۲-۲-۶ چهار رویکرد کلی مربوط به شادکامی:
برخی مطالعات به بررسی مفهوم شادکامی پرداختهاند و اینکه آیا شادکامی یک صفت و ویژگی ذاتی و وراثتی است یا نه؛
در برخی از این پژوهشها که شاید بیشترین سهم از مطالعات شادکامی را به خود اختصاص داده باشد، بررسی همبستگی و رابطه عوامل مختلف شخصیتی، فرهنگی، اجتماعی و جمعیتشناختی با شادکامی مورد اهتمام بوده است؛ در تعدادی از این بررسیها سنجش میزان شادکامی افراد و تهیه ابزارهایی برای این منظور مورد توجه بوده است؛ در بعضی پژوهشها که در سالهای اخیر بیشتر شده، بررسی عوامل مؤثر بر شادکامی و شیوه های افزایش شادکامی کانون توجه بوده است (قادری بافی، ۱۳۸۱).
۲-۲-۷ مهمترین اصول شادکامی
۱- موفقیت در روابط زوجی و خانوادگی خود هستند. و زندگی خانوادگی و زوجی برای آن ها اولویت اول است. مطاله مؤسسه گالوپ نشان میدهد هیچ چیز به اندازه زندگی خانوادگی در شادکامی نقش ندارد. این بررسی نشان میدهد اگر چه عواملی مانند موفقیت، خوش شانسی، شهرت، ثروت، آسایش و خیلی چیزهای دیگر برای بشر لذت بخش است ولی مهمترین عامل شادکامی زندگی خانوادگی است. البته در این مورد دو نکته مطرح است الف اصل رابطه ب) کیفیت رابطه: بررسی ها نشان میدهد افراد متاهل شادتر از مجردها، مطلقه ها و یا بیوه ها هستند. در بین خانواده ها، شادکامترین زوج هایی، کسانی هستند که فرزندان آن ها بعد از رشد و کمال خانه را ترک گفته اند و ناشادترین افراد جامعه مادران ازدواج نکرده و والدین تک سرپرست هستند. البته تاهل یا رابطه زوجی به تنهایی منبع شادمانی نیست بلکه وجود رابطه رضایتمند جرء لازم شادکامی است. اگر چه زوج بودن حتی اگر در همه جهات خوب نباشد بهتر از نداشتن رابطه است. در هر حال به نظر میرسد آن چه زندگی زوجی را شادمانه میکند وجود گرمی، صمیمیت حمایت، یاری و همراهی است. در رابطه خانوادگی داشتن فرزند اگر چه در شادکامی نقش دارد ولی مساوی با شادمانی نیست و بسیار از زوجهای بدون فرزند هم زندگی شادمانه ای دارند. رابطه جنسی سالم نیز یکی از کلیدهای شادکامی است ولی تعداد دفعات آن ربطی به شادکامی ندارد.
۲-بعد از ازدواج مهمترین عامل شادکامی “کار” است. کار به خودی خود میتواند حس مفید بودن و مولد بودن در انسان ایجاد کند. البته کار در شان و علاقه فرد، بیشترین تاثیر راد دارد. کار به انسان این امکان را میدهد که خود را جزئی ازجامعه ببیند و از نظر برخی روانشناسان کار خود علاج بخش برخی از بیماری ها و ناراحتی های روانی است. کار وسیله ای است برای بروز استعدادها و دستیابی به خود شکوفایی و نیز در آمد ناشی از کار، برآورده کننده نیازها اساسی انسان و دستیابی با ابزارها دیگر شادمانی است. اگر چه نوع کار در میزان شادکامی نقش دارد ولی در هر صورت هر نوع کاری بهتر از بی کاری و احساس بیهودگی است.
۳- درگیری فعال با زندگی: افراد شاد اغلب اوقات مشغول کار، مردم، خانواده، و فعالیت های گوناگون هستند. آن ها انسان هایی جستجو گر بوده و زندگی را با قدرت به پیش میبرند، به مشکلات حمله میکنند و در آن ها غوطه می خورند و زندگی را از درون مشکلات میسازند. مردم شاد بیشتر از زندگی دریافت میکنند چرا که بیشتر به آن می پردازند.
۴- مثبت اندیشی: خوش بینی یا مثبت اندیشی یکی از مهمترین عوامل شادکامی است چناچه می توان آن را حلقه وصل دیگر عوامل به شادکامی دانست. این بدان معنی است که اگر فردی همه ملزومات شادکامی مانند ازدواج خوب، شغل مناسب، درآمد کافی، و دوستانی داشته باشد ولی نگرش اونسبت به زندگی منفی باشد از امکانات خود لذت نمی برد و به ممکن است که امکانات خود را از دست بدهد.
- خود بودن: افراد شاد با خود راحت هستند خود را می شناسند با خود صادق هستند، با آنچه دردرونشان می گذرد به نحو احسن روبه رو میشوند، اتکا به خود، انگیزش های خود جوش، راحت بودن با خود و دیگران، برون گرایی و زندگی طبیعی، و عدم مقایسه خود با دیگری و احساس منحصر به فرد بودن از ویژگی ها خود بودن است (سیف،۱۳۸۰) .
۲-۲-۸ جنسیت
جنسیت نیز موضوع تحقیقات زیادی در ارتباط با شادمانی بوده است.
داینر همکاران (۱۹۹۹) معتقدند که میزان شادمانی زنان و مردان برابر است، اما هنگامی که افسردگی را در نظر می گیریم ، موضوع تا حدی پیچیده می شود . به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان ، افسردگی در زنان بیشتر است. توضیح این امر توسط داینر و همکاران این است که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتری و هم عاطفه مثبت بیشتری را تجربه میکنند و بر آیند این دو عاطفه ، شادی زنان و مردان را یکسان میسازد . فوجیتا، دایز و ساندویچ (۱۹۹۱) نیز بر همین اعتقاد هستند (به نقل از امانیان، ۱۳۸۸).
۲-۲-۹ وضعیت تأهل
شادمانی در بزرگسالان ارتباط زیادی با وضعیت تأهل دارد. لوپری و فرایدرس (۱۹۸۱) روند زندگی زناشویی و ارتباط آن بامیزان شادمانی را به شکل (U) تصور میکنند.
آن ها معتقدند وقتی فرد تصمیم میگیرد ازدواج کند، شادی او افزایش مییابد، وقتی که ازدواج صورت میگیرد از شادی ایجاد شده کم می شود و این کاهش تا زمان رسیدن فرزندان به سن نوجوانی، ادامه مییابد. بعد از این دوره، شادمانی مجدداً سیر صعودی پیدا میکند تا به سطح اولیه خود میرسد.
دانیز و همکاران (۱۹۹۹)معتقدند که افراد متأهل نسبت به کسانی که هرگز ازدواج نکرده یا جدا شدهاند و یا همسر خود را از دست دادهاند، بیشتر احساس شادی و شادمانی میکنند. علاوه بر این افرادی که هنوز ازدواج نکرده اند اما با نامزد مورد علاقه خود زندگی میکنند، از کسانی که تنها زندگی میکنند خیلی شادمان ترند.
البته این امر به ارزش های فرهنگی مورد قبول جوامعی که فردگرایی رواج دارد، زندگی با نامزد مورد علاقه موجب شادمانی فرد می شود، اما در کشور های جمع گرا، افرادی که با نامزدی خود زندگی میکنند از افراد ازدواج کرده و یاافرادی که نامزد ندارند ، دارای شادمانی کمتری هستند.
این نتایج احتمالاً به این دلیل است که در جوامع فرد گرا، زندگی مشترک با نامزد پسندیده است ، ولی در کشور های جمع گرا این عمل کاری مذموم به حساب میآید. در جوامع جمع گرا، فردی که با نامزد خود زندگی میکند، احساس میکند که در مقابل ارزش های اجتماعی ایستاده است و جامعه هم علیه آن ها عمل میکند و به این سبب شادمانی آن ها کاهش مییابد .
ماستکاسا (۱۹۹۴) تفاوت میزان شادمانی افراد مجرد و متأهل را این گونه توضیح میدهد: اولاً طلاق و جدایی استرس زا و ناخوشایندند و ثانیاًً، ازدواج مزیت هایی برای فرد ایجاد میکند که در غیاب آن فرد از آن ها محروم می شود.
۲-۲-۱۰ نظریه های شادمانی :