حجّت و راهنماست و نیز به همین دلیل است که عصمت در تمامی پیامبران وامامان (علیه السلام) شرط است تاالگویی در همه زمینهها باشند.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«کونوا دَعاهَ النّاس بِأعمالِکُم،وَلاتَکونوا دَعاهَ اَلسِنَتِکُم»[۴۶]
«مردم را با اعمال خویش دعوت به سوی خداکنید نه با زبان خود.»
در قرآن کریم از برخی افراد نام برده شده که با آنکه رسول نبودند، از طریق تذکّر به عقل و یا پیروی از انبیا الهی مردم را به سوی پروردگارشان دعوت میکردند که از آنها نیز میتوان به عنوان یکی از راههای تربیت انسانها در حوزه عمل و انتخاب الگو نام برد.
در قرآن کریم از این افراد با نام های مختلفی یاد کرده است؛ به طور مثال میتوان از مؤمن آل فرعون یاد کرد. او به عنوان یک مصلح کامل در زمانی که شرک و کفر جامعه زمانش را فرا گرفته بود ؛ با وجود بر خورداری از مکنت و دارایی به همه تعلّقات دنیا پشت کرد و با تمام و جود ندای دفاع از پیامبر را سر داد و با بیان شیوا و رسای خود اندیشه های مردم را به توحید، معاد، تشویق به ایمان و عمل صالح و غیره جلب کرد.
از دیگر افرادی که در راه دین قدم برداشتند و مردم را به پیروی از انبیای الهی دعوت میکردند میتوان از صاحب یاسین یا همان حبیب نجّار یاد کرد که قرآن با لفظ « وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَهِ یَسْعى»[۴۷] از او یاد میکند. همچنین اصحاب کهف که خود داعیه دار پیروی از نبیّ خدا بودند و از شرک و کفر بیزاری جستند.
البته از افراد زیادی در قرآن به عنوان مصلح و یکتا پرست و پیرو پیامبران الهی یاد شده که در این رساله مجال پرداختن به آن نیست.